کد خبر: ۴۲۸۹۲
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۳ - ۱۳:۲۰
شهید محمدرضا باصر؛ مداح شهیدی که همیشه در دعای آخر روضه برای شهادتش دعا می‌کرد
بسیج مداحان فارس :

در سیزدهمین روز از بهمن ماه سال1338 در شهر تبریز متولد شد، «محمدرضا » اولین فرزند خانواده باصر بود. سال 1355که وارد دبیرستان شد مصادف با شروع مبارزات حق طلبانه ملت ایران بود، محمد رضا هم از همان سالها که نوجوان بود سخنرانی می کرد و با حرفهای خود اطرافیانش را آگاه و آماده مبارزه می‌کرد، او از تهدیدات مأموران حکومتی ابایی نداشت.

«شهید محمدرضا باصر» پس از چندی در کنکور سراسری در رشته فیزیک دانشگاه علوم کاشان قبول شد و این دوران هم دقیقا زمان اوج گرفتن مبارزات مردم ایران علیه استکبار بود، وی در همان ماه‌های آغازین تحصیل در دانشگاه، با انسجام دادن به دانشجویان پیرو خط امام، انجمن اسلامی دانشکده را هم راه اندازی کرد تا با حرکات ضد انقلابی در شرق و غرب کشور مقابله بکنند.

شهید باصر که خود مداح و ذاکر اهل بیت (ع) بود علاقه عجیبی به حضرت سیدالشهداء(ع) داشت، صدایش سوزناک بود و کافی بود در حضورش نام مبارک امام حسین(ع) را به زبان بیاوری آن وقت شروع می‌کرد به مرثیه خوانی. به قول دوستانش، صدای محمدرضا خستگی را می زدود و دل هر مشتاقی را به تپش می انداخت.در کاشان که درس می‌خواند در جلسات اخلاق آیت الله امامی کاشانی حضور فعالی داشت و معتقد بود اگر پشت سر علما و بزرگان دین حرکت نکنیم گمراه می‌شویم. چنانچه در وصیت نامه‌اش هم به این موضوع اشاره کرده است که، همیشه و در همه حال از پیروان صدیق ولی فقیه و رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی باشیم.

پس از چند ماه تعطیلی دانشگاه‌ها به دلیل انقلاب فرهنگی به تبریز بازگشت و به خاطر علاقه‌ای که به سپاه پاسداران داشت به عضویت سپاه در آمد، آنقدر کوشا و فعال بود که برادران سپاهی‌اش می‌گفتند محمد رضا خستگی را هم خسته کرده است. او در آنجا از جمله پایه گذاران هیأت حسینی و پایگاههای مقاومت تبریز بود، هم در تبلیغات سپاه بود و هم نوحه خوانی می‌کرد.زمان اعزام رزمندگان به جبهه ها در مصلای تبریز مداحی می‌کرد و اذان می گفت.

شهید محمد رضا باصر با دختری پاک دامن ازدواج کرد و چون علاقه داشت خطبه عقدشان را حضرت امام جاری کند و این امر میسر نشد،خطبه عقدش توسط امام جمعه محبوب آن زمان تبریز مرحوم آیت الله ملکوتی خوانده شد. محمد رضا در این مراسم  بهترین لباسش را که به گفته خودش همان لباس سبز رنگ سپاه بود بر تن کرد. وقتی فرزندش روح الله شش ماهه بود پدر عازم جبهه شد و در گردان امام حسین(ع) لشکر31 عاشورا در کنار رزم به خواندن دعای کمیل، توسل، ندبه و زیارت عاشورا پرداخت.

حاج جلیل نوری از ذاکرین و مداحان و از همرزمان شهید باصر درباره ویژگی‌ها او چنین می‌گوید: در عملیات بدر به سوی خط مقدم در حال حرکت بودیم، کم کم میان نیزارها گم می‌شدیم که دیدم محمد رضا چیزی را به آب انداخت، از او پرسیدم که چه بود؟ گفت: عکس پسرم روح الله بود. دیدم خیلی وابسته‌اش هستم از خداوند خواستم این وابستگی را از من بگیرد تا راحت تر بتوانم در صحنه جنگ عمل کنم .

سید نور الدین عافی هم از رزمندگان لشکر31 عاشورا است که کتاب خاطرات او با عنوان «نورالدین پسر ایران» یکی از پرفروش ترین کتاب‌های چند سال اخیر بوده است. او درباره شهید باصر می‌گوید: با شهید باصر و چند نفر دیگر برای باز کردن راه کانال انتخاب شدیم تا پس از باز کردن راه نیروها از آنجا پل‌های عراق را منفجر کنند، همانجا بود که چند تیر به گلو، شکم و سینه محمد رضا اصابت کرد، محمدرضا همان جا ماند ولی هنوز شهید نشده بود هر از چندی می آمدم که از حالش با خبر شوم، می‌دیدم هنوز ذکر می‌گوید و تا صبح زنده بود، نزدیکی‌های صبح بود که دیگر صدایش برای همیشه نیامد و به جمع یاران شهیدش پیوست.

مادر شهید باصر می‌گوید: وقتی خبر شهادت پسرم را به من دادند خدا را شکر کردم چون همیشه در هیئت‌ها و مجالس عزاداری که مداحی می‌کرد آخر سر برای خودش آرزوی شهادت می‌کرد.

پیکر مطهر این عاشق و مداح شهید و دلسوخته امام حسین(ع)، سالها روی خاک کربلای ایران ماند و پس از گذشت سالها در روز 21 ماه مبارک رمضان سال 1372 به آغوش وطن و خانواده بازگشت و در کنار یاران شهیدش با عزت و احترام به خاک سپرده شد.


برچسب ها: شهید ، مداح ، محمدرضا ، باصر
نام:
ایمیل:
* نظر: