اساتید فارس/ غلامرضا صفرپور در یادداشتی نوشت: وقوع جنگ در بعضي موارد اجتناب ناپذير است (مثل جنگ تحمیلی) زيرا جنگ همراه و همزاد بشر بوده. در هيچ دوره تاريخي را نمیتوان بدون جنگ وخون ریزی یافت. برخی از افراد و شخصیت های سیاسی و نظامی به لحاظ روحيه توسعه، قدرت، شهرت طلبي خود، آتش جنگ را بر او افروختهاند و صدام يكي از اين افراد میتوان حساب كرد.
در پاسخ به این سئوال دو رويكرد اصلي زير وجود دارد.
رويكرد اول: تجاوز عراق به ايران بر اساس ماهيت انقلاب اسلامی، استقلال طلبي، مخالفت قدرتهاي بزرگ با انقلاب اسلامي تغيير موازنه قدرت در منطقه، تبيين میشود. كه رژيم بعثي عراق براي رفع جبران تحقير ناشي از قرارداد 1975 الجزاير، پركردن خلأ قدرت در منطقه از يكطرف، و از طرف ديگر با تحليلي كه از وضعيت داخلی و اوضاع بين المللی و منطقهای ایران داشت. صدام بنوعي يك جنگ نيابتي به نمايندگي از منافع غرب وارتجاع منطقه بر عليه انقلاب اسلامي شروع كرد.
رويكرد دوم: بیشتر ناظر بر ابعاد سياسي و به شعارهاي انقلاب اسلامي و تصرف سفارتخانه امريكا و.. دارد و به جنبه دروني تاكيد دارد وطرفداران این نظریه بر این باورند که میشد با تكيه بر اهرم ديپلماسي از وقوع جنگ جلوگيري نمود.
در پاسخ به این نظر میتوان گفت كه اگر شعارهاي انقلابي موجب تجاوز رژيم عراق به ايران شد ه حمله عراق به كويت همپیمان عراق این رويكرد زير سؤال میبرد و اين نظريه را ابطال میکند.
درباره تصرف سفارتخانه آمريكا و نقش آن در وقوع انقلاب میتوان گفت كه اگر تصرف سفارتخانه آمريكا صورت نمیگرفت آيا میشد جلوی روحيه توسعه طلبانه و قدرت طلبي صدام را گرفت.
در حاليكه تصرف سفارتخانه آمريكا باعث استقلال، تثبيت نظام وشناخت افراد نفوذی در انقلاب شد. و از تكرار كودتاي شبيه كودتاي 28 مرداد 32 و انحراف انقلاب از مسير اصلي خود به وسيله دولتهای استعمارگر و فرصت طلبان وابسته شد.. البته اين مسئله بهانهی شد براي عراقیها و آنها را بيشتر وسوسه و ترغيب در شروع جنگ كرد.
در پاسخ به شبههی آيا امكان جلوگيري از وقوع جنگ با تكيه بر اهرم ديپلماسي و مذاكره وجود داشت در اين رابطه والتمر لیپمن میگوید "كشوري داراي امنیت است كه در صورت احتراز از جنگ مجبوربه فدا کردن منافع حیاتی خود نباشد ودرصورت وقوع جنگ، منافع حياتي خود را با پيروزي در جنگ حفظ كند. بر اساس اين ملاحظات و با توجه به درخواستهای عراق كه شامل لغو قرارداد 1975 الجزاير، باز پس دادن جزاير سه گانه و تجزيه خوزستان بود. با اين وضعيت در مذاكره ايران میبایست امتيازاتي میداد كه اين امر به اهداف و منافع ملي كشور در تضاد بود.
بنظر بنده مهمترین دلیل جنگ تحمیلی که صدام وحامیانس را به محاسبه اشتباه انداخت که میتوان در عرض مدت یک هفته نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را سرنگون نماید، اوضاع سیاسی داخلی و خارجی و بهم خوردن موازنه قدرت میتوان بر شمرد، زیرا که زمینههای تاریخی، جغرفیای، اجتماعی و فرهنگی عواملی هستند که قبلاً هم وجود داشته است و میتوان آنها را زمینههای دوردست جنگ دانست. عوامل ذکر شده در زیر بدان اشاره میگردد. واز این جهت جنگ اجتناب ناپذیر بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و در پیش گرفتن سیاست نه شرقی و نه غربی منطقه خلیج فارس را با خلاء قدرت و تغییر در موازنه قدرت روبرو کرد. این امر باعث بوجود آمدن اوضاع بین المللی منطقهای و داخلی به نفع عراق شد و صدام را در تهاجم به ایران وسوسه کرد. که در زیر مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
1. وضعیت نظام بین الملل
انقلاب اسلامی زمانی شکل گرفت که نظام بین الملل از نظر سیاسی بین دو بلوک قدرت شرق و غرب تقسیم شده بود و با اتحادیههای نظامی ناتو و ورشو، حد و مرزهای خود را مشخص کرده بودند. در چنین وضعیتی انقلاب اسلامی ایران با در پیش گرفتن سیاست نه شرقی و نه غربی نظام دو قطبی وجود را به چالش کشیدو قصد داشت الگو و مدل جدیدی برای ملل مظلوم تحت ستم دو بلوک قدرت ارائه دهد و از نظر فرهنگی نظام بین المللی با دو مکتب لیبرالیسم و سوسیالیسم روب رو بودکه یکی، شعارش جدایی دین از سیاست و دیگری منکر دین بودو در چنین شرایطی، انقلاب دین را وارد صحنه سیاست کند. در چنین وضعیت انقلاب اسلامی نظام دو قطبی را به چالش کشید.
چنین امری باعث شد دو بلوک قدرت، جنگ سرد را فراموش کنند و در مقابل تهدید مشترک که همان انقلاب اسلامی بودسر لوحه سیاست خارجی خود قرار دهند.
در این رابطه هاشمی رفسنجانی میگوید: در شروع جنگ نحقیقا برای نابودی انقلاب اسلامی بود از آن رو که شرقیها و غربیها از این انقلاب راضی نبودند، غرب که بیشترین نافع را در ایران داشت، انقلاب را مستقیماً علیه منافع خود دانست باید در ایران شرایطی وجود میآمد که دیگران ناامید شوندو بگویند نمیشود و بدون اتکا به شرق و غرب انقلاب باقی بماندو یکی از اهداف جنگ، تحقق این امر بود و برای سرکوبی و مهار انقلاب، مارکسیسم شرق و امپریالیسم غرب در این هدف به تلافی رسیدند. و صدام نقطه تقاطع خطوط فوق بودهو از آنجا بود که شروع کردندو بر روی ایران فشار آوردند.
2. وضعیت منطقه خلیج فارس
با پیروزی انقلاب اسلامی کشورهای منطقه، با خیزش ملتهای مسلمان رو به رو شد. از جمله بمب گذاری در کویت، تصرف خانه خدا در عربستان و حوادثی در بحرین و... حکام منطقه این حوادث را به انقلاب اسلامی نسبت دادند.
حکام این کشورها را چنان دچار وحشت و اضطراب کردکه تهدید جدی برای رژیمهای سنتی خود میدانستند واز اطراف دیگر غرب بویژه آمریکا، با بزرگ جلوه دادن خطر جمهوری اسلامی, وحشت اینها را مضاعف میکرد. برای نمونه رییس وقت کمیته نیروهای مسلح آمریکا در کنگره عنوان میکند:
"...بایدهدف استراتژی آمریکا برای جلوگیری از گسترش انقلاب اسلامی و بنیادگرای خود به جهان عرب باشذ حتی اگردر این راه استفاده از نیروهای نظامی لازم گردد."
این اشتراک دیدگاه رهبران آمریکا و حکام کشورهای منطقه نسبت به انقلاب اسلامی منجر به هکاری نزدیکتری بین آنها در مقابله با جمهوری اسلامی ایران شدو مسلح و تجهیز کردن کشورهای شورای همکاری خلیج فارس از سوی آمریکا و در اختیار گذاشتن هواپیماهای آواکس به عربستان سعودی را میتوان در این راستا به حساب آورد.
3. وضعیت داخلی ایران
با پیروزی انقلاب اسلامی، اغتشاشاتی در مناطق مرزی، بویژه در کردستان به وسیله گروهکهای معاند با تحریک و تشویق دولتهای بیگانه صورت گرفت و دشمنش برای نشان دادن بی ثباتی در کشور دست به ترور شخصیتهای سیاسی در کشور و ناامنی درشهرهازذ از طرف دیگر, با لغو خرید تجهیزات و تسلیحات نظامی از آمریکادر زمان بختیار و دولت موقت, اخراج مستشاران نظامی، پاکسازی از بعضی از فرماندهان عالی رتبه ارتش که دستشان به خون مردم آغشته بود. یک ساله کردن سربازی اختلاف سیاسی بین بنی صدر و روحانیت ... خلاصه این فضای خصومت آمیز بین المللی و منطقهای و همسویی اهداف آمریکا و کشورهای منطقه با صدام و همچنین بی ثباتی و هرج و مرج بعد از انقلاب اسلامی و مناقشات سیاسی داخلی وجود بحرانهای امنیتی بویژه در استانهای مرزی، ضعف نظامی ایران و به هم خوردن موازنه قدرت به نفع عراق, صدام را وسوسه کرده که میتواند برای رفع تحقیر ناشی از قراداد 1975 الجزایرو به دست گرفتن رهبری جهان عرب و ژاندارمری خلیج فارس با یک حمله برق آسا به نقاط حساس و استراتژیک ایران اسلامی را، از پای دز آورد. وباین اشتباه محاسباتی بود که صدام وحامیانش جنگ احزاب دیگری بر ایران اسلامی تحمیل کردند. باتوجه به مطالب فوق الذکر رویکرد اول که: تجاوز عراق به ايران بر اساس ماهيت انقلاب اسلامی، استقلال طلبي، مخالفت قدرتهاي بزرگ با انقلاب اسلامي تغيير موازنه قدرت در منطقه میدانست، اثبات میشود. كه رژيم بعثي عراق براي رفع جبران تحقير ناشي از قرارداد 1975 الجزاير، پركردن خلأ قدرت در منطقه از يكطرف، و از طرف ديگر با تحليلي كه از وضعيت داخلی و اوضاع بين المللی و منطقهای ایران داشت. بنوعي يك جنگ نيابتي به نمايندگي از منافع غرب وارتجاع منطقه بر عليه انقلاب اسلامي شروع كرد.