دهه کرامت،دهه اول ماه ذیالعقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه(علیهالسلام) و سپس با بزرگداشت حضرت احمد ابن موسی (ع) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسیالرضا(علیهالسلام) همراه میباشد.این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند وسازنده و ارزشمند است.
دهه کرامت یادآور لطیفترین علائق و مهر و وفاهایکمنظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است.
مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است.،مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهماالسلام) سابقه ندارد.
دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان و الامقام و گرانقدر جهان میباشد.
تماممفاهیم سازندهای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی میشوندچرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن ونیایش و ... است.
دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که میتوانند رهبری دلهای صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهدهدار بشوند.
دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (علیهماالسلام) است.
تماممفاهیم سازندهای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی میشوندچرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن ونیایش و ... است.
دهه کرامت یادآور تمام خوبیهاست. و یادآور جمال انسانی است.
اکنون اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم
امام صادق(ع)پیش از ولادت كریمه آل محمد(ص) فرمود:
خدا را حرمى است و آن مكه است،امیرمؤمنان را حرمى است و آن كوفه است،و ما اهل بیت را حرمى است و آن قم است.بزودى بانویى به نام فاطمه از تبار من در آن جا دفن شود كه هر كس به زیارتش بشتابد،بهشت بر او واجب مىگردد.
بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)
بر اساس رویاى صادقهاى كه مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه .)نقل مىكردند، قبر شریف حضرت معصومه(س)جلوهگاه قبر گم شدهمادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مىباشد.آن مرحوم در صدد بود كه به هر وسیلهاى كه ممكن باشد، محل دفنحضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظور ختم مجربى را آغاز مىكند و چهل شب آن را ادامه مىدهد، تا درشب چهلم به خدمتحضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مىشود، امام(ع) به ایشان مىفرماید: «علیك بكریمه اهل البیت» «به دامن كریمه اهلبیت پناه ببرید.» عرض مىكند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفتهام كه قبر شریف بىبى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.
امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم مىباشد.سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده كه محل دفن حضرت فاطمهسلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبر آن حضرت قرار داده است.هر جلال و جبروتى كه براى قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروترا بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.
تنها خواهر امام هشتم
نجمه خاتون همسرگرامى امام كاظم(ع) تنها دو فرزند در دامانخود پرورش داد و آنها عبارتند از:
1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع)
2- حضرت معصومه (س)
محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى، براین واقعیت تصریح نموده است.
مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پساز یك ربع قرن انتظار، سرانجام ستارهاى تابان از دامن نجمهدرخشید كه هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترینعواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار كند.
بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت زایدالوصفى بود كه قلم از ترسیم آن عاجز است.
در یكى از معجزات امام كاظم(ع) كه حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى كه مرد نصرانى مىپرسد: «شما كه هستید؟» مىفرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مىباشم.» این تعبیر از محبتسرشار آن حضرت به برادر بزرگوارشامام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمهمىگیرد.
فداها ابوها
آیت الله سید نصر الله مستنبط از كتاب «كشف اللئالى» نقلفرموده كه روزى عدهاى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایىداشتند كه مىخواستند از محضر امام كاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیمنمودند، چون عزم سفر كردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزلامام(ع) شرفیاب شدند، امام كاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امكان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام كاظم(ع) مصادفشدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.
هنگامى كه امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) را ملاحظه كردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این كهحضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرتحكایت مىكند.
لقبهاى حضرت معصومه(س)از زیارتنامه ها
سه زیارتنامه براى حضرت معصومه ذكر شده است: یكى از آنها مشهور و دو تاى دیگر غیرمشهوراست.
اسامى و لقبهایى كه براى حضرت معصومه در دو زیارتنامه غیرمشهور ذكر شده، به قرار ذیل است:
طاهره(پاكیزه)،حمیده(ستوده)،بره(نیكوكار)،رشیده(رشدیافته)،تقیه (پرهیزكار)،رضیه(خشنود از خدا) ،مرضیه(مورد رضایت خدا) ، سیده طاهره(بانوى پاكیزه)، سیده صدیقه(بانوى بسیار راستگو)، سیده رضیه مرضیه(بانوى خشنود ازخدا و مورد رضاى او) ، سیده نساء العالمین(سرور زنان عالم)
لقبهاى دیگر آن بانو
محدثه و عابده و مقدامه(بانوى پیشتاز)از دیگر صفات و القابىاست كه براى حضرت معصومه عنوان شده است.
جضرت احمد ابن موسی شاهچراغ (ع) ولادتتاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند.اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» تعیین شود.
پدر و مادر
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.
مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.
ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.
بیعت با علی بن موسی الرضا علیه السلام
چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.
به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.
پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند. و حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.
سفر به ایران
شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع زیادی از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیهم السلام، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت.
سفر به شیراز
در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود.
خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت(مأمون) دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.
حاکم شیراز مردی به نام «قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنیان» در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: «ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند.
لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: «الان خبر رسید که ولیعهد(امام هشتم علیه السلام) وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.
شهادت
حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه «سردزک» که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید.
«قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت.
هنگامی که «قتلغ» دانست که از طریق ستیز مسلحانه، قدرت از میان بردن آنان را ندارد؛ از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا، پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند.
با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند، حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند
هم اکنون می پردازیم به گوشه ای از زندگانیامام رضا(ع)
نمیدانم چقدر از«مدینه» میدانی. اماامام رضا(ع)«مدینه»را خوب میشناسد. همان جا به دنیا آمده، تقویمها، روز، ماه و سال ولادتشرا درست به یاد نمیآورند یا شاید خوب میدانند و اذعان نمیكنند ـ تاریخهیچ وقت امانتدار خوبی نبوده ـ ولادتش را در سالهای 148، 151 و 153 و درروزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه ماه رمضان، جمعه دهم رجب و یازدهم ذیالقعده عنوان كردهاند. اما قطعیت بیشتر در همان سال 148، یعنی سال وفاتامام جعفر صادق(ع) است. همانطور كه اشخاصی همچون مفید، كلینی، كفعمی،شهید ثانی طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر،ابن جوزی و كسانی دیگر، سال 148 را سال ولادتامام رضا(ع)دانستهاند.
امالقبها و كنیههایش، همچون واژگانی درخشان در هزارتوی ذهن تاریخ باقیماندهاند. كنیههایش ابوالحسن (در بین خواص) است و لقبهایش، صابر، زكی،ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المومنین، كلیدةالملحدین، كفو الملك، كافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر.
و رضا(ع)؛مشهورترین لقبی است كه از گذر این همه سال، ما هنوز امام را با آن نام میشناسیم. شاید خواسته باشی دلیل این لقب را بدانی:
«اواز آن روی رضا خوانده شد كه در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودیپیامبران و خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی كههمگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند و بالاخره چنینآمده است: از آن روی او را رضا خواندهاند كه مأمون به او خشنود شد.»
وقتیالقاب، نامها و كنیههای مادرش را میخوانی، حس میكنی چیزی در آنهاست،شبیه آنچه در القاب خود امام است: ام البنین، نجمه، سكن، تكتم، خیزران،طاهره، و شقراء
اگرچه به روایتی نام پنج پسر و یك دختر را برایامام رضا(ع)ذكركردهاند، اما همانطور كه علامه مجلسی گفته است:«از جواد به عنوان تنهافرزند او یاد كردهاند.» ـ نامی آشنا برای ما ـ دیگر... میماند سال وفاتامام كه باز هم ذهن تاریخ ما را بخوبی یاری نمیدهد و احتمال سالهای 202،203و 206 ق، در این میان است. اما اكثر علماء همان سال 203 را سال وفاتدانستهاند. با این حساب عمر حضرت رضا(ع) 55 سال میشود. 35 سالش را دركنار پدرش گذرانده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را به عهده داشته است.
آغاز امامت آن حضرت، مصادف میشود با دوره پایانی خلافت هارون عباسی به مدت ده سال.
پنجسال بعد از آن با خلافت امین همزمان است و سرانجام هم دورهای از خلافتمأمون در مدت پنج سال و تسلط یافتن او بر قلمرو اسلامی آن روزگاران.
مأمون...همانكسی كه با دسیسه و به وسیله زهر امام را شهید كرده دوستداران امام، پیكرپاكش را درطوس در قبله قبه هارونی سرای حمیدبن قحطبه طایی به خاك سپردند وامروزه غبار مرقد او توتیای چشمهای شیفتگان است
ولایتعهدی امام در خراسان
حضرترضا (علیه السلام) پس از عبور از نیشابور و چند آبادی دیگر، بالاخره واردمرو پایتخت مأمون شده و مورد استقبال و تكریم او قرار میگیرد. حالا دیگرمأمون خود را به اهدافش نزدیكتر احساس میكرد و میخواست نقشههایش راعملی كند.
او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را كه موجب ضعف حكومتششده بود، از میان بردارد و برای محكم كردن پایههای قدرتش، محیط را امن وآرام كند. مأمون با مشورت وزیر خود، فضل بن سهل، تصمیم گرفت تا دست بهنیرنگی سیاسی بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد كند و خودشاز خلافت به نفع امام كنارهگیری كند. چون حساب میكرد نتیجه از دو حالبیرون نیست. یا امام میپذیرفت و یا نمیپذیرفت و در هر دو حال برای مأمونو خلافت عباسیان پیروزی بود.
اگر میپذیرفت، بنابر شرطی كه مأمونقرار داده بود، خودش ولایت عهدی امام را برعهده میگرفت و همین مطلب باعثمیشد تا او پس از امام نزد همه گروهها و فرقههای مسلمانان، مشروعیت پیداكند. مخصوصاً كه برای مأمون آسان بود كه در مقام ولایتعهدی، ـ بدون اینكهكسی مطلع شود ـ امام را از میان بردارد تا حكومت به صورت شرعی و قانونی بهاو برسد.
و اگر امام خلافت را نمیپذیرفت، ایشان را به اجبار ولیعهدخود میكرد كه در این صورت باز هم خلافت و حكومت او در میان مردم و شیعیانتوجیه میشد و دیگر اعتراضات و شورشهایی كه به بهانه غصب خلافت و ستم،توسط عباسیان انجام میگرفت، دلیل و توجیه خود را از دست میداد. از طرفیاو میتوانست امام را نزد خود ساكن نگه دارد و از نزدیك مراقب رفتار امامو پیروانش باشد تا هر حركتی از سوی امام و شیعیانش را سركوب كند.
همچنیناو گمان میكرد كه از طرف دیگر، شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطرنپذیرفتن خلافت در معرض سؤال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خودرا در میان دوستدارانش از دست میدهد.
به همین خاطر مأمون بعد ازاستقبال از امام رضا (علیه السلام)، در مجلسی كه همه اركان دولت حضورداشتند، گفت:«همه بدانند من در آل عباس و آل علی هیچ كس را بهتر و صاحبحقتر به امر خلافت از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ندیدم.» و خلافترا به امام رضا (علیه السلام) پیشنهاد داد. امام رضا (علیه السلام) رو بهمأمون كرده و گفت:«اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده، جایز نیست كه بهدیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری كه به دیگریتفویض نمایی.»
مأمون برخواسته خود پافشاری كرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:«هرگز قبول نخواهم كرد.»
وقتی مأمون مأیوس شد گفت:«پس ولایتعهدی را قبول كن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.»
ایناصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشید و ایشان قبول نمیكرد ومیگفت:«از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهرشهید خواهند كرد و بر من ملائك زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربتدر كنار هارون الرشید دفن خواهم شد.»
اما مأمون بر این امر پافشاریكرد تا آنجا كه مخفیانه و در مجلس خصوصی امام را تهدید به مرگ كرد و امامرضا (علیه السلام) فرمود:«اینك كه مجبورم، قبول میكنم به شرط آنكه كسیرا نصب یا عزل نكنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشكنم و از دور بربساط خلافت نظر داشته باشم.» مأمون با این شرط راضی شد.
امام رضا(علیه السلام)، دست خود را به طرف آسمان بلند كرده و فرمود: خداوندا! تومیدانی كه مرا به اكراه وادار كردند و به اجبار این امر را اختیار كردم؛پس مرا مؤاخذه نكن، همانگونه كه دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگامقبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد توو ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده كه دین تو را بر پا دارمو سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نیكو مولا و نیكو یاوریهستی.»
به هر حال، مقام ولایتعهدی به طور رسمی در ماه رمضان سال 201هجری قمری اعلام شد و مأمون آن را به تمامی آفاق كشور اطلاع داد و به نامنامی حضرت رضا (علیه السلام) سكه زد و دخترش«ام حبیب» را به عقد آن حضرتدر آورد و لباسها و پرچمهای سیاه را كه شعار عباسیان بود، مبدل به سبزكرد. گرچه این قضیه تا حدودی اندوه علویان و شیعیان را تسكین داد، اما خشمعباسیان را برانگیخت و بغداد، مركز تجمع آنان را متشنج كرد.
در موردپذیرفتن ولایتعهدی از طرف امام، توجه به این مسأله خیلی مهم است كه لازمبود امام رضا (علیه السلام) وجود خود را از مرگ نجات دهد تا بتواند دربرابر حكومت تزویری مأمون بایستد و سیاستهای فرهنگی او را در هم شكند.مأمون شخصی بود مثل پدرش هارون، كشور اسلامی آن روز را عرصه تاخت و تازاندیشههای كفرآلود كرده بود و به شدت فرهنگ بیگانه را ترویج میكرد.آنقدر كه شبهات الحادی و افكار كفرآمیز بر سر زبانها افتاده بود. انگیزهمأمون از اینكار این بود كه در میان مسلمانان آموزش علوم بشری و عقلی،شایع و رایج شود تا شاید از این طریق خاندان اهل بیت (علیهم السلام) كمترمورد توجه قرار گیرند. همچنین كمبودهای علمی عباسیان در برابر خاندان امامپنهان مانده و نهایتاً اركان حكومت عباسیان بیش از پیش تقویت شود.
اماهمانطور كه میدانیم امام رضا (علیه السلام) با سیاست مرموز آن در افتادو از طریق گفتگو و مناظره با متفكران فلسفی و متكلمان درباری، از حقایقدین محافظت كرده و حقانیت خاندان خود را بر همه آشكار كرد.
اباصلتهروی میگوید: مأمون ولایتعهدی را به حضرت رضا (علیه السلام) و اگذاشت تااینكه مردم بگویند: آن حضرت به دنیا روی كرده است و بدین ترتیب آن حضرت ازدید مردم بر افتد، ولی چون این كار سبب ازدیاد وجاهت و منزلت امام شد،متكلمان را از شهرها فراخواند تا بلكه یكی از آنان، امام را مغلوب كند.اما در واقع این دانشمندان دیگر از یهود، نصاری، مجوس، صائبین، براهمه،ملحدان و مادیان و حتی برخی از فرقههای مسلمانان بودند كه مغلوب میشدندو اقرار میكردند: سوگند به خدا كه او سزاوارتر از مأمون به خلافت است.
مأمونكه عرصه را بر خود تنگ میدید و بروز نارضایتی و تشنج را در میان عباسیانبغداد حس میكرد، تصمیم گرفت كه پایتخت را از مرو به بغداد انتقال دهد.مأمون برای اینكه در پیش عباسیان و امیران عرب خودش را محبوب كند،«فضل بنسهل» ـ وزیر ایرانی خود ـ را در شهر سرخس كشت و هنگام توقف در طوس، نوبتآن شد كه امام رضا (علیه السلام) را نیز از پای در آورد. به همین خاطرمجلسی ترتیب داد و در آن مجلس امام را با زهری كشنده مسموم كرد.
دوستدارانامام پیكر ایشان را، به روستای سناباد (مشهد فعلی) منتقل و در جانب قبلهگور هارون الرشید به خاك سپردند. مشهور است كه امام رضا (علیه السلام) درسال 203 هجری قمری، در آخرین روز ماه صفر شهادت یافت.
امام جواد (علیه السلام) در مورد زیارت آرامگاه غریب پدرشان فرموده است:
«ضمنت لمن زار قبر ابی بطوس عارفاً بحقه الجنه علی ا... عزوجل»
ضمانت میكنم بهشت را برای كسی كه پدرم را در طوس زیارت كند، در حالی كه به حق او عارف و آگاه باشد.