کد خبر: ۶۳۶۰۰
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۹
با این همه دلاوری و خدمت رسانی به جمهوری اسلامی که از خود باقی گذاشت باید نام او را سردر همه شهرها نوشت اما کم لطفی‌های بعضی از مسئولین و دست‌های پشت پرده باعث شده امثال اصغر، گمنام و در حاشیه باشند.
بعد از شهادت اصغر چند نفری که حکم بازداشت اصغر وصالی را در دست داشتند و به دنبال او می‌گشتند آمدند برای بازداشت اصغر، یکی از همرزمان اصغر می‌گوید اگر به دنبال اصغر وصالی می‌گردید بروید بهشت زهرا (س) دنبالش بگردید، او شهید شده، بروید آنجا دستگیرش کنید. گفته شد که جریان پاوه و مخالفین اصغر و جریان حسن نیت باعث شد که حکم بازداشت صادر گردد.

به گزارش دفاع پرس، توفیق، رفیق شد که به حضور امیر وصالی برادر سردار شهید اصغر وصالی، فرمانده دلیر و بادرایت جنگ و جهاد و همچنین علی بیگی همرزم این سردار شهید برسیم و بیانات و خاطرات و واگویه‌های‌شان از دلاوری‌ها و رشادت‌های شهید وصالی و گروه دستمال سرخ‌ها را بشنویم و ماحصل آن را تقدیم حضورتان نماییم.

آن قسمت از حقایق و خاطراتی که مربوط به قبل از انقلاب است توسط امیر وصالی اظهار شده و قسمتی که مربوط به عملیات‌های نظامی است توسط علی بیگی بیان گردیده است:

سلام و درود بر دلاورمردان دفاع مقدس. سلام و درود بر شهیدان وصالی. "مدال سرخ شهادت و جنگ و مبارزه را باید بر مزار اصغر وصالی تهرانی آویخت." ما باید بدانیم پیشانی‌بندهای یا زهرا(س) و یا حسین(ع) و... توسط چه کسی ابداع شد؟ دستمال سرخ‌ها چه کسانی بودند؟ چرا حکم بازداشت اصغر وصالی صادر شد و... باید بدانیم.  ایثار و گذشت، فداکاری و تلاش، خدمت به خلق خدا، شجاعت به تمام معنا و در کل شهادت‌طلبی را کسانی ثابت کردند که از همه هستی‌شان گذشتند و اینک سربلند و سرافراز زندگی مادی و فانی را بدرود گفته‌اند، کسانی که با رشادت‌های فراوان و عزم استوار و اراده نیرومندشان ملتی را از زیر آتش دشمن نجات دادند و اکنون و برای همیشه نام و یادشان زبانزد خاص و عام گشته و در سرتاسر تاریخ ثبت شده است.

دشمنان دین و میهن ما در تلاشند فرهنگ عاشورایی‌مان را محو کنند و سعی بر‌ آن دارند شهدایی را که رشادتها و از خودگذشتگی‌ها به جا گذاشتند، گمنام و در حاشیه نگه‌ دارند. در واقع عده‌ای نمی‌خواهند نام این شهدا بدرخشد، شهدایی چون سردار وصالی و سعید گلاب‌بخش معروف به محسن چریک. عده‌ای سرباز این مرز و بوم هستند اما امثال اصغر وصالی سردار جهاد و جنگ و مبارزه این مرز و بوم بوده و هستند.


شهیدان علی اصغر و اسماعیل وصالی تهرانی در یک خانواده مذهبی و سیاسی دوران حکومت نظام شاهنشاهی پرورش یافته بودند

در نظامی که سلطه و حکومت استکباری وابسته به آمریکا روی کار بود، در این دوران، مردم از فقر اقتصادی و فرهنگی رنج زیادی می‌بردند به طوری که جامعه حاکمیت پلیسی و اطلاعاتی داشت، حتی رسانه‌ها چه مکتوب و چه صوتی طبق برنامه‌های از پیش تعیین شده ارائه می‌شدند. جامعه به سه دسته تقسیم شده بود؛ فقیر، متوسط و ثروتمند که قدرت‌های حاکم در جهان معتقدند برای جلوگیری از انقلاب مردم باید طبقه متوسط حذف شوند و به طبقه فقیر برسند و جامعه به دو دسته تقسیم شود؛ فقیر و ثروتمند. یعنی یک فاصله طبقاتی عظیم به وجود آید تا طبقه متوسط که فقیر شده قدرت انقلاب کردن را نداشته باشند.

از جهت دیگر گروه‌هایی به نام فراماسونی نیز بودند. که بنیان‌گذار فرقه‌هایی مانند وهابیت و انجمن حجتیه بودند. هدف از این تفکرهای انحرافی، این است که مردم هیچ‌گاه علیه نظام سلطه و سرمایه‌داری و حاکمیت ظلم قیام نکنند. درآن دوران لزوم پیدایش مبارزه سیاسی در جامعه احساس می‌شد. اصغر علیه گروه‌های ذکر شده به مبارزه می‌پرداخت و مدام جلسات آنها را به تعطیلی می‌کشاند و مقابل آنها موضع‌گیری می‌کرد. او پیرو شعار امام حسین(ع) "مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت" و "اگر دین نداری آزاده مرد باش" بود.

به همین منظور اصغر هیئتی به نام مکتب هدایت راه‌اندازی کرد که در کنار روخوانی و تفسیر قرآن به فعالیت سیاسی علیه رژیم می‌پرداختند که به چند نمونه از مبارزات ایشان اشاره می‌کنیم.

1- جلسات روحانیونی را که وابسته به رژیم شاه و ساواک بودند بر هم می‌زند. مثلا جلسات حاج اشرف را که از روحانیون وابسته به رژیم شاه بود بر هم زد. یک روز حاج اشرف روحانی‌نما روی منبر گفت نماینده امام زمان (ع) در این جلسه حضور دارد و برای ایشان صلوات بفرستید.

منظورش امیرعباس هویدا بود که پای منبرش نشسته بود. اصغر بسیار خشمگین شد و جلسه را بر هم زد و سریعا از کمین ساواک متواری شد. روحانی‌نمای دیگری به نام سید عبدالرضا حجازی از طرفداران شاه بود که علی اصغر با درایت و آگاهی و هوشیاری پرده از چهره نفاق او برداشت و رسوایش کرد. در واقع او جلسات روحانیون خط نظام سلطه و سرمایه‌داری را به تعطیلی می‌کشاند اما از طرفی دیگر مدافع سرسخت روحانیون مبارز خط امام بود.

2- چاپ کردن اعلامیه شاه و گذاشتن آنها در جا مُهری مساجد و پخش آن در مدارس را به عهده داشت.

3- آیت الله سعیدی وقتی زیر شکنجه ساواک به درجه شهادت نائل گردید، اصغر به منظور انتقام از ساواک و جلوه دادن ضعف امنیتی نظام و روحیه دادن به مردم برای مبارزه، به همین منظور مرکز آبجوسازی مجیدیه را به آتش کشید.

4- ترور سرلشگر طاهری رئیس سازمان امنیت ضد خرابکاری که اکثر انقلابیون را شکنجه و اعدام می‌کرد و این اولین ضربه به پیکر سازمان امنیت شاه بود. اصغر در این عملیات جمع‌آوری اطلاعات و شناسایی را به عهده داشت. به همین منظور برای گرفتن اصغر اعضای خانواده‌اش توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شدند، به طوری که برادر ایشان از سپاه دانش اخراج و برادر دیگر که هّمافر نیروی هوایی بود از کار برکنار شد.

حدود دو ماه منزل ایشان در محاصره ساواک قرار گرفت و اصغر دستگیر و روانه زندان ساواک، بند زیر 8 شد. در بند زیر 8 اغلب قاتلین و اعدامی‌ها حضور داشتند. در واقع نقشه ساواک این بود که اصغر توسط زندانی‌های بند زیر 8 به قتل برسد و این عملکرد ساواک دو علت داشت؛ یکی اینکه زیر فشار بین المللی و حقوق بشر بود، دیگر اینکه راهپیمایی مردم به صورت پی‌درپی برای زندانیان سیاسی انجام می‌شد که همین علت‌ها باعث شد اعدام اصغر به 15 سال حبس تبدیل شود.

ایشان تماس‌های مکرری در زندان با علمای بزرگ داشت و در زندان چندین بار با مجاهدین خلق درگیر شده و علیه آنها موضع‌گیری می‌کرد. درگیری ایشان دو علت داشت؛ یکی افشاگری مجاهدین خلق و برداشتن نقاب از چهره نفاق آنان، دیگری شهادت واقفی که به دست مسعود رجوی انجام گرفت. موضع‌گیری‌های او باعث شد ماموران زندان چنان شکنجه‌اش دهند که وزن او به 27 کیلو برسد، با آنکه جای شکنجه روی بدن او نمایان شده بود در بند زیر 8 شروع به اذان گفتن کرد و به نماز ایستاد.

زندانی‌های بند از شجاعت و دلاوری اصغر متعجب شده و شیفته او شدند و به نماز خواندن پشت سر او ایستادند و این عملکرد ساواک و نقشه‌اش نتیجه معکوس داد. اکثر کسانی که به اتفاق اصغر فعالیت سیاسی می‌کردند، زیر شکنجه اسم اصغر را می‌گفتند. او هم برای آنکه دوستانش شکنجه نشوند همه را به گردن می‌گرفت که این امر باعث شدت شکنجه اصغر می‌شد. در واقع او سردار قهرمان شکنجه شدن شده بود. او واجد مکارم اخلاقی بود و تاثیر فراوانی روی زندانیان می‌گذاشت. اعتقاد داشت مدیریت یعنی حکومت بر قلب‌ها.

بعد از پیروزی انقلاب، اصغر و اکثر زندانیان به اتفاق  توسط مردم آزاد شدند

ایشان سریعا یک گروه اطلاعات و شناسایی راه انداخت و تمام شکنجه‌گران ساواک را تعقیب و دستگیر کرد، از جمله ماموری که اصغر و دیگر مبارزان را به شدت شکنجه داده بود به نام تهرانی. او به دست و پای اصغر افتاد و گفت من مادر پیری دارم، بگذار از او خداحافظی کنم، بعد مرا تحویل نیروهای انقلابی بده. به همین منظور اصغر به او اجازه داد که برود. آقای تهرانی رفت و برگشت نزد اصغر. همین امر باعث شد اصغر او را ببخشد. لازم به ذکر است آقای تهرانی شکنجه‌گر اصغر در تشییع جنازه او حاضر شد. در اوایل انقلاب، گروهی انحرافی به نام فرقان به رهبری محمد گودرزی تشکیل گردید که از جمله عملکرد آنها ترور شهید مطهری و مفتح و امثالهم بود. اصغر این گروه را شناسایی و متلاشی کرد.

در فتنه‌ای که توسط چریک‌های فدایی و گروه‌های دیگر در گنبد کاووس و گرگان رخ داد، ایشان این گروه را شناسایی و متلاشی کرد

تیم اصغر اولین گروهی بود که وارد گنبد شد و عوامل فتنه را شناسایی و دستگیر کرد. هنگامی که متوجه شد نیروهای عراقی با تمام قدرت وارد خاک کشور شدند و گروه‌های ضدانقلاب، همه شهرهای کردستان را محاصره کردند، او با نیروهای بسیار اندکی که داشت خود را به کردستان و سنندج رساند. در آن زمان اصغر به همراه ابوشریف فرمانده سپاه یک گروه تشکیل دادند و اولین گروهی بودند که وارد کردستان و سنندج شدند؛ گروه‌های مخالف نظام نظیر حزب دموکرات به رهبری قاسم‌لو، حزب توده به رهبری سرگرد عباسی و شاخه حزب دموکرات کومله به رهبری اشرف دهقان که از چریک‌های فدایی و از زندانیان سیاسی زمان شاه بود.

او با اصغر وصالی در زندان آشنا شده بود و کاملا اصغر را می‌شناخت. در این دوران جمهوری اسلامی تازه تاسیس شده و ارتش نیز از هم پاشیده شده بود و کردستان قدرتی نداشت. به همین منظور نیروهای مردمی وارد جنگ با کردهای ضدانقلاب شدند. گروه‌های مخالف مانع از ورود نیروهای انقلابی و مردمی شدند. اصغر گروهی متشکل از طیف‌های مختلف مردم را تشکیل داد که وارد سنندج شدند و اصغر آنجا را در محاصره گروه قرار داد. او برای اولین بار امنیت را به شهر سنندج بازگرداند و قدرت نظام جمهوری اسلامی را تقویت کرد. اصغر از این عملیات پیروز و سربلند بیرون آمد.

ماموریت بعدی او نجات پادگان مریوان بود

مریوان داشت سقوط می‌کرد. ابوشریف فرمانده سپاه به او ماموریت داد به طرف پایگاه یکم مریوان حرکت کند. حدود 12 نفر بودند که حرکت کردند. آنجا اردوگاهی بود مانند آسایشگاه که اصغر نیروها را در آنجا اسکان داد. در آنجا بچه‌های گروه، تعدادی دستمال سه گوش سرخ رنگ پیدا کردند و به سه دلیل دستمال سرخ را بر گردن آویختند:

1- برای بستن زخم و مجروحیت احتمالی که از ترکش دشمن به جای باند استفاده کنند.

2- به یاد خون سرخ امام حسین(ع) دستمال سرخ به گردن انداختند که نشان و سمبل شهادت بود.

3- تشخیص نیروهای خودی از غیرخودی که نشان هویت گروه بود.

این نشان کم کم تبدیل شد به پیشانی بند‌های یا زهرا(س) و یا حسین(ع) که با ماژیک روی دستمال می‌نوشتند و از همان دوران برای اولین بار توسط اصغر وصالی ابداع شد.

بالاخره اصغر با دو عدد تانک به سمت مریوان حرکت کرد. قرار حرکت 6 صبح بود اما دو بعدازظهر از کامیاران حرکت کردند و به پادگان مریوان رسیدند که مورد حمله ضدانقلاب‌ها قرار گرفتند. پادگان مریوان در گودی قرار داشت و اطراف آن را کوه‌های بلند گرفته بود به طوری که به آسانی از ارتفاعات داخل پادگان را می‌توانستند مورد حمله قرار دهند. اصغر با درگیری چریکی ارتفاعات مریوان را تصرف کرد و آسایش و آرامش را به پادگان برگرداند.

او با امکانات ضعیف شهر مریوان را از دست دشمن گرفت. بعد از 10 الی 20 روز استقرار در پادگان، ابوشریف و شهید چمران به همراه خانم لبنانی و یک خبرنگار وارد پادگان مریوان شدند. ابوشریف وقتی توانمندی‌های اصغر وصالی را دید به او ماموریت داد که برای برقراری امنیت به پاوه برود. ولی با تبلیغاتی وسیع، دشمن از گروه اصغر وصالی در نشریه‌های خود به نام دستمال سرخ‌ها یاد می کردند و برای سر اعضای گروه، نفری 50 هزار تومان جایزه گذاشته بودند.

در واقع اسم گروه دستمال سرخ‌ها توسط دشمن نام‌گذاری شده بود. نیروهای ضد انقلاب که در سنندج، کامیاران و مریوان از گروه اصغر شکست خورده بودند همه به طرف پاوه حرکت کردند و پاوه را در محاصره خود قرار دادند. این گروه توسط دکتر عنایت رهبری می‌شد. ماموریت این گروه کشتن مردم و بدنام کردن سپاه بود. گروه اصغر سریعا خود را به پاوه رساندند. ضد انقلابیون وقتی گروه اصغر را دیدند که دستمال سرخ بر گردن آنها بود پا به فرار گذاشتند.

گروه اصغر بعد از سه چهار، روز شناسایی و پاکسازی، منطقه را تا حدودی آرام کردند

بازرگان، دکتر چمران را برای مذاکره با ضدانقلاب‌ها که ماموریت بر هم زدن نظم شهر و کشتن مردم را داشتند، فرستاد. اصغر مخالف مذاکره بود و معتقد بود با کسی که ماموریت دارد چگونه می توان مذاکره کرد؟ لذا به چمران گفت شما چمران بازرگان هستید یا چمران خمینی؟

دکتر چمران هم مخالف تفکر اصغر بود. به همین منظور رفت برای مذاکره و ناامید برگشت به تهران، چون از طرف بازرگان ماموریت داشت فقط مذاکره کند. اصغر ناخواسته جنگ با ضدانقلاب را شروع کرد و این باعث دلخوری دکتر چمران شد. اصغر اجازه برگشت را به دکتر چمران نداد. گفت اول مجروح‌ها را ببرید و نیرو برای ما بفرستید، بعد می‌توانید بروید. دکتر راهی نداشت، در نتیجه سلاح برداشت و به همراه اصغر وصالی وارد جنگ با کردهای ضدانقلاب شد.

اصغر بدون هماهنگی فرمانده وقت دست به عملیات زده بود. وقتی دید مردم به خاک و خون کشیده شده‌اند و چون شخص اصغر فرمانده عملیات میدان جنگ بود و اگر حرکتی نمی‌کرد تمام نیروهایش به شهادت می‌رسیدند، وارد جنگ شد در حالی که شهر محاصره شده بود. پاوه به دست سردار دلاور اصغر وصالی و تصمیم‌گیری درست و به موقع ایشان آزاد شد. بعد از آن اصغر به همراه گروهش برای مقابله با حزب کومله و توده و ضد انقلابیون وارد مهاباد کردستان شدند.

طی درگیری‌های متعدد ایشان فرمانده نظامی کردها را که یک مارکسیسم بود اسیر کرد

این کرد نظامی با اصغر به صحبت نشست. تفکر و اندیشه اصغر باعث شد تحت تاثیر او قرار گیرد و از شاخه نظامی حزب جدا شد. اصغر اعتقاد داشت همان مردانی که ما آنها را تحویل نمی‌گیریم، همان‌ها می‌توانند رزمندگان اسلام و مسلمین شوند.

او با سپاه بسیار کم و نیروی اندک، مرکز سپاه را در کاخ پیش‌آهنگ جوانان تشکیل داد و به مبارزه پرداخت. او در پشت بام کاخ جوانان لوله‌های بخاری را دور تا دور کار گذاشت که نیروی دشمن فکر کنند سلاح جنگی کار گذاشته شده است. او در واقع یک خمپاره بیشتر نداشت. با این ترفند از نقاط مختلف پشت بام شلیک می‌کرد و ضد انقلاب‌ها فکر می‌کردند تعداد آنها بسیار است. او در مهاباد پیروز شد اما در حین بیرون راندن ضدانقلابها، خانم خبرنگار توسط حزب دموکرات به گروگان گرفته شد و به مرکز سپاه در مهاباد تلفن زده شد که اگر از مهاباد نروید، این خانم را می‌کشیم.

اصغر پشت تلفن با قدرت تمام گفت اگر مرد هستید او را بکشید

اشرف دهقان رئیس حزب کومله چون با خصوصیات اخلاقی اصغر در زندان شاه آشنا شده بود به حزب گفت سریعا خانم خبرنگار را آزاد کنید. او آنجا را به خاک و خون می‌کشد. خانم خبرنگار سریعا آزاد شد. اصغر یک جیپ آهو را روشن کرد و به اتفاق حاج محمد کوثری به طرف حزب حرکت کرد. نزدیک حزب که شد اصغر، نگهبان برج حزب را با گلوله به هلاکت رساند و با ماشین وارد ساختمان حزب شد و با سلاحی که در دست داشت چنان بر دهان رهبر حزب سیاسی (عثمان خالد) زد که دهانش پر از خون شد.

قبل از ورود اصغر، قاسم‌لو رهبر حزب پا به فرار گذاشت. تحلیل نیروهای ضدانقلاب این بود که اصغر چنان آزادانه و نترس و بی‌باک و گستاخانه و با شجاعت به طرف ما آمد که فکر کردیم شهر محاصره شده و برای دستگیری ما آمده‌اند که همین امر باعث فرارشان شده بود.

تفکر اصغر در جهت برقراری امنیت و تبعیت کردستان از دولت مرکزی و تثبیت قدرت و نظام جمهوری اسلامی بود. هنگامی که هیئت حسن نیت از طرف حاکمیت نظام شکل گرفت، برای رفع مشکلات کردستان قرار شد سپاه، شهر را تخلیه کند و تحویل ژاندارمری و شهربانی بدهد.

اصغر به داریوش فروهر گفت فرمانده ما حضرت امام است

ایشان بگوید ما تخلیه می‌کنیم، ما از دولت دستور نمی‌گیریم. داریوش فروهر ناامید برگشت و هاشم صباغیان را فرستاد که شاید اصغر حرف او را گوش کند. نیروهای اصغر را جمع کرد که شاید آنها راضی شوند. نیروهای اصغر در جلسه بلند و یکصدا گفتند فرمانده ما وصالی است، ما حرف دولت را گوش نمی‌دهیم، ما حرف اصغر را گوش می‌دهیم.

دلیل اصغر برای پافشاری این بود که ژاندارمری اسرار و اطلاعات را به نیروهای ضد انقلاب می‌داد و همین امر و عملیات پاوه باعث شد مخالفین اصغر حکم بازداشت او را صادر کنند.  هدف بعدی عملیات سرپل ذهاب بود. عراقی‌ها هر شب توسط توپخانه و سلاح جنگی، ارتفاعات تک درخت به نام کوره موش و شهر پل ذهاب در گیلانغرب و اطراف غرب کشور را از بین می‌بردند. گروه دستمال سرخ‌ها وارد سرپل ذهاب شدند و طی عملیات چریکی شهر را از اشغال دشمن درآوردند. هنگامی که شهر را گرفتند گروه اسماعیل وصالی وارد شد. این بار با همکاری اسماعیل برادر اصغر، ارتفاعات گیلانغرب را آزاد کرده و نیروهای دشمن عقب نشینی کردند.

اسماعیل تمام زخمی‌ها و پیکر شهیدان را که در ارتفاعات جا مانده بودند به پایین انتقال داد در حالی که، آخرین پیکر شهیدی که داشت با خود به پایین انتقال می‌داد؛ مورد اصابت آتش دشمن قرار گرفت و از ناحیه سر و صورت آسیب دید و به درجه شهادت نائل شد.

بعد از شهادت اسماعیل، اصغر وصالی سرپل ذهاب، گیلانغرب و دشت ذهاب و ارتفاعات جبهه برآفتاب را تصرف کرد

او با بهترین نیروهایش مانند جانباز علی بیگی، شهید علی قربانی، شهید سعید گلاب بخش معروف به محسن چریک و رضا مرادی و مجید جهان بخش، علی تیموری، عباس داورزنی، حسن بیات، هادی مهاجر و ابراهیم هادی برای بیرون راندن بقایای نیروهای عراقی در دورترین نقطه تنگه حاجیان حرکت کردند.

عراقی‌ها شب عاشورا در سنگرهای خود شروع به رقص و پایکوبی کردند. اصغر به اتفاق دو همرزمش برای از بین بردن بقایای نیروی دشمن و شناسایی و عملیات وارد تنگه حاجیان شدند که اصغر ناگهان از رفتار ناشایست عراقی‌ها در شب عاشورا چنان عصبانی شد که فریاد الله اکبر و یا حسین(ع) سر داد. همین امر باعث از دست دادن اطلاعات و شناسایی شد و او با آنها درگیر شد.

در حین مبارزه علی قربانی و برادر همرزم دیگرش زخمی شدند و اصغر هم با اصابت شلیک گلوله توسط دشمن به سرش زخمی و راهی بیمارستان شد. در بیمارستان اگر امکانات حمل مجروح بود اصغر زنده می‌ماند اما به تقدیر الهی، ایشان به درجه شهادت نائل می‌گردد.

بعد از شهادت اصغر چند نفری که حکم بازداشت اصغر وصالی را در دست داشتند و به دنبال او می‌گشتند

آمدند برای بازداشت اصغر، یکی از همرزمان اصغر می‌گوید اگر به دنبال اصغر وصالی می‌گردید بروید بهشت زهرا (س) دنبالش بگردید، او شهید شده، بروید آنجا دستگیرش کنید. گفته شد که جریان پاوه و مخالفین اصغر و جریان حسن نیت باعث شد که حکم بازداشت صادر گردد.

در خاتمه می‌توان گفت سردار جبهه و جنگ، مبارز سرسخت، سردار شکنجه شدن، سردار از خودگذشتگی و جوانمردی، سردار خدمت ‌رسانی و شجاعت، اصغر وصالی است. اصغر قبل از انقلاب طی مبارزه علیه شاه زندانی و شکنجه شد.

بعد از انقلاب هم در کردستان اغلب شهرها را از محاصره دشمن آزاد کرد و امنیت و آرامش را به کردستان برگرداند. او باعث شد بودجه سپاه افزایش پیدا کند. اغلب کسانی که قبل از انقلاب فعالیت سیاسی و نظامی داشتند با پیروزی انقلاب یا پشت میزهای اداره رفتند یا به شهرت و قدرت و ثروت رسیدند، اما اصغر وصالی پوتین رزم و مبارزه را به پا کرد و بعد از انقلاب هم در جبهه‌های جنگ لباس رزم و خاکی را به تن کرد و به درجه شهادت نائل گردید.

حتی بی‌عدالتی و پارتی‌بازی وارد حیطه خدمات به شهدا هم شده است و کسی با این همه خدمت رسانی، ارزش بازسازی عکسش در میدان شهدا را هم که توسط دوستانش کشیده شد را ندارد؟!

اسناد و مدارکی موجود است که بنیاد شهید و شهرداری منطقه 12 هیچ اقدامی برای بازسازی عکس شهید وصالی نکرده‌اند. از مسئولین و شهرداری محترم و صدا و سیما خواهشمندیم کسانی مثل اصغر وصالی را شناسایی و برای آنها ارزش قائل شوند و از لیست گمنامی خارجشان کنند.

منبع:فاتحان

نام:
ایمیل:
* نظر: