کد خبر: ۱۰۴۳۴۱
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۱
اون غذا بهترین و خوشمزه ترین غذای عمرمون بود؛ با اینکه نخوردیم ولی لذتشو بردیم. قدر لحظه های با هم بودن رو می دونستیم و لذت می بردیم، بی توقع و بی چشم داشتی در کنار هم زندگی می کردیم.

به گزارش بسیج جامعه زنان فارس، خانم فاطمه ملکی همسر شهید مدق ، از خاطرات دوران دفاع مقدس با شهید مدق اینگونه می گوید:  اوایل جنگ حدود 6 ماه شهید مدق رفت و نیومد و خبری از اون نبود. جز چند تا تلفن دقیقه ای. موقعی که منوچهر اومد چون موهای مشکی و پر پشتی داشت فکر کردم موهاش سفید شده وقتی رفت حمام اومد دیدم تمام موهاش پر از خاک و گل بوده. یعنی حدود 6 ماه اصلا نتونسته بود حمام بره مگر اینکه کنار رودخونه ای یا با یه سطل آب سرشون رو میشستن.

تمام این دوران ما یا غرب بودیم یا جنوب.

8 خانواده در جنوب با هم داخل چند تا اتاق زندگی می کردیم و اصلا نشد که شوهر من یا همسران اون 8 خانواده یه روز همه کنار هم و با هم یا پای سفره بشینیم.

2 تا جعبه مهمات داشتیم یکی برای لباسامون یکی هم وسایلامون رو میریختیم داخلشو استفاده می کردیم.

پتوهای سربازی پاره شده رو وصله می کردیم ؛ هم بعنوان زیر انداز ،هم رخت خواب استفاده می کردیم.

یه روز برامون ماهی سفید آوردن. حدود 20 تا خانواده دور هم جمع شدیم و غذا درست کردیم. بعد خانم ها که دور هم بودیم گفتن کاش شوهرانمون هم همه اینجا بودند چه جوری بدون اونا غذا از گلومون پایین میره. شروع کردیم به صلوات فرستادن و همین جوری که برنج رو دم می کردیم دیدیم چند تا ماشین اومد و ایستاد. هر 20 نفرشون اومدن. اصلا نمیدونستیم چی بگیم و چکار کنیم. کباب ماهی رو دادیم آقایون درست کنن. بعد آقایون داخل حیاط نشستن غذا بخورن و ما هم رفتیم داخل اتاق.

بعد غذا کشیده شد و همه آقایون نشستن پای سفره و شروع کردن به خوردن. ما هم داخل اتاق بودیم و از پشت پنجره داشتیم نگاهشون می کردیم. آخر غذا خوردنشون بود که یادشون اومد که ما داخل اتاقیمو غذا نخوردیم، از روی خجالت همه بدون خداحافظی بلند شدن و رفتن. ولی همه ما اون غذا بهترین و خوشمزه ترین غذای عمرمون بود؛ با اینکه نخوردیم ولی لذتشو بردیم.

قدر لحظه های با هم بودن رو می دونستیم و لذت می بردیم، بی توقع و بی چشم داشتی در کنار هم زندگی می کردیم.

نام:
ایمیل:
* نظر: