آخرین اخبار
کد خبر: ۴۱۵۰۸
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۴
حسین، نهال سبزی بود که در محرم ۴۳ جوانه زد و سالها بعد در محرم خونین دیگر گلهای سرخِ زخم بر پیکر نورانی اش شکفتن گرفت و در عاشورای سال ۶۱ در محور شرهانی آخرین زخم عاشقانه را به جان پذیرفت و مظلوم و تشنه لب به شهادت رسید
در عاشورای حسینی سال ۱۳۴۳ کودکی در خانواده ای مذهبی در شیراز دیده به جهان گشود که او را به عشق آقا ابا عبدالله، حسین نامیدند.
حسین دوران کودکی را در جوار بارگاه نورانی شاه چراغ احمد ابن موسی(ع) گذراند و به یمن این مؤانست، وجود سراسر نور او در چشمه آفتاب این وجود مقدس تطهیر یافت.

شهید «مشفق» پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی، دوره متوسطه را در رشته مکانیک عمومی (تراش) ادامه داد. دومین سال تحصیل او (۱۳۵۷) در هنرستان میثم شیراز، با ایام پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مقارن بود. وی با وجود سن کم (۱۴ سال) در تظاهرات و راهپیمایی ها حضوری فعال داشت.

پس از پیروزی انقلاب به دلایلی از ادامه تحصیل باز ماند و شور و شوقی که در وجود او به صورت آتشفشانی جوشان، غلیان داشت، او را به صفوف توفنده نیروهای سپاه پاسداران پیوند داد و به عضویت این نیروی خود جوش مردمی در آمد؛ که در واقع این نقطه عطفی در مسیر زندگی وی بود و انگیزه ای جز عشق به شهادت و ادای دین به اسلام را در بر نداشت.

وی پس از گذراندن دوران آموزش، در واحد عملیات سپاه شیراز مشغول به خدمت شد. زندگیش پس از ورودش به سپاه، سراسر مبارزه شد. او در سپاه کار نمی کرد، او با سپاه زندگی می کرد. در طول ۴ سالی که او در سپاه و جبهه حضور داشت، خوانواده اش می گویند کل ساعاتی که او در منزل و در جمع خانواده بود از یک ماه تجاوز نمی کند، دوستانش از روی مزاح به او می گفتند: «حسین مگر تو خانه و زندگی نداری که همیشه اینجا هستی؟» و وقتی با اعتراض خانواده روبرو می شد می گفت: «می خواهم شماها عادت کنید که اگر دیگر برنگشتم به شما سخت نگذرد».

هیچ وقت در مورد اینکه در سپاه چه می گذرد و چه کار می کند، کوچکترین حرفی نمی زد و براستی که سینه او قبرستان اسرارش بود.

دوستانش نقل می کنند:

سردار محرم  شهید حسین مشفق


وی در کلیه مبارزات شهری و درگیری هایی که بین امت حزب الله و منافقین روی می داد، جزو اولین نفرات پاسدار بود که در صحنه حاضر می گشت و با شجاعتی خاص به مبارزه علیه خصم می پرداخت. شهید مشفق در جریان تروریسم منافقین و درگیریهای نیروهای مذهبی با این کوردلان خودفریفته، حضوری چشمگیر داشت، به نحوی که بارها مورد ضرب و شتم و سوء قصد این نوادگان شیطان قرار گرفت.

مدتی نیز محافظ شهید دستغیب و دیگر شخصیت های استان بود، و مدتی هم در ستاد مبارزه با منکرات سپاه به سرکوبی فروشندگان مواد مخدر و افراد یاغی و آشوب طلب پرداخت.

شروع جنگ تحمیلی، آغاز دوره نوینی از مبارزات این سرباز غیور و این بسیجی خستگی ناپذیر بود. شهید در طول مدت حضور در جبهه های نبرد با مسؤولیت های مختلف در عملیات های ثامن الائمه، فتح المبین، طریق القدس، فکه، شوش، رمضان و… شرکت داشت و بیش از دو سال از عمرش را در جبه های حق علیه باطل بدنبال معشوق و گم شده خویش سپری نمود.

وی در حمله فکه از ناحیه پا به شدت زخمی شد، ولی خانواده را در جریان قرار نداد و بعد از ۱۷ روز بستری در یکی از بیمارستانهای شیراز، خانواده به طریقی از زخمی شدنش باخبر می شوند و وقتی به او می گویند که چرا ما را در جریان نگذاشتی، می گوید: «نخواستم ناراحت شوید».

با وجود اینکه دکتر وی یک ماه برای او مرخصی تعیین نموده بود، اما او پس از ۱۰ روز با پای لنگان راهی جبهه ها شد و در جواب به اعتراض خانواده گفت: «دوای پای من جبهه است و در آنجا پای من زودتر خوب می شود».

سردار محرم  شهید حسین مشفق

یکی از دوستانش درباره او چنین می گوید:
حسین مصداق واقعی آیه شریفه «و الذین معه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» بود؛ قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت و دوستی بهتر از برادر برای من بود. من و اغلب دوستانش او را شهید زنده می دانستیم؛ زیرا شهادت در وجودش و چهره ملکوتی اش، همواره موج می زد و شخصی بود که همه می دانستند شهید می شود. او فرمانده ای لایق، دلسوز و کاردان بود که تجربیات بسیاری در زمینه جنگ و عملیات داشت؛ او در تخریب و خنثی کردن مین استاد و نمونه بود. او دریایی از معنویت بود حیف که ما دیر به خود آمدیم و نتوانستیم از محضرش بهره جوییم. حسین، نهال سبزی بود که در محرم ۴۳ جوانه زد و سالها بعد در محرم خونین دیگر گلهای سرخِ زخم بر پیکر نورانی اش شکفتن گرفت و در عاشورای سال ۶۱ در محور شرهانی آخرین زخم عاشقانه را به جان پذیرفت و مظلوم و تشنه لب همچون سرور خود آقا ابا عبدالله الحسین(ع) به میعاد نور و ستاره رفت و به دیدار حضرت دوست شتافت.
نام:
ایمیل:
* نظر: