(جمعه 97)
دلنوشته پاسدار داود وزیری
تیک .تیک .تاک،سال 1397 ، چهار شنبه . پنج شنبه .و..... اولین جمعه 97 .....
دوباره جمعه . دوباره غروب .دوباره دلتنگی
آه گفته بودند که جمعه ها بیشتر از همیشه بوی تو استشمام می شود و می گویند که تو جمعه می ایی
دل هامان سنگین تر از سنگ شد .چشم های بی رمقمان به سرخی گراییده . دستهامان را توان یاری نیست و پاهامان همچنان فرو بسته ،توکجایی!!!
به هرسو که نظاره کردم ،بوی تورا استشمام ،اماجمال بی مثل و مانندت را ندیدم، شکوایه هایم را در دل به زنجیر کشیدم و لب فرو کزیدم،لیک دانی که توان صبرم نیست ،به خود گوشزد کردم،مواظب باش .تو خود دلیل نیامدنی ،
قدری تحمل و تامل کن !!تو هم مثل .... نکند تو هم به واگرایی گراییده ای. آه از جنس ....
لختی به خود آی....(یا مقلب القلوب و الابصار ). زمین و زمان به خود آمدند .حرکت نو را به رخ کشاندند .ای نازدانه . ای تبارک الله احسن.. حال خود را ....
ای امید ناامیدیم ، ای ناله بی نواییم ، ای جواب گفته هاو ....
ای یارای مظلومان ..... رخ برتاب و چهره کشا و دوستان بی نصیبت را نسیمی عنایت .