کد خبر: ۷۲۵۹۱
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۱
پیکر سردار شهید ولی نوری شناسایی گردید؛
بین هوای دودگرفته شهر سخت است پیدا شود راهی که حالت را احسن الاحوال کند... معجزه میخواهد... معجزه ای مثل چند تکه از استخوان های یک مرد... مردی که سال های سال هوای آمدن نداشت و ماند تا چنین روزی، مرهمی باشد بر دردهای من... بر دردهای تو...
به گزارش کنگره سرداران و15هزار شهید استان فارس ،بعد از 30 سال چشم به راه ماندن پیکر سردار شهید ولی نوری شناسایی شد.



قرار بود گردان ها قبل از اعلام رمز عملیات، شبانه خود را به خط حمله برساند. گروهان ما سر شب راه افتاد، نیمه های شب بود که به خط مورد نظر که در واقع پشت دشمن بود رسیدیم. دیدم موقعیت مناسب است تا قبل از اعلام رمز عملیات برای آخرین بار نیرو ها را توجیح کنم. همین طور که بچه ها در حال عبور بودند نکاتی را یادآوری می کردم، ناگهان دیدم نور نقره فام ماه روی صورت خندان ولی می درخشد. سریع خود را به او رساندم و گفتم: «آقا ولی شما کجا، اینجا کجا!»

خندید و گفت: «می خواستند مرا از عملیات محروم کنند!»
ولی فرمانده تیپ بود، حالا بی اطلاع یک کلاش دست گرفته و خود را میان بسیجی ها به خط رسانده بود. گفتم بیا جای من گروهان را هدایت کن! قبول نکرد هر چه اصرار کردم فایده نداشت، گفت: «شما کار خودتان را انجام دهید. کاری به من نداشته باشید!»
تا پایان عملیات حتی یک فرمان و دستور هم به من نداد، اما هر بار مشورتی خواستم با خون گرمی راهنمای ام کرد!

قرار شد برای حضور قوی تر در عملیات ها، گردان های لشکر را تقویت کنند. به همین منظور فرمانده گردان ها را از فرمانده های رده بالای لشکر انتخاب کردند. ولی، فرمانده تیپ حضرت فاطمه)س( بود که کنترل و حفاظت جزایر خلیج فارس را به عهده داشت. به لشکر برگشت و شد فرمانده گردان ثارا لله . گردان ثارا لله قدیمی ترین گردان منسجم لشکر بود که کادری ثابت داشت. قرار بود تمام گردان های لشکر را به اسم چهارده معصوم نامگذاری کنند. ما هم دوست داشتیم اسم گردان ثارا لله به گردان امام حسین(ع)تبدیل شود.
ولی وقتی از جلسه لشکر آمد با خوشحالی گفت: اسم گردان را گذاشتم، گردان امام مهدی)عج(!
با ناراحتی گفتیم اما ما دوست داشتیم گردان امام حسین(ع)باشیم.
ولی با لبخند زیبایش گفت: بقیه گردان ها که به اسم ائمه هستند هروقت با صاحب گردانشان کار دارند باید توسل بگریند. اما نام گردان ما به نام امام مهدی(عج) است، امام حی و حاضر.
کافی است صدایش بزنید تا برای کمک بیاید!

برای حرکت به سمت منطقه عملیاتی قدس 3 آماده می شدیم. که در تاریکی صدای آقا ولی بلند شد: جعفر، علی بیایید اینجا!
کنار تویوتای گردان ایستاده بود. با صلابت و وقار، با همان مهربانی همیشگی اش گفت: مقدار30000 تومان امام جمعه مرودشت جهت کمک به گردان داده به من. مقداری که خرج شده ومساعده دادم در این دفترچه نوشتم.با بقیه پول میذارم تو داش بورد ماشین.
سویچ ماشین را گذاشت زیردریچه کوچک جلو و ادامه داد: فنردریچه را برداشتم. فردا هرکدام سالم برگشتیم می تونیم برداریم.
همدیگر را بوسیدیم واماده حرکت شدیم.
روز بعد، وقتی اقا ولی برای همیشه آنجا ماند، راز آن سفارش ها را فهمیدیم!

آقا ولی با اینکه سواد کلاسیک نداشت، اما به علت هوش فوق و تجربه زیادی که داشت، یکی از بهترین فرماندهان لشکر بود و معروف بود به پیر عملیات. به اتفاق هم به سمت منطقه عملیاتی قدس 3، در شیار محاله حرکت می کردیم. گروهان ما در جلو گردان حرکت می کرد، آقا ولی هم که فرمانده گردان بود، جلوترین نفر گروهان ما. معمول نبود که در موقعیت های عملیاتی فرماندهان لباس سبز سپاه بپوشند، اما نمی دانم چرا ولی، لباس سبزش را پوشیده بود، تمیز و مرتب.
رسیدیم به انتهای شیار، جایی که سیم خاردارهای اطراف مقر را به راحتی می دیدیم. یک لحظه چشمم افتاد به صورت ولی، آرام ذکر یازهرا)س( را تکرار می کرد. خودم را کنارش کشیدم و گفتم: آقا ولی اتفاقی افتاده؟
با چشم به دو تپه دو سمت شیار اشاره کرد. دیدم دو سنگر کمین در دو سمت شیار با تیربار قرار دارد. با ذکر و آرامش فرمانده گردان، بدون اینکه سنگر کمین از وجود یک گردان نیرو زیر پایش مطلع شود، گردان را از سیم خاردار ها و میدان مین عبور کرد...
باید سریع مقر دشمن را تخلیه می کردیم. آقا ولی همه را عقب فرستاد. خودش شروع کرد به چرخیدن در محوطه و اطراف مقر و جا مانده ها و مجروح ها را به عقب راهی می کرد. در همین هنگام، پای بیسیم چی اش، مصطفی اسداللهی زوج روی مین رفت. یک پای مصطفی قطع شده بود و هر دو پای آقا ولی. هنوز زنده بود. چند نفر از بچه ها می خواستند او را از میدان مین خارج کنند، نگذاشت. گفت بدن من روی مین است، شما بروید!
 چند لحظه بعد بدن نیمه جانش آماج گلوله های تیربار دشمن زبون شد. بدن پاره پاره ولی برای همیشه همان جا ماند که ماند، تا همچنان چشمان منتظر ما چشم به راه بماند.
باور داریم که ولی هنوز زنده است زیرا نوشته بود:« نوشته ای را که روی این کاغذ می نویسم پیام نامه است نه وصیت نامه، زیرا من و یا کسی که شهید می شود مرده نیست بلکه به تعبیر قرآن کریم زنده است و نزد خدا روزی می خورد....
همه ما مدیون این رهبری و این انقلاب هستیم و باید که این انقلاب را به اقصی نقاط دنیا صادر کرده و مقدمه ظهور حضرت مهدی را فراهم آوریم...»

سردار شهید ولی نوری در سال 1330 در روستای قلعه نو از توابع شهرستان مرودشت به دنیا آمد.سرانجام در عملیات قدس 3 در تاریخ 24تیرماه سال  1364به شهادت رسید.


مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: