* آفتاب نیمه شعبان (طلوع خورشید تابان ولایت ومهربانی)*
گردآوری:صدراله زین العبادی-کارشناس ارشدتاریخ تشیع
مدیر کانون بسیج فرهنگیان اداره کل آموزش و پرورش فارس
سلام بر مهدی(عج)، خورشید گرمابخش جان ها و امید بشریت. مهدی(عج)، یادگار پیامبران، خلاصه ابراهیم، عصاره محمد (ص)، احیا و زنده کننده سنت نبوی واهل بیت است. نیمه شعبان، طلوع خورشید درخشان مهدی(عج) در دوره تاریکی تاریخ است. پیروان قائم آل محمد(عج) همچون او اهل قیام وتدوینگر انقلابند، انقلابی برپایه خط سرخ شهاد ت وعاشورا ی حسینی.
مهدی(عج)، کعبه مقصود و قبله موعود امت هاست.
غیبت کبرا، دوره آزمایش منتظران راستین وواقعی حضرت مهدی(عج) است.
وقتی نیمه شعبان می رسد، گلواژه های «انتظار»، «ظهور»، «فرج»، «حکومت جهانی»، «قسط و عدل»، «دیدار» و «مهدی» می شکفد.
نیمه شعبان، "یو م المستضعفین "عید منتظران وراثت زمین برای مستضعفان و شکست سلطه های ستمگران درعرصه تاریخ وزمان است. نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید بخشیدن به محرومان است.
کیفیت ولادت
در روايات متعددى از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نقل
شده است: «مردى از خاندان من ـ كه دوازدهمين خليفه و جانشين پس از من است ـ قيام
خواهد كرد و با نابودى ظلم و ستم و برقرارى حكومت الهى، عدل و راستى را در جهان
خواهد .گستراند». فرمانروايان ستمگر عباسى براساس اين روايات، به دنبال قتل و
نابودى ايشان بودند و لذا مراقبت و سختگيرى زيادى نسبت به اهل بيت داشتند و حتى
امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام را به شهر سامرا منتقل كردند. روشن است كه در
چنين شرايطى، ولادت آن بزرگوار بايد پنهانى و به گونهاى باشد كه آسيبى به ايشان
نرسد؛ از اين رو ولادت ايشان به تولّد حضرت موسى عليهالسلام شباهت زیادی دارد.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «اِنَّ اللّهَ تبارَكَ و تَعالى أَدارَ لِلقائِمِ مِنّا
ثَلاثَةً أَدارَها فى ثلاثةٍ مِنَ الرُّسُلِ عليهمالسلام: قَدَّرَ مَولِدَهُ
تقدير مولد موسى عليهالسلام...اَمّا مَولِدُ مُوسى عليهالسلام فَاِنّ فرعون لما
وقف على انّ زوال ملكه على يده امر بِاحضار الكهنة فدلّوه على نسبه و انّه يكون من
بنى اسرائيل، و لم يزل يأمر اصحابه بشَقِّ بطون الحوامل من نساء بنى اسرائيل حتى
قتل فى طلبه نيّفا و عشرين الف مولود، و تعذر عليه الوصول الى قتل موسى
عليهالسلامبحفظ الله تبارك و تعالى اياه، و كذلك بنو اميه و بنوالعباس لما وقفوا
على انّ زوال ملكهم وملك الأمراء والجبابرة منهم على يد القائم منّا ناصبونا
العداوة و وضعوا سيوفهم فى قتل آل الرسول صلىاللهعليهوآله و اِبادَة نسله طمعا
منهم فى الوصول الى قتل القائم و يأبى الله عزوجل ان يكشف امره لواحد من الظلمة
الاّ ان يتمّ نوره و لو كره المشركون...»؛( 1)
«خداى متعال در قائم عليهالسلام ما سه خصوصیت
جارى كرده كه آنها در سه تن از پيامبران
نيز جارى بود: تولدش را چون مولد موسى عليهالسلام مقدّر كرد... اما تولد
موسى عليهالسلام چون فرعون دانست كه زوال پادشاهى او به دست موسى عليهالسلام
است، دستور داد تا كاهنان را حاضر كنند! آنان او را از نَسَب موسى عليهالسلامآگاه
ساختند و گفتند: وى از بنى اسرائيل است. فرعون به كارگزاران خود دستور مىداد كه
شكم زنان باردار بنىاسرائيل را پاره كنند و حدود بيست و چند هزار نوزاد را كشت،
اما نتوانست موسى عليهالسلام را به قتل برساند؛ زيرا خدا او را حفظ كرده همچنين
بنىاميه و بنىعباس وقتى دانستند كه زوال پادشاهى آنها و اميران و ستمگران، به
دست قائم عليهالسلام است، با ما به دشمنى پرداختند و در قتل آل رسول عليهالسلام
و نابودى نسل او شمشير كشيدند؛ به طمع آنكه بر قتل قائم عليهالسلامدسترسى يابند!
اما خداى تعالى ابا دارد امر خود را از ستمگران روشن سازد؛ مگر اينكه نور خود را
كامل مىكند و اگرچه مشركان را ناخوش آيد».
امام باقر عليهالسلام نيز فرمود: «ان
موسى عليهالسلام لما حملت امه به لم يظهر حملها الاّ عند وضعه»؛(2) «چون مادر
موسى عليهالسلام به او حامله شد، حمل او ظاهر و آشكار نشد مگر هنگام زايمان او».
بنابراين ولادت حضرت مخفيانه بود و حتى
نزديكان امام يازدهم عليهالسلامنيز تا چند ساعت قبل از ولادت، از آن بىاطلاع
بودند. حكيمه خاتون دختر گرامى امام جواد عليهالسلام و عمه امام حسن عسكرى
عليهالسلام جريان ولادت را چنين بازگو مىكند:
امام حسن عسكرى عليهالسلام به دنبال من
فرستاد و فرمود: اى عمّه! امشب افطار نزد ما باش چرا كه شب نيمه شعبان است و
خداوند در اين شب [آخرين] حجت خود بر روى زمين آشكار خواهد كرد. پرسيدم: مادر او
كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فداى شما شوم! نشانه باردارى در او پيدا نيست. فرمود:
سخن همان است كه گفتم.
حكيمه گويد: پس
[بر نرجس] وارد شده وسلام كردم و نشستم. او پيش آمد و گفت: بانوى من حال شما چطور
است؟ گفتم: بلكه تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى. سخن مرا نپذيرفت و گفت: عمه
جان! چه مىفرماييد؟ گفتم: دخترم! امشب خداى متعال به تو پسرى عنايت مىفرمايد كه
آقا و سرور دنيا و آخرت خواهد بود. پس خجالت كشيد و حيا كرد.
پس از نماز عشا، افطار كردم و در بستر
خود آرميدم و هنگام نيمه شب براى انجام نمازِ [شب] برخاستم و آن را به جا آوردم؛
در حالى كه نرجس [به آرامى] خوابيده بود بدون آنكه اتفاقى برايش روى دهد. پس از
انجام تعقيبات [نماز] خوابيدم. سپس هراسان بيدار شدم و حال آنكه او همچنان در خواب
بود. لحظاتى بعد برخاست و نمازِ [شب]گزارد و خوابيد.
حكيمه گويد: بيرون آمدم و در جستوجوى فجر
و سپيده به آسمان نگريستم، پس سپيده اول را مشاهده كردم و نرجس همچنان در خواب
بود. پس به شك افتادم، ناگاه امام حسن عليهالسلام از جايگاه خود ندا برآورد: اى
عمّه شتاب مكن، امر [ولادت]
نزديك است. نشستم و به قرائت سورههاى «سجده» و «يس» مشغول شدم كه نرجس با اضطراب
بيدار شد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم: «اسم الله عليك»(3) (نام
خدا بر تو باد)، آيا چيزى احساس مىكنى؟ گفت: آرى اى عمّه! گفتم: بر خود مسلّط باش
و دلت را استوار دار كه اين همان است كه با تو گفتم. در اين هنگام ضعفى من و نرجس
را فرا گرفت. پس به صداى سرورم [نوزاد تولد يافته] به خود آمدم و جامه را از روى
او برداشتم و او را در حال سجده ديدم. پس او را در آغوش گرفتم و كاملاً پاك و
پاكيزه يافتم.
در اين هنگام ابا محمد امام حسن
عليهالسلام مرا ندا داد: اى عمه! پسرم را نزد من بياور. او را نزد وى بردم و او
دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و زبانش را در دهان او گذاشت و
دستش را بر چشمان و گوش ومفاصل وى كشيد، سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى. پس
[نوزاد] لب به سخن گشود و فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد
ان محمدا رسول اللّه». سپس بر اميرالمؤمنين و امامان عليهمالسلام درود فرستاد تا
به نام پدرش رسيد و از سخن گفتن باز ايستاد. سپس امام حسن عليهالسلام فرمود: اى
عمه! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند...
حكيمه گويد: فرداى آن روز به نزد امام
يازدهم رفتم و بر حضرت سلام كردم و پرده را كنار زدم تا مولايم (امام مهدى
عليهالسلام) را ببينم، ولى او را نديدم؛ از اين رو از پدر بزرگوارش پرسيدم: فداى
شما شوم! براى مولاى من چه اتفاقى روى داده است؟ آن حضرت پاسخ داد: اى عمّه! او را
به آن كسى سپردم كه مادر موسى، موسى عليهالسلام را به او سپرد.
حكيمه گويد: چون روز هفتم فرا رسيد،
آمدم و سلام كردم و نشستم. امام حسن عليهالسلام فرمود: فرزندم را نزد من آور!
من سرورم را آوردم... امام فرمود:
فرزندم! سخن بگوى! نوزاد [لب گشود و] پس از گواهى به يگانگى خداوند و درود بر
پيامبر بزرگ اسلام و پدران بزرگوارش، اين آيات را تلاوت كرد: «بسم الله الرحمن
الرحيم و( نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم
الوارثين و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا
يحذرون».(4)
بررسی نسب
پدر حضرت مهدى عليهالسلام، امام حسن
عسكرى عليهالسلام يازدهمين امام معصوم و مادر بزرگوارش حضرت نرجس عليهاالسلام
مىباشند.
مادر ايشان بسيار پاك و وارسته بود كه
درخانه حكيمه خاتون دختر امام جواد عليهالسلامو عمّه امام حسن عسكرى عليهالسلام
و تحت تربيت ايشان قرار داشت. پيامبر صلىاللهعليهوآله، امام على و صادقين
عليهمالسلام ايشان را بهترين كنيز خطاب كرده بودند. امام على در مورد ايشان
فرمود: (بِاَبى ابن خيرة الاِماء)؛(5) (پدرم به فداى كسى كه پسر بهترين كنيزان است)
براى جناب نرجس خاتون نامهاى ديگرى نيز
گفته شده است؛ مانند: ريحانه، سوسن و صقيل. ملیکه)وسيد محمد صدر درباره تعدّد نامهاى ايشان
در كتاب تاريخ غيبت صغرى تحليل مناسبى ارائه كرده است.(6)
طبق برخى اقوال ايشان (مليكه) نوه قيصر
روم و از جانب مادر از نسل شمعون وصىّ حضرت عيسى عليهالسلام و اهل روم بود كه به
دست مسلمين اسير شد. )7)
چگونگی معرفی امام به شیعیان
به علت پنهانى بودن امر ولادت حضرت مهدى عليهالسلام، يكى ديگر
از وظايف مهم امام حسن عسكرى عليهالسلام معرّفى آن حضرت به شيعيان بود تا آنان
ضمن ديدار با او و شناخت آخرين حجت خدا، بتوانند خبر ولادت را در اختيار ديگران
قرار دهند و بدين ترتيب جامعه شيعه، دچار اشتباه و انحراف نگردد.
شناخت جانشين هر امام در نزد شيعيان ـ
به خصوص بزرگان شيعه ـ امرى بسيار مهم بود؛ از اين رو اصحاب بر اساس وظيفه، اين
سؤال را از امام عصر خود مىپرسيدند كه امام و جانشين پس از شما كيست؟ تا هم شناخت
بيشترى از دوازده امام داشته باشند و هم اگر براى امام حادثهاى رخ داد و ايشان به
شهادت رسيد، آنان بدانند بايد به چه كسى رجوع كنند. اين مطلب در رابطه با اصحاب
امام حسن عسكرى عليهالسلام نيز جارى بود كه به نمونههايى از آن اشاره مىشود:
»احمدبن اسحاق ـ از علما و بزرگان شيعه و
يكى از اصحاب با وفاى امام يازدهم ـ مىگويد:
خدمت امام حسن عسكرى عليهالسلام شرفياب
شدم و مىخواستم از جانشين پس از وى پرسش كنم. ولى قبل از آنكه حرفى بزنم، امام
آغاز سخن كرد و فرمود: «يا احمد بن اسحاق! ان اللّه تبارك و تعالى لم يخل الارض
منذ خلق آدم عليهالسلام و لايخليها الى ان تقوم الساعة من حجة اللّه على خلقه، به
يدفع البلاء عن اهل الارض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الارض»؛ «اى احمدبن
اسحاق! خداى تعالى از زمانى كه آدم را خلق كرد زمين را خالى از حجت نگذاشت و تا
روز قيامت نيز خالى از حجت نمىگذارد، به واسطه او بلا را از اهل زمين دفع مىكند
و به خاطر او باران نازل مىكند و بركات زمين را خارج مىسازد«.
احمدبن اسحاق مىگويد: پس من گفتم: اى
پسر رسول خدا! امام و جانشين پس از شما كيست؟ پس حضرت با شتاب برخاست و داخل خانه
شد و سپس برگشت در حالى كه بر روى شانهاش كودكى سه ساله بود كه صورتش مانند ماه
شب چهارده مىدرخشيد. پس حضرت فرمود: «يا احمد بن اسحاق! لولا كرامتك على اللّه
عزوجل و على حججه ما عرضت عليك ابنى هذا، انه سمىّ رسول اللّه و كنيّه، الذى يملأ
الارض قسطا و عدلاً كما ملئت جورا و ظلما»؛ «اى احمدبن اسحاق! اگر نزد خداى عزوجل و
حجتهاى او گرامى نبودى، اين فرزند را به تو نشان نمىدادم. همانا او هم نام و هم
كنيه رسولخدا صلىاللهعليهوآله است و كسى است كه زمين را پر از عدل و داد
مىكند، همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.«
«يا احمد بن اسحاق! مثله فى هذه الامة
مثل خضر، و مثله مثل ذى القرنين، واللّه ليغيبنّ غيبة لاينجو فيها من الهلكة الاّ
من ثبّته اللّه عزوجل على القول بامامته و وفّقه [فيها] بتعجيل فرجه»؛ «اى احمدبن
اسحاق! او در اين امت، مانند خضر عليهالسلام و ذى القرنين است. او غيبتى طولانى
خواهد داشت كه كسى در آن از هلاكت نجات پيدا نمىكند، مگر كسى كه خداى تعالى او را
در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و (در دعا) به تعجيل فرج او موفق سازد.«
احمدبن اسحاق مىگويد: پس عرض كردم: اى
مولاى من! آيا نشانهاى هست كه قلبم بدان مطمئن شود؟ [در اين هنگام] آن كودك به
زبان عربى فصيح به سخن در آمد و فرمود: «انا بقيهاللّه فى ارضه و المنتقم من
اعدائه، فلا تطلب أثرا بعد عين يا احمدبن اسحاق»؛ «من بقيهاللّه [و ذخيره خداوند]
در زمين هستم و از دشمنان او انتقام مىگيرم. اى احمد بن اسحاق! پس از مشاهده و
ديدن با چشم به دنبال نشانه نباش.«
احمدبن اسحاق مىگويد: پس شاد و خرّم
بيرون شدم... .(8)
اين گونه ديدارها گاه به صورت فردى و
براى يك نفر اتفاق مىافتاد (مانند ديدار احمدبن اسحاق اشعرى قمّى) و گاه به صورت
دسته جمعى و براى تعدادى از اصحاب و دوستداران. صدوق(ره) يكى از ديدارها جمعى را
چنين نقل مىكند: «معاوية بن حكيم، محمدبن ايوب و محمدبن عثمان عمرى گويند: ما چهل
نفر در منزل امام حسن عسكرى عليهالسلام بوديم و او فرزندش را به ما نشان داد و
فرمود:
»هذا امامكم من بعدى و خليفتى عليكم،
اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فى اديانكم فتهلكوا، اما انكم لاترونه بعد يومكم هذا»؛
«اين امام شما پس از من و خليفه و جانشين من بر شماست، از او اطاعت كنيد، و پس از
من در دين خود متفرق نشويد كه هلاك خواهيد شد، بدانيد كه بعد از اين او را نخواهيد
ديد.«
آنان گويند: «از حضورش بيرون آمديم و پس
از چند روز امام حسن عليهالسلاماز دنيا رفت».(9)
پس يكى از مباحث مهم در دوران پنهان
زيستى اين بود كه امام حسن عسكرى عليهالسلام فرزند بزرگوار خويش حضرت مهدى
عليهالسلام را به برخى افراد نشان مىداد تا ضمن اعلام ولادت ايشان، شيعيان با
امام زمان عليهالسلام آشنا شده و از وجودشان بهره گيرند. به علاوه اين ديدارها،
اطمينان قلب بالايى در افراد ايجاد مىكرد.
تقسیم بندی دورا ن زندگی امام مهدی (عج)
زندگى حضرت مهدى عليهالسلام به سه دوره تقسيم شده است:
. دوران اختفا: اين دوره از زمان ولادت شروع شد و تا شهادت امام حسن عسكرى
عليهالسلام ادامه
يافت. اين دوره پنج سال بود و كودكى آن
حضرت را شامل مىشد.(255-260قمری)
. دوران غيبت: اين دوره از زمان شهادت امام حسن عسكرى عليهالسلا م شروع شده
و تا زمان ظهور ادامه دارد. (البته برخى دوران غيبت را از زمان ولادت مىدانند).
اين دوره خود به دو مرحله تقسيم مىشود:
غيبت صغرى و غيبت كبرى
ـ1. غيبت صغرى: دوره زمانى محدود، از
سال260 ه .ق تا 329 ه .ق (حدود 69 سال) را شامل مىشود. اين دوران، نقش مهم و
تعيين كنندهاى براى ورود شيعيان به مرحله غيبت كبرى داشت.ويژگى بارز اين دوره
وجود چهار سفير و نايب خاص بود: عثمان بن سعيد عَمرى، محمد بن عثمان بن سعيد عمرى،
حسين بن روح نوبختى و على بن محمد سمرى. اينان نقش رابطه بين مردم و امام را ايفا
مىكردند.
2. غيبت كبرى: با
رحلت على بن محمد سمرى، دوران غيبت كبرى يا غيبت تامه شروع شد(329ق –ادامه
دارد).در اين دوره ديگر فردى به عنوان نايب خاص به عنوان رابط ويژه ميان مردم و
امام عليهالسلام، وجود ندارد.امام زمان عليهالسلام در آخرين توقيع خود به نايب
چهارم چنين فرمود: بسم اللّه الرحمن الرحيم. يا على بن محمد السمرى! اعظم اللّه
اَجر اِخوانك فيك فانّك ميّت ما بينك و بين ستة أيام فاجمع اَمرك و لاتوص الى احد
يقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة الثانية (الغيبة التامّة)...)؛(10) (اى على
بن محمد سمرى! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظيم گرداند كه تو ظرف شش روز
آينده خواهى مرد. پس خود را براى مرگ مهيّا كن و به احدى وصيت مكن كه پس از وفات
تو قائم مقام تو شود كه دومين غيبت (غيبت
تامه) واقع گرديده است).
همان گونه كه غيبت دو مرحلهاى بود، نيابت
نيز دو مرحله دارد: نيابت خاص براى غيبت صغرى و نيابت عام براى غيبت كبرى.
در )نيابت
خاص)، چهار تن با اسم و رسمِ مشخص، از طرف امام معيّن شده و از سوى نايب قبل به
مردم معرفى شدند. نايب اول نيز به وسيله امام حسن عسكرى عليهالسلاممعرفى شده بود.
در (نيابت عام) براساس يك ضابطه كلى و معين از سوى امامان عليهمالسلام، نايب عام
مشخص شده و مردم بايد به او رجوع كنند. البته
مقام نيابت از طرف امام عليهالسلام به واجد شرايط تفويض مىشود؛ نه اينكه مردم
بخواهند مقام نيابت را به كسى واگذار كنند.
شيخ صدوق(11( طوسى(12) و
طبرسى(4) توقيعى از امام زمان عليهالسلام نقل كردهاند كه: (وامّا
الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانّهم حجتى عليكم و انا حجهالله
عليهم)؛ (در حوادث و رخدادهايى كه واقع مىشود، به روايت كنندگان حديث ما رجوع
كنيد كه آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنانم.(
بدين ترتيب سرپرستى امور مردم در زمان
غيبت كبرى، از طرف امام عليهالسلامدر دست (ولى فقيه) قرار گرفته است. منصب (فتوا)
و (قضاوت) از پيش به وسيله ائمه عليهمالسلام براى فقها قرار داده شده بود؛ ولى
رسميت مرجعيت و زعامت فقهاى اسلام، از اين تاريخ پديد آمد و تا زمان ظهور ادامه
دارد.
گفتنى است كه امام شؤون و وظايفى دارد
كه به همه آنها ـ جز آنچه با غيبت ناسازگار است ـ به بهترين وجه اقدام مىكند. خود
آن حضرت مىفرمايد: (الانتفاع
بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيّبتها عن الابصارِ السحابُ)؛(13) (بهره بردن
از من در عصر غيبتم، مانند بهره بردن از آفتاب است، هنگامى كه ابرها او را از
چشمها مىپوشانند.(
بايد دانست كه مراد از غيبت (امام
غايب)، ظاهر نبودن ايشان است، نه حاضر نبودن. امام مهدى عليهالسلام با قيام، ظهور
مىكند، نه اينكه حضور پيدا كند. حضرت در ميان مردم حاضر و بر كارها ناظر است و در
موارد لازم، فريادرسى و عنايت مىكند.
آن بزرگوار در توقيعى به شيخ
مفيد(ره)مىفرمايد: (فانا نحيط علما بِاَنبائكم و لايعزب عنا شىء من اخباركم)؛
(ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفى نيست.(
و در قسمتى ديگر از اين توقيع آمده است:
(اِنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم اللأوا
واصطلمكم الاعداء)؛(14) (ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد
شما را از خاطر نبردهايم؛ اگر جز اين بود، دشوارىها و مصيبتها بر شما فرود
مىآمد و دشمنان، شما را ريشه كن مىكردند.(
امام صادق عليهالسلام فرمود: (صاحب هذا
الامرِ يَتَرَددُ بينهُمَ وَ يمشِى فِى اَسواقِهِم وَيَطَأُ فُرْشَهُم
وَلايَعْرِفُونَهُ)؛(15)(صاحب اين امر (قيام
و حكومت الهى) در ميان آنها تردّد دارد و در بازارهايشان راه مىرود و بر
فرشهايشان گام مىنهد؛ ولى او را نمىشناسند.(
دوران غيبت، ميدان بزرگترين آزمايش و
غربال انسانها است و ايمان و عمل مؤمنان به بوته امتحان و سنجش گذاشته مىشود تا
چه كسى موفق و سربلند شود.
3-دوران ظهور: اين
دوره به اذن خدا، با پايان غيبت كبرى شروع مىشود و آن حضرت با خروج و قيامشان،
حاكميت الهى خود را بر جهان برقرار مىكند و آن را از عدل و داد آكنده مىسازد.
معرفی امام مهدی از دیدگاه قرآن
|
شيوه هاى معرفى :
با همه اين تفاصيل، چرا نام مهدى(عج) به صراحت در قرآن نيامده
تا جلوى انكار خيلى ها گرفته شود؟ آيا اگر نام مهدى(عج) ذكر مى شد، مردم آن را
بهتر و راحت تر نمى پذيرفتند؟ شبيه همين سؤال درباره ولايت مولا على(عليه السلام)
نيز مطرح است.
در پاسخ بايد گفت: قرآن براى معرفى
شخصيت ها به مقتضيات حكمت و بلاغت، از سه راه استفاده كرده است:
1. معرفى
با اسم: نخستين راه اين است كه شخصيت مورد نظر را با اسم معرفى و مطرح مى كند;
مانند: (وَ ما مُحمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خلَتْ مَنْ قَبْلِه الرُّسُل).(17) و
(و مُبَشِّراً بِرَسُول يَأتِى مِنْ بَعْدِى اِسْمهُ أحْمَد).(18)
2 معرفى
با عدد: شيوه دوم، معرفى با عدد و تعداد است كه قرآن نقباى بنى اسرائيل را اين
گونه معرفى مى كند: (وَ بَعَثْنا مِنْهُم اَثنَىْ عَشَرَ نَقِيباً);(19) «و از
ايشان دوازده نقيب مبعوث كرديم». همچنين گروهى را كه موسى(عليه السلام)برگزيد تا
به كوه طور ببرد، با عدد معرفى كرده است: (وَ اختارَ مُوسى قُومَهُ سَبْعِينَ
رَجلا)(20) يعنى «و حضرت موسى از ميان قومش هفتاد نفر را برگزيد».
3. معرفى
با صفت و ويژگى: شيوه سوم معرفى با صفات و ويژگى است; پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله) را به اين شيوه معرفى كرده است:
)اَلَّذينَ يَتَّبعُونَ الرَّسُولَ
النّبىَّ الاُمىّ... يَأمُرُهُم بِالمَعْروُفِ وَ يَنْهاهم عَنِ المُنكَرِ وَ
يَحِلُّ لَهُم اَلطيّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ...);(21)
»كسانى كه از پيامبر تبعيت مى كنند... كه
پيامبر ايشان را به كارهاى پسنديده دستور مى دهد و از كارهاى زشت و ناپسند باز مى
دارد و بر ايشان امور پاكيزه را حلال و بر ايشان امور ناپسند را حرام كرده است.
در معرفى ولى مؤمنان نيز از اين شيوه
استفاده كرده است:
)اِنَّما ولِيُّكُم اللّهُ وَ رَسُولُه
وَ الَّذيِنَ آمَنوا الَّذيِنَ يُقيمُونَ الصَّلاةِ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةِ وَ هُم
راكِعُون);(22)
»صاحب امر شما خدا و رسول او و كسانى اند
كه ايمان دارند و نماز را به پا مى دارند و زكات مى پردازند در حالى كه در ركوع مى
باشند.«
شناساندن با صفت، بهترين راه معرفى است.
اين نوع معرفى راه را بر سودجويان مى بندد; زيرا مى توان نام جعلى درست كرد; اما
بهره بردارى از صفات، كار آسانى نبوده و قابل جعل نيست. از اين رو مى بينيم در
جريان طالوت، خداى متعال بعد از آن كه او را به اسم معرفى مى كند، بلافاصله وى را
با صفات و نشانه نيز معرفى مى كند تا جلوى هرگونه اشتباه احتمالى گرفته شود:)(23)
)وَ قالَ لَهُم نَبيُّهُم اِنّ آيَةَ
مُلْكِه اَنْ يَاتِيَكُم التابُوت فِيه سَكِينَةٌ مَن رَبِّكُم و بَقيةٌ ممّا
تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُه الْمَلائِكَة.(24((
«و نبى پيامبرشان به ايشان گفت: همانا
نشانه فرماندارى و سلطنت او اين است كه تابوتى را براى شما خواهد آورد كه در آن
آرامشى از جانب پروردگار شما وجود دارد و در آن آنچه به جاى مانده (ميراث) از آل
موسى و هارون مى باشد كه ملائكه آن را حمل مى كنند».
پس روشن مى شود كه تنها راه معرفى، ذكر
نام امام مهدى(عج) نيست و حضرت از راه هاى ديگر (صفات)
معرفى شده است و قرآن به شكل هاى مختلف به وجود امام زمان(عليه السلام) و حكومت
جهانى او اشاره كرده است.
از طرفى مصالحى در كار بوده كه امامان
معصوم(عليهم السلام) به نام ذكر نشوند كه مى توان به محفوظ ماندن قرآن از تحريف
اشاره كرد. درست همان علتى كه ايجاب كرد «آيه اكمال دين»(25) در بين آيات تحريم
خبائث و «آيه تطهير»(26) در بين آيه «نساء النبى» قرار گيرد تا ضمن ابلاغ پيام به
همه حق جويان، مانع از دست بردن در قرآن نيز بشود.
ويژگيهاي انتظار مهدي علیه السلام
گفتيم كه «انتظار» امري فطري است و براي همگان در هر قوم و آييني كه باشند وجود دارد اما انتظارهاي معمولي كه در جريان زندگي افراد و حتّي جامعهها وجود دارد هر اندازه بزرگ و با اهميت باشد در مقايسه با انتظار موعود جهاني، كوچك و بي مقدار است زيرا كه انتظار ظهور او ويژگيهاي خاص خود را دارد:
انتظار مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) انتظاري است كه از ابتداي عالم آغاز شده است يعني از زمانهاي بسيار دور، انبياء و اولياء نويد ظهور او را دادهاند و در زمانهاي نزديك تر، همه امامان ما، آرزوي روزگار دولت او را داشتهاند.
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«اگر او را درك ميكردم، تمام عمر به او خدمت ميكردم.»( 27)
انتظار مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) انتظار مصلح جهاني است. انتظار حكومت عدل جهاني است و انتظار تحقق همه خوبيها است. در اين انتظار، بشريت چشم به راه است تا آنچه را بر اساس فطرت پاك خدايي، در آرزوي آن بوده و هيچگاه به صورت كامل به آن دست نيافته است، ببيند و مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همان است كه عدالت و معنويت، برادري و برابري، عمران و آبادي زمين و امنيّت و صلح و عصر شكوفايي عقل و دانش بشري را براي انسانها به ارمغان ميآورد و برچيدن بساط استعمار و بردگي انسانها و نفي هر گونه ستم و ستمگري و رهايي اجتماع از انواع فسادهاي اخلاقي، ره آورد حاكميت اوست.
انتظار مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) انتظاري است كه تنها با فراهم شدن زمينههاي شكوفايي آن، خواهد شكفت و آن زماني است كه همه انسانها در طلب منجي و مصلح آخر الزمان باشند. او ميآيد تا با همكاري و همياري يارانش عليه بديها قيام كند نه اينكه تنها با معجزه كار جهان را سامان دهد.
انتظار مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در منتظرانش شوق ياري و همراهي او را ايجاد ميكند و به انسان هويت و حيات ميبخشد و او را از پوچي و بي هدفي نجات ميدهد.
آنچه گفته شد بخشي از ويژگيهاي آن انتظاري است كه به وسعت همه تاريخ است و ريشه در جان همه انسانها دارد و هيچ انتظار ديگري به خاك پاي اين انتظار سترگ نميارزد. بنابراين جا دارد كه ابعاد و آثار فراوانِ انتظار مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را بشناسيم و درباره وظايف منتظران ظهور او و پاداش بي نظير آنها سخن بگوييم.
انتظار سبز
وقتي ابرهاي تيره، چهره خورشيد را پوشانده و دشت و دَمَن از دست بوسي آفتاب محروم گرديده و سبزه و گل از دوري مِهر عالم تاب پژمرده است چاره چيست؟ زماني كه عصاره آفرينش و خلاصه خوبيها و آيينه زيباييها رخ در نقاب غيبت كشيده و جهانيان از فيض حضور او بي نصيب ماندهاند چه ميتوان كرد؟
گلهاي باغ چشم به راهند تا سايه باغبان مهربان را بر سر خود ببينند و از دستان پر مهر او آب حيات بنوشند و دلهاي مشتاق، بي تاب چشمهاي اويند تا عنايت شور آفرين او را لمس كنند و اينجاست كه «انتظار» شكل ميگيرد. آري، همه منتظرند تا او بيايد و سبزي و نشاط را به ارمغان آورد.
به راستي «انتظار» چه زيبا و شيرين است اگر زيبايي آن در نظر آيد و شيريني آن در كام دل، چشيده شود.
براي «انتظار» معاني گوناگوني گفتهاند و لي با دقت و تأمّل در اين كلمه ميتوان به حقيقت معني آن پي برد. انتظار، چشم به راه بودن است و اين چشم به راهي به تناسب بستر و زمينه آن ارزش پيدا ميكند و آثار و پيامدهايي دارد. انتظار تنها يك حالت روحي و دروني نيست بلكه از درون به بيرون سرايت ميكند و حركت و اقدام را ميآفريند. به همين دليل است كه در روايات، انتظار به عنوان يك عمل و بلكه بهترين اعمال، معرفي شده است. انتظار به «منتظر» شكل ميدهد و به كارها و تلاشهاي او جهت خاصّي ميبخشد.
بنابراين «انتظار» با نشستن و دست روي دست گذاشتن، نميسازد. انتظار با چشم به در دوختن و حسرت خوردن، تمام نميشود؛ بلكه در حقيقت انتظار، حركت و نشاط و شور آفريني نهفته است.
آنكه در انتظار مهمان عزيزي است، سر از پا نميشناسد و در تلاش است تا خود و محيط اطراف خود را براي آمدن مهمان، آماده كند و موانع حضور او را بر طرف سازد.
سخن درباره انتظار رويدادي بي نظير است كه در زيبايي و كمال، نهايت ندارد. انتظار روزگاري است كه در سبزي و خرّمي در تمامي روزگاران گذشته مثالي نداشته است و جهان چنان دوران زيبايي را هرگز تجربه نكرده است. اين همان انتظار حكومت جهاني امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است كه در روايات، از آن به «انتظار فرج» ياد شده است و آن را از بهترين اعمال و عبادات، بلكه پشتوانه قبولي همه اعمال، شمرده است.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود:
«بهترين اعمال امت من، انتظار فرج است.»(28 )
امام صادق(عليه السلام) به ياران خود فرمود:
«آيا شما را از چيزي آگاه نكنم كه خداوند بدون آن هيچ عملي را از بندگان نميپذيرد؟ گفتند: بفرماييد. فرمود: گواهي به يگانگي خدا و نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) و اقرار به آنچه خدا امر فرموده و ولايت ما و بيزاري از دشمنان ما ـ يعني ما امامان بخصوص ـ و تسليم شدن در برابر ايشان (=امامان) و پرهيزكاري و كوشش و خويشتن داري و انتظار قائم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) »( 29)
بنابراين «انتظار فرج» انتظاري است كه ويژگيهاي خاص و منحصر به فرد دارد كه لازم است به خوبي دانسته شود تا رمز و راز آن همه فضيلت و آثار كه براي آن خواهيم شمرد آشكار گردد.
قلمرو حكومت و مركز آن
ترديدي نيست كه حكومت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) حكومتي جهاني است زيرا كه او موعود همه بشريت و تحقق بخش آرزوهاي همه انسان هاست. بنابراين آنچه از زيباييها و خوبيها در سايه حكومت او به وجود آيد سراسر زمين را فرا خواهد گرفت. اين حقيقتي است كه روايات فراوان، شاهد آن است كه به گروههايي از آنها اشاره ميكنيم.
الف. روايات بسياري كه مضمون آن چنين است، مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) زمين را پر از عدل و داد ميكند همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد. (30 ) كلمه «زمين» (الارض) سرتاسر كره خاكي را در بر ميگيرد و هيچ دليلي وجود ندارد كه معني آن را به بخشي از زمين محدود كند.
ب. رواياتي كه از تسلّط امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر مناطق مختلف جهان خبر داده است كه گستردگي و پراكندگي و اهميت آن مناطق، حكايت از سلطه آن حضرت بر تمامي جهان دارد و معلوم ميشود كه نام بردن از شهرها و كشورها در روايات از باب نمونه و مثال بوده و ميزان درك مخاطبان روايات در آن زمان نيز ملاحظه گرديده است.
در روايات مختلف از روم، چين، ديلم يا كوههاي ديلم، ترك، سند، هند، قسطنطنيه، كابل شاه و خزر به عنوان مناطقي كه امام مهدي بر آنها مسلط خواهد شد و آنها را فتح خواهد كرد نام برده شده است. ( 31)
گفتني است كه در زمان ائمه(عليهم السلام) مناطق ياد شده بر بخشهاي بسيار گسترده تري نسبت به زمان ما، گفته ميشده است. براي مثال «روم» شامل همه اروپا و حتي قاره آمريكا ميگرديده و مراد از چين همه شرق آسيا بوده كه شامل ژاپن نيز ميشود همانگونه كه «هند»، پاكستان امروز را شامل بوده است.
شهر قسطنطنيه همان استانبول است كه در جهان آن روز به عنوان مقاوم ترين شهرها و مناطق از آن ياد ميشده و در واقع فتح آن به پيروزي و موفقيت بزرگ شمرده ميشده زيرا كه يكي از راههاي اصلي ورود به قاره اروپا بوده است.
خلاصه اينكه تسلّط امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر مناطق حسّاس و مهم جهان حكايت از گستردگي جهاني فرمانروايي آن حضرت دارد.
ج. گذشته از روايات دسته اول و دسته دوّم، روايات متعددي در دست است كه به روشني از جهاني بودن حكومت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خبر ميدهد.
در سخني از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) آمده است كه خداوند متعال فرموده است:
«... من دين خود را به دست آنها (پيشوايان دوازده گانه) بر همه آئينها پيروز ميگردانم و به دست ايشان فرمان خود را (بر همه) چيره خواهم ساخت و به (قيام) آخرين آنها ـ امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ سراسر زمين را از دشمنانم پاك خواهم كرد و او را بر مشرق و مغرب زمين فرمانروا خواهم گرداند...» ( 32)
و امام باقر(عليه السلام) فرمود:
«اَلْقائِمُ مِنّا... يبْلُغُ سُلْطانَهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ وَ يظْهِرُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ دينَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ... (33 ) ؛
قائم(عليه السلام) از ما (خاندان پيامبر) است... (او كسي است كه) فرمانروايي او مشرق و مغرب (عالم) را فرا خواهد گرفت و خداوند به دست او دين خود را بر همه اديان غلبه ميدهد اگر چه مشركان را خوش نيايد.»
و اما مركز حكومت جهاني حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شهر تاريخي كوفه است كه در آن زمان وسعت زيادي خواهد يافت به گونهاي كه شهر نجف را كه در چند كيلومتري كوفه است شامل ميشود و به همين دليل است كه در بعضي روايات، كوفه و در بعضي ديگر نجف به عنوان مركز حكومت نام برده شده است.
امام صادق(عليه السلام) در ضمن روايتي طولاني فرمود:
«مركز حكومت او (حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شهر كوفه خواهد بود و محل قضاوت او مسجد (بزرگ) كوفه.» ( 34)
گفتني است شهر كوفه از ديرزمان، مورد توجّه خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) و محل زمامداري حضرت علي(عليه السلام) بوده است و مسجد مشهور آن يكي از چهار مسجد معروف جهان اسلام است كه امام علي(عليه السلام) در آن نماز و خطبه ميخوانده است و نيز در آن به امر قضاوت ميپرداخته است و در نهايت در محراب همان مسجد به شهادت رسيده است.
نتيجهگيري:
در مكتب تشيع، مهدويت به عنوان ترسيم يك تابلو از آينده است كه ميتواند فراروي زندگي بشر امروزي باشد، يعني ما مهدويت را به عنوان تابلويي جامع و كامل از تحقق زندگي ديني انسان ميدانيم.
به عبارت ديگر مهدويت يعني همان اسلام ناب و راستين پياده شده در متن جامعه، بشارت به آمدن يك منجي، منجياي كه داراي دو ويژگي نجات بخشي و ظلم ستيزي است.
ظلم و ستم را از بين برده و عدالت را برقرار كرده و جامعه جهاني را نجات ميدهد. همواره در طول تاريخ، بويژه تاريخ پراز فراز و نشيب اسلام و تشيع، موضوع به چالش كشيدن و ستيز با مهدويت با روشها و بروز نمادهاي مختلفي وجود داشته تا تشيع را از روند واقعي و راستين خود منحرف نمايند.
يكي از بارزترين نمادها ،ظهور مهديان دروغين ازيك سوو فرقه سازي بوسيله استعمار در خلق فرقه های ضاله ي مهديستيز ازسوي ديگر است. دسته اي از مدعيان دروغين به قصد ضربه زدن به انديشه مهدويت وارد عرصه شدند و دسته ديگر كه بيشتر به دنبال منافع شخصي و گروهي خود بودند.
از اين¬رو در مييابيم دليل اين¬که كساني از اردوگاه شيعه به بيراهه رفته و به انحراف كشيده شده اند؛ اين بوده است كه توانايي ايجادارتباط با حضرت حجت (عج) وشناخت ودرك مقام و منزلت ايشان را نداشته اند.كسي كه امام را به معناي واقعي وراستينش و درسايه انواروجوديش درك نمايد، ازحيراني، سرگرداني وانحرافات موجود در عصر غيبت ايشان رهايي مي يابد.
مساله شناخت حضرت از مهمترين مسايل بوده، چرا كه با اين شناخت و معرفت، ايمان شخصي به مهدويت و آثار و برنامههاي امام، افزايش يافته و مهدويت به عنوان زيباترين تابلو، مجسم گرديده است وباورحضوردرركاب حضرت عينيت مي يابد. در حقيقت نسل منتظر ظهور حضرت قائم (عج) درطول تاريخ با ادعاهاي زياد و پوشالي فراوان مواجه بوده است. از اين رو بايد طوري به تربيت و تزكيه نفس و آمادگي برسد، كه بتواند خوب را از بد و سره را از ناسره تشخيص دهد و در شناخت امام زمان (عج) به درک و فهم كامل برسد.
دربخش وسيعي از نوشتهها و برنامههاي توليدي رسانههاي غربي باورخرافي و ترسناك جلوه دادن موضوع مهدويت در اذهان عمومي ريشه دوانده ونگرش غربيها به آخرالزمان و مهدويت تكسويه و تخريبي نمايان مي گردد.
بايد مراقب بود كه در عصر انتظار مبادا از روي جهل و غفلت، بدعتي در دين ايجاد و يا از بدعتگزاري حمايت كرده و باعث گمراهي ديگران شد. هر چيزي كه مغاير مباني ديني و فاقد دليل وبرهان عقلي است قابل پذيرش مطلق نبوده و براي رفع ترديدبايد از اهل فن و عالم ديني بهره گيري لازم به عمل آيد.
در راستاي تضعيف كردن روحيه و اعتقاد منتظران، دشمنان از حربههاي گوناگوني استفاده نموده اند نظير: همين مدعي ارتباط و يا ادعاي امامت ،مصداق سازي و برداشت نادرست از مفهوم انتظار، مردود دانستن قيام در عصر غيبت و نشان دادن چهره خشن از امام(عليه السلام) و...كه از مصاديق بارز انحراف در فهم و تفسير معارف مهدويت بوده است.
براي رسيدن به وحدت و تربيت نسل منتظر ظهور، توجه به رهنمودهايي مانند: حفظ هويت شيعي، مبارزه با ريشههاي اختلاف و تضادهاي دروني، برنامهريزي و تلاش براي رسيدن به اجتماعي يكدست حول محور ولايت ،انگيزههاي مهدوي و مبارزه با انحرافات و برخورد با كساني كه قصد منحرف كردن مسير ازرشمند انتظار دارند ضروري به نظر ميرسد.
يك نتيجهگيري كلي اين كه در فعاليتهاي مهدوي، براي توسعه و فرهنگ مهدويت بايد تلاش بيشتري نموده و شتاب زيادتري به كارها داده تا زمينه جبران عقبافتادگي و كمكاريهايمان فراهم شده وامام عصر (عج) را حاضر و ناظر بركارهايمان ببينيم.درنتيجه انسان منتظر بايد در جاهليت مدرن علمسالاري، جاي خود را به خدا سالاري داده و غايت او خدا محوري باشد. انشاءاله كه از سربازان و منتظران واقعي ظهور حضرت حجهبن حسن العسكري باشيم
گردآوری:صدراله زین العبادی-کارشناس ارشدتاریخ تشیع
پی نوشتها:
. 1كمالالدين، ج 2، ب 33، ح 51.
2. بحارالانوار، ج 13، ص 25، باب 2، ح 2؛
الميزان، ج 16، ص 12.
3. اين جمله كنايه از اين است كه بلا از تو
دور باد.
4. قصص 28، آيه 5 و 6؛ كمالالدين، ج 2، ب
41، ح 1.
5-همان، ج 51، ص 36.
6-. ر.ك: پژوهشى در زندگى
امام مهدى عليهالسلام و نگرشى به
غيبت صغرى، ص 204.
7 كمالالدين، ج 2، باب
41
8 كمالالدين،
ج 2، ب 38، ح 1.
9 همان،
ج 2، ب 43، ح 2.
10-. كمالالدين،
ج 2، ص 294، باب 45، ح 45.
11-كمالالدينوتمامالنعمة، ج 2، ص 483.
12. كتاب
الغيبة، ص 290.
13. الاحتجاج،
ج 2، ص 469.
14. همان،
ج 2، ب 45، ح 4.
15 احتجاج
طبرسى، ج 2، ص 596، ش 359.
16. نعمانى،
الغيبة، ص 163، ح 4.
17-. آل عمران (3)، آيه
144.
18-. صف (61)، آيه 6.
19-. مائده (5)، آيه 12.
20-. اعراف (7)، آيه 155.
21-. اعراف (7)، آيه 157.
22-سوره مائده (5)،
آيه 55.
23- جعفر سبحانى، پرسش ها
و پاسخ ها، ص 185.
24-. بقره (2)، آيه 248.
25-. سوره مائده (5)، آيه
3.
26- سوره احزاب (33)، آيه
33.
27-الغيبة
نعماني،
باب 13، ح 46، ص 252.
1. بحارالانوار، ج 52، ص 122.28
29. الغيبة نعمانى، باب 11، ح 16، ص 207.
30. كمال الدين، باب 25، ح 4 و باب 24، ح 1 و 7.
31. ر.ك: الغيبة نعمانى و احتجاج طبرسى.
32. كمال الدين، ج 1، باب 23، ح 4، ص 477.
33. همان، ج1، ح 16، ص 603.
34. بحارالانوار، ج 53، ص 11.
منابع:
قرآن کریم
پورسيد آقايي، مسعود. (1380). تاريخ عصر غيبت، ج29، تهران، نشر مؤسسه انتشارات حضور
شیخ صدوق، کمال الدین، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1405 ق، ج 2، ص 425 به بعد
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 51، ص 13 ـ 28.
غفار زاده، علی، پژوهش پیرامون زندگانی نوّاب خاص امام زمان(عج)، قم، انتشارات نبوغ، 1375، ص 114 و 115
شفيعي سروستاني، اسماعيل، بلخاري، حسن، كوران، علي. (1382). پيشگويهاي آخرالزمان (مجموعه مقالات)، تهران: نشرموعود عصر
شفيعي سروستاني، اسماعيل. (1390). غرب آخرالزمان، تهران، نشر هلال
دهقان، مرتضي. (1379). آخرالزمان در مذاهب غرب، بريتانيكا، دكترين مهدويت
سلیمانیان،خدامراد،فرهنگ نامه مهدویت،1388،بنیادفرهنگی حضرت مهدی موعود
شاه حسيني، مجيد. (1384). تصويرمنجي در رسانههاي غربي، تهران، نشر موعود عصر
صدر،سیدمحمد،پژوهشی درزندگی امام زمان (عج)ونگرشی برتاریخ غیبت صغری،محمدامامی شیرازی،دارالتبلیغ اسلامی
طبرسی .احمدبن علی.احتجاج.مترجم جعفری بهراد.1381.تهران.دارالکتب الاسلامیه
دهقانآراني، زهير. (1391). مهدي آنگونه كه غرب معرفي ميكند، قم، دو ماهنامه امان، شماره 36.
جعفري، محمدصابر. (1381). مهدي انكاري، انتظارستيزي، تهران، نشر انتظار موعود
بهي، محمد. (1377). انديشه نوين اسلامي در رويارويي با استعمار غرب، مشهد، نشرآستان قدس رضوي
نعمانی،ابن ابی زینب،الغیبه،به تحقیق علی اکبر غفاری،ج1،تهران،نشرصدوق،1397ق