کد خبر: ۱۱۶۱۴۰
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۱
جالب
به گزارش تنویر ، جنایت وحشیانه اخیر عناصر فرقه نورعلی تابنده در به شهادت رساندن 3 نفر از نیروهای ناجا و یک بسیجی حاضر در صحنه، زخمی کردن ده‌ها نیروی انتظامی و آسیب رساندن به اموال و آسایش بخش عمده‌ای از ساکنان محدوده درگیری به حدی موجی از انزجار را همراه خود داشت که طی زمانی کمتر از چندساعت نسبتی معنایی میان لفظ «درویش» و «داعش» در شبکه‌‌های اجتماعی شکل گرفت، چنانکه غالب محکومیت‌‌‌هایی که نسبت به این حرکت هنجارشکنانه شکل می‌گرفت با عبارت «دراویش داعشی» پوشش داده می‌شد. تا به اینجای امر هر آنچه اتفاق افتاد طبیعی جلوه می‌نمود و کسی در باب جنایات رخ داده انتظاری جز این را از رسانه‌ها و فعالان شبکه‌‌های اجتماعی نداشت اما گذشت یک شبانه‌روز و مشاهده بایکوت سراسری و هماهنگ جنایات انجام شده از سمت این جریان تندرو و مخل امنیت در تمام روزنامه‌‌های اصلاح‌طلب و کمی پس از آن موضع عجیب و غافلگیر‌کننده بخشی از دولتمردان و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب، این سوال را به اذهان متبادر کرد که چه منطقی باعث شده جریانی که دهه‌ها خود را گفتمانی در برابر «خشونت»، «ارتجاع» و «تندروی» معرفی می‌کرده به یکباره یا با تقلیل اتفاقات رخ داده به حرکتی محدود و قابل اغماض یا حتی قرار دادن خود در جایگاه حمایت از این جریان، موضعی کاملا متضاد با آنچه سال‌ها سنگش را به سینه می‌زده اتخاذ کند؟ سوال آن بود که چگونه دولتی که لغو سخنرانی یک نماینده مجلس حامی خود در یک شهر را تبدیل به مساله اول کشور و آن را «مایه شرمساری» خطاب می‌کرد و با تعمیم لغو آن به همه انتقادات چنین استنتاج می‌کرد که منتقدان دولت به دنبال بستن دهان‌ها هستند، با «معتدل» نامیدن دراویش سعی بر آن داشت جنایت رخ داده را محدود به یک گروه خودسر کند؟ چگونه بود که از دل دهه‌ها مقاله‌نگاری اصلاحات در نفی خشونت و خشن معرفی کردن هرکس که در ظرف گفتمانی آنها نمی‌گنجیده، این جریان چنین چشم خود را بر خشونت غیرقابل انکار شکل‌گرفته می‌بندد و با موضع حمایتی گرفتن در قبال چنین خشونتی از جانب تعدادی از فعالان سیاسی خود، این پیام را به جامعه مخابره می‌کند که خشونت آنقدرها هم که گفته شده است نمی‌تواند بد باشد؟!
واقعیت آن است که جواب این سوالات به شکلی آشکار، واضح و مبرهن است. پراگماتیسم سیاسی حاکم بر اصلاح‌طلبی (به‌عنوان جریانی موجود) و اعتدال‌گرایی (به‌عنوان ویژگی‌ای ذاتی) چنین اقتضا می‌کند که بسته به وجود منافع سیاسی کوتاه‌مدت و بلندمدت با متغیر کردن هنجارهای سیاسی به دنبال حفظ و افزایش منافع جناحی- نه ملی- رفت. چندی پیش، پس از اعتراضات منجر به اغتشاشات در دی‌ماه و اعلام موضع عجیب اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان در محکومیت هر اقدام هنجارشکنانه‌ای که آب به آسیاب دشمن بریزد، مطلبی را با عنوان «حق انحصاری خیانت» در همین جریده نوشتم: «آنچه واقعیت دارد آن است که اشراف حتی خیانت کردن و پاس گل دادن به اجانب را نیز حق انحصاری خود می‌دانند، آنها مخالف رادیکالیسم و هنجارشکنی نیستند، بلکه صرفا رادیکالیسمی را محکوم می‌کنند که در آن شعارهای ساختارشکنانه جایگاه آنان را نیز تهدید کند. آنان خشونت را رد می‌کنند اما خشونتی را که در راستای قدرت‌یافتن‌شان باشد آنچنان تقدس می‌بخشند که خشونت‌طلبی هتاکانه و ساختارشکنانه مساوی «خداجویی» نیز باشد. آنان خود را مردان قانون معرفی می‌کنند اما قانونی را که شرایط انتقال قدرت از آنان به سوی گروهی دیگر را فراهم می‌کند به بدوی‌‌‌‌‌ترین شکل ممکن زیر پا می‌گذارند!» حال نیز سنخ سکوت، بایکوت و حمایت ضمنی رسانه‌‌های اصلاح‌طلب حامی دولت از جنایات دراویش داعشی به مثابه همان سنخی است که آنان را یکباره در جایگاه مخالفت با هرگونه اقدام هنجارشکنانه‌ای قرار می‌دهد که در جهت رضایت دشمنان کشور انجام شود.
فرقه نورعلی تابنده به‌رغم تعداد محدود پیروانی که دارد اما یکی از گروه‌‌های حامی اجتماعی اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان در تمام انتخابات‌ها از جمله انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری بوده است. شاید حتی از دست دادن تمام رای آنها به علت قلیل بودن اعضای‌شان نتواند تاثیر چندانی در نتیجه انتخابات‌ها و رای ثابت جریان اصلاحات بگذارد اما قطعا محکوم کردن آنها از ناحیه جریان اصلاحات می‌تواند پیامی نه چندان مطلوب به باقی جریانات رادیکالی باشد که طی دهه‌‌های اخیر تبدیل به حامیان اجتماعی اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان شده‌اند. با این اوصاف آنچه در حال رخ دادن است، آن است که اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان با عدم محکومیت جدی حرکت خشونت‌بار این فرقه به دنبال آنند تا ولو با سکوت در برابر خشونت، تندروی و ارتجاع یک فرقه منحرف، مانع از آن شوند که احساس عدم حمایت از ناحیه آنان در شرایط هنجارشکنی حامیان‌شان تبدیل به یک فرضیه قابل تحقق در ذهن حامیان رادیکال و هنجارشکن‌شان شود. پاک کردن این صورت مساله که اگر خشونت‌ورزی از جانب گروه‌‌‌هایی همچون دراویش با برخوردی قاطع پاسخ داده نشود باید منتظر امواج وسیع‌تری از ناامنی باشیم، مقوله‌ای است که گویا در میان مبادلات سیاسی اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان با گروه‌‌‌هایی همچون فرقه نورعلی تابنده مورد توجه قرار نمی‌گیرد.
تضاد میان منافع کوتاه‌مدت جناحی و منافع بلندمدت ملی می‌تواند مهم‌ترین مساله مورد غفلت در منظومه فکری جریانی باشد که کنشگری سلبی و ایجابی خود را تنها مبتنی بر پروژه انتخابات و پیروزی در آن قرار می‌دهد. جریانی که دهه‌ها رهبران فکری‌ای را که در برابر افراط آنان قرار گرفته بودند «تئوریسین خشونت» می‌نامیده، امروز در برابر عریان‌‌‌‌‌ترین شکل خشونت و ارتجاع سکوت می‌کند تا باز هم با حفظ «حق انحصاری خیانت» جریانات حامی خود را از پاسخگویی برهاند. «کاشتن باد و درو کردن توفان» واقعیت آن چیزی است که در تضاد میان منافع کوتاه‌مدت جناحی و بلندمدت ملی می‌توانیم شاهدش باشیم که اگر منافع کوتاه‌مدت‌مان چنین اقتضا کند که در برابر امواج محرک ناامنی سکوت رضایت‌آمیزی داشته باشیم، در بلندمدت امواج ناامنی چنان گسترده می‌شود که مهار آن بزرگ‌ترین هزینه‌‌های ملی را در بر خواهد داشت.
نام:
ایمیل:
* نظر: