جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
berooz
۰۶:۴۷:۱۵
کد خبر: ۱۱۴۷۳۲
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۹
پایگاه رسانه ای شهید رهبر؛
خلاصه ای از زندگینامه اسوه برجسته عرصه رسانه، خبرنگار شهید غلامرضا رهبر نخستین گزارشگر شهید صدا و سیما کاری از پایگاه رسانه ای شهید رهبر و معاونت فضای مجازی سپاه بقیه الله(عج) شیراز.
پایگاه رسانه ای شهید رهبر . معاونت فضای مجازی سپاه بقیه الله(عج) شیراز کلیپی کوتاه از زندگینامه و گزارشگری شهید غلامرضا رهبر همراه با خلاصه ای از زندگینامه بمناسبت سالروز شهادت این شهید منتشر کرد که به شرح زیر می باشد:



شهید « غلامرضا رهبر » در سال ۱۳۳۶ در آبادان متولد شد . در تهران درس خواند و با آغاز نهضت امام خمینی (ره) ، مجاهدت های خود را در راه انقلاب آغاز کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز با نهادهای مختلف انقلابی همکاری داشت . شهید غلامرضا از سال ۱۳۵۸ فعالیت خود را در صدا و سیمای مركز آبادان و رادیو نفت آغاز كرد و در سمت « مدیر خبر» رادیو آبادان و نماینده صدا و سیما در قرارگاه خاتم الانبیأ (ص) در مناطق عملیاتی جنوب و غرب كشور شروع به انعكاس پیروزهای رزمندگان اسلام کرد . در دوران جنگ تحمیلی ، با حضور در جبهه های جنگ و زیر بارش توپ و خمپاره ، کار خود را به خوبی انجام داد و ایثارگری رزمندگان را می نگاشت . صدای عجیبی داشت . همیشه هم در گزارش هایش آیه ای از قرآن می خواند . روایت های او از سالهای دفاع ، حضور او در خط مقدم ، با میکروفنی که همیشه در دست داشت ، موجب بلوغ و رشد سبک و تفکری به نام "خون نگاران" شد ؛ وقتی هم شهید شد ، خون نوشته های بسیاری از او به جای ماند . شهید " غلامرضا رهبر " نخستین گزارشگر شهید صدا و سیما است كه در ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات شلمچه به شهادت رسید . "فرهاد رهبر"، برادر شهید غلامرضا رهبر كه در زمان جنگ به عنوان عكاس همدوش برادر در جبهه شركت داشته در بیان خاطراتش می گوید : « شهید غلامرضا در سال ۱۳۳۶ مصادف با روز تولد حضرت رضا (ع) در آبادان به دنیا آمد . از همان كودكی علاقه خاصی نسبت به گویندگی داشت. در همان كودكی برای اولین بار "برنامه كودك" رادیو نفت آبادان را اجرا كرد . در آن موقع پدر ما به عنوان خبرنگار سیار «اطلاعات » در استان خوزستان بود و چندین سال گویندگی برنامه های رادیو و تلویزیون آبادان را برعهده داشت، اما غلامرضا جدا از این موقعیت خود استعداد خاصی در زمینه گویندگی و خبر داشت به طوری كه در مسابقات گویندگی آموزشگاه های خوزستان در سال پنجم دبیرستان مقام اول را برای دومین سال به دست آورد و به عنوان گوینده برتر استان شناخته شد . بعد از پایان تحصیلات به خدمت سربازی اعزام شد و در دوران سربازی ضمن مطالعات متعدد اقدام به نشر افكار خود در پادگان كرد و به همین علت چندین بار توبیخ شد و در جریان پیروزی انقلاب به همراه عده ای از دوستان بنا به دستور امام (ره) پادگان را ترك كرد و به مردم پیوست . هر وقت به «غلامرضا» می گفتم كه آیا خسته نشده ای؟ شش سال است كه در جبهه هستی! می گفت: "تا زمانی كه در ایران جنگ هست از آبادان قدمی به عقب نمی گذارم." اهل خدا بود و همیشه می گفت فقط خدا را عبادت كنید و فقط او را بپرستید، مبادا نمازتان ترك شود. فرهاد خاطره ای از دوران كودكی خود با شهید غلامرضا را چنین بین می کند : "در زمان بچگی یك دوچرخه داشتم كه به آن خیلی علاقه داشتم ؛ یك روز دیدم دوچرخه ام نیست ، گفتم كسی آمده و دوچرخه ام را دزدیده است . غلامرضا گفت : ناراحت نباش، دوچرخه ات را دادم به كسی كه نیاز داشت . او مرا قانع كرد كه كار خوبی انجام داده است " . فرهاد ازدواج شهید رهبر می گوید : " غلامرضا همیشه می گفت تا زمانی كه به حج نروم ازدواج نمی كنم . سال ۶۰ زمانی كه از مكه با موهای تراشیده برگشت خودش به خواستـگاری رفت و از خانواده ای مذهبی و متدیـن همسـر خود را انتخاب كرد . به او گفتیم صبر كن تا موهـایت درآید ، می گفت فرقـی نمی كند " . از خاطراتش با رهبر در جبهه نیز چنین می گوید : "یك روز با غلامرضا به خط مقدم جبهه رفته بودیم ؛ بیش از چهار یا پنج بار دیدم كه پای غلامرضا روی مین های مختلف رفت ، ولی عمل نكرد. ترسیدم ، گفتم : غلامرضا مواظب باش! خندید و گفت : فرهاد ، تركش به نام می آید ، مثلاً روی یك تركش نوشته غلامرضا رهبر ، یا فرهاد رهبر ، اگر بخواهیم شهید بشویم خدا خودش می داند . با وجود اینكه غلامرضا بارها مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و زخمی شد، اما هیچ زخمی نتوانست او را از جبهه دور كند . درست ۲۱ دی ماه سال ۶۵، ساعت هشت صبح ، وقتی كه به اهواز رسیدم از صداوسیمای مركز اهواز با من تماس گرفتند كه غلامرضا، در شلمچه در عملیات كربلای پنج كنار دریاچه ماهی تركش خورده است. به شلمچه رفتم و در آنجا به دنبال برادرم گشتم ولی اثری از جنازه او نبود. یكی می گفت چون خبرنگار معروفی بوده به انگلستان برده شده ؛ دیگری می گفت او را به مرز عراق بردند و خلاصه هر كس چیزی می گفت؛ یك سال و نیم به دنبال جنازه برادرم گشتم ، كل بیمارستان های ایران، جای جای ایران را گشتم ولی نتوانستم آن را پیدا كنم . بعد از شهادت برادرم ، خدمت حضرت امام خمینی (ره ) رسیدیم و امام ما را دلداری دادند و از برادرم تقدیر كردند . حتی در مراسمی كه با حضرت آیت الله خامنه ای ( رهبر معظم انقلاب ) دیدار داشتیم ، ایشان به خانواده ما نشان افتخار اهدا كردند . *** از شهید رهبر دست نوشته ای خواندنی به جا مانده که در آن چنین نوشته است : "ما پیروان نسل زینبیم ، غیرت زینب (ع) در رگ های ماست و قدرت حسینی در دست هایمان ، قلبمان از علی(ع) است ، خلقمان از محمد(ص) و زبان ما از فاطمه(س) . این قلم ها امانتند و روزی بابت این امانت از ما سوال خواهند كرد " . *** در بخشی از وصیتنامه شهید رهبر هم چنین آمده است : " دنیای آبادان با دنیای خارج از آن تفاوت دارد . آبادان برای ما دنیای معنویات و الهیات و این جنگ برای ما کلاس درس است . این راه الهی است که خود انتخاب کرده ام و از خدا می خواهم که اگر کشته شدم و یا زخمی گشتم فقط به خاطر او و در راه او بوده باشد . خدا را فراموش نکنید ، نماز ، عبادت ، تقوا را پیشه راه خود کنید . کمی به درون خود بنگریم و از زندگی پست مادی و لنجنزار و غرب گرایی بیرون آییم و ببینیم آنچه را که اسلام حکم کرده چقدر به نفع ماست و بنگریم که ما چقدر در اشتباهیم و متوجه نیستیم . وصیتنامه های شهیدان را بخوانیم و به خود بیائیم و درس زندگی را از علی(ع) و درس شهادت را از حسین(ع) بیاموزیم " .
مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: