کد خبر: ۶۳۶۹۹
تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۱

از دوستان نشانی محلۀ گمشده ای را می گیرم که بارها خاطرات زخمی مردی صبور را در کوچه پس کوچه های آن مرور کرده ام. بچه های دیروز محلۀ کوشک قوام اورا نشناسند امّا قامت استوار و چهار شانۀ او را بارها در قنوت های طولانی مسجدالمهدی (عج) دیده اند . او آنقدر گمنام است که حتی بچه های آسمان نیز آن گونه که باید و شاید او را نمی شناسند امّا نه آن قدر بی نام ونشان که با شنیدن نام مسجدالمهدی (عج)به یاد شیر علی سلطانی نیفتند. مگر چند پاییز از هجرت آسمانی او گذشته است ، هنوز شبیخوانهای شیر علی از در و دیوار محله به گوش می رسد . هنوز سوز آوازهای جانگداز او را ستاره های مغموم شب ، شعله شعله ، شروه می پراکنند . هنوز از گلدسته های اذان ، بوی فصیح توسل جاری است ؛ هنوز می شود او را از در و دیوار مغموم مسجد المهدی (عج) شنید .

 پا که در آستان مسجد می گذاری ، شمیم عطر شهادت ، تو را سر مست می کند. در ناگزیر رفتن و ماندن ، حسی نجیب، تو را به سمت کتابخانۀ مسجد می کشاند. در عطر تغزل و باروت گم می شوی و چشمهایت به مقبره ای کوچک می افتد که مردی بزرگ با تنی بی سر در آغوش شهادت آرمیده است. آخرین واگویه های خود را که بر سنگی کبود نقش بسته است مرور می کنی ؛ "آرامگاه ابدی شهید شیر علی سلطانی ، فرزند امیر، متولد 1327 که در تاریخ دوم فروردین ماه 1361 در منطقۀشوش و در جریان عملیات فتح المبین به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد ."

دنبال آشنایی می گردی تا از شیر علی برایت بگوید امّا انگار مثل همیشه تنها آشنای تو اوراق پراکندۀ خلاصه خوبیهاست که کوتاه و فشرده ، شهید را به تفسیر نشسته است.

شهید سلطانی در محلۀ کوشک قوام در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود . وی تحصیلات خود را تا سال ششم ابتدایی ادامه داد امّا بر حسب علاقه به تحصیل در حوزه های علمیه روی آورد و مقاطعی از تحصیل را با موفقیت پشت سر گذاشت . این شهید بزرگوار در ایام شکوهمند انقلاب اسلامی و همزمان با اوج گیری مبارزات امت اسلامی علیه حکومت ستمشاهی در بسیاری از فعالیتهای سیاسی و انقلابی شرکت کرد و در این مسیر بارها از سوی مقامات امنیتی رژیم مورد بازخواست قرار گرفت امّا این شیر مرد عرصۀ قیام ، استوارتر از آن بود که با یاوه های مشتی خود فروخته از ادامۀ حرکت باز ماند . وی پس از پیروزی انقلاب به جرگۀ سبز پوشان سپاه پیوست و چندین بار در جبهه حضور یافت.

شهید سلطانی از ایام جوانی دلسروده های خود را که از زلال روحی آرام وملکوتی سرچشمه می گرفت با صدای دلنشین و خوش آوای خویش در هم آمیخته و مجالس و محافل مختلف مذهبی و شامگاهان مغموم جبهه را با طنین کلام آسمانی خود شور وحالی خاص می بخشید. هنوز آوازهای زخمی او از گوشه گوشۀ جبهه های جنوب به گوش می رسد. آن اسوۀ تقوا و ایمان در قبر کوچکی که در کتابخانه مسجد المهدی(عج) برای خویش حفر کرده بود ، شبان تیرۀ دنیا را با عطر نافله های خویش را در آمیخت و آنگاه که با تنی بی سر به دیدار دوست شتافت ؛ زمین و زمان را شرمندۀ این کلام آتشین خود نمود که : "من شرم دارم که در محضر آقایم اباعبدالله (ع) سر داشته باشم ."

روح ملکوتی او سرانجام در آستانۀ بهار 1361 در آسمان بیکران شوش به پرواز در آمد و در جوار قدسیان عالم ملکوت آرام گرفت.

در پایان ابیاتی چند از سرودهای شهید راتقدیم می داریم :

کیست مهدی بزم ایمان را سراج

   کیست مهدی سوق ایمان را رواج

کیست مهدی درد دلها را طبیب

کیست مهدی زخم جانها را علاج

یوسف خورشید رویی کز جمال

دم به دم می گیرداز خورشید باج

آن طبیبی کاو نگردد تا عـیان

درد گـمراهـی نـمی یابد عـلاج

در کف او از شجاعت هست تیغ

بـر سردار از عـلامت هست تاج

حق درخشانست همچون آفتاب

احـتیاجی نـیست بـهر احـتیاج



نام:
ایمیل:
* نظر: