کد خبر: ۱۱۱۷۶۰
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۲
نگاهي به علل ناكامي طرح‌هاي جريمه‌محور براي تغيير عادت‌ها در سطح جامعه
به گزارش تنویر ، از يكي از اتوبان‌هاي تهران به سمت محله‌مان مي‌پيچم. محدوده ما مثل بسياري از مناطق تهران جزو محدوده‌هاي زوج و فرد است و وقتي از اتوبان به سمت محله مي‌پيچيد در واقع وارد محدوده طرح ترافيك مي‌شويد. از هر كجا هم كه بپيچيد فرقي نمي‌كند، سر و كار شما با دوربين‌هاي محدوده زوج و فرد خواهد افتاد چون تمام ورودي‌ها با دوربين‌ها كنترل مي‌شود و اينجا تازه اول يك ماجراي «تراژدي – كمدي» است.
براي اعضاي محله ما و احتمالاً محلات ديگر گذر از اين دوربين‌ها اگر نگوييم مثل آب خوردن است - چون بايد از خودرو پياده شوي و آن دستمال كاغذي را با آب دهان بچسباني يا پارچه‌اي روي پلاك بيندازي يا كارتني را بچسباني - اما با آب خوردن هم زياد فرقي ندارد چون كل كار بيشتر از چند لحظه طول نمي‌كشد. اوايل كه من اين اتفاقات را مي‌ديدم واكنش نشان مي‌دادم و مي‌گفتم چرا آدم‌هاي جامعه ما اينطورند. مثلاً چرا طرف خلاقيت خود را اينطور معكوس به كار مي‌بندد و عين كسي كه خودش را به تمارض زده ناگهان خودرواش جلوي دوربين‌هاي طرح ترافيك مثلاً خاموش مي‌شود و يك يا دو نفر از سرنشينان براي هل دادن خودروي مثلاً خاموش درست در جلوي دوربين‌ها از ماشين پياده مي‌شوند و طوري ماشين را هل مي‌دهند كه دوربين‌ها نتوانند پلاك خودرو را بردارند يا مثلاً يك وانتي كه ميوه مي‌فروشد و وقتي مي‌خواهد وارد محله شود گليمي را جلوي پلاك ماشين مي‌اندازد طوري كه تمام حجم پلاك را فرا بگيرد يا مسافركشي كه گاهي سوار خودرواش مي‌شوم وقتي مي‌خواهد از بزرگراه به محله بپيچد قبل از دوربين‌ها مثل قرقي ترمز دستي را بالا مي‌كشد و از خودرو پياده مي‌شود كارتني را كه از قبل آماده كرده به پلاك مي‌چسباند و درست چند متر آن طرف‌تر دوباره مثل قرقي از خودرو پياده مي‌شود و كارتن را از روي پلاك برمي‌دارد و به راه خود ادامه مي‌دهد.
اينها مثل يك مراسم و آيين عادي هر روز جلوي چشم من تكرار مي‌شود، بنابراين آن حالت جرم بودن از ميان رفته است و من نديده ام كه كسي به كسي تذكري بدهد. مثلاً يكي از مسافران از خودرو پياده شود و بگويد كه اين چه كاري است شما انجام مي‌دهيد؟ به خاطر اينكه اين اتفاقات صورتي از يك امر عادي را به خود گرفته است اما چرا؟
   
 چطور مي‌شود كه يك طرح براي تغيير عادت ناكام مي‌ماند؟
در اين مطلب مي‌خواهيم به اين نكته اشاره داشته باشيم كه چرا تغيير عادت‌ها در يك جامعه به آن سادگي‌ها هم كه ما تصور مي‌كنيم نيست. چرا مثلاً بالا رفتن ميزان جرايم رانندگي تغييري در عادت‌هاي فرهنگي ما در اين حوزه نداد؟ بيشتر افراد خوشبين بودند كه مثلاً اگر ميزان جرايم رانندگي سه، چهار و  پنج برابر شود بالا رفتن ميزان اين جرايم باعث خواهد شد كه از ميزان سوانح رانندگي در كشور كاسته شود اما واقعيت آن است كه به قول يكي از مسئولان هر هفته به اندازه سقوط يك هواپيماي پهن پيكر تلفات رانندگي در جاده‌هاي كشور داريم و كافي است در اخبار سر بچرخانيم و ببينيم كه هر هفته چند ميني‌بوس و اتوبوس و خودروي شخصي و موتورسيكلت در جاده‌ها و معبرها دچار سانحه مي‌شوند. مگر نه اين است كه سياست راهنمايي و رانندگي در اين سال‌ها افزايش نظارت و كنترل‌هاي جاده‌اي بوده است؟ امروز در اغلب بزرگراه‌ها و مواصلات مهم كشور دوربين‌هاي كنترل سرعت نصب شده است اما چرا عملاً اين نظارت‌ها باعث كاهش تلفات و سوانح رانندگي نشده است؟ مثلاً يكي از اهداف طرح زوج و فرد كردن خودروها در تهران اين بود كه از ميزان ترافيك كاسته شود و در اين ميان به خاطر اينكه كنترل انساني اين طرح بسيار سخت و هزينه‌بر و لازم بود در هر منطقه چند صد نفر نيروي پليس ورود و خروج خودروها را كنترل كنند آمدند و با اختصاص هزينه قابل توجهي دوربين‌هاي هوشمند را در محدوده طرح زوج و فرد به كار گرفتند اما نهايتاً آيا تغييري در ترافيك تهران به وجود آمد؟ اگر نخواهيم كاملاً بدبينانه نسبت به اين اتفاق داوري كنيم بايد بگوييم تغيير محسوسي از اين نظر به وجود نيامد اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه بخش قابل توجهي از شهروندان به سمت يك بزه اجتماعي كه همان دور زدن قانون با پوشاندن پلاك بود كشيده شدند. اما چرا اين اتفاق افتاد؟
 
 وقتي كوچك‌ترها تنبيه شوند و یقه سفيدها رها
ما در يك جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه اخبار آنلاين و با پرده‌پوشي‌هاي كمتري نسبت به گذشته در اختيار شهروندان قرار مي‌گيرد. آنها منابع اطلاع‌رساني متنوع‌تري دارند ، بنابراين از منابع مختلفي خبرها را دريافت و تحليل مي‌كنند. در اين ميان آنها هر روز در معرض خبرهاي مربوط به فساد اداري و اختلاس مديران بالادستي در جامعه قرار مي‌گيرند، يعني آن چيزي كه به اصطلاح از آن به عنوان جرايم يقه سفيدها ياد مي‌كنيم. بنابراين امروز جهان ما به سمتي مي‌رود كه مديران و دولتمردان و ساير نهادهايي كه به نوعي متولي امور هستند بيش از گذشته در اتاق شيشه‌اي قرار مي‌گيرند و عملكرد آنها از سوي مردم ديده مي‌شود و به چشم مي‌آيد، بنابراين كمي ساده‌لوحي خواهد بود كه تصور كنيم عملكرد مردم متأثر از آنچه مديران و دولتمردان و متوليان انجام مي‌دهند نخواهد بود.
يك بيان نوراني از معصوم داريم كه «الناس علي دين ملكوكهم». اين بيان نوراني امروز تجسم عيني و واقعي در همه جوامع از جمله در جامعه ما دارد. اگر در جامعه ما هر روز خبر از جرايم آقازاده‌ها و ژن‌هاي خوب و مديران نهادهاي حكومتي باشد، اگر اخبار اختلاس‌ها و تخلفات مالي و فسادها و حقوق‌هاي نجومي و واگذاري‌هاي غيرقانوني و تصرفات در اراضي از سوي رانتخواران و صاحبان نفوذ در رسانه‌هاي ما پديدار شود، آيا اين حجم از خبرها به دنبال خود ويرانگري‌هاي فرهنگي و ذهني نخواهد داشت؟ آيا عجيب است كه شما هر روز غذاي مسمومي توليد كنيد و اين غذاي مسموم به خورد كساني داده شود و آنها هم سالم بمانند؟ همچنان كه شما انتظار نداريد كه كسي بعد از خوردن غذاي مسموم همچنان به سلامتي خود ادامه دهد نبايد انتظار داشته باشيد كه اين همه خوراك و محتواي فكري و فرهنگي مسموم كه در جامعه ما ايجاد مي‌شود تبعات خود را نداشته باشد و از جمله يكي از اين تبعات اين خواهد بود كه «حالا كه اينطور است من هم مي‌توانم قانون را دور بزنم. چرا من نبايد قانون را دور بزنم. وقتي قانون از سوي بالادستي‌ها دور زده مي‌شود و وقتي با وجود اين همه دستگاه‌هاي نظارتي و قضايي به راحتي در كشور تخلفات محرز صورت مي‌گيرد و اراضي ملي را بين افراد با نفوذ پخش مي‌كنند و در جنگل‌ها ويلاسازي مي‌كنند و به راحتي پول بيت‌المال را بين خودشان تقسيم مي‌كنند چرا من بايد قانون را مراعات كنم؟ آن وقت همين‌ها به ما پايين دستي‌ها كه مي‌رسند، مو را از ماست بيرون مي‌كشند و دهها و صدها دوربين بر سر ما مي‌گذارند كه نكند ما تخلف بكنيم. آن وقت فقط بلدند ما را جريمه كنند و از ما حساب پس بكشند.»
ما چه بپسنديم و چه نه اين استدلال‌ها و استدلال‌هاي مشابه در جامعه ما وجود دارد و طبيعي هم هست. آيا اراده و عزم جدي‌اي در نهادهاي نظارتي و قضايي ما براي مبارزه با فسادهاي گسترده يقه‌سفيدها و رانتخوارها وجود دارد؟ تا زماني كه جامعه حس نكند كه مديران كشور با قاطعيت در برابر تخلفات يقه‌سفيدها ايستاده‌اند حس مراعات قانون در بسياري از افراد جامعه بيدار نخواهد شد. مثل اين مي‌ماند كه در يك خانواده‌اي بچه‌هاي بزرگ‌تر بريز و بپاش مي‌كنند و خانه را به هم مي‌ريزند و آن وقت ما فقط بچه‌هاي كوچك‌تر را مي‌خواهيم جريمه كنيم. آيا بچه‌هاي كوچك‌تر نخواهند گفت پس چرا به بچه‌هاي بزرگ‌تر چيزي گفته نمي‌شود؟ آيا آنها اين اتفاق را عين بي‌عدالتي نخواهند دانست كه فقط كوچك‌ترها تنبيه مي‌شوند و خبري از تنبيه بچه‌هاي بزرگ‌تر نيست؟
 
 آيا قانون‌پذيري با اتكا به روش‌هاي جريمه‌محور ممكن است؟
نكته اينجاست كه ما اگر مي‌خواهيم رفتاري جديد را در جامعه اشاعه بدهيم مثلاً ميزان قانون‌پذيري را در جامعه بالا ببريم نمي‌توانيم صرفاً از روش‌هاي تنبيهي و جريمه‌محور استفاده كنيم چون اين روش‌ها دور زده خواهد شد، همچنان كه در طرح زوج و فرد اين دور زدن قانون را مي‌بينيم. اما اگر ما به جد دنبال قانون‌پذير كردن جامعه هستيم اول اين حس را بايد به جامعه بدهيم كه قانون از سوي مديران جامعه، خانواده‌ها، فرزندان و وابستگان آنها مراعات مي‌شود و آنها هستند كه در پشت چراغ قرمزها مثل افراد عادي ايست مي‌كنند. آنها هم مشكلات معيشتي افراد عادي را دارند و اينطور نيست كه به منابع مالي غير مشروع دسترسي داشته باشند. آنها هم خانه‌هايشان در حد خانه‌هاي افراد معمولي جامعه است و قيمت خانه‌هايشان سر به فلك نمي‌زند. آنها هم از خودروهاي توليد داخل استفاده مي‌كنند و. . . . اگر اين اتفاق در جامعه ما روي دهد مي‌توان اميدوار بود كه قانون‌پذيري در جامعه ما هم بالا برود. اگر ما في‌المثل مي‌خواهيم مردم به منابع طبيعي احترام بگذارند وكسي دريا و ساحل و جنگل را پر از آشغال نكند، اول از همه ما بايد اين حس را به مردم بدهيم كه نهادهاي حاكميتي و نظارتي و قضائيه هيچ مماشاتي با افراد ذي‌نفوذي كه مي‌خواهند در جنگل‌ها ويلاسازي كنند ندارند وگرنه نمي‌شود شما از يك سو ببينيد كه هر روز بخشي از اراضي ملي و طبيعي، جنگل‌ها و درياهاي كشور از سوي عده‌اي ذي‌نفوذ تصرف مي‌شود و به بهانه‌هاي مختلف در آن جنگل‌ها، اراضي و درياها ويلاسازي مي‌كنند و كسي هم متعرض آنها نمي‌شود و از اين سو ما فقط آدم‌هاي عادي را كه پسماندهايشان را در جنگل‌ها، سواحل و اراضي ملي رها مي‌كنند نشانه مي‌گيريم و انگشت اتهاممان به سمت آنهاست.
 حرف آن دختر نوجوان سر چهارراه را بشنويد
ايراد برخوردهاي صرفاً روانشناختي و غفلت از عوامل بيروني در اين است كه ممكن است ما را در تحليل‌ها به سمت و سوهاي غيرواقعي و بيش از حد سختگيرانه در برابر اشخاص ببرد.
به اين مثال توجه كنيد: بعد از تقاطع خيابان انقلاب و حافظ نرسيده به خيابان جمهوري در ترافيك ايستاده‌ايم. دختر نوجواني با شيشه پاك‌كن و يك شيشه‌شوي ظاهر مي‌شود و بدون اينكه اصلاً به حرف‌هاي من گوش بدهد شروع مي‌كند به پاك كردن شيشه. مدام به او مي‌گويم كه شيشه من تميز است و اصلاً تميز هم نباشد نمي‌خواهم پاك شود اما او هيچ اعتنايي به حرف‌هاي من نمي‌كند، تو گويي نه تصوير مرا مي‌بيند و نه صداي مرا مي‌شنود. اگر به اين اتفاق صرفاً از بُعد روانشناسي و روابط بين فردي محدود نگاه كنيم يا حتي صرفاً يك نگاه محدود به اخلاق را ملاك و معيار قرار دهيم نتيجه اين مي‌شود كه آن دختر نوجوان محكوم شود، در اين صورت به او خواهيم گفت كار تو كاملاً غير اخلاقی است، چون ما وقتي مي‌خواهيم به كسي خدمات ارائه كنيم ميان دريافت‌كننده و ارائه‌كننده خدمات بايد قراري در ميان باشد. تقاضايي براي ارائه خدمات صورت گرفته باشد و دستمزد بر اساس رضايت طرفين پرداخت شود در حالي كه در اين اتفاق هيچ كدام از اين قرار و مدارها وجود ندارد. كسي به زور مي‌خواهد شيشه شما را بشويد و در برابر اين خدمت توقع دستمزد دارد ولي تو از همان آغاز به او مي‌گويي كه نيازي به اين كار نيست. اگر به اين اتفاق از چشم قوانين حقوقي هم نگاه كنيم به احتمال زياد آن دختر نوجوان محكوم خواهد شد، چون عملاً به حريم تو تجاوز كرده است، اما پرسش اين است كه آيا به حريم او تجاوز نشده است؟ يك دختر 14 – 13 ساله اينجا چه مي‌كند؟ اگر او يك خانواده عادي و نرمال داشت مجبور بود بيايد سر چهارراه شيشه خودروها را بشويد؟ كجا حقوق اجتماعي و شهروندي و خانوادگي او نقض شده است؟ آيا استدلال او ناخودآگاه اين نيست: «من به حق تو در مالكيت بر خودرويت و حق تو بر درخواستت هيچ احترامي نمي‌گذارم چون به حق من در حقوق شهروندي و حق تحصيل و كودكي كردن احترام گذاشته نشده است. من هر طور شده آن پول لعنتي را به هر ترفندي كه شده از جيب تو بيرون مي‌آورم چون تو هم همين كار را با ديگران مي‌كني، گيرم حرفه‌اي‌تر و پنهان‌تر و قانوني‌تر، اما چون من در جايگاه تو نيستم و نمي‌توانم پنهاني اين كار را بكنم مجبورم حقم را با هزار تومان و 2 هزار تومان سر چهارراه از جيب مشتري‌ها بيرون بكشم».
موضوع اينجاست كه ما وقتي از انسان سخن به ميان مي‌آوريم از كليت او سخن مي‌گوييم. يعني نمي‌توان از انسان سخن گفت اما عواطف و احساسات او را ناديده گرفت. نمي‌توانيم انسان‌ها را صرفاً در اعداد خلاصه كنيم و اختلاف‌هاي آنها را ناديده بينگاريم.
نام:
ایمیل:
* نظر: