کد خبر: ۵۲۲۱۲
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۷
آخرین شب سال، یعنی 29 اسفند بود. در خط فقط نیروهای گردان امام سجاد(ع) و تعدادی از برادران ارتشی باقی مانده بودند. بیشتر سنگرها خالی بود. اتش دشمن هرلحظه سنگین تر می شد...
دعای فرج

آخرین شب سال، یعنی 29 اسفند بود. در خط فقط نیروهای گردان امام سجاد(ع) و تعدادی از برادران ارتشی باقی مانده بودند. بیشتر سنگرها خالی بود. اتش دشمن هرلحظه سنگین تر می شد و همه رزمندگان به دل خاکریز چسبیده بودند. با کم شدن آتش دشمن که نشان از پیشروی انها به سمت خط مابود، بچه ها خود را به لبه خاکریز رساندند، تا موقعیت بهتری برای دفع پاتک دشمن داشته باشند. احمد روی لبه خاکریز شروع به دویدن کرد و بلند می گفت: « بچه ها دعای فرج امام زمان(عج) رابخوانید تا امام زمان (عج) به کمک و یاری شما بیاید.»
با این جسارت احمد بچه ها جان تازه ای گرفتند، در حالی که دعای فرج را زمزمه می کردند و به دشمن یورش می بردند. پس از دو ساعت نبرد که سپیده دمید ودشت روبه رویمان روشن شد، از چیزی که می دیدیم همه انگشت تعجب به دهان گرفتیم. دشت مملو از اجساد و بدن های مجروح عراقی بود. تعداد زیادی عراقی هم تسلیم شدند. احمد از یکی اسرا پرسید: «شما که به اندازه یک تیپ استعدا و نیرو داشتید، چرا پیشروی نکردید؟»
اسیر با حالتی بهت زده گفت: « وقتی به کنار خاکریز شما رسیدیم، گویی یک لشکر به ما حمله کرد. لشکری  که همه ما را تارو مار کرد و ترس و دلهره ای عجیب در دل ما انداخت.»
شهید احمد رضوانی در سال 1341 در شهرستان کازرون به دنیا آمد وی از فرماندهان گردان کمیل بود که در 24 اسفند ماه سال 1363در جزیره مجنون به شهادت رسید.

برای اطلاعات بیشتر به زندگینامه و وصیت نامه شهید مراجعه کنید.
/224224
/224224
مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: