رأی وحدت رویه شماره ۷۴۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
قابلیت
فرجامخواهی احکام اعدام متهمان به ارتکاب جرائم موادمخدر در دیوان عالی
کشور
شماره۸۹۵۹/۱۵۲/۱۱۰ ۸/۹/۱۳۹۴
مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت روی ه ردیف ۹۴/۲۲
رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۵/۸/۱۳۹۴ به ریاست حضرت حجتالاسلام
والمسلمین جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالیکشور و حضور حضرت حجت
الاسلام والمسلمین جناب آقای سید ابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت
آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای معاون کلیه شعب دیوانعالیکشور، در سالن
هیأت عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و قرائت گزارش
پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکت کننده در خصوص مورد و
استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به
صدور رأی وحدت رویه قضائی شمار ه ۷۴۳ ـ ۵/۸/۱۳۹۴ منتهی گردید.
الف) گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد: بر اساس تصاویر دادنامههای پیوست، در مورد امکان
رسیدگی فرجامی نسبت به احکام محکومیت موضوع ماد ه ۳۲ قانون اصلاح قانون
مبارزه با مواد مخدر مصوّب سال ۱۳۷۶ مجمع تشخیص مصلحت نظام بین شعب سیزدهم
و چهل و هشتم دیوان عالی کشور با اختلاف استنباط از مقررات قانونی، آراء
متفاوت صادر شده است که به عنوان نمونه دادنامههای صادر شده در
پروندههای ۷۳۰۰۰۴۱ و ۷۲۰۰۰۴۵ آن شعب عیناً به شرح ذیل منعکس و یادآور
میشود که در پرونده شعبه محترم سیزدهم مطلب دیگری غیر از آنچه که نقل
میشود یافت نشد.
در این پرونده که به صدور دادنام ه ۷۳۰۰۲۳۹-۲۹/۶/۱۳۹۴ منتهی شده است
مرقوم داشتهاند:
نظر به اینکه قبل از لازمالاجراء شدن قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب سال
۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، نحو ه قطعیت احکـام صادره در خصوص جـرائم مربوط به
مـواد مخدر و اجرای آن و چگونگی رسیدگی مجدد، تماماً به ترتیب مذکور در ماد
ه ۳۲ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و الحاق موادی به آن مصوّب
۱۷/۸/۱۳۷۶ مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است و تسری اثر حقوقی نسخ این ماده
به موجب ماد ه ۵۷۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲، صرفاً نسبت به
احکامی میباشد که پس از لازمالاجراشدن قانون مذکور صادر میگردد، لذا
کلیه احکام قبل از آن با استناد به ماد ه ۹ قانون آیین دادرسی مدنی که قابل
استناد در امور کیفری به لحاظ عدم وجود مقررات مغایر میباشد، تابع قانون
مُجری در زمان صدور حکم بوده و حکم مقرر در ماد ه ۳۲ قانون یاد شده مبنی بر
تأیید حکم اعدام از سوی دادستان کل کشور یا رئیس دیوان عالی کشور مساوی
تجدیدنظرخواهی (فرجامخواهی) مندرج در ماد ه ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری
نیست زیرا در تجدیدنظرخواهی الزاماً باید تجدیدنظر خواه وجود داشته باشد و
نسبت به رأی تجدیدنظرخواهی کند، به علاوه در مهلت قانونی باشد که چنین ساز
و کاری در ماد ه ۳۲ مذکور نیست، لذا نحو ه قطعی شدن آراء صادره قبل از
۱/۴/۱۳۹۴ باید با همان ترتیب مقرر در ماد ه ۳۲ باشد؛ فلذا بنا به استدلال
پیش گفته، موضوع قابل طرح و رسیدگی در دیوان عالی کشور نمیباشد. بدیهی است
حق محکومٌعلیه از حیث اعمال ماد ه ۳۲ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد
مخدر و تکلیف مراجع مندرج در ماده، شامل دادستان کل کشور و یا رییس دیوان
عالی کشور محفوظ است. پرونده به دادگاه صادرکنند ه حکم اعاده میگردد تا به
شرح فوق اقدام نمایند.
شعبـ ه چهل و هشتم دیوان عالیکشور در پرونده کلاس ه ۷۲۰۰۰۴۵ این شعبه
به درخواست فرجامی آقای ب. ف. با وکالت آقای ص. ف. نسبت به دادنام ه ۴۱۰ ـ
۲۵۵ ـ ۳۱/۲/۱۳۹۴ شعب ه اول دادگاه انقلاب اسلامی تبریز مبنی بر محکومیت
فرجامخواه به اعدام با یک درجه تخفیف و مصادر ه اموال ناشی از جرم به علت
نگهداری ۹/۲۳۴ گرم هروئین و شیشه که به استناد بند ۶ ماد ه ۱۸ اصلاحی قانون
مبارزه با مواد مخدر و رعایت ماد ه ۳۸ همان قانون صادر شده است، رسیدگی و
طی دادنام ه ۲۰۰۱۰۹ـ۳/۶/۱۳۹۴ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم کرده است:
با توجه به محتویات پرونده و جهات و کیفیات منعکس و ملاحظ ه اظهارات و
اقاریر اولی ه آقای ب. ف. در ارتباط با نحو ه کشف و ضبط مواد صورتجلسه
توزین آزمایش مواد و استدلال دادگاه در رأی صادره و اینکه در اعتراض آقای
ص. ف. به وکالت از نامبرده ایراد مؤثری که نقض دادنامه را ایجاب نماید
مطرح نگردیده، لذا با رد درخـواست وکیل مـدافع محترم، حکم صادره مستنداً به
بند الف ماد ه ۴۶۹ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی آن
ابرام میگردد و با پیشنهاد یک درجه تخفیف در مجازات نامبرده با عنایت به
جوانی و کشف و ضبط کل مواد قبل از توزیع در سطح جامعه موافقت که میبایست
موضوع از طریق کمیسیون عفو [و] بخشودگی پیگیری شود.
با عنایت به موارد اعلام شده، هرچند مستندات قانونی مذکور در دادنامههای
شعب سیزدهم و چهل و هشتم متفاوت هستند اما چون اعضای محترم شعب ه چهل و
هشتم علیرغم صدور حکم محکومیتهای موضوع درخواست فرجام در زمان اعتبار
قانونی ماد ه ۳۲ قانون مبارزه با مواد مخدر، این قبیل محکومیتها را قابل
رسیدگی فرجامی دانسته ولی اعضای محترم شعب ه سیزدهم به اعتبار قانون حاکم
زمان صدور حکم (ماد ه ۳۲ مرقوم) و قطعیت آنها، رسیدگی و اظهارنظر نسبت به
این قبیل موارد را کماکان در عهد ه رییس محترم دیوانعالیکشور و دادستان
محترم کلکشور میدانند، لذا نتیجتاً اختلاف استنبـاط از قانون در صدور
آراء مورد بحث، حادث شده است و از این حیث مستنداً به ماد ه ۲۷۱ قانون
آیین دادرسی کیفری، طرح موضوع را برای صدور رأی وحدت رویه قضایی درخواست
دارد. حسین مختاری ـ معاون قضایی دیوان عالی کشور
ب) نظریه دادستان کل کشور
«در خصوص جلس ه مورخ ۵/۸/۱۳۹۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور، موضوع رسیدگی به
پرونده وحدت رویه ردیف ۹۴/۲۲ نظر خود را جهت استحضار حضرت عالی و قضات
محترم حاضر در جلسه به شرح ذیل معروض میدارد:
شعب ه سیزدهم دیوان عالی کشور در دادنام ه شمار ه ۷۳۰۰۲۳۹ ـ ۲۹/۶/۱۳۹۴
مرقوم داشتهاند:
نظر به اینکه قبل از لازمالاجرا شدن قانون آئین دادرسی کیفری مصوب سال
۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، نحو ه قطعیت احکام صادره در خصوص جرائم مربوط به
مواد مخدر و اجرای آن و چگونگی رسیدگی مجدد، تماماً به ترتیب مذکور در ماد
ه ۳۲ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و الحاق موادی به آن مصوب
۱۷/۸/۱۳۷۶ مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است و تسری اثر حقوقی نسخ این ماده
به موجب ماده ۵۷۰ قانون آئین دادرسی کیفری مصوب سال ۱۳۹۲، صرفاً نسبت به
احکامی میباشد که پس از لازمالاجراشدن قانون مذکور صادر میگردد، لذا کلی
ه احکام قبل از آن با استناد به ماد ه ۹ قانون آئین دادرسی مدنی که قابل
استناد در امور کیفری به لحاظ عدم وجود مقررات مغایر میباشد، تابع قانون
مُجری در زمان صدور حکم بوده و حکم مقرر در ماده ۳۲ قانون یاد شده مبنی بر
تأیید حکم اعدام از سوی دادستان کل کشور یا رئیس دیوان عالی کشور مساوی
تجدیدنظرخواهی (فرجامخواهی) مندرج در ماده ۴۲۸ قانون آئین دادرسی کیفری
نیست زیرا در تجدیدنظرخواهی الزاماً باید تجدید نظر خواه وجود داشته باشد و
نسبت به رأی تجدیدنظرخواهی کند، به علاوه در مهلت قانونی باشد که چنین ساز
و کاری در ماد ه ۳۲ مذکور نیست، لذا نحو ه قطعی شدن آراء صادره قبل از
۱/۴/۱۳۹۴ باید با همان ترتیب مقرر در ماد ه ۳۲ باشد؛ فلذا بنا به استدلال
پیش گفته، موضوع قابل طرح و رسیدگی در دیوان عالی کشور نمیباشد، بدیهی است
حق محکومعلیه از حیث اعمال ماد ه ۳۲ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد
مخدر و تکلیف مراجع مندرج در ماده، شامل دادستان کل کشور و یا رئیس دیوان
عالی کشور محفوظ است. پرونده به دادگاه صادرکنند ه حکم اعاده میگردد تا به
شرح فوق اقدام نمایند.
شعبه چهل و هشتم دیوان عالی کشور طی دادنامه ۲۰۰۱۰۹ ـ ۳/۶/۱۳۹۴ به شرح ذیل
اتخاذ تصمیم کرده است:
با توجه به محتویات پرونده و جهات و کیفیات منعکس و ملاحظ ه اظهارات و
اقاریر اولیه آقای ب. ف. در ارتباط با نحوه کشف و ضبط مواد صورتجلسه توزین
آزمایش مواد و استدلال دادگاه در رأی صادره و اینکه در اعتراض آقای ص. ف.
به وکالت از نامبرده ایراد موثری که نقض دادنامه را ایجاب نماید مطرح
نگردیده، لذا با رد درخواست وکیل مدافع محترم، حکم صادره مستنداً به بند
الف ماد ه ۴۶۹ قانون آئین دادرسی کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی آن
ابرام میگردد و با پیشنهاد یک درجه تخفیف در مجازات نامبرده با عنایت به
جوانی و کشف و ضبط کل مواد قبل از توزیع در سطح جامعه موافقت که میبایست
موضوع از طریق کمیسیون عفو [و] بخشودگی پیگیری شود.
بنا به مراتب، سخن و بحث در احکام محکومیت قطعی شده با رعایت ماد ه ۳۲
قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوّب سال ۱۳۷۶ و احکام محکومیت
صادره بعد از تاریخ ۱/۴/۱۳۹۴ نمیباشد، بلکه منظور و موضوع بحث، فقط احکام
محکومیت اعدامی است که قبل از تاریخ ۱/۴/۱۳۹۴ صادر گردیده، لکن قطعی نشده
است. نظر به اینکه طبق ماد ه ۵۷۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲
ماد ه ۳۲ قانون مذکور نسخ صریح گردیده است و هر رسیدگی فرع بر صلاحیت است و
اگر دیوان عالی کشور صالح به رسیدگی نباشد، دادگاه تجدیدنظر استان نیز صالح
به رسیدگی نیست، رئیس دیوان عالی کشور یا دادستان کل کشور هم با توجه به
نسخ ماد ه ۳۲ قانون مارّالذکر، حق رسیدگی ندارند و ماد ه ۹ قانون آیین
دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوّب سال ۱۳۷۹ نیز
اشارهای به مرجع صالح ندارد و اکنون طبق ماد ه ۴۲۸ قانون آیین دادرسی
کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲ اینگونه احکام محکومیت قابل فرجامخواهی در دیوان
عالی کشور است و برابر بند الف ماد ه ۱۱ قانون مجازات اسلامی مصوّب سال
۱۳۹۲ قوانین مربوط به تشکیلات و صلاحیت نسبت به جرائم سابق بر وضع قانون
فوراً اجرا میشود، رأی شعبه چهل و هشتم دیوان عالی کشور را درست و قابل
تأیید میدانم.»
ج) رأی وحدت رویه شماره ۷۴۳ـ ۵/۸/۱۳۹۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
آنچه که در ماد ه ۳۲ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و... آمده،
نظارت و رسیدگی یکجانبهای بود که حتی بدون درخواست محکوم به اعدام از سوی
رئیس دیوان عالی کشور یا دادستان کل کشور اعمال میگردید و کیفیت رسیدگی
اصولاً قابل قیاس با چگونگی تجدیدنظرخواهی از احکام نبود. نظر به اینکه ماد
ه ۳۲ قانون یاد شده مطابق ماد ه ۵۷۰ قانون آیین دادرسی کیفری صریحاً نسخ
شده و قابلیت اجرا ندارد و بر اساس قانون منسوخ نمیتوان اقدامی معمول داشت
و با توجه به صدر و ذیل ماد ه ۹ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور مدنی که مشعر بر اجرای قوانین شکلی و تشریفاتی در خصوص
قضایایی است که سابق بر تصویب آنها مطرح شده و در جریان رسیدگی است (و عطف
به ماسبق شدن این قوانین را تجویز کرده است) و نظر به اینکه احکام اعدام
متهمان به ارتکاب جرایم مواد مخدر، به لحاظ عدم قطعیت قابلیت اجرا ندارد و
با عنایت به اینکه ماد ه ۴۲۸ قـانون آیین دادرسی کیفری آراء صادر شده
درباره جرایمی را که مجازات قانونی آنها سلب حیات است علیالاطلاق قابل
فرجامخواهی در دیوان عالی کشور دانسته و موجبی وجود ندارد که احکام اعدام
متهمان مذکور را از شمول حکم عام و کلی این ماده مستثنی بدانیم، بنا به
مراتب، به نظر اکثریت قاطع اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور، احکام یاد
شده قابل فرجامخواهی در دیوان عالی کشور است و رأی شعبه ۴۸ دیوان عالی
کشور در حدی که با این نظر مطابقت دارد صحیح و قانونی تشخیص داده میشود.
این رأی مطابق ماده ۴۷۱ قانون اخیرالذکر برای شعب دیوان عالی کشور و
دادگاهها و سایر مراجع لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۴۲
توقف اجرای حکم با درخواست اعاده دادرسی
شماره۸۸۱۸/۱۵۲/۱۱۰- ۱۸/۶/۱۳۹۴
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۴/۱۲ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۶/۵/۱۳۹۴ به ریاست حضرت حجتالاسلام والمسلمین
جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حضرت حجتالاسلام
والمسلمین جناب آقای سیدابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت آقایان رؤسا،
مستشاران و اعضای معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی
تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و
طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه
دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه
قضائی شماره ۷۴۲ـ ۶/۵/۱۳۹۴ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام معروض میدارد: براساس محتویات پروندههای کلاسه ۳۹۰۲ و ۱۲۶۲ شعب
سی و چهارم و سی و هفتم دیوان عالی کشور در نحوه اعمال تبصره ذیل ماده ۴۷۸
قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اختلاف استنباط از قانون، آراء
مختلف صادر شده است که جریان امر به طور خلاصه ذیلاً منعکس میشود:
الف ـ طبق محتویات پرونده کلاسه ۳۹۰۲ شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور،
آقای ناصر کریم نجات فرزند حمزه به اتهام ارتکاب قتل عمدی و شرکت در نزاع
دستهجمعی تحت تعقیب قرار گرفته است. پس از صدور کیفرخواست در شعبه هفتاد و
یکم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و از شرکت در نزاع تبرئه شده و به علت
ارتکاب قتل عمدی به قصاص نفس محکوم گردیدهاست. این رأی در شعبه یازدهم
دیوان عالی کشور تأیید شده ولی در مرحله استیذان تنفیذ نشده است. در تعقیب
قضیه، پرونده در شعبه هفتاد و چهارم دادگاه کیفری استان تهران دوباره مورد
رسیدگی واقع شده و متهم از حیث قتل عمدی به قصاص نفس محکوم و از جهت شرکت
در نزاع دستهجمعی منتهی به قتل تبرئه شده است و شعبه یازدهم دیوان عالی
کشور در مقام تجدیدنظر، آن را تأیید و ریاست محترم قوه قضاییه نیز با اجرای
قصاص موافقت فرمودهاند. محکومعلیه به استناد تبصره ۲ ماده ۳۰۲ قانون
مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور کیفری از حکم محکومیت خود درخواست اعاده دادرسی
کرده است و درخواست او از سوی دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران به
انضمام پرونده ماهوی به دیوان عالی کشور ارسال و در تاریخ ۹/۳/۱۳۹۴ به شعبه
سی و چهارم ارجاع شده است. هیأت شعبه در تاریخ ۶/۴/۱۳۹۴ تشکیل و پس از
قرائت گزارش عضو ممیز و بررسی اوراق پرونده، درخصوص موضوع مشاوره نموده و
چنین مرقوم داشتهاند: چون پرونده مُعدّ صدور رأی است اعمال تبصره ماده ۴۷۸
قانون آیین دادرسی کیفری ضروری تشخیص داده نمیشود و به شرح زیر رأی
میدهد:
«درخواست اعاده دادرسی آقای ناصر کریم نجات از دادنامه شماره ۸۹ ـ۳۱/۶/۱۳۸۸
شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران که بر قصاص نفس او به اتهام قتل عمدی
مرحوم علی ساقیتبار صادر گردیده و قطعیت یافته موجه و در خور پذیرش نیست،
زیرا نامبرده جهات درخواست را بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آیین دادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری و تبصره۲ ماده ۳۰۲ قانون مجازات
اسلامی مصوب ۱۳۹۲ ذکر کرده است، لکن قطع نظر از اینکه بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون
آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری به موجب قانون آیین
دادرسی کیفری مصوب سال ۱۳۹۲ که از ۱/۴/۱۳۹۴ لازمالاجراء گردیده نسخ شده،
اصولاً تبصره ۲ ماده ۳۰۲ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ راجعبه شرایط
دفاع میباشد که مشابه آن در قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۷۰ و ۱۳۷۵
وجود داشته و وکلای محکوم علیه در دادگاه مسأله دفاع را مطرح کرده که مورد
قبول دادگاه قرار نگرفته است، بنا به مراتب، درخواست مردود اعلام میگردد.»
ب ـ برابر مندرجات پرونده کلاسه ۱۲۶۲ شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور، آقای
محمد شریفی فرزند احمد براساس شکایت آقای داریوش نصراصفهانی طی دادنامه
شماره ۲۰۰۲۵۰ مورخ ۲۰/۳/۱۳۹۱ شعبه ۱۰۶ دادگاه عمومی جزایی اصفهان به اتهام
سرقت، بزهکار تشخیص داده شده و به استناد ماده ۶۵۶ قانون مجازات اسلامی
مصوب ۱۳۷۵ علاوه بر ردّ مال، به تحمل شش ماه حبس و بیست ضربه شلاق تعزیری
محکوم شدهاست. شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان طی دادنامه
شماره ۱۶۰۲ مورخ ۲۲/۷/۱۳۹۳ آن را تأیید کردهاست. درخواست اعاده دادرسی
محکومٌعلیه برای بار اول، به موجب دادنامه شماره ۴۷۲۷ـ۴/۱۲/۱۳۹۳ شعبه سی و
هفتم دیوان عالی کشور مردود اعلام شده است. وکیل محکومعلیه برای دومین بار
با استناد به بند ۶ ماده ۲۷۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب
در امور کیفری درخواست اعاده دادرسی تقدیم داشته که در تاریخ ۱۱/۳/۱۳۹۲
مجدداً به شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور ارجاع شده است. هیأت شعبه در
تاریخ ۱/۴/۱۳۹۴ بدون نیاز به بررسی ماهیت موضوع، فرم تهیه شده برای دستور
توقف موضوع تبصره ماده ۴۷۸ را به شرح ذیل تکمیل و پس از امضاء، تصویر آن را
به انضمام نامه شماره ۲۰۰۲۸۸ـ۳/۴/۱۳۹۴ به شعبه ششم دادگاه کیفری شهرستان
اصفهان (جانشین شعبه ۱۰۶ عمومی جزایی) ارسال کردهاند.
«تصمیم شعبه»
«نظر به اینکه نسبت به دادنامه شماره ۴۰۱۶۰۲ مورخ ۲۲/۷/۱۳۹۳ صادرشده از
شعبه ۱۲ دادگاه تجدیدنظر اصفهان از سوی وکیل آقای محمد شریفی درخواست اعاده
دادرسی به عمل آمده است و با توجه به مجازات مندرج در حکم که از نوع
مجازاتهای موضوع تبصره ماده ۴۷۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب ۴/۱۲/۱۳۹۲
به حساب میآید، لذا مستنداً به تبصره ماده مرقوم، دستور توقف اجرای حکم
شلاق مندرج در رأی فوقالذکر تا تعیین تکلیف بعدی صادر میشود. مقرر
میدارد دفتر فوراً دستور شعبه به اجرای احکام مرجع مربوط ارسال شود.»
چهار روز بعد، یعنی در تاریخ ۸/۴/۱۳۹۴ هیأت شعبه ماهیت موضوع را بررسی کرده
و پس از قرائت گزارش عضو ممیز و ملاحظه اوراق پرونده مشاوره نموده و طی
دادنامه شماره ۲۰۱۵۸ـ ۸/۴/۱۳۹۴ درخواست اعاده دادرسی را به شرحی که عیناً
منعکس میشود مردود اعلام کردهاند:
«رأی شعبه»
«مطابق آراء پیوست لایحه مستدعی اعاده دادرسی صرفاً آقای محمد شریفی فرزند
احمد به اتهام سرقت از منزل شاکی، متهم و محکومیت یافته و در مورد سایر
افراد و شرکاء جرم که یا تصمیمی اتخاذ نشده یا در جریان رسیدگی منتهی به
قرار منع تعقیب گردیده و با کیفیت موصوف ایراد عدم رعایت تناسب با بند ۶
ماده ۲۷۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری منطبق
نبوده و مستند به مفهوم مخالف ماده ۴۷۶ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲
درخواست مطروحه محکوم به رد است.»
همانطور که ملاحظه میفرمایید طبق مندرجات دادنامه شماره ۷۰۰۳۱۰ـ۶/۴/۱۳۹۴
شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور، شعبه مرجوعالیه، پرونده اول را مورد
مطالعه قرار داده و چون معدّ صدور رأی تشخیص گردیده است، اعمال تبصره ماده
۴۷۸ قانون آیین دادرسی کیفری اخیرالتصویب را لازم ندانسته و با توجه به
مطاوی آن، رأساً مبادرت به صدور رأی نموده است، ولی در پرونده شعبه سی و
هفتم به شرح مذکور در فوق صرفاً با توجه به نوع مجازات مندرج در حکم، بدون
در نظر گرفتن ماهیت قضیه، بدواً، دستور توقف اجرای حکم شلاق را صادر و
تصویر آن را در تاریخ ۳/۴/۱۳۹۴ به دادگاه مربوطه ارسال کرده، سپس تقاضای
اعاده دادرسی را هم در ۸/۴/۱۳۹۴ طی دادنامه ۲۰۱۵۸ مردود اعلام کردهاند و
چون با این ترتیب در نحوه اعمال مقررات تبصره ذیل ماده ۴۷۸ قانون آیین
دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، با استنباط مختلف، رویه متفاوت اتخاذ کردهاند؛
لذا برای رفع تشتت آراء، طرح موضوع را مستنداً به ماده ۴۷۱ همین قانون برای
صدور رأی وحدت رویه قضایی تقاضا دارد. معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ حسین
مختاری
ج: نظریه دادستان کل کشور
«تأیید رأی شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور»
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۴۲ـ۶/۵/۱۳۹۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
غایت و هدف قانونگذار از وضع تبصره اصلاحی ذیل ماده ۴۷۸ قانون آیین دادرسی
کیفری مصوّب سال ۱۳۹۲ این است که احکامی که پس از اجراء، قابل تدارک و
جبران نیست و نسبت به آن تقاضای اعاده دادرسی شده قبل از حصول نتیجه تقاضا
موقتاً به موقع اجراء گذارده نشود. بر این مبنا و با توجه به قابلیت اجرای
احکام قطعی کیفری، شعبه دیوان عالی کشور برای صدور دستور توقف اجرای حکم
ابتدا باید درخواست را بررسی و ملاحظه و چنانچه نظر اعضای شعبه بر رد
درخواست باشد صدور دستور توقف اجرای حکم امر بیفایده و لغوی است و به این
جهت صدور این دستور در چنین مواردی به دلالت عقلی موافق مقصود قانونگذار
نبوده و موضوعاً از شمول حکم مقرر در تبصره مذکور خارج است. براین اساس،
رأی شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد صائب و
موجه تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب
سال ۱۳۹۲ برای شعب دیوان عالی کشور لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان
عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۴۰
تعیین میزان دیه از بین بردن طحال
شماره۸۶۸۳/۱۵۲/۱۱۰ ۲۹/۲/۱۳۹۴
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۴/۱ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۱۸/۱/۱۳۹۴ به ریاست حضرت حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حضرت حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای سیدابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤسا، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۴۰ـ۱۸/۱/۱۳۹۴ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد بیمه مرکزی ایران طی نامه ۲۱۲۰۸/۱۰۰/۹۳ـ۲۳/۴/۱۳۹۳ اعلام نموده است که از دادگاههای عمومی جزایی آبادان، کرج، دشت آزادگان، نجفآباد و بوکان درباره تعیین مجازات مرتکبین ایراد صدمه غیرعمدی ناشی از بیاحتیاطی در امر رانندگی منتهی به از بین رفتن طحال، آراء مختلف صادر گردیده که پس از مطالبه تعدادی پروندههای مورد استناد و وصول آنها، ملاحظه گردید که از شعب ۱۰۲ و ۱۲۱ دادگاههای عمومی جزایی آبادان و کرج از یک سو و شعب ۱۰۱ دادگاههای عمومی جزایی شهرستانهای بوکان و دشت آزادگان از سوی دیگر به ترتیب طی دادنامههای قطعیت یافته ۱۰۳۹ـ۱۵/۷/۱۳۹۲ و ۲۵۱۱ـ۲۸/۸/۱۳۹۲ و ۱۳۷۹ـ۱۰/۷/۱۳۹۳ و ۱۷۲۱ـ۱۴/۱۲/۱۳۹۲ درباره موضوع واحد (از بین رفتن طحال در اثر صدمه غیرعمدی ناشی از سانحه رانندگی) و انطباق آن با مقررات قانون مجازات اسلامی (مواد ۴۴۹ و ۵۳۶) رویههای مختلفی اتخاذ گردیدهاست که خلاصه جریان هریک از دادنامههای مذکور در فوق به شرح ذیل تنظیم و تقدیم میگردد:
الف) براساس محتویات پرونده کلاسه ۲۵۲۵ شعبه ۱۰۲ دادگاه عمومی جزایی آبادان، آقای حسن آلبوغبیش در تاریخ ۵/۱۲/۱۳۹۱ در اثر بیاحتیاطی در امر رانندگی اتومبیل سواری پراید ۴۹/۶۴۵ ب۳۶ به علت عدم توجه کافی به جلو و عدم رعایت حق تقدم عبور نسبت به خانم خدیجه شاوردی مرتکب ایراد صدمه غیرعمدی گردیده که حسب گواهی ۵۰۷۷/۴۰۱۲/۹۱ مورخ ۹/۱۲/۱۳۹۱ پزشکی قانونی محل علاوه بر شکستگی استخوانهای پای چپ، کتف راست و عانه لگن، طحال مصدوم را نیز به علت آسیبهای وارده با عمل جراحی و بازکردن شکم خارج کردهاند و در گواهی پزشکی ۱۶/۶/۱۳۹۲ نیز نوشتهشده است: «شکستگیهای ساق چپ به صورت معیوب ترمیم یافته است. میزان ارش ضایعات اولین گواهی صادره مجموعاً ۸% از دیه کامل یک فرد تعیین میگردد. میزان دیه خارج کردن طحال بدن برابر با ماده ۵۶۳ قانون مجازات اسلامی محاسبه گردد. درمان به اتمام رسیده است.» که پس از تکمیل تحقیقات به شرح ذیل به صدور دادنامه ۱۰۳۹ـ۱۵/۷/۱۳۹۲ منتهی گردیده:
«درخصوص اتهام آقای آلبوغبیش فرزند عبدالباری متولد ۱۳۵۸ شغل آزاد اهل و ساکن آبادان فاقد سابقه دایر بر بیاحتیاطی در امر رانندگی منجر به ایراد صدمه بدنی غیرعمدی، با توجه به محتویات پرونده، شکایت شاکی، گزارش مرجع انتظامی، گواهی پزشکی قانونی و نظریه کارشناس تصادفات، اقاریر صریح مقرون به واقع متهم و مفاد کیفرخواست صادره، لذا این دادگاه اتهام انتسابی به متهم موصوف را محرز و مسلّم دانسته و به استناد مواد۷۰۹. ۵۶۳. ۴۴۹. ۱۹ و۷۱۴ قانون مجازات اسلامی و رعایت بند یک ماده سه قانون وصول برخی درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین، نامبرده را به مجازات درجه هشتم به تحمل پرداخت پنج میلیون ریال جزای نقدی در حق صندوق دولت و پرداخت دیه به میزان سی صدم دیه کامل و شش هزارم دیه کامل بابت ۱ـ شکستگی استخوان درشت نی و نازک نی ساق پای چپ. ۲ـ شکستگی استخوان کتف راست. ۳ـ شکستگی استخوان عانه لگن سمت چپ شاخه بالایی و پایینی. ۴ـ ساییدگی بالای ابروی راست و روی گونه راست (دوحارصه). ۵ ـ کبودی دور چشم راست. ۶ ـ کبودی روی شانه چپ و آرنج چپ و یک دیه کامل بابت خارج کردن طحال با عمل جراحی بازکردن شکم، در حق خانم خدیجه شاوردی محکوم و اعلام مینماید. رأی صادره حضوری محسوب و ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل اعتراض در محاکم محترم تجدیدنظر استان خوزستان میباشد. شعبه ۱۲۱ دادگاه عمومی جزایی کرج نیز طی پرونده کلاسه ۵۰۰۰۶۶۳ در نظیر مورد (از بین رفتن طحال) همانند شعبه جزایی آبادان، موضوع را از مصادیق ماده ۵۶۳ قانون مجازات اسلامی تشخیص و به شرح ذیل به صدور دادنامه ۲۵۱۱ـ ۲۸/۸/۱۳۹۲ مبادرت ورزیده است:
درخصوص اتهام حمیدرضا یادگاری فرزند مظفر دایر بر ایراد صدمه بدنی غیرعمدی ناشی از بیاحتیاطی در امر رانندگی نسبت به مجید سلمانزاده و علیرضا نعمتی دادگاه نظر به محتویات پرونده و تحقیقات مقدماتی، شکایت شاکی خصوصی، گواهی پزشکی قانونی، اقرار صریح متهم در جلسه دادرسی، کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب و سایر قراین و امارات موجود در پرونده اتهام انتسابی نسبت به متهم را محرز و مسلّم تشخیص، لذا به استناد ماده ۷۱۷ از قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ و نظر به فقدان سابقه کیفری و وضع خاص نامبرده به استناد مواد ۱۹و ۳۷ و ۳۸ و ۶۸ و۷۰ و بند ب ماده ۸۶ ناظر به بند ب ماده ۸۳ و ۴۴۹ و ۵۵۹ و ۵۶۳ و ۷۰۹ و ۷۱۰ و ۶۲۳ و ۶۱۶ از قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ متهم موصوف را با یک درجه تخفیف به پرداخت مبلغ هشت میلیون و پانصدهزار ریال جزای نقدی بدل از بیست و نه روز حبس تعزیری در حق دولت و یک فقره دیه کامل بابت خارج کردن طحال و یک درصد دیه کامل بابت ساییدگی حارصه پشت پای راست و ساق چپ و یک درصد دیه کامل بابت ساییدگی حارصه پیشانی و دو درصد دیه کامل بابت جراحت دامیه داخل چشم راست و نه درصد دیه کامل بابت ارش خونریزی خلف صفاق و پارگی عروق بین دندهای منجر به خونریزی داخل حفره جنبی و انجام عمل وسیع شکمی و تعبیه لوله تخلیه راست شکم و تعبیه لوله حفره جنبی دو طرف قفسه سینه در حق مجید سلمانزاده، یک فقره دیه کامل بابت خارج کردن طحال و شش درصد دیه کامل بابت جراحت زیر چانه و روی پیشانی و مخاط لب تحتانی در حدّ دامیه و یک درصد دیه کامل بابت ساییدگی حارصه ساق چپ و روی پای راست دوفقره بیست و پنج درصد از یک بیستم دیه کامل بابت شکستگی بیست و پنج درصدی دندان اول و دوم پایین و یک بیستم دیه کامل بابت سقوط دندان دوم پایین و سه درصد دیه کامل بابت جراحت متلاحمه بینی و چهاردرصد دیه کامل بابت ارش کاهش استحکام جدار شکم و انجام عمل جراحی وسیع شکمی و هشت درصد دیه کامل بابت ارش شکستگی شاخ فوقانی و تحتانی استخوان عانه راست لگنی و یک و نیم درصد دیه کامل بابت ارش کاهش سی درصدی ارزش عضوی دندان قدامی اول و هشت درصد دیه کامل بابت ارش شکستگی حفره قفسهای سمت راست لگنی در حق علیرضا نعمتی محکوم مینماید. رأی صادره حضوری و ظرف مدت بیست روز پس از ابلاغ تجدیدنظرخواهی در محاکم محترم تجدیدنظر استان البرز است. تصاویر گواهیهای ۵۰۷۷/۴۰۱۲/۹۱ـ۹/۱۲/۱۳۹۱ و ۲۷۳۶/۶۳۰/۹۲ـ۱۶/۶/۱۳۹۲ پزشکی قانونی آبادان در مورد پرونده کلاسه ۲۵۲۵ شعبه ۱۰۲ دادگاه عمومی جزایی این شهرستان و ۱۹۱۶۲/م/۲/۳۱ـ۱۶/۵/۱۳۹۲ و ۲۹۱۲۱/م/۲/۳۱ـ۲۲/۷/۱۳۹۲ اداره کل پزشکی قانونی استان البرز مربوط به پرونده ۵۰۰۰۶۶۳ پیوست میباشد.
ب) طبق مندرجات پرونده کلاسه ۱۰۰۶۸۰ شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی دشت آزادگان خوزستان آقای ابراهیم حریزاوی فرزند حسن در تاریخ ۳۱/۴/۱۳۹۲ آقای مهدی خریبه طرفیزاده را در اثر بیاحتیاطی در امر رانندگی اتومبیل سواری پراید ۴۹۴ ب ۷۱ ایران ۱۴ به علت عدم توجه کافی به جلو در حین رانندگی دچار صدمات متعدد نموده که آسیبهای وارده علاوه بر بروز شکستگیهای استخوان پای چپ و پارگی رودهای به برداشته شدن طحال نیز منجر گردیده و در گواهی پزشکی ۱۲/۹۲/الف ـ ۳/۱۲/۱۳۹۲ ضمن تصریح به میزان ارش مربوط به صدمات، برای از بین رفتن طحال نیز ۱۰% دیه کامل ارش تعیین کردهاند که بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست طی دادنامه ۱۷۲۱ـ۱۴/۱۲/۱۳۹۲ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم نمودهاند:
«درخصوص کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب دشت آزادگان علیه آقای ابراهیم حریزاوی فرزند حسن به اتهام بیاحتیاطی در امر رانندگی منجر به صدمه بدنی غیرعمدی موضوع شکایت آقای مهدی خریبه طرفیزاده، دادگاه با عنایت به گزارش مرجع انتظامی، گواهی پزشکی قانونی، نظریه افسر کاردان فنی تصادفات و کروکی تصادف ترسیمی توسط ایشان همگی مصون از هرگونه اعتراض ماندهاند و اقـرار صریح مقرون به صحت متهم در دادسرا، لذا اتهام فوق محرز و مسلّم بوده و به استناد مواد ۷۱۷ ناظر به ۷۱۴ مصوب ۱۳۷۵ قانون مجازات اسلامی و مواد ۳۷، ۳۸، ۶۸، ۸۳، ۸۶، ۵۵۸، ۵۵۹، ۴۶۲، ۴۸۸، ۴۴۹، ۷۰۹ و ۷۱۰ همگی از قانون مجازات اسلامی متهم را از حیث جنبه عمومی جرم به پرداخت دو میلیون ریال جزای نقدی و از حیث جنبه خصوصی جرم (مطالبه دیه) به پرداخت ۱ـ چهارپنجم از یک سوم از یک دوم دیه کامل بابت شکستگی خود شده ران چپ (عمل شده) با بهبودی بدون عیب. ۲ـ یک درصد دیه کامل بابت ارش آسیب نسیج بدمنظر بودن جای عمل. ۳ـ یک سوم از یک دوم دیه کامل بابت شکستگی خرشده استخوان درشت نی ساق پای چپ در قسمت یک سوم میانی با بهبودی معیوب عمل شده. ۴ـ چهاردرصد دیه کامل بابت ارش عمل جراحی ساق به همراه آسیب درشت نی در ناحیه زانوی چپ ۵ ـ هشت درصد دیه کامل بابت ارش شکستگی کشکک زانوی چپ عمل شده با بهبودی بدون عیب. ۶ ـ هشت درصد دیه کامل بابت شکستگی استخوان نازک نی پای چپ با بهبودی. ۷ـ چهاردرصددیه کامل بابت ارش بازکردن شکم تشخیصی به همراه ترمیم پارگی رودهای با بهبودی. ۸ ـ چهاردرصد دیه کامل با تشت دامیه در ناحیه پیشانی و ناحیه پس سری. ۹ـ ده درصد دیه کامل بابت ارش کاهش سطح هوشیاری شدید. ۹ـ ده درصد دیه کامل بابت ارش کاهش سطح هوشیاری شدید. ۱۰ـ یک درصد دیه کامل بابت حارصه ناحیه کف دست چپ و آرنج دست چپ. ۱۱ـ ده درصد دیه کامل بابت ارش برداشتن طحال. ۱۲ـ چهارپنجم از یک سوم از یک دوم دیه کامل بابت شکستگی خرد شده استخوان درشت نی ساق پای راست عمل شده با بهبودی بدون عیب. ۱۳ـ یک درصد دیه کامل بابت ارش آسیب نسیج پوستی بدمنظربودن جای عمل در حق مهدی خریبه طرفیزاده محکوم مینماید. رأی صادره حضوری ظرف مدت بیست روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظر در محاکم محترم تجدیدنظر استان خوزستان میباشد. شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی بوکان نیز در پرونده کلاسه ۱۳۷۹ طی نامه ۹۰۰۷۹ـ۱۰/۷/۱۳۹۲ از بین رفتن طحال را از مصادیق ماده ۴۴۹ قانون مجازات اسلامی تشخیص و برای آن معادل ۵/۱۵ درصد دیه کامل ارش تعیین نمودهاند.
تصاویر گواهیهای پزشک معتمد دشت آزادگان به شمارههای ۱۷/۵/۹۲الف و ۱۲/۹۲/الف مورخ ۲۷/۵/۱۳۹۲ و ۳/۱۲/۱۳۹۲ و گواهیهای ۲۴۱۹/۳/۱۰ـ۸/۷/۱۳۹۱ و ۲۸۶۰/۳/۱۰ـ۱۱/۸/۱۳۹۱ و ۳۵۹۱/۳/۱۰ـ۱۱/۱۰/۱۳۹۱ پزشکـی قانونـی بـوکان نیـز پیوستاست.
سازمان پزشکی قانونی نیز که حسب ظاهر در این زمینه با مشکل مواجه شده است طی نامه ۷۶۶ـ۹/۱/۱۳۹۴ توضیحات ذیل را ارائه نموده است:
احتراماً، عطف به نامه ۶۲/۲۰/۱۳۹۴/۱۱۰ مورخ ۸/۱/۱۳۹۴ به استحضار میرساند براساس تعریف پزشکی به مجموعهای از بافتها که کار معینی انجام میدهند مانند قلب، کبد و... عضو گفته میشود که با این تعریف طحال نیز عضو محسوب میشود، طحال جزئی از دستگاه ایمنی محسوب میشود. در دوره جنینی وظیفه خونسازی دارد و در بزرگسالی وظیفه کمک به ایمنی بدن را برعهده دارد. در مواردی که به دنبال اصابت ضربه، پارگی طحال رخ میدهد طی عمل جراحی طحال را خارج مینمایند که مشکل عمدهای ایجاد نمیشود و فقط به تزریق نوعی واکسن نیاز است. با توجه به مراتب مذکور نظر به اینکه شعب ۱۰۲ و ۱۲۱ دادگاههای عمومی جزایی آبادان و کرج براساس دادنامههایی که صادر کردهاند طحال را عضو فرد محسوب و برای از بین رفتن آن مطابق ماده ۵۶۳ قانون مجازات اسلامی دیه کامل تعیین نمودهاند ولی دادگاههای عمومی جزایی دشت آزادگان و بوکان آن را از شمول ماده مرقوم خارج دانسته و مطابق ماده ۴۴۹ همین قانون به میزانهای مختلف ارش مقرر کردهاند و چون با این ترتیب نسبت به موضوع واحد طبق مواد مختلف اتخاذ تصمیم کرده و آراء متهافت صادر نمودهاند، لذا به استناد ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری تقاضای طرح موضوع برای صدور رأی وحدت رویه قضایی را درخواست مینماید.
معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
ج: نظریه دادستان کل کشور
درخصوص اختلاف به وجود آمده در آراء محاکم نسبت به تعیین دیه و ارش در مورد ایراد صدمه منجر به خارج نمودن طحال فی مابین فقها عظام سه نظر وجود دارد:
۱ـ دیه مقدره را منحصراً مخصوص اعضای بیرونی میدانند نه اعضای داخلی، در مورد اعضای داخلی به ارش معتقدند.
۲ـ دیه را مخصوص اعضای بیرونی با دیه مقدره و اعضای رئیسه داخلی میدانند.
۳ـ دیه مقدره به طور مطلق شامل اعضاء اعم از داخلی و غیرداخلی میدانند.
در برخی نظرات (صاحب جواهر، حضرت امام (ره) و آیتالله مکارم شیرازی) درخصوص اعضای داخلی به ارش و حکومت اظهارنظر شده است.
با اشاره به این نظرات اگر ما باشیم و این فتاوا، تردیدی نیست که طحال در عداد اعضای داخلی که دیه غیرمقدره دارد و فقها قدیماً و وحدیثاً آن را در عداد اعضای دارای دیه مقدره ندانستهاند که طبعاً میبایست به ارش و حکومت استناد شود و این مطلب درستی است، اما در مواجهه با ماده ۵۶۳ قانون مجازات اسلامی و اطلاق آن موضوع متفاوت است و قید زدن به اطلاق این ماده از قانون مجازات اسلامی محتاج دلیل است که ما دلیلی بر آن نداریم. با توضیحاتی که معاون محترم پزشکی قانونی دادند طحال عضوی از اعضای داخلی بدن میباشد و ماده مذکور هم به طور مطلق بیان شده و ممکن است برخی از همکاران بیان کنند بهتر است ما ارش منظور نماییم، ولی ما در اینجا در مقام تعیین بهتر نیستیم و میخواهیم ببینیم دلیلی وجود دارد که این اطلاق نسبت به طحال رعایت نشود؟ اگر بخواهیم به قانون عمل کنیم ماده ۵۶۳ درخصوص از بین بردن طحال به عنوان یکی از مصادیق اعضای داخلی بدن تعیین دیه کامله را فرض دانسته است و قاعده مورد استناد در فقه کلّما فی الانسان فهواثنان... نصف دیه دارد و اگر واحد بود یک دیه کامل دارد مثل دست، پا، چشم و گوش که دو تا است. دوتای آن یک دیه کامله است و اگر یکی بود دیه کامله است.
این یک قاعده است و این قاعده نیز اطلاق دارد و قیدی ندارد که اعضای داخلی یا خارجی، پس اقتضای قاعده که متن روایت است اطلاق است قیدی ندارد و اقتضای قانون که مبتنی بر قاعده است نیز اطلاق دارد قیدی ندارد. طبعاً باید گفت به عنوان یکی از اعضای داخلی بدن یک دیه کامل دارد. این نظر هم با اطلاق قاعده میسازد و اطلاق قانون با روایت هم سازگاری دارد و در رأی شعبه نمیتوان خدشه نمود. لکن ما با نظریه فقهی مقام معظم رهبری مدظلهالعالی مواجه میباشیم که با دو قید فرمودند: «در از بین رفتن طحال ظاهراً ارش میباشد لکن اگر مصالحه شود بهتر است.» (قریب مضمون) که اگر نظر ایشان در این باب به صورت قاطع ارش باشد به عنوان فقیه حاکم باید این نظر را مورد عمل قرارداد و فصلالخطاب بدانیم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۴۰ـ۱۸/۱/۱۳۹۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
با توجه به دلالت مقررات فصل دوم از بخش دوم کتاب دیات قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱۳۹۲ در قواعد عمومی دیه اعضاء و نظر به حکم ماده ۵۶۳ آنکه در مقام سنجش دیه اعضای فرد و زوج وضع شده است و با عنایت به فتاوی معتبر فقهی، مبنی بر تعیین ارش برای از بین بردن طحال و اینکه در فصل دیه مقدر اعضاء برای طحال دیه مقدر منظور نشده است؛ بنابراین در صورت از بین بردن این عضو، ماده ۴۴۹ همان قانون حاکم بر موضوع تشخیص میشود و دادگاه باید با رعایت مقررات این ماده برای آن ارش تعیین کند، لذا آراء شعب ۱۰۱ دادگاههای عمومی (جزایی) بوکان و دشت آزادگان که بر این اساس صادر شده است به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور صحیح و موافق قانون تشخیص میشود. این رأی مطابق مقررات ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۳۸
اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در پروندههای مربوط به مواد مخدر
سهشنبه مورخ ۳۰/۱۰/۱۳۹۳
گزارش پرونده
با احترام، به استحضار میرساند معاونت محترم قضایی دادستان کل کشور، طی نامهای با ضمیمهنمودن چند فقره دادنامه و اعلام اینکه دادگاههای انقلاب اسلامی درخصوص اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در پروندههای مربوط به مواد مخدر آراء مختلفی صادر کردهاند، تقاضای طرح موضوع در هیأت عمومی دیوان عالی کشور و صدور رأی وحدت رویه را نمودهاند.
الف) شعبه چهـارم دادگاه انقلاب اسلامی مشهد به موجب دادنامه شماره ۲۰۹۹۷۵۱۵۰۱۰۰۷۰۶ مورخ ۲۸/۶/۱۳۹۳ درخصوص اتهام فرامرز بلوچ تیمـوری دایـر بر مشارکت در نگهداری تریاک و شیره تریاک و اتهام محمد یعقوبی دایر بر استعمال تریاک، نگهداری تریاک، نگهداری حشیش، نگهداری مقداری شیشه و یک عدد وافور پس از احراز بزه [های] انتسابی مستنداً به بند ۲ ماده ۵ و ماده ۱۹ و بند ۲ ماده ۸ و ماده ۲۰ قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر سال ۱۳۷۶ و اصلاحیه سال ۱۳۸۹ حکم به مجازات [های] متعدد با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ صادر کرده است. همچنین شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی اراک، طی دادنامه شماره ۹۲۰۹۹۷۸۶۱۵۵۰۱۸۸۰ مورخ ۴/۹/۱۳۹۲ در مورد اتهامات متعدد متهم مهدی میرزایی مستنداً به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و بند ۲ ماده ۱۹ و بند ۴ ماده ۸ و تبصره ۲ ماده ۶ قانون اصلاح مبارزه با مواد مخدر متهم را به مجازات مربوطه محکوم کرده است. در پرونده دیگر شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی همدان، طی دادنامه شماره ۹۲۰۹۹۷۸۱۱۷۱۰۱۳۲۰ مورخ ۱۶/۱۰/۱۳۹۲ در اتهام مشابهی درخصوص اتهامات متعدد، ضمن تعیین مجازات [های] متعدد ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی را اعمال کرده است.
ب) متقابلاً شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان، طی دادنامه شماره ۹۲۰۹۹۷۰۳۶۷۲۰۱۲۰۰ مورخ ۱۸/۸/۱۳۹۲ و شعبه هفتم دادگاه انقلاب اسلامی مشهد، طی دادنامه شماره ۹۲۰۹۹۷۵۱۵۴۰۰۴۲۵ مورخ ۲۳/۴/۱۳۹۲ و دادگاه انقلاب اسلامی کوهدشت، طی دادنامه شماره ۹۲۰۹۹۷۶۶۳۶۸۰۰۳۰۰ مورخ ۱۹/۹/۱۳۹۲ درخصوص اتهامات متعدد متهمین مجازاتهای متعدد را با استناد به مواد ۴، ۵ و۸ قانون مبارزه با مواد مخدر که در این مواد به ضرورت تناسب در تعیین مجازات تأکید شده است و بدون اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مورد حکم قراردادهاند؛ ضمناً نظر قضایی دادستان محترم کل وقت هم به استناد مواد ۴، ۵ و ۸ قانون مبارزه با مواد مخدر مبتنی بر ضرورت تناسب در تعیین مجازات و عدم لزوم اعمال ماده ۱۳۴ در مورد تعدد جرم بوده است و همین رویه در پروندههای مواد مخدر تاکنون جاری بوده است؛ مضافاً آقای معاون محترم قضایی دادستان کل از اداره حقوقی در این خصوص استعلام به عمل آوردهاند که پاسخ واصله چنین است:
بازگشت به استعلام شماره ۵۲/۱۴۰/۱۳۹۲/۴۰۴۳/۹۰۰۰ مورخ ۲۷/۸/۱۳۹۳ نظریه مشورتی این اداره کل به شرح ذیل اعلام میگردد:
«در هر مورد که در قانون اصلاح مبارزه با مواد مخدر که مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام است حکم خاصی وجود دارد باید براساس این قانون عمل شود و در مواردی که این قانون ساکت است مشمول عمومات قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ میباشد و چون درخصوص تعدد، مقررات خاص در قانون مبارزه با مواد مخدر وجود ندارد، لذا طبق مقررات ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ درخصوص تعدد جرایم موضوع قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر باید عمل شود» علی هذا با توجه به صدور آرای مختلف درخصوص اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نسبت به مجازاتهای مربوط به جرایم مواد مخدر، مراتب جهت طرح در هیأت عمومی دیوان عالی کشور و صدور رأی وحدت رویه با کسب نظر قضات محترم دیوان عالی کشور به حضور اعلام میگردد. دادستان کل کشور ـ سید ابراهیم رئیسی
نظریه نماینده دادستان کل کشور
اولاً: نظر به اطلاق ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی دایره شمول آن تمام موارد تعزیر را [دربر] میگیرد.
ثانیاً: قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در موارد متعددی نسبت به امور مربوط به مواد مخدر اشاره و تعیین تکلیف نموده از جمله آن مبحث تعلیق و آزادی مشروط و مرور زمان است، بنابراین در شمول ماده ۱۳۴ نیز شبههای باقی نمیماند.
ثالثاً: به موجب ماده ۴۵ (الحاقی به قانـون مبـارزه با مواد مخدر) مصـوب ۱۳۸۹ به مجلس شورای اسلامی اجازه اصلاح قانون مزبور که مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام است داده شده است؛ بنابراین شبهه اینکه مجلس شورای اسلامی نمیتواند برخلاف قانون مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام قانون تصویب کند منتفی است؛
مضافاً اینکه ماده ۱۳۴ مغایرتی هم با قانون اخیرالذکر ندارد، علی هذا عقیده به تأیید نظر دادگاههایی که ماده ۱۳۴ را نسبت به قانون مواد مخدر نیز جاری و ساری میدانند دارم.
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۸ـ۳۰/۱۰/۱۳۹۳
نظر به اینکه قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۷۶ و اصلاحیه آن مصوب ۱۳۸۹ حکم خاصی در مورد تعدد جرم وضع نکرده، بنابراین ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ با توجه به آمره بودن آن، در جرایم مواد مخدر نیز حاکمبوده و در تعیین مجازات برای مرتکبین اینگونه جرایم، در صورت تعدد بزههای ارتکابی لازمالرعایه است. براین اساس آراء دادگاههای انقلاب اراک، مشهد و همدان که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری برای دادگاهها لازمالاتباع است. «هیأت عمومی دیوان عالی کشور»
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۷ دیوان عالی کشور
نحوه درخواست اعاده دادرسی برای محکومان به قصاصنفس که سن آنان در زمان ارتکابجرم کمتر از هجدهسال تمام بوده
دوشنبه، ۲۹ دی ۱۳۹۳
شماره۸۵۲۶/۱۵۲/۱۱۰
۲۲/۱۰/۱۳۹۳
الف: مقدمه
درخصـوص مورد و استـماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس
میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۳۷ـ ۱۱/۹/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، معروض میدارد: از شعب سیوچهارم و سیوپنجم دیوانعالی کشور با
استنباط از بند «ب» ماده ۱۰ و ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ آراء
متهافت صادر گردیده است که جریان امر به شرح ذیل گزارش میشود: الف) حسب
محتویات پرونده ۷۹۵۷ شعبه سیوچهارم دیوانعالی کشور آقای ایوب نواصری در
اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۰ که هفده ساله بوده به اتهام قتل عمد مرحوم رضا
جهانگیری تحت تعقیب قرارگرفته و به موجب دادنامه شماره ۱۹۶۵ ـ ۲۶/۸/۱۳۸۰
شعبه ۲۳ دادگاه عمومی اهواز (ویژه اطفال) بزهکار تشخیص و حکم بر قصاص نفس
او صادر شده است. این رأی مورد تجدیدنظرخواهی متهم قرارگرفته و شعبه
سیونهم دیوانعالی کشور پس از رسیدگی آن را طی دادنامه شماره ۰۰۱۸۹ـ
۱۶/۲/۱۳۹۱ تأیید کرده است. متعاقب آن پرونده به جهات مختلف از جمله درخواست
اعاده دادرسی محکومعلیه و اعمال ماده ۲ قانون وظایف و اختیارات رئیس قوه
قضائیه در چندین شعبه دیوانعالی کشور و چند شعبه دادگاه عمومی جزایی اهواز
مطرح و مورد رسیدگی و اظهارنظر قضایی واقع شده، لکن رأی محکومیت محکومعلیه
نقض نگردیده است. آخرالامر آقایان فیصل سعیدی و عبدالعلی امیری به وکالت
محکومعلیه درخواستی به دیوانعالی کشور تقدیم و اعلام کردهاند چون موکل
آنان در زمان ارتکاب جرم کمتر از هجده سال تمام داشته، لذا بهاستناد ماده
۹۱ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ و بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری درخواست اعاده دادرسی دارند. این
درخواست پس از ثبت به شعبه سیوچهارم ارجاع گردیده و هیأت محترم شعبه پس از
قرائت گزارش عضو ممیز و بررسی اوراق پرونده طی دادنامه شماره ۰۰۵۸ـ
۱۳/۸/۱۳۹۲ چنین رأی میدهد: «درخصوص درخواست اعاده دادرسی آقایان فیصل
سعیدی و عبدالعلی امیری به وکالت آقای ایوب نواصری از رأی محکومیت نامبرده
به شرح فوق بهاستناد بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور کیفری (تخفیف مجازات به موجب قانون لاحق) نظر به اینکه به
موجب بند ب ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ در صورت تخفیف
مجازات به موجب قانون لاحق قاضی اجرای احکام مکلف گردیده از دادگاه
صادرکننده حکم قطعی درخواست اصلاح حکم را بنماید و محکوم نیز حق دارد از
دادگاه صادرکننده حکم تخفیف مجازات را تقاضا نماید، بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون
آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری منسوخ تلقی میگردد،
بنابراین بر فرض که ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ موجب تخفیف
مجازات جرم ارتکابی محکومعلیه تلقی گردد، درخواست محکومعلیه قابل رسیدگی
در دیوانعالی کشور نیست، لذا قرار رد درخواست نامبرده را صادر و اعلام
مینماید. محکومعلیه به مراجعه به دادگاه صادرکننده حکم دلالت قانونی
میگردد.» ب) براساس مندرجات پرونده ۲۶۷۳ شعبه سیوپنجم دیوانعالی کشور
آقای بابک پولادیگوهرچقای به علت ارتکاب قتل عمدی مرحوم رضا رازانی به
وسیله ایراد جرح عمدی با چاقو و بریدگی عمیق قلبی، در شعبه شانزدهم دادگاه
کیفری استان خوزستان تحت تعقیب قرارگرفته و به موجب دادنامه شماره ۰۰۱۱۶ـ
۲۳/۵/۱۳۹۰ بهقصاص نفس محکوم گردیده است. شعبه بیستوچهارم دیوانعالی کشور
طی دادنامه شماره ۱۶۳۸ـ ۱۴/۱۲/۱۳۹۰ به اعتراضات معموله رسیدگی و رأی
تجدیدنظر خواسته را عیناً تأیید نموده و درخواست اعاده دادرسی او را نیز با
صدور دادنامه ۱۴۶ـ ۳۱/۲/۱۳۹۱ مردود اعلام کرده ولی محکومعلیه با این ادعا
که سن وی در زمان ارتکاب قتل کمتر از هجده سال تمام بوده و به حرمت فعل
ارتکابی آگاهی نداشته با استناد به مقررات ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی
اخیرالتصویب و بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب
در امور کیفری مجدداً درخواست اعاده دادرسی نموده است که پس از ثبت به شعبه
سی وپنجم دیوانعالی کشور ارجاع شده و اکثریت اعضای محترم شعبه طی دادنامه
۰۹۴۰ـ ۸/۶/۱۳۹۳ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم کردهاند: «نظر به اینکه محکومعلیه
آقای بابک پولادیگوهرچقای در زمان ارتکاب بزه قتل انتسابی کمتر از ۱۸ سال
سن داشته است و با توجه به اینکه مقنن در مقررات ماده ۹۱ قانون مجازات
اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ اثبات قتل عمد انتسابی به اینگونه افراد یا مجازات
قصاص آنها را منوط بهتحقق دو شرط درک ماهیت و حرمت انجام فعل ارتکابی و
ثبوت رشد و کمال عقل آنها دانسته است، در غیر این صورت میبایست به
مجازاتهای دیگری که در ماده ۸۹ همان قانون پیشبینی شده محکوم و از
مجازات قصاص معاف میگردند] گردند صحیحتر است] این نگاه در وضع قانون در
موضع خود نسبت به افراد کمتر از ۱۸ سال در واقع نوعی تخفیف در مجازات محسوب
و تلقی میگردد. به دیگر عبارت مجازات قصاص در رابطه با مجرمین کمتر از ۱۸
سال تحت شرایطی تعدیل و با منتفی شدن قصاص، مجازات جایگزین مقرر گردیده است
که مطابق بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در
امور کیفری از موجبات اعاده دادرسی میباشد و از آنجا که بررسی و احـراز
شرایط مذکور امـری ماهوی است که با رسـیدگی قضایی و از طریق مقتضی باید به
آن دست یافت و مداخله مجدد محاکم در بررسی امر مستلزم تجویز اعاده دادرسی
وفق مقررات فوق میباشد و از طرفی مجازات قصاص به صراحت صدر ماده ۱۰ قانون
مجازات مذکور و نیز به لحاظ مفاد رأی وحدت رویه شماره ۴۵ ـ ۶۵/۱۰/۱۳۲۵ هیأت
عمومی دیوانعالی کشور از شمول بند ب ماده مرقوم خارج و اقتضاء بررسی مجدد
صرفاً، تجویز اعاده دادرسی میباشد، لذا ضمن موافقت با تقاضای مطروحه،
مستند به ماده ۲۷۴ همان قانون و تجویز محاکمه مجدد، پرونده جهت رسیدگی به
شعبه همعرض محاکم کیفری استان خوزستان ارجاع میگردد.»
همانطور که ملاحظه میفرمایید به شرح دادنامه صادر شده از شعبه سی وچهارم
دیوانعالی کشور بند هفتم ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور کیفری را به موجب بند ب ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی مصوب
۱۳۹۲ منسوخ تلقی و درخواست اعاده دادرسی با فرض تخفیف مجازات جرم ارتکابی
محکومعلیه بهموجب ماده ۹۱ قانون اخیر مردود اعلام شده است ولی در دادنامه
شعبه سی وپنجم، مجازات قصاص را مشمول بند ب ماده ۱۰ قانون مرقوم ندانسته و
براساس بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی مذکور در فوق به اعتبار خفیف بودن
مجازات موضوع ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی اعاده دادرسی را تجویز نمودهاند
که بر این اساس با استناد به ماده ۲ ۷۰ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی
و انقلاب در امور کیفری، طرح موضوع در جلسه هیأت عمومی دیوانعالی کشور
برای صدور رأی وحدت رویه قضایی را درخواست مینماید. معاون قضایی
دیوانعالی کشور
ج: نظریه دادستان کل کشور
اختلاف در شعب بر این موضوع متمرکز است که آیا با تصویب بند ب ماده ۱۰
قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲، بند ۷ از ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری نسخ شده است یا خیر؟ موضوع دیگر
دایره شمول ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ تا کجاست و آیا حدود و
قصاص و دیات را شامل میشود یا صرفاً مختص تعزیرات است. بنده معتقدم آنچه
که در ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی آمده اینگونه نیست که هیچ تأثیری در
بند ۷ ماده ۲۷۲ نداشته است؛ حتماً تأثیر داشته و دامنه شمول بند ۷ ماده ۲۷۲
حداقل نسبت به تعزیرات محدود شده است. قبل از تصویب ماده ۱۰ از دیوانعالی
کشور تقاضای تخفیف در مجازات جرایمی که مجازات آنها با قانون لاحق تخفیف
یافته بود به عمل میآمد و با تصویب این ماده اجرای احکام موظف گردیده تا
از دادگاه صادرکننده حکم قطعی اصلاح حکم را تقاضا کند. قبلاً نیاز به اجازه
دیوانعالی کشور بود و حالیه نیاز به این اجازه نیست. البته قدر متقین صدر
ماده ۱۰ مشمول مجازاتهای تعزیراتی است. شامل حدود و قصاص و دیات نمیشود
چرا که اصولاً این مجازاتها قابل تغییر و تخفیف نمیباشند و محدوده آنها
توسط شارع مقدس تعیین شده است. نکته دیگر که توجه به آن ضروری است مفاد
ماده ۹۱ قانون مجازات اسلامی است. همانطوری که از منطوق این ماده استفاده
میشود در این ماده قانونگذار در مقام تبیین اوصاف و شرایط مرتکب جرم از
حیث اعمال مجازات قانونی است و به هیچ وجه موضوع تخفیف در مجازات مطرح
نمیباشد. علیایحال نظر بهمراتب اینجانب معتقدم ماده ۱۰ قانون مجازات
اسلامی و بندهای آن ناسخ بند ۷ از ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور کیفری به طور مطلق نبوده، بلکه رابطه مطلق و مقید
است نه ناسخ و منسوخ که محدوده اعمال آن را تغییر داده و بهنحوی دامنه
شمول را ضیق نموده و اعمال بند ب ماده ۱۰ با توجه به صدر ماده ۲۷۲ شامل
مجازاتهای تعزیری است و شامل مجازات حدود، قصاص و دیات نمیگردد. نتیجتاً
از حیث عدم نسخ بند ۷ ماده ۲۷۲ نظر شعبه محترم سی وپنجم دیوانعالی کشور که
نظر صائبی است مورد تأیید میباشد. با این توضیح که مفاد این ماده در
ارتباط با مجازات تعزیری دایره اختیارات دیوانعالی کشور را نسبت به اعاده
دادرسی محدود نموده است و در واقع ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی قیدی برای
اطلاق بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
کیفری خواهد بود.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۷ـ ۱۱/۹/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوانعالی کشور
نظر به اینکه مقررات بند «ب» ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱/۲/۱۳۹۲ با
توجه به عبارت صدر ماده از جرایم حدود و قصاص انصراف دارد و اختیارات
پیشبینی شده برای قاضی اجرای احکام در مورد درخواست اصلاح حکم و یا حق
مراجعه محکومعلیه به دادگاه برای تخفیف مجازات به نحوی که در بند مذکور
مقرر شده است با بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور کیفری مغایرتی نداشته و آن را نسخ ننموده است، لذا محکومان
به قصاص نفس که سن آنان در زمان ارتکاب جرم کمتر از هجده سال تمام بوده و
احکام قطعی محکومیت آنان قبل از لازمالاجراءشدن قانون مجازات اسلامی مصوب
۱/۲/۱۳۹۲ صادر شده، چنانچه مدعی شمول شرایط مقرر در ماده ۹۱ این قانون
باشند به لحاظ اینکه تبدیل و تغییر مجازات بهترتیب مذکور در این ماده مآلاً
تخفیف مجازات و تعیین کیفر مساعدتر به حال متهم بهشمار میآید، میتوانند
براساس بند ۷ ماده ۲۷۲ قانون آییندادرسی مذکور در فوق درخواست اعاده
دادرسی نمایند. بنا به مراتب رأی شعبه سی وپنجم دیوان عالی کشور در حدی که
با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح تشخیص میگردد. این رأی طبق
ماده ۲۷۰ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در
موارد مشابه برای شعب دیوانعالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است. یأت
عمومی دیوانعالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۶ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
موضوع تعیین صلاحیت مرجع رسیدگیکننده به جرایم مرتکبین قاچاق کالاهای ممنوع
چهارشنبه، ۱۷ دی ۱۳۹۳
شماره ۸۵۰۰/۱۵۲/۱۱۰
۳/۱۰/۱۳۹۳
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۳/۳۹ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۴/۹/۱۳۹۳ به ریاست حضرت حجتالاسلام والمسلمین
جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجتالاسلام والمسلمین
جناب آقای سیدابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤسا،
مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی
تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و
بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه دادستان
کل کشـور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی
شماره ۷۳۶ـ۴/۹/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، به عرض عالی میرساند: طبق بررسیهایی که به عمل آمده است در
مورد تعیین صلاحیت مرجع رسیدگیکننده به جرایم مرتکبین قاچاق کالاهای
ممنوع، با استنباط از مواد ۲۲ و ۴۴ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز، آراء
مختلفی از شعب دیوان عالی کشور صادر گردیدهاست به طوری که در تعدادی از
آنها رسیدگی به این قبیل جرایم به طور مطلق در صلاحیت دادگاه انقلاب اعلام
شده ولی در تعدادی دیگر، در صورتی که مجازات قانونی جرایم مستلزم حبس و
انفصال از خدمت باشد در صلاحیت دادگاه و در غیر این صورت در صلاحیت ادارات
تعزیرات حکومتی تشخیص گردیده است که به عنوان نمونه جریان قسمتی از
پروندههای شعب صادرکننده دادنامههای مورد بحث به شرح ذیل منعکس میگردد:
بخش اول: آرای مربوط به صلاحیت مطلق دادگاههای انقلاب اسلامی در رسیدگی به
اتهام مرتکبین جرایم قاچاق کالاهای ممنوع
۱ـ به دلالت محتویات پرونده کلاسه ۳۰۰۱۱۶ شعبه یازدهم دیوان عالی کشور،
شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج درخصوص رسیدگی به اتهام آقای مهدی
زاهدی دایر بر قاچاق مشروبات الکلی با منحصر دانستن صلاحیت محاکم انقلاب
اسلامی به قاچاق این نوع کالا و اینکه اتهام انتسابی حمل مشروبات خارجی است
پرونده را با صدور قرار عدم صلاحیت به محاکم عمومی شهرستان دیوان دره ارسال
داشته و شعبه ۱۰۱ عمومی جزایی دیواندره نیز مستنداً به ماده ۲۲ قانون
مبارزه با قاچاق کالا و ارز با نفی صلاحیت خود و با اعلام صلاحیت دادگاه
انقلاب اسلامی سنندج، پرونده را جهت حل اختلاف به دیوان عالی کشور ارسال
نموده است که پس از ثبت به کلاسه مذکور به شعبه یازدهم دیوان عالی کشور
ارجاع گردیده و اعضای محترم این شعبه پس از رسیدگی طی دادنامه
۱۳۲۴ـ۱۷/۶/۱۳۹۳ چنین رأی دادهاند: «با توجه به محتویات پرونده، نظر به
اینکه ماده ۲۲ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز، مشروبات خارجی را مشمول
کالاهای ممنوع دانسته و ماده ۴۴ قانون مذکور نیز رسیدگی به پروندههای با
موضوع این قبیل کالاها را مطلقاً در صلاحیت محاکم انقلاب اسلامی قرارداده؛
علی هذا بدینوسیله با پذیرش استدلال شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی دیوان دره
و تشخیص و اعلام صلاحیت شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج حل اختلاف
مینماید.»
۲ـ به حکایت محتویات پرونده ۸۰۰۸۰۲ شعبه چهاردهم دیوان عالی کشور، دادسرای
عمومی و انقلاب شهرستان ارومیه در مورد اتهام آقای محمدایوب کریمیان فرزند
صالح دایر به قاچاق کالای خارجی (۶۳ عدد تی ـ وی فلاش) ساخت کشور کره،
پرونده را با صدور قرار عدم صلاحیت محلی، به دادگاه عمومی بخش نازلو ارسال
کرده و شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی نازلو نیز به شرح دادنامه
۹۱۱۷۸۲ـ۱۵/۲/۱۳۹۳ به استناد ماده ۴۴ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب
۱۳۹۲ به شایستگی سازمان تعزیرات حکومتی ارومیه قرار عدم صلاحیت صادر نموده
و شعبه چهارم اداره تعزیرات حکومتی ویژه رسیدگی به قاچاق کالا و ارز نیز
ضمن تذکر به حکم مقنن در ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور مدنی که دادگاه بخش نازلو مراعات نکرده است با نفی صلاحیت
خویش پرونده را به دیوان عالـی کشـور ارسـال و پس از ثبت به کلاسه مذکور در
فوق به شعبه چهاردهم ارجاع و اعضای محترم شعبه طی دادنامه ۴۰۰۶۵۰ـ۱/۶/۱۳۹۳
به شـرح ذیل اتخاذ تصـمیم کردهاند: «درخصوص قرار صادر شده ازشعبه ۱۰۱
دادگاه عمومی جزایی بخش نازلو به صلاحیت سازمان تعزیرات حکومتی ارومیه
اولاً، ارسال پرونده به تعزیرات بدون ابرام آن از سوی دیوان عالی کشور خلاف
صریح ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در امور [مدنی
مصوب ۱۳۷۸ و مدلول رأی وحدت رویه شماره ۶۶۰ ـ ۱۹/۱/۱۳۸۲ هیأت عمومی دیوان
عالی کشور میباشد، مضافاً براینکه حدوث اختلاف بین مرجع قضایی و غیرقضایی
به لحاظ برتری اعتبار قضایی منتفی است ثانیاً، موضوع پرونده به صراحت نامه
مدیرکل گمرکات استان آذربایجان غربی از جمله کالاهای ممنوعالورود میباشد
که به دلالت ماده ۴۴ قانون اخیر مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۹۲ در
صلاحیت دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی و از صلاحیت تعزیرات حکومتی خارج
است؛ بنابراین صرفنظر از قرار صادره از تعزیرات حکومتی ارومیه، قرار صادره
از شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی بخش نازلو خلاف مقررات و موازین قانونی
تشخیص و به استناد ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب
در امور [مدنی مصوب ۱۳۷۹ ضمن فسخ قرار مزبور پرونده جهت اقدام مقتضی و
قانونی به دادگاه یاد شده اعاده میگردد.»
۳ـ حسب محتویات پرونده ۳۰۰۰۰۸۲ شعبه چهاردهم دیوان عالی کشور، شعبه ۱۱۰
دادگاه عمومی جزایی ارومیه به اتهام آقای سعید شیخلو فرزند مهدی دایر بر
نگهداری و قاچاق مشروبات الکلی موضوع کیفرخواست، رسیدگی و مجرمیت وی را
احراز و به استناد ماده ۷۰۲ و تبصره یک از ماده ۷۰۳ قانون مجازات اسلامی
علاوه بر معدوم نمودن مشروبات مکشوفه و ضبط خودرو حامل قاچاق و تحمل یک سال
حبس تعزیری و ۵۰ ضربه شلاق تعزیری و پرداخت جزای نقدی بر مبنای پنج برابر
ارزش عرفی مشروبات مکشوفه محکوم نموده و با تجدیدنظرخواهی وکیل محکومعلیه
از رأی مرقوم شعبه دهم دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان غربی عهدهدار
رسیدگی شده و به شرح دادنامه ۱۴۵۷ـ۲۱/۱۲/۱۳۹۲ با استناد به ماده ۴۴ قانون
اخیرالتصویب مبارزه با قاچاق کالا و ارز رسیدگی به موضوع اتهام را در
صلاحیت تعزیرات حکومتی تشخیص و ضمن نقض دادنامه بدوی پرونده را به تعزیرات
حکومتی ارومیه ارسال نموده و شعبه هشتم بدوی اداره کل تعزیرات حکومتی استان
یاد شده با این استدلال که وفق مواد ۲۷ و ۴۴ قانون مبارزه با قاچاق کالا و
ارز مصوب ۱۳۹۲ رسیدگی به جرایم قاچاق کالاهای ممنوع در صلاحیت دادسرا و
دادگاه انقلاب اسلامی میباشد، با تذکر این مطلب که پرونده میبایست توسط
مرجع قضایی ابتدا به دیوان عالی کشور ارسال میشد با نفی صلاحیت خویش
پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال کرده که پس از ثبت به کلاسه فوق به
شعبه چهاردهم ارجاع و به شرح ذیل به صدور دادنامه ۴۰۰۵۷۱ـ۱۴/۵/۱۳۹۳ منتهی
شده است: «درخصوص اختلاف حاصله متذکر میشود که اولاً، دادگاه تجدیدنظر
استان در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در
امور [مدنی مصوب ۱۳۷۹ با اعتقاد به نفی صلاحیت از محاکم قضایی و صلاحیت
رسیدگی مرجع غیرقضایی و تعزیرات حکومتی لزوماً میبایست با صدور قرار عدم
صلاحیت پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال میداشت ثانیاً، با توجه به
صراحت بیان اخیر مقنن در تبصره ذیل ماده ۴۴ مبارزه با قاچاق کالا و ارز
مصوب ۱۳۹۲ با اعتقاد سازمان تعزیرات حکومتی به عدم صلاحیت خویش در رسیدگی
به پرونده و صدور قرار به صلاحیت محاکم قضایی موجبی برای ارسال پرونده به
دیوان عالی کشور نیست و مرجع قضایی مکلف به رسیدگی است ثالثاً، رسیدگی به
جرایم قاچاق کالاهای ممنوع از قبیل مشروبات الکلی در صلاحیت محاکم قضایی
(دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی) میباشد؛ بنا به مراتب علیالقاعده اختلاف
حاصله به شرح اوراق پرونده حاضر قابل طرح در دیوان عالی کشور نیست و رد
میشود. دفتر مقرر است پرونده از آمار کسر و به دادگاه عمومی جزایی ارومیه
اعاده گردد.»
که شعبه محترم در این تصمیم نیز به صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب
اسلامی در رسیدگی به مرتکبین جرایم قاچاق کالاهای ممنوع تصریح نموده است.
۴ـ براساس پرونده ۵۴۴۵ شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور در پی کشف مقداری
مشروبات الکلی خارجی از کابین متعلق به آقایان فرهاد امیری و هادی محمدزاده
در کشتی جهان یک و گزارش آن به دادسرای عمومی و انقلاب بندرانزلی، پرونده
امر در تاریخ ۳۱/۳/۱۳۹۳ با صدور قرار عدم صلاحیت از شعبه چهارم دادیاری آن
شهرستان به اداره تعزیرات حکومتی بندرانزلی ارسال شده و شعبه ویژه رسیدگی
به قاچاق کالا و ارز و تعزیرات حکومتی انزلی نیز طی دادنامه شماره
۳۰۰۰۲۹۵ـ۱۴/۴/۱۳۹۳ به دلیل اینکه مشروب الکلی مکشوفه در شمار کالاهای ممنوع
است با نفی صلاحیت خویش، پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال و پس از ثبت
به شعبه سی و هفتم ارجاع گردیده که طی دادنامه شماره ۲۳۹۴ـ۲۴/۶/۱۳۹۳ چنین
اتخاذ تصمیم شده است: «درخصوص اعلام صلاحیت دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب
بندرانزلی به اعتبار صلاحیت سازمان تعزیرات حکومتی به شرحی که در قرار صادر
شده از سوی آن مرجع بازتاب یافته است اگرچه پرونده امر برخلاف مقررات ماده
۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مستقیماً به
تعزیرات حکومتی فرستاده شده است و با عدم پذیرش آن سازمان مواجه شده است،
هرچند مرجع غیرقضایی مجال اختلاف با مرجع قضایی را ندارد لیکن مستنداً به
ماده ۴۴ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز و تبصره ۴ ماده ۲۲ آن قانون که
مشروبات الکلی را از مصادیق کالاهای ممنوع دانسته است با اعلام صلاحیت
دادسرای عمومی و انقلاب بندر انزلی حل اختلاف میشود.»
بخش دوم ـ آرای مربوط به صلاحیت دوایر سازمان تعزیرات حکومتی در رسیدگی به
جرایم فاقد مجازات حبس و انفصال از خدمت.
۵ ـ حسب محتویات پرونده ۲۰۰۷۶۲ شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور، برابر
صورتمجلس مورخ ۲۳/۷/۱۳۹۲ مأموران پاسگاه کرسف خدابنده مقدار ۱۱۶ بطری
مشروب الکلی خارجی از شخصی به نام جمال صابری کشف و به دادسرای عمومی و
انقلاب خدابنده گزارش شده است. با صدور کیفرخواست از سوی این دادسرا شعبه
۱۰۱ دادگاه عمومی خدابنده متهم را به تحمل مجازات قانونی محکوم کرده ولی
شعبه هفتم دادگاه تجدیدنظر استان زنجان برابر دادنامه ۰۰۹۲۱ـ۲/۷/۱۳۹۳
رسیدگی به موضوع را در صلاحیت سازمان تعزیرات حکومتی دانسته و با نقض
دادنامه تجدیدنظر خواسته، پرونده را برای امعان نظر به دیوان عالی کشور
فرستاده است و شعبه سی و هفتم طی دادنامه ۳۱۰۱ـ ۵/۸/۱۳۹۳ به شرح ذیل اتخاذ
تصمیم کردهاند: «درخصوص اعلام عدم صلاحیت دادگاه تجدیدنظر استان زنجان به
اعتبار صلاحیت سازمان تعزیرات حکومتی زنجان به شرحی که در قرار
۰۰۹۲۱ـ۲/۷/۱۳۹۳ آن دادگاه بازتاب یافته است اگرچه برحسب قانون، کالای
مکشوفه در شمار کالاهای ممنوعه به حساب آمدهاست؛ لیکن مستنداً به مواد ۲۲
و ۴۴ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز و با لحاظ ارزش کالا توجهاً به ماده
۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی به تأیید و
تنفیذ قرار موصوف اعلام نظر میشود.»
۶ ـ حسب محتویات پرونده ۹۰۰۹۳۸ شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور، در تاریخ
۲۳/۱۰/۱۳۹۲ از شخصی به نام مصطفی شریفی مقداری مشروب الکلی کشف میشود که
ترکیبی از مشروب دستساز و ودکا بودهاست. دادگاه عمومی شهرستان سنقر طی
قرار ۳۰۰۰۲۸ـ۹/۱/۱۳۹۳ به لحاظ قاچاق بودن مشروب الکلی کشف شده، رسیدگی را
در صلاحیت دادگاه انقلاب دانسته ـ شعبه دادگاه انقلاب اسلامی مستقر در سنقر
نیز به موجب دادنامه مورخ ۲۳/۱۰/۱۳۹۳ به دلیل اینکه نگهداری ۵ بطری مشروب
الکلی خارجی عرفاً قاچاق محسوب نمیشود و مجازات نگهداری آن مستلزم حبس و
انفصال نیست با نفی صلاحیت خود پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال کرده
است که پس از ثبت به کلاسه مزبور به شعبه سی و هفتم ارجاع گردیده که
دادنامه ۲۰۰۹۰۵ـ۱۰/۳/۱۳۹۳ شعبه مرجوعالیه عیناً نقل میگردد: «درخصوص
اختلاف در صلاحیت بین دادگاههای انقلاب اسلامی و عمومی سنقر به نحوی که در
قرارهای صادر شده از سوی مراجع قضایی مذکور انعکاس یافته و با عنایت به
صائب بودن نظر دادگاه عمومی و اینکه بر فرض همراه نبودن مجازات با حبس و
انفصال، قانون مرجع دیگری را برای رسیدگی تعیین کردهاست؛ مستنداً به ماده
۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی با اعلام
صلاحیت دادگاه انقلاب اسلامی مستقر در سنقر حل اختلاف میشود.»
۷ـ به دلالت محتویات پرونده کلاسه ۱۰۰۰۲۵۵ شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور
به دنبال کشف مقداری ودکای پاکتی و قلیان مخصوص استعمال تریاک از شخصی به
نام محمد علیپور و انعکاس آن به دادسرای عمومی و انقلاب مراغه و صدور
کیفرخواست و قرار مجرمیت و طرح آن در دادگاه انقلاب این شهرستان، شعبه اول
دادگاه انقلاب اسلامی مراغه طی دادنامه ۴۰۰۳۹۲ـ۱۹/۳/۱۳۹۳ به صدور قرار عدم
صلاحیت به شایستگی دادگاه عمومی مبادرت کرده است و متقابلاً شعبه ۱۰۱ عمومی
جزایی مراغه به موجب قرار ۶۰۰۲۹۹ ـ ۲۴/۳/۱۳۹۳ با توجه به دلایل مذکور در
متن قرار با نفی صلاحیت خود پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال که پس از
ثبت به کلاسه مرقوم به شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور ارجاع و این شعبه
دادنامه ۱۷۱۵ـ۴/۵/۱۳۹۳ را به شرح ذیل صادر کرده است:
«درخصوص اختلاف در صلاحیت بین دادگاههای انقلاب اسلامی و عمومی مراغه در
رسیدگی به اتهام نگهداری مشروب خارجی با عنایت به مواد ۲۲ و ۴۴ قانون
مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۹۲ که رسیدگی به کالاهای ممنوع مستلزم
حبـس و انفصال از خـدمت را در صلاحیت دادگاه انقلاب دانسته و جز آن را تخلف
به شمار آورده است، مستنداً به ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی
و انقلاب در امور مدنی با اعلام صلاحیت دادگاه انقلاب مراغه حل اختلاف
میکند. بدیهی است در حدود مادههای مرقوم از قانون مبارزه با قاچاق کالا
در صورتی که دادگاه فعل ارتکابی را تخلف تشخیص دهد بدون نیاز به ارسال مجدد
پرونده به دیوان عالی کشور اتخاذ تصمیم خواهد کرد.»
لازم به ذکر است که شعبه محترم سی و هفتم دیوان عالی کشور طی دادنامههای
۱۹۵۰ـ ۲۵/۵/۱۳۹۳، ۱۹۱۰ـ۲۱/۵/۱۳۹۳، ۱۹۷۰ـ۲۵/۵/۱۳۹۳، ۲۰۰۷۳۴ـ۳۰/۲/۱۳۹۳ صادر
شده از این شعبه نیز نظیر آنچه که در بند هفتم گزارش انعکاس یافته اتخاذ
تصمیم نموده و تصریح کرده که اگر دادگاه انقلاب فعل ارتکابی را تخلف تشخیص
دهد باید بدون فرستادن مجدد پرونده به دیوان عالی کشور، آن را به تعزیرات
حکومتی محل ارسال نماید که برای جلوگیری از اطاله گزارش از نقل آنها
خودداری و به ذکر شماره دادنامهها و پیوست کردن تصاویر آنها اکتفا
میشود.
همانگونه که ملاحظه میفرمایند، مطابق دادنامههای ۱۳۲۴ـ۱۷/۶/۱۳۹۳ شعبه
یازدهم و ۴۰۰۶۵۰ـ۱/۶/۱۳۹۳، ۴۰۰۵۷۱ـ۱۴/۵/۱۳۹۳ شعبه چهاردهم و ۲۳۹۴ـ۲۴/۶/۱۳۹۳
شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور رسیدگی به جرایم مرتکبین قاچاق کالاهای
ممنوع کلاً در صلاحیت دادسراها و دادگاههای انقلاب تشخیص گردیدهاست ولی
طبق دادنامههای ۱۷۷۷ـ۶/۵/۱۳۹۳، ۲۰۰۹۰۵ـ۱۰/۳/۱۳۹۳، ۱۷۱۵ـ۴/۵/۱۳۹۳ و تصاویر
سه فقره دادنامههای شماره ۱۹۵۰ـ ۲۵/۵/۱۳۹۳، ۱۹۱۰ـ۲۱/۵/۱۳۹۳، ۲۰۱۹۷۰ـ
۲۵/۵/۱۳۹۳ به شرح پیوست که از شعبه سی و هفتم دیوان عالی کشور صادر گردیده
است فقط جرایم واجد مجازاتهای حبس و انفصال از خدمت مرتکبین جرایم قاچاق
کالاهای ممنوع در صلاحیت دادگاههای انقلاب میباشد و به جرایم فاقد مجازات
حبس و انفصال از خدمت مرتکبین این قبیل از بزهکاریها باید به عنوان تخلف
در دوایر سازمان تعزیرات حکومتی رسیدگی شود که چون با این ترتیب در استنباط
از مواد ۲۲ و ۴۴ قانون مجازات اسلامی مرتکبین قاچاق کالا و ارز از شعب
مختلف دیوان عالی کشور به شرحی که معروض گردید آراء مغایر صادر شده است،
لذا برای جلوگیری از صدور آراء متشتت و متهافت، با استناد به ماده ۲۷۰
قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب، طرح موضوع برای صدور رأی
وحدت رویه را تقاضا مینماید. معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ حسین مختاری
ج: نظریه دادستان کل کشور
در آراء صادره از سه شعبه دیوان عالی کشور نسبت به ماده ۴۴ قانون مبارزه با
قاچاق کالا و ارز مصوب ۳/۱۰/۱۳۹۲ دو برداشت وجود دارد: یک برداشت عبارت از
آن است که قید «مستلزم حبس یا انفصال» صرفاً به بخش اخیر مربوط میشود.
برداشت دوم این است که این قید شامل قاچاق کالاهای ممنوع هم میشود. با
مطالعه ماده ۴۴ ملاحظه میشود بند اول شامل رسیدگی به جرایم قاچاق کالا و
ارز به صورت سازمان یافته و بند دوم شامل رسیدگی به جرایم قاچاق کالا و ارز
به صورت حرفهای است که هر دو وجه آن در قانون تعریف شده است؛ لیکن در مورد
قاچاق کالاهای ممنوع مقید به قیدی نبوده و مطلق میباشد. در تعریف این هم
آمده است کالایی که ورود و صدورش ممنوع میباشد و از مصادیق آن به طور
تمثیلی مواردی هم ذکر شده است. قاچاق کالاهای ممنوع مطلق است، قید ندارد و
صلاحیت رسیدگی به آن با دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی میباشد؛ لیکن قاچاق
کالا و ارز به دو وجه است:
۱ـ مستلزم مجازات حبس و انفصال.
۲ـ سایر مجازاتها. به
قرینه این عبارت «سایر» که بیان شده است این دلیل است که این قید فقط
مربوط به قاچاق کالا و ارز است و نه کالاهای ممنوع. علیایحال با توجه به
ماده ۴۴ از قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۱۳۹۲ و ماده ۵ از قانون
تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۵/۴/۱۳۷۳ به نظر اینجانب آراء صادره
از شعب یازدهم و چهاردهم دیوان عالی کشور که با قانون منطبق میباشد صحیح
بوده و قابل تأیید میباشد و با حفظ احترام به قضات محترم شعبه سی و هفتم
دیوان عالی کشور معتقدم قید اخیر در ماده مذکور شامل قاچاق کالاهای ممنوع
نمیشود.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۶ ـ ۴/۹/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه در ماده ۴۴ قانون مبارزه با قاچاق کالا و ارز مصوب ۳/۱۰/۱۳۹۲
مجلس شورای اسلامی، عبارت «مستلزم حبس و یا انفصال از خدمات دولتی» به
قرینه جمله بعد آن با این عبارت: (سایر پروندههای قاچاق کالا و ارز تخلف
محسوب و رسیدگی به آن در صلاحیت سازمان تعزیرات حکومتی است) معطوف به قاچاق
کالا و ارز و منصرف از قاچاق کالاهای ممنوع است، بنابراین رسیدگی به بزه
قاچاق کالاهای ممنوع همانند رسیدگی به بزه قاچاق کالا و ارز سازمان یافته و
حرفهای و بزه قاچاق کالا و ارز مستلزم حبس و یا انفصال از خدمات دولتی
مطلقاً در صلاحیت دادسرا و دادگاه انقلاب است؛ براین اساس آراء شعب یازدهم
و چهاردهم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح
و قانونی تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آییندادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان
عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۵ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
موضوع تغییر قاضی صادرکننده قرار امتناع از رسیدگی نافی صلاحیت دادگاه مرجوعالیه نخواهد بود
چهارشنبه، ۱۷ دی ۱۳۹۳
شماره۸۵۰۱/۱۵۲/۱۱۰
۳/۱۰/۱۳۹۳
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۳/۳۵ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۰/۸/۱۳۹۳ به ریاست حضرت حجتالاسلاموالمسلمین
جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجتالاسلاموالمسلمین
جناب آقای سیداحمد مرتضویمقدم نماینده دادستان کل کشور و شرکت جنابان
آقایان رؤساء، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن
هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش
پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع
نظریه نماینده دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی
وحدت رویه قضائی شماره ۷۳۵ـ ۲۰/۸/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، به استحضار میرساند دادستان محترم عمومی و انقلاب گرمی، طی
گزارشی اعلام کرده قضات شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان اردبیل طی دادنامه
شماره ۴۰۳۵۰۰۷۷۶ـ ۱۳/۷/۱۳۹۱ تغییر قاضی صادرکننده قرار امتناع از رسیدگی را
موجب تغییر در صلاحیت قاضی مرجع مرجوعالیه ندانسته، در حالی که شعبه اول
دادگاه تجدیدنظر استان طی رأی شماره ۳۴۰۰۲۴۰ـ ۹/۳/۱۳۹۱ تغییر قاضی
صادرکننده قرار امتناع از رسیدگی را موجب تغییر در صلاحیت مرجع مرجوعالیه
دانسته و در نهایت تقاضای طرح موضوع در هیأت عمومی را نموده است.
اجمال قضیه این است:
الف: در پرونده کلاسه ۹۱۰۵۲۵ دادگاه عمومی بخش انگوت موضوع اتهام آقایان
جانحسین اصلانی و غیره دایر بر ممانعت از حق و شکایت متقابل چند نفر دیگر
آقای دادرس دادگاه چنین رأی داده و استدلال کرده که چون از ناحیه اینجانب
شکایتی علیه برخی از شکات و متشاکیان مطرح میباشد به استناد بند هـ ماده
۴۶ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، قرار
امتناع از رسیدگی صادر و اعلام میگردد و پرونده را به دادسرای عمومی گرمی
فرستاده است، اما پس از مدتی با تغییر قاضی دادگاه بخش انگوت دادیار
دادسرای عمومی گرمی قرار عدم صلاحیت خود را صادر و پرونده را به دادگاه
مزبور اعاده داده است. رئیس دادگاه عمومی انگوت با استدلال به اینکه تغییر
قاضی صادرکننده قرار امتناع از رسیدگی موجب عدم صلاحیت قاضی مرجوعالیه و
اعاده پرونده نمیشود دادگاه انگوت را صالح ندانسته و پرونده را جهت حل
اختلاف بهدادگاه تجدیدنظر استان اردبیل ارسال نموده است و شعبه دوم دادگاه
تجدیدنظر استان اردبیل طی دادنامه صدورالذکر اجمالاً چنین رأی داده است: با
عنایت به محتویات پرونده و مداقه در اوراق پرونده و استدلال قضات محترم
بدوی صرف نظر از اینکه قرار امتناع از رسیدگی به لحاظ جهات ردی که مقنن در
ماده ۴۶ از قانون آییندادرسی [دادگاههای عمومی و انقلاب در امور] کیفری
احصاء کرده قابل تجدیدنظرخواهی نمیباشد. نظر بهاینکه صرف صدور قرار
امتناع از رسیدگی از دادگاه بخش انگوت به شایستگی دادسرای عمومی و انقلاب
شهرستان گرمی با فرض اینکه دادگاه عمومی بخش انگوت با یک حاکم اداره میشود
دعوی مطروحه از صلاحیت آن دادگاه خارج و دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان
گرمی به لحاظ صلاحیتی که برای وی ایجاد شده مکلف به رسیدگی میباشد و مناط
عدم صلاحیت ناشی از صدور قرار امتناع از رسیدگی، ملاحظه شرایط زمان صدور
قرار میباشد و انتصاب رئیس جدید یا تغییر قاضی بخش انگوت تغییری در
صلاحیتهای محقق شده سابق ایجاد نمینماید. نظر به مراتب اعلامی با صالح
دانستن دادسرای عمومی و انقلاب گرمی که در معیت دادگاه عمومی جزائی آن حوزه
قضایی انجام وظیفه مینماید رفع اختلاف مینماید.
ب: در مورد مشابه شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان اردبیل، طی دادنامه شماره
۳۴۰۰۲۴ـ ۹/۳/۱۳۹۱ اجمالاً چنین رأی داده است: نظر به اینکه رسیدگی دادگاه
محترم بدوی با لحاظ صدور قرار امتناع از رسیدگی از سوی رئیس سابق شعبه اول
دادگاه محترم عمومی نیر به عنوان نزدیکترین دادگاه به حوزه قضایی نیز به
عمل آمده و حسب اعلام امور اداری دادگستری کل استان اردبیل رئیس دادگاه نیز
(در حکم نام قاضی نوشته شده است) در تاریخ ۱۷/۷/۱۳۹۰ از حوزه قضایی نیز
منفک گردیده و در حال حاضر تصدی دادگاه نیز با همکار قضایی غیرممتنع
میباشد تجدیدنظرخواهی نه به جهاتی که اعلام شده، بلکه به جهت صدور رأی از
دادگاه غیرصالح وارد است، لذا با اجازه حاصل از ماده ۳۵۸ قانون آییندادرسی
[دادگاههای عمومی و انقلاب در امور] مدنی و مستنداً به بند د ماده ۳۴۸ و
ماده ۳۵۲ قانون مرقوم و قاعد (اذا ازال المانع عادالممنوع) ضمن نقض دادنامه
معترضعنه ارسال پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه محترم عمومی شهرستان نیر
بهعنوان دادگاه ذیصلاح مقرر مینماید؛ علیهذا ملاحظه میفرمایید که شعب
محترم اول و دوم دادگاه تجدیدنظر استان اردبیل درخصوص یک موضوع رأی متفاوت
صادر کردهاند، لذا مراتب مستنداً به ماده ۲۷۰ قانون آییندادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری جهت طرح در هیأتعمومی و کسب نظر
قضات محترم دیوانعالی کشور بهخدمت اعلام میگردد.
دادستان کل کشور ـ سیدابراهیم رئیسی
ج: نظریه نماینده دادستان کل کشور
نظر به اینکه صلاحیت مراجع قضایی به موجب قانون مشخص میشود و با صدور قرار
امتناع از رسیدگی توسط قاضی رسیدگیکننده دادگاه عمومی و نبودن شعبه همعرض
در محل، پرونده به نزدیکترین حوزه قضایی ارجاع میگردد؛ لذا با تغییر قاضی
دادگاه مبدأ هر چند صلاحیت دادگاه اعاده شده، لکن این امر تکلیفی را برای
حوزه مرجوعالیه در صدور قرار عدم صلاحیت ایجاد نمیکند و به معنای سلب
صلاحیت آن نیست، لذا با نظر شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان اردبیل که مشعر
بر این معناست، موافقم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۵ ـ ۲۰/۸/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوانعالی کشور
در مواردی که دادرس دادگاه به سبب وجود یکی از جهات رد، قرار امتناع از
رسیدگی صادر مینماید و به علت نبودن دادرس و یا شعبه دیگر، پرونده به
نزدیکترین دادگاه همعرض ارجاع میگردد؛ تغییر دادرس صادرکننده قرار
امتناع از رسیدگی با توجه به ملاک ماده ۲۶ قانون آییندادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور مدنی و لحاظ رأی وحدت رویه شماره ۳۳ـ ۳۰/۳/۱۳۵۲
هیأت عمومی دیوانعالی کشور نافی صلاحیت دادگاه مرجوعالیه نخواهد بود؛ بر
این اساس رأی شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان اردبیل به اکثریت آراء صحیح و
منطبق با قانون تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آییندادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب
دیوانعالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوانعالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۱
هیأت عمومی دیوان عالی کشورسهشنبه مورخ۲۸/۸/۱۳۹۲
انتشار:چهارشنبه، ۲۵ دی ۱۳۹۲
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور در خصوص تعیین مرجع اظهارنظر در مورد آزادی مشروط
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۲/۲۱ رأس ساعت ۹
روز سهشنبه مورخ۲۸/۸/۱۳۹۲ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان
عالی کشور و حضور حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای غلامحسین محسنیاژیه دادستان کل
کشور و شرکت جنابان آقایان رؤسا، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور،
در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش
پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه
دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضایی شماره
۷۳۱ـ ۲۸/۸/۱۳۹۲ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، معروض میدارد: در اثر اختلاف استنباط از ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی
مصوب ۱۳۹۲ و تعیین مرجع اظهارنظر در مورد آزادی مشروط، از شعب نهم و نوزدهم
دادگاههای تجدیدنظر استان تهران به شرح ذیل آراء مختلف صادر گردیده است.
۱ـ شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران درخصوص مورد به موجب پرونده کلاسه
۲۲۰۰۰۲۴۲۶ و طی دادنامه ۹۰۰۴۲۴ـ۲۶/۴/۱۳۹۲ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم نموده است:
«با التفات به پیشنهاد آزادی مشروط از سوی دادیار محترم جانشین دادستان به شرح صفحه
۲۳۷ پرونده، درخصوص آقای ابوالفضل شیرمحمد کریمی و ارسال آن به این شعبه، نظر به
اینکه اولاً: در ماده ۳۸ قانون مجازات اسلامی سابق مرجع صالح برای اتخاذ تصمیم در
رابطه با آزادی مشروط دادگاه صادرکننده دادنامه محکومیت قطعی بوده و در ماده ۵۸
قانون مجازات اسلامی اخیرالتصویب با حذف قید قطعیت، منصرف از دادگاه صادرکننده حکم
قطعی میباشد و ثانیاً: در این قانون هر کجا که مراد قانونگذار از دادگاه
صادرکننده حکم، دادگاه صادرکننده حکم قطعی بوده است به صراحت به قید «قطعی» تصریح
شده است که فیالجمله میتوان به بند «ب» ماده ۱۰، تبصره ذیل ماده ۱۱ و یا به مواد
۴۶، ۵۰ و ۵۷ اشاره نموده و ثالثاً: از آنجا که به موجب ماده ۲۸۱ قانون آیین دادرسی
کیفری اجرای حکم در هر حال با دادگاه بدوی صادرکننده حکم و تحتنظر این دادگاه
انجام میگیرد، لذا اظهارنظر دادگاه بدوی در رابطه با استفاده از آزادی مشروط و
استحقاق یا عدم استحقاق محکومٌعلیه در این خصوص با التفات به شرایط مندرج در بند
الف ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی مصوب خرداد ۱۳۹۲ مناسبتر تشخیص داده میشود،
بنابراین به عقیده این دادگاه مرجع اظهارنظر در مورد آزادی مشروط، دادگاه بدوی و
تلقی از عبارت دادگاه صادرکننده حکم در ماده ۵۸ قانون مارالذکر دادگاه مذکور
میباشد، لذا مقتضی است دفتر پرونده از آمار کسر و به دادگاه بدوی صادرکننده حکم
ارسال گردد.»
۲ـ شعبه نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران نیز در مورد مذکور، به موجب دادنامه
شماره ۱۹۰۰۵۹۶ـ۱۲/۵/۱۳۹۲ پرونده کلاسه ۹۰۲۸۵ خود چنین رأی داده است:
«آقای عزیز کریمی دیزج فرزند جعفر به موجب دادنامه قطعی شماره ۱۵۶۱ مورخ ۱۸/۱۰/۱۳۸۹
صادره از شعبه ۱۹ دادگاه تجدیدنظر تهران به اتهام معاونت در جعل و به طریق آن تحصیل
مال نامشروع و به اتهام جعل ریز نمرات تحصیلی دانشآموزان و مهر مدارس با متهم ردیف
اول به تحمل یک سال حبس محکوم گردیده اینک از سوی ریاست محترم زندان با توجه به مدت
حبس متحمله و اظهار ندامت و پشیمانی از سوی خود وی در ص ۱۰۲۳ پرونده و لحاظ فقدان
سابقه محکومیت کیفری و قبول درخواست مستنداً به ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی دادگاه
حکم به آزادی مشروط مشارالیه از این تاریخ (اجرای حکم) به مدت پنج سال صادر و اعلام
میدارد که در صورت ارتکاب جرم مجدد عمدی و حصول محکومیت قطعی کیفری حبس باقیمانده
را نیز تحمل نماید. رأی صادره قطعی است.»
هرچند که شعبه ۱۹ به جای تعیین مدت آزادی مشروط وفق قسمت اخیر ماده ۵۹ قانون مجازات
اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مدت تعلیق را اشتباهاً پنج سال تعیین کرده است، اما همانطور که
ملاحظه میفرمایند شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر با استناد به ماده ۳۸ قانون مجازات
اسلامی سابق و بند «ب» ماده ۱۰، تبصره ذیل ماده ۱۱ و مواد ۴۶، ۵۰، ۵۷ و بند الف
ماده ۵۸ قانون مجازات اسلامی مصوب خرداد ماه ۱۳۹۲ اظهارنظر در مورد پیشنهاد آزادی
مشروط را از وظایف قانونی دادگاه صادرکننده حکم بدوی دانسته ولی شعبه نوزدهم با
استناد به ماده ۵۸ قانون مرقوم رأساً درباره پیشنهاد آزادی مشروط اتخاذ تصمیم نموده
است که با استناد به ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
کیفری، بررسی موضوع اختلاف را برای صدور رأی وحدت رویه قضایی درخواست مینماید.
معاون قضائی دیوان عالی کشورـ حسین کریمی
ج: نظریه دادستان کل کشور: تأیید رأی شعبه ۹ دادگاه تجدیدنظر استان تهران
رأی وحدت
رویه شماره ۷۳۱ ـ ۲۸/۸/۱۳۹۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مقررات مربوط به پیشنهاد آزادی مشروط ناظر به اجرای احکام قطعی و لازمالاجراست و
اظهارنظر قانونی درخصوص مورد هم علیالاصول با دادگاه صادرکننده حکم قطعی (اعم از
بدوی یا تجدیدنظر) خواهد بود همچنان که در مقررات نیمه آزادی موضوع ماده ۵۷ قانون
مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز این امر مورد تصریح قرار گرفته است، لذا رأی شعبه
نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و
قانونی تشخیص میگردد. این رأی مطابق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی
و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها
لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۰
۲۸/۳/۱۳۹۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
دوشنبه، ۸ مهر ۱۳۹۲
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۰ هیأت عمومی دیوان عالی کشور، موضوع قانون حاکم در زمان وقوع تغییرکاربری اراضی زراعی و باغها
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۸۹/۵۴ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۸/۳/۱۳۹۲ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور جناب آقای مرتضوی مقدم نماینده دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۳۰ ـ ۲۸/۳/۱۳۹۲ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد: براساس گزارش رسیده به دیوان عالی کشور از شعب دادگاه تجدیدنظر استان همدان در استنباط از ماده ۳ اصلاحی قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوّب ۱/۸/۱۳۸۵ در خصوص شمول این ماده نسبت به جرایمی که مقدم بر تاریخ تصویب آن واقع شده، آراء مختلفی صادر گردیده است. تفصیل امر به شرحی است که ذیلاً بیان میشود:
۱ـ حسب محتویات پرونده شماره ۰۰۸۳۰ شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان همدان، آقای یوسف عبدالرحمانی به اتهام تغییر کاربری مقدار دوهزار متر از اراضی زراعی ـ در زمان قبل از اصلاح ماده ۳ قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها ـ مورد تعقیب دادسرای همدان قرار گرفته است. پرونده با کیفرخواست به دادگاه عمومی همدان ارسال و به شعبه ۱۰۴ ارجاع گردیده و این شعبه به موجب دادنامه شماره ۰۰۸۶۶ ـ ۲۴/۹/۱۳۸۸ با احراز بزهکاری نامبـرده به استناد مواد ۲ و ۳ قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوّب سال ۱۳۷۴ (قانون حاکم در زمان وقوع جرم) و عطف به ماسبق کردن ماده ۳ اصلاحی قانون مزبور مصوّب ۱/۸/۱۳۸۵ به این جهت که حذف عوارض از شمار مجازاتهای بزه مذکور مساعد به حال متهم میباشد او را به پرداخت مبلغ سی میلیون ریال جزای نقدی در حق دولت محکوم کرده است. اداره کشاورزی همدان از این رأی تجدیدنظرخواهی کرده، پرونده در شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان همدان مورد رسیدگی قرار گرفته و این شعبه طبق دادنامه شماره ۰۰۷۱۶ ـ ۱۲/۱۱/۱۳۸۸ رأی دادگاه نخستین را تأیید کرده است.
۲ـ طبق محتویات پرونده شماره ۰۰۱۱۰ شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان همدان، آقای قاسم سیفی به اتهام تغییر کاربری مقدار یکصد مترمربع زمین زراعی در سال ۱۳۸۴، تحت تعقیب دادسرای همدان واقع شده، درباره او کیفرخواست صادر، پرونده به دادگاه عمومی همدان ارسال و به شعبه ۱۰۵ ارجاع گردیده و این شعبه حسب دادنامه شماره ۰۰۳۳۹ ـ ۱۴/۴/۱۳۸۸ نامبرده را بزهکار دانسته و به استناد مواد ۱ و ۳ قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوّب سال ۱۳۷۴ به پرداخت مبلغ دو میلیون و پانصدهزار ریال جزای نقدی در حق صندوق دولت محکوم کرده است. بر اثر تجدیدنظرخواهی اداره کشاورزی همدان پرونده در شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان همدان مطرح رسیدگی قرار گرفته و این شعبه طی دادنامه شماره ۰۱۵۶۴ ـ ۳۰/۹/۱۳۸۸ چون دادگاه نخستین متهم را به پرداخت عوارض موضوع ماده ۲ قانون مذکور محکوم نکرده، رأی تجدیدنظرخواسته را با اضافه نمودن پرداخت عوارض مزبور به محکومیت متهم اصلاح و با این وصف تأیید کرده است.
با توجه به مراتب فوق ملاحظه میفرمایید شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان همدان ماده ۳ اصلاحی قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوّب ۱/۸/۱۳۸۵ را به لحاظ حذف عوارض موضوع ماده ۲ قانون از شمار مجازاتهای قانونی بزه، مساعد به حال متهم تشخیص داده و شـخصی را که در زمان قبل از اصلاح ماده مزبور مرتکب بزه گردیده صرفاً به پرداخت جزای نقدی محکوم کرده است ولی شعبه ششم همان دادگاه در مورد مشابه ماده مزبور را اعمال نکرده، بلکه ماده ۳ قانون مصوّب ۱۳۷۴ را قابـل اجرا دانسته و متهم را به مجازاتهای مقرر در آن ماده محکوم کرده است؛ بنا به مراتب در اجرای ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، تقاضا دارد موضوع به منظور ایجاد وحدت رویه قضایی در هیأت عمومی دیوان عالی کشور مطرح گردد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ حسینعلی نیّری
ج: نظریه نماینده دادستان کل کشور
اقدامات متهم در تغییر کاربری اراضی زراعی مربوط به زمان حاکمیت قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوب سال ۱۳۷۴ است. قانونگذار در ماده ۳ این قانون مقرر کرده: مرتکب علاوه بر الزام به پرداخت عوارض به پرداخت جزای نقدی محکوم گردد، اما در قانون اصلاحی مؤخر مصوب سال ۱۳۸۵ به جای جمله «الزام به پرداخت عوارض» از جمله قلع و قمع استفاده کرده است.
در دو پرونده مطروحه، اولاً: شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان همدان دادنامه بدوی را که فقط مجازات جزای نقدی را حکم داده است تأیید کرده ولی شعبه ششم دادگاه مزبور علاوه بر جزای نقدی عوارض متعلقه را نیز مورد حکم قرار داده است، لذا با توجه به اینکه الزام و اجبار از خصایص مرجع قضایی است در نتیجه حکم شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان همدان را تأیید مینمایم.
د:رأی وحدت رویه شماره ۷۳۰ ـ ۲۸/۳/۱۳۹۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
ماده ۳ (اصلاحی ۱/۸/۱۳۸۵) قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوّب ۳۱/۳/۱۳۷۴ که دادگاه را مکلف کرده ضمن صدور حکم مجازات برای مالکان یا متصرفان اراضی زراعی و باغهای موضوع این قانون که به صورت غیرمجاز و بدون اخذ مجوز از کمیسیون موضوع تبصره (۱) اصلاحی ۱/۸/۱۳۸۵ ماده (۱) قانون اقدام به تغییر کاربری نمایند، حکم بر قلع و قمع بنا نیز صادر نماید با توجه به اینکه قلع و قمع بنا جزء لاینفک حکم کیفری است، نسبت به جرایم واقع شده پیش از لازمالاجرا شدن آن ماده حاکمیت ندارد. بنابراین رأی شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان همدان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص میشود. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۲۹
شماره۱/۷۸۲۷/۱۵۲/۱۱۰ ۱۸/۲/۱۳۹۲
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش وحدت رویه ردیف ۹۱/۲۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درمورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۲۱ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۱/۱۲/۱۳۹۱ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای محسنی اژیه دادستان کل کشور و شرکت رؤساء ، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۲۹ ـ ۱/۱۲/۱۳۹۱ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً به عرض میرساند: براساس گزارش رسیده، برای رسیدگی به بزه کلاهبرداری الکترونیکی در مواردی که مبدأ انتقال وجه و مقصد آن در حوزههای قضایی مختلف بوده بین دادسراهای شهرستانهای مربوطه اختلاف در صلاحیت حاصلشده و شعب دیوان عالی کشور در مقام حل اختلاف و تعیین دادسرای صالح با استنباط از ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری آراء متهافت صادر کردهاند که خلاصه جریان آن ذیلاً بیان میگردد:
۱ـ شعبه یازدهم دیوان عالی کشور درموردی که بین دادسرای عمومی و انقلاب اصفهان «محل اقامت شاکی/مبدأ انتقال وجه» و دادسرای عمومی کرج «مقصد انتقال وجه» اختلاف در صلاحیت ایجاد گردیده، به موجب دادنامه شماره ۰۰۹۹۰ ـ ۱۰/۱۰/۱۳۹۱ با این استدلال که «محل کار و اقامت شاکی، محل برقرارشدن تماس تلفنی و فریب خوردن شاکی و همچنین محل انجام عملیات بانکی و انتقال وجه از حساب شاکی به حساب مورد نظر متهم، اصفهان بوده است...» صلاحیت دادسرای عمومی و انقلاب اصفهان را تأیید کرده است. شعبه سی و دوم دیوان عالی کشور نیز در این موارد عقیده به صلاحیت دادسرای مبدأ جرم داشته و با این استدلال که «جرم مورد ادعا به محض برداشت وجه از حساب شاکی در مبدأ تحقق یافته و حساب مقصد که وجه مذکور به آن واریز شده در صلاحیت تأثیری نخواهد گذاشت» صلاحیت آن دادسرا را مورد تأیید قرار داده است.
۲ـ شعبه هفدهم دیوان عالی کشور برعکس عقیده شعب یازدهم و سی و دوم اعتقاد به صلاحیت دادسرای مقصد انتقال وجه داشته و در مورد مشابه که بین دادسراهای عمومی و انقلاب اسفراین «مبدأ انتقال وجه» و تهران «مقصد انتقال وجه» اختلاف در صلاحیت حاصلشده طبق دادنامه شماره ۰۰۶۴۳ ـ ۳/۱۱/۱۳۹۱ به این استدلال که «مقدمات ارتکاب بزه عنوان شده و از جمله طراحی نقشه و عملیات اجرایی در حوزه قضایی تهران تدارک شـده و نتیجه اقدامـات مـزبور نیز کـه بردن مال غیـر به نحو متقـلبانه بـوده است در همین حوزه بدست آمده و امکان برداشت و تحصیل وجوه فراهم گردیده است...» با اعلام صلاحیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران، حل اختلاف نمـوده است. همچنیـن شعبه ششم دیوان عالی کشور در این موارد به همین نحو حل اختلاف کرده است.
با توجه به مراتب فوق در اجرای ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیـفری تقاضای طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور به منظور ایجاد وحدت رویه قضائی دارد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ حسینعلی نیّری
نظریه دادستان کل کشور
ج: تأیید رأی شعبه هفدهم دیوان عالی کشور
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۹ ـ ۱/۱۲/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه در صلاحیت محلی، اصل صلاحیت دادگاه محل وقوع جرم است و این اصل در قانون جرایم رایانهای نیز ـ مستفاد از ماده ۲۹ ـ مورد تأکید قانونگذار قرار گرفته، بنابراین در جرم کلاهبرداری مرتبط با رایانه هرگاه تمهید مقدمات و نتیجه حاصل از آن در حوزههای قضائی مختلف صورت گرفته باشد، دادگاهی که بانک افتتاحکننده حساب زیاندیده از بزه که پول به طور متقلبانه از آن برداشت شده در حوزه آن قرار دارد صالح به رسیدگی است. بنا به مراتب آراء شعب یازدهم و سی و دوم دیوان عالی کشور که براساس این نظر صادرشده به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص و تأیید میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۲۸ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
۱۳۹۱/۱۱/۳۰
پروندههای قاچاق کالا و ارز قابل تجدید نظر است
به گزارش روزنامه رسمی جمهوری اسلامی ایران رأی وحدت رویه شماره ۷۲۸ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با موضوع نحوه رسیدگی به پروندههای قاچاق کالا و ارز در هیئت عمومی دیوانعالی کشور صادر و ابلاغ شد.
در نامه معاون قضائی دیوان عالی کشور به مدیرعامل روزنامه رسمی کشور آمده است: گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۸۹/۲۹ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میشود.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درمورد پرونده وحدت رویه ردیف ۸۹/۲۹ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۸/۹/۱۳۹۱ به ریاست آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حـجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای محسنی اژیه دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگ ردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۲۸ ـ ۲۸/۹/۱۳۹۱ منتهی شد.
ب: گزارش پرونده
با احترام به استحضار میرساند: براساس اعلام آقای محمد نیازی (ریاست محترم شعبه چهاردهم دیوان عالی کشور) شعب شانزدهم و سی و یکم دیوان عالی کشور، همچنین دادگاههای تجدیدنظر استانهای آذربایجان غربی و کردستان با استنباط از تبصره ۱ ماده ۴ قانون نحوه اعمال تعزیرات حکومتی راجع به قاچاق کالا و ارز و دستورالعمل نحوه رسیدگی به پروندههای قاچاق کالا و ارز مـصوّب ۹/۳/۱۳۷۴ ریاست وقت قوه قضائیه، در مورد قابلـیت تجدیدنظر آراء صادرشـده در خصوص بزه قاچاق کالا، آراء مختلفی صادر کردهاند.
جریان امر به شرحی است که ذیلاً بیان میشود.
۱ـ به موجب پرونده شماره ۱۱/۳۱/۱۵۹۰ شعبه سی و یکم دیوان عالی کشور در تاریخ ۷/۵/۱۳۸۸ آقای.. ـ وکیل دادگستری ـ به وکالت آقای.. از دادنامه شماره ۸۸/۸/۷ ـ ۱۹/۱۲/۱۳۸۸ شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران که بر محکومیت نامبرده به اتهام قاچاق کالا صادر و به استناد ماده ۱۱ دستورالعمل نحوه رسیدگی به پروندههای قاچاق کالا و ارز قطعی و لازمالاجرا اعلام شده، درخواست اعاده دادرسی کرده است، درخواست مزبور برای رسیدگی به شعبه سی و یکم دیوان عالی کشور ارجاع شده و این شعبه به شرح دادنامه شماره ۵۹/۳۱ـ ۱۱/۷/۱۳۸۸ مورد را با شقوق ماده۲۷۷ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری منطبق ندانسته و تقاضای تجویز اعاده دادرسی را مردود اعلام کرده است.
۲ـ طبق پرونده شماره ۱۶/۲۰/۱۸۶۲ شعبه شانزدهم دیوان عالی کشور در تاریخ ۳/۱۱/۱۳۸۸ آقای..، وکیل دادگستری ـ به وکالت آقای.. از دادنامه شمـاره ۸۶/۳۸۰۷ـ ۱/۵/۱۳۸۶ شعبه ۲۳ دادگاه انقلاب اسلامی تهران که بر محکومیت او به اتهام قاچاق کالا صادر و به استناد ماده ۱۱ دستورالعمل نحوه رسیدگی به پروندههای قاچاق کالا و ارز قطعی و لازمالاجرا اعلام شده، درخواست اعاده دادرسی کرده است. درخواست یادشده برای رسیدگی به شعبه شانزدهم دیوان عالی کشور ارجاع گردیده و این شعبه به موجب دادنامه شماره ۳۶/۱۶ـ ۲۸/۱/۱۳۸۹ چنین رأی داده است: «... اعلام قطعیت رأی از سوی دادگاه به موجب دستورالعمل اصلاحی شماره ۱۱۶۸۰/۷۹/۱ـ ۹/۸/۱۳۷۹ ریاست قوه قضاییه در مورد نحوه رسیدگی به پروندههای قاچاق کالا و ارز و نظریه تفسیری شماره ۹۳۸۷/۳۰/۳ ـ ۲۱/۱۰/۱۳۸۳ شورای نگهبان مبنی بر ابطال رأی شماره ۱۱۴ ـ ۱۰/۴/۱۳۸۰ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری فاقد وجاهت و محمل قانونی است و درخواست تجویز اعاده دادرسی باید از رأی قطعی باشد بدین لحاظ پرونده قابلیت طرح در دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به درخواست خواهان را ندارد و میبایست در مرجع تجدیدنظر مربوطه مطرح و مورد رسیدگی قرار گیرد تا در صورت قطعی شدن رأی بدوی قابلیت درخواست اعاده دادرسی را طبق مقرات پیدا نماید.»
همان طور که ملاحظه میفرمایید شعبه سی و یکم دیوان عالی کشور رأی دادگاه نخستین را که در خصوص بزه قاچاق کالا صادرشده قطعی دانسته و به درخواست اعاده دادرسی از آن رسیدگی کرده ولی شعبه شانزدهم دیوان عالی کشور در مورد مشابه رأی را قابل تجدیدنظر تشخیص داده و بدین لحاظ به درخواست اعاده دادرسی محکومعلیه رسیدگی نکرده است، همچنین شعبه دهم دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان غربی به تجدیدنظرخواهی از رأی دادگاه عمومی جزائی پیران شهر که بر محکومیت تجدیدنظرخواهان به اتهام قاچاق کالا صادرشده رسیدگی و آن را به شرح دادنامه شماره ۰۱۰۳۳ـ ۲۲/۶/۱۳۸۸ تأیید کرده ولی شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان کردستان در مورد مشابه رأی دادگاه نخستین را به استناد تبصره ۱ ماده۴ قانون نحوه اعمال تعزیرات حکومتی راجع به قاچاق کالا و ارز و ماده ۱۱ دستورالعمل نحوه رسیدگی به پروندههای قاچاق کالا و ارز قطعی و لازمالاجرا دانسته و به موجب دادنامه شماره ۰۱۱۷۲ـ ۹/۱۰/۱۳۸۸ قرار رد تجدیدنظرخواهی را صادر کرده است.
با توجه به مراتب فوق در اجرای ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، تقاضای طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور به منظور ایجاد وحدت رویه قضائی دارد.
حسینعلی نیّری ـ معاون قضائی دیوان عالی کشور
ج: نظریه دادستان کل کشور
تأیید رأی شعبه سی و یکم دیوان عالی کشور
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۸ ـ ۲۸/۹/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
تبصره ۱ ماده ۴ قانون نحوه اعمال تعزیرات حکومتی راجع به قاچاق کالا و ارز مصوّب ۱۲/۴/۱۳۷۴ مجمع تشخیص مصلحت نظام که رسیدگی به پروندههای موضوع این قانون را تابع تشریفات آیین دادرسی قرار نداده است، دلالت بر غیرقابل تجدیدنظر بودن آراء دادگاهها در خصوص جرایم موضوع قانون مزبور ندارد و برحسب مستفاد از اصول کلی حقوقی «تجدیدنظر احکام»، ماده ۲۳۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری بر آراء دادگاهها در این موارد حاکم است، بنابراین رأی شعبه شانزدهم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده میشود. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۲۷ هیأت عمومی دیوان عالی کشور راجع به صلاحیت دادگاه
رسیدگی به مجازات حمل و نقل، مخفیکردن و نگاهداشتن سلاح و مهمات به طور
غیرمجاز
شماره۱/۷۶۱۶/۱۵۲/۱۱۰ ۴/۱۰/۱۳۹۱
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش وحدت رویه ردیف ۹۱/۷ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و
رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور درمورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۷ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۱/۹/۱۳۹۱ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی
گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور جناب آقای سیداحمد مرتضوی مقدم نماینده
دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء، مستشاران و اعضاء معاون کلیه
شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از
کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای
شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه معاون دادستان کل کشور که به ترتیب
ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۲۷ ـ ۲۱/۹/۱۳۹۱
منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً، به عرض میرساند: بعد از تصویب و لازمالاجراشدن قانون مجازات
قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات غیرمجاز مصوّب ۷/۶/۱۳۹۰ که در
تاریخ ۱۸/۷/۱۳۹۰ در روزنامه رسمی چاپ و منتشر گردیده، برای رسیدگی به جرایم
حمل و نگهداری غیرمجاز سلاح از انواع مختلف (شکاری، کمری، کلاش) مهمات
(فشنگ جنگی) و اقلام و مواد تحت کنترل (گاز اشکآور، شوکر برقی) بین
دادگاههای عمومی و انقلاب شهرستانهای مختلف اختلاف در صلاحیت حاصل شده و
شعب دیوان عالی کشور در مقام حل اختلاف در صلاحیت با استنباط از قانون
مزبور، آراء مختلفی صادر کردهاند بهاین شرح:
الف: شعبه ششم رسیدگی به بزه حمل سلاح شکاری غیرمجاز، شعبه پانزدهم رسیدگی
به بزه حمل و نگهداری سلاح جنگی غیرمجاز و کلاشینکف، شعبه شانزدهم رسیدگی
به بزه نگهداری فشنگ جنگی و سلاح کمری، شعبه بیست و چهارم رسیدگی به بزه
حمل و نگهداری سلاح شکاری غیرمجاز، کلاش با سه خشاب مربوط و ۴۲ تیر جنگی
غیرمجاز و شعبه سی و دوم رسیدگی به بزه نگهداری سلاح گرم و مهمات جنگی را
در صلاحیت دادگاه عمومی دانسته و صلاحیت این دادگاه را تأیید کردهاند.
تصاویر دادنامههای شعب مزبور به شمارههای ۶/۶۹۷ ـ ۱۸/۱۰/۱۳۹۰، ۹۱/۶۰۲/۱۵ـ
۲۹/۶/۱۳۹۱، ۹۱/۶۶۵/۱۵ ـ ۱۰/۷/۱۳۹۱، ۰۰۳۵۷ ـ ۱۴/۵/۱۳۹۱، ۰۰۰۴۶ ـ ۲۹/۱/۱۳۹۱،
۰۰۳۱۶ ـ ۲۸/۴/۱۳۹۱ و ۰۰۰۸۷ ـ ۳۰/۱/۱۳۹۱ پیوست است.
استدلال این دسته از شعب در تأیید صلاحیت دادگاه عمومی این است که قانون
مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات غیرمجاز مصوّب شهریور
ماه ۱۳۹۰ قاچاق اسلحه را منحصر در وارد کردن و یا خارج کردن از مرز دانسته
و بین قاچاق و حمل و نگهداری سلاح تفکیک قائل شده و بزه اخیر را جرم مستقلی
دانسته که خارج از شمول مقررات بند ۵ ماده ۵ قانون تشکیل دادگاههای عمومی
و انقلاب است.
ب ـ شعبه دوم رسیدگی به بزه خرید و نگهداری اسلحه شکاری غیرمجاز، شعبه بیست
و نهم رسیدگی به بزه حمل اسلحه شکاری غیرمجاز، حمل اسلحه کمری غیرمجاز با
فشنگ جنگی و حمل سلاح جنگی کلاشینکف و شعبه سی و یکم رسیدگی به بزه حمل کلت
و خشاب و فشنگ را در صلاحیت دادگاه انقلاب دانستهاند که تصاویر
دادنامههای مربوط به شمارههای ۸۹ ـ ۲۷/۲/۱۳۹۱، ۳۳/۲۹ ـ ۲۷/۱/۱۳۹۱، ۱۶۸/۲۹
ـ ۲۷/۳/۱۳۹۱، ۳۸۱/۲۹ ـ ۱۵/۶/۱۳۹۱ و ۷۲۴ ـ ۲۱/۱/۱۳۹۰ پیوست است.
استدلال این دسته از شعب در تأیید صلاحیت دادگاه انقلاب این است که قانون
مجازات قاچاق و اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات غیرمجاز مصوّب
شهریور ماه ۱۳۹۰ ذکری پیرامون صلاحیت مرجع رسیدگیکننده به جرایم مذکور در
قانون نکرده و متعرض صلاحیت دادگاه انقلاب نگردیده است و انحصار صلاحیت
دادگاه انقلاب به بزه قاچاق محتاج دلیل و نص قانونی میباشد که در قانون
مزبور وجود ندارد.
ج ـ شعبه چهاردهم به موجب دادنامه شماره ۹۱/۱۲۳/۱۴ ـ ۲۷/۲/۱۳۹۱ رسیدگی به
نگهداری اسپری غیرمجاز و شعبه پانزدهم طبق دادنامه شماره ۹۱/۶۴۱/۱۵ ـ
۸/۷/۱۳۹۱ رسیدگی به بزه حمل و نگهداری شوکر برقی غیرمجاز را در صلاحیت
دادگاه عمومی دانستهاند ولی شعبه بیست و نهم برابر دادنامه شماره ۳۵۹/۲۹ ـ
۶/۶/۱۳۹۱ رسیدگی به بزه حـمل و نگهداری گاز اشـکآور غیرمجاز و حسـب
دادنامه شماره ۲۴/۲۹ ـ ۲۶/۱/۱۳۹۱ رسیدگی به بزه نگهداری شوکر برقی غیرمجاز
را در صلاحیت دادگاه انقلاب دانسته است. تصاویر دادنامههای مزبور نیز
پیوست است.
با توجه به مراتب فوق تقاضا دارد در اجرای ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی
دادگاههای عمومی وانقلاب در امور کیفری، موضوع به منظور ایجاد وحدت رویه
قضائی در هیأت عمومی دیوان عالی کشور مطرح گردد. حسینعلی نیّری ـ معاون
قضائی دیوان عالی کشور
ج: نظریه نماینده دادستان کل کشور
الف: قضات محترم و شریف دیوان عالی کشور استحضار دارند که قاچاق اسلحه و
مهمات مستقیماً با حفظ نظم و امنیت کشور ارتباط دارد. اسلحههای جنگی
غیرمجاز عموماً مورد استفاده سارقان مسلّح، اشرار و ضدانقلاب میباشد، لذا
قانونگذار هرچند در عنوان قانون اخیرالتصویب بین قاچاق اسلحه و نگهداری
تفکیک قائل شده ولی در مقام تفکیک صلاحیت مرجع قضائی نبوده است.
ب ـ قانونگذار در ماده ۴ قانون مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان
سلاح و مهمات غیرمجاز، تمام موارد جرم (اعم از قاچاق و نگهداری) را در ردیف
هم آورده و مجازات را تفکیک نکرده است. از مفاد این ماده استفاده میشود که
قانونگذار بزه نگهداری را از جرایم مربوط به قاچاق دانسته است که به موجب
ماده ۵ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب رسیدگی در صلاحیت دادگاه
انقلاب است؛ بنابراین آراء صادره از شعب محترم دوم و بیست و نهم و سی و یکم
دیوان عالی کشور را صائب میدانم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۷ ـ ۲۱/۹/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
چون ماده ۴۵ قانون مجازات مرتکبین قاچاق مصوّب ۲۹/۱۲/۱۳۱۲ که مقصود از
قاچاق اسلحه را وارد کردن به مملکت و یا صادرکردن از آن یا خرید و فروش و
یا حمل و نقل و یا مخفی کردن و نگاهداشتن آن در داخل مملکت عنوان کرده بود،
طبق ماده ۲۱ قانون مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و دارندگان سلاح و مهمات
غیرمجاز مصوّب ۷/۶/۱۳۹۰ لغو گردیده و در ماده یک این قانون قاچاق سلاح،
مهمات، اقلام و مواد تحت کنترل واردکردن آنها به کشور یا خارج نمودن آنها
از کشور به طور غیرمجاز تعریف شده است، لذا به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی
دیوان عالی کشور خرید و فروش، حمل و نقل، مخفی کردن و نگاهداشتن سلاح،
مهمات، اقلام و مواد تحت کنترل به طور غیرمجاز از شمول عنوان قاچاق خارج و
رسیدگی به این جرایم در صلاحیت دادگاه عمومی است. این رأی به استناد ماده
۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری صادر شده
و برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۲۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور در خصوص صلاحیت قضایی جرم مزاحمت تلفنی
شماره ۱/۵۸۶۷/هـ ۱۳۹۰/۷/۱۶
مدیرعامل
محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۸۶/۱۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با
مقدمه مربوطه و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
ابراهیم ابراهیمی ـ معاون قضایی دیوان عالی کشور
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۸۶/۱۴ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۱/۴/۱۳۹۰ به ریاست حضرت آیتا... احمد محسنی
گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجه الاسلام والمسلمین محسنی اژیه
دادستان کل کشور و شرکت اعضای کلیه شعب دیوان عالی کشور در سالن هیأت عمومی
تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلاما... مجید و قرائت گزارش پرونده و
طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه
جناب آقای دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی
وحدت رویه قضایی شماره ۷۲۱ـ ۲۱/۴/۱۳۹۰ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
گزارش پرونده مزبور به شرح ذیل عیناً منعکس میگردد:
حضرت آیتا... محسنی گرکانی دامت برکاته ریاست محترم دیوان عالی کشور
احتراماً نظر جنابعالی را به مطالب ذیل معطوف میدارد:
الف ـ طبق محتویات پرونده کلاسه ۱۵/۳۰۲ شعبه بیست و هفتم دیوان عالی
کشور، آقای مسعود ترکاشوند از فردی ناشناس به ایجاد مزاحمتهای تلفنی مکرر
به دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان اصفهان شکایت نموده و توضیح داده است از
حدود یک سال پیش آسایش او و اعضای خانوادهاش بر اثر تماسهای تلفنی فرد
مزاحم مختل گردیده و مزاحمتها، اوایل با تلفن همراه بود ولی از مدتی قبل
با تلفن ثابت که با رقم ۰۲۱ (کد تهران) شروع میشود صورت میپذیرد که
پرونده جهت رسیدگی و اظهارنظر به شعبه ۱۴ دادیاری دادسرای شهرستان مزبور
ارجاع و پس از انجام تحقیقات مقدماتی به زعم اینکه جرم در حوزه قضایی تهران
به وقوع پیوسته است با استناد به ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور کیفری به صدور قرار عدم صلاحیت به شایستگی مرجع
اخیرالذکر منـتهی و پس از وصول پرونده به دادسرای عمومی و انقلاب تهران و
ارجاع آن به شعبه نهم دادیاری دادسرای ناحیه ۴، با این استدلال که در
مزاحمت تلفنی زمانی جرم محقق میشود که شخص مخاطب گوشی تلفن را بردارد و
این معنی در اصفهان تحقق یافته، با عدم پذیرش صلاحیت مواجه و نتیجتاً به
حصول اختلاف منجـر میگردد و شعبـه بیسـت و هفتـم دیوان عـالی کشور به شـرح
دادنامـه ۱۰۴۵ ـ ۲۰/۷/۱۳۸۵ با تأیید استدلال شعبه نهم دادیاری دادسرای
ناحیه چهار تهران و اعلام صلاحیت رسیدگی دادسرای اصفهان و ترجیحاً شعبه ۱۴
دادیاری این شهرستان حل اختلاف مینمایند.
ب ـ برابر اوراق پرونده کلاسه ۱۲/۴۱۳ شعبه سی و پنجم دیوان عالی کشور
خانم طلعت ساکن گنبدکاووس از شخصی به مزاحمت تلفنی مکرر شکایت نموده و
اعلام داشته تلفنهای فرد مزاحم با رقم ۰۲۱ (پیششماره تهران) شروع میشود
و مدت شش ماه است که وقت و بیوقت هر روز چند بار مزاحمت فراهم مینماید.
پرونده برای رسیدگی و اظهارنظر در شعبه سوم دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب
گنبد مطرح شده و به موجب قرار ۸۵۵ ـ ۲۵/۷/۱۳۸۵ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم
مینمایند: «درخصوص شکایت خانم طلعت... دایر بر ایجاد مزاحمت تلفنی با
عنایت به اظهارات شاکیه و شماره تلفن اعلامی به نظر میرسد محل وقوع بزه
احتمالی تهران میباشد لذا مستنداً به ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری قرار عدم صلاحیت به شایستگی
دادسرای عمومی و انقلاب صادر و اعلام میگردد...» پرونده پس از موافقت
دادستان محل، به دادسرای تهران ارسال و به شعبه نهم دادیاری دادسرای ناحیه
۴ ارجاع میگردد و قاضی این شعبه نیز با همان استدلال قبلی که در پرونده
شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور منعکس گردیده از خود نفی صلاحیت نموده و پرونده را
در اجرای حل اختلاف به دیوان عالی کشور ارسال میدارد که در شعبه سی و پنجم
دیوان عالی کشور طی دادنامه ۳۳۰ ـ ۳/۶/۱۳۸۶ به شرح ذیل اتخاذ تصمیم
نمودهاند:
با توجه به اوراق پرونده و با توجه به قرارهای عدم صلاحیت رسیدگی صادره
از شعبه سوم دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان گنبدکاووس و دادیار
شعبه نهم ناحیه چهار دادسرای عمومی و انقلاب تهران و با توجه به استدلالی
که در هر یک از دو قرار مزبور شده است و با توجه به اظهارات شاکیه به وقوع
بزه مورد شکایت و مزاحمت تلفنی، به شرح منعکس در پرونده و صرفنظر از صحت و
سقم موضوع مستنداً به ماده ۵۴ از قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور کیفری در حال حاضر حوزه قضایی شهرستان تهران برای رسیدگی به
پرونده مطروحه صالح خواهد بود.
هر چند شعب بیست و هفتم و سی و پنجم دیوان عالی کشور در استنباط از
ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری
اختلافی نداشته و در اصل صلاحیت محکمهای که جرم در حوزه قضایی آن واقع شده
است اتفاق نظر دارند ولی چون در تشخیص محل وقوع جرم مزاحمت تلفنی و صلاحیت
مرجع رسیدگیکننده به آن در مواردی که قسمتی از فعل تشکیلدهنده آن از یک
حوزه قضایی صادر و حاصل آن در حوزه قضایی دیگر بروز نموده و کامل شود،
رویههای مختلف اتخاذ نمودهاند و شعبه ۲۷ حوزه قضایی محل استماع مزاحمت
تلفنی و شعبه ۳۵ حوزه قضایی محل صدور مزاحمت و محل مکالمه موجد مزاحمت را
صالح به رسیدگی دانستهاند، لذا به منظور ایجاد رویه واحد قضایی در محاکم و
شعب دیوان عالی کشور مستنداً به اصل ۱۶۱ قانون اساسی و ماده ۲۷۰ قانون آیین
دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری تقاضای طرح موضوع را در
هیأت عمومی دیوان عالی کشور و صدور رأی وحدت رویه قضایی را دارد.
حسینعلی نیّری ـ معاون قضایی دیوان عالی کشور
ج: نظریه دادستان کل کشور
جرم مزاحمت تلفنی در صورتی محقق میشود که نتیجه آنکه مقصود مزاحم است
حاصل گردد، بنابراین در مواردی که محل شروع جرم و محل حدوث نتیجه در
حوزههای قضایی مختلف باشد ـ محل حدوث نتیجه محل وقوع جرم است و دادگاهی که
این محل در حوزه آن قرار دارد طبق ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور کیفری صالح برای رسیدگی است و اینجانب با نظر شعبه
بیست و هفتم دیوان عالی کشور موافق هستم و آن را تأیید مینمایم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۱ ـ ۲۱/۴/۱۳۹۰ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
وقوع بزه مزاحمت برای اشخاص به وسیله تلفن یا دستگاههای مخابراتی دیگر
ـ موضوع ماده ۶۴۱ قانون مجازات اسلامی ـ منوط به آن است که نتیجه آنکه
مقصود مرتکب است محقق گردد، بنابراین در مواردی که اجرای مزاحمت از یک حوزه
قضایی شروع و نتیجه آن در حوزه قضایی دیگر حاصل شود، محل حدوث نتیجه مزبور،
محل وقوع جرم محسوب و مناط صلاحیت دادگاه رسیدگیکننده نیز همین امر خواهد
بود. بر این اساس رأی شماره ۱۰۴۵ـ۲۰/۷/۱۳۸۵ شعبه بیست و هفتم دیوان عالی
کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء صحیح و منطبق با موازین
قانون تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و
دادگاههای سراسر کشور لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۴۱ـ هیأت عمومی دیوان عالی کشور باموضوع: حضور قاضی مشاور زن در مواردی که دادگاههای عمومی حقوقی به علت عدم تشکیل دادگاههای خانواده به دعاوی خانوادگی رسیدگی میکنند قانوناً ضرورت ندارد ۲۶/۳/۱۳۹۴
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوانعالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۴/۷ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۶/۳/۱۳۹۴ به ریاست حضرت حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوانعالی کشور و حضور حضرت حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای سیدابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤسا، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوانعالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده درخصوص مورد و استماع نظریه دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صـدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۴۱ـ ۲۶/۳/۱۳۹۴ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام معروض میدارد: براساس گزارش شماره ۸/۴۵/۹۰۰۱ مورخ ۱۹/۲/۱۳۹۴ معاون قضایی ریاست محترم حوزه قضایی استان تهران از شعب بیستویکم و دوازدهم دیوانعالی کشور، طی دادنامههای شماره ۱۰۰۱۸۳ ـ ۲۴/۱۲/۱۳۹۳ و ۱۲۴۲ـ ۱۳/۱۱/۱۳۹۳ با استنباط از ماده ۲ قانون حمایت خانواده مصوب ۱۳۹۱ و تبصره آن آراء مختلف صادر شده است که جریان آن به شرح ذیل منعکس میگردد:
الف: طبق محتویات پرونده کلاسه ۵۰۰۴۷۱ شعبه بیست و یکم دیوان عالی کشور
خانم المیرا جلوداری، فرزند غلامرضا در تاریخ ۸/۴/۱۳۹۲ دادخواستی به طرفیت شوهرش آقای علیرضا مقدم، فرزند اسداله به خواسته صدور حکم طلاق تقدیم دادگاه خانواده تهران نموده و چنین شرح داده است: «به موجب سند ازدواج پیوست با خوانده ازدواج نموده که حاصل ازدواج دختری پنج ساله است. در حال حاضر قادر به ادامه زندگی مشترک نمیباشیم. با توجه به شرط ضمن عقد و قاعده عسر و حرج تقاضای صدور حکم طلاق دارم.» پرونده برای رسیدگی به شعبه ۲۳۵ دادگاه خانواده ارجاع شده، جلسه دادگاه در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۹۲ با حضور طرفین و بدون شرکت مشاور قضایی تشکیل شده و خواهان عنوان نموده [است]: «در سال ۱۳۸۷ ازدواج کردیم که ثمره آن یک دختر پنج ساله است. همسرم اعتیاد شدید به کراک و هرویین دارد و سه نوبت نیز وی را ترک دادم، اما هر بار همسرم زیر قولش میزند، لذا تقاضای طلاق دارم. من فعلاً هشتاد سکه طلای تمامبهار آزادی از مهریهام را بذل میکنم و سیصد عدد آن را میخواهم و اجرتالمثل و نفقه هم نمیخواهم.» خوانده در پاسخ بیان نموده: «قبول دارم اعتیاد به شیشه داشتم و ... قبل از آن یک سال هم کراک میکشیدم و بعد از اینکه ترک کردم دوباره شروع بهمصرف نمودم که اشتباه کردم. از دادگاه یک مهلت بیست روزه میخواهم. الآن حدود بیست وپنج روز است که مصرف نمیکنم و پاکم، اگر نتوانستم جبران کنم همسرم هر کاری خواسته با من بکند.» دادگاه رسیدگیکننده پس از صدور قرار ارجاع امر به داوری و وصول نظر آنان، در وقت فوقالعاده و بدون حضور مشاور قضایی ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه شماره ۹۲۰۰۷۳۹ـ ۲۰/۵/۱۳۹۲ با استناد به محتویات پرونده، مبنی بر اعتیاد خوانده به مواد مخدر مورد را از موارد عسر و حرج تشخیص داده و به استناد مواد ۱۱۱۹ و ۱۱۳۰ قانون مدنی و بند ۷ از شرایط مندرج در نکاحنامه و مواد ۲۷ و ۲۸ قانون حمایت خانوده حکم طلاق زوجه را صادر نموده و تجدیدنظرخواهی زوج نیز در شعبه چهلم دادگاه تجدیدنظر تهران، طی دادنامه شماره ۱۱۶۹ ـ ۲۱/۷/۱۳۹۲ مردود اعلام شده که پرونده بر اثر فرجامخواهی به دیوانعالی کشور ارسال، به شعبه بیست ویکم ارجاع پس از ثبت بهکلاسه مرقوم، اعضای محترم هیأت شعبه، پس از قرائت گزارش جناب آقای علی اخوانملایری ریاست محترم و عضو ممیز شعبه و ملاحظه اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای فرشاد رحیمی دادیار دیوانعالی کشور، اجمالاً مبنی بر اتخاذ تصمیم شایسته مشاوره نموده و طی دادنامه شماره ۱۰۰۱۸۳ـ ۲۴/۱۲/۱۳۹۳ چنین رأی میدهد:
«دادنامه فرجام خواسته اجمالاً به سبب عدم انعقاد قانونی جلسه دادرسی دادگاه بدوی و صدور رأی از آن بدون رعایت مقررات قانونی در خور ابرام نمیباشد. تحلیل موضوع اینکه مقررات قانونی راجع به تشکیلات محاکم دادگستری و رسیدگی در آن محاکم از مصادیق موازین راجع به نظم عمومی و رعایت آنها الزامی است. دادخواست مطروحه در پرونده حاضر در تاریخ ۵/۴/۱۳۹۲ تقدیم شده مقررات حاکم بر رسیدگی به دعوی مطروحه آن، به موجب قانون حمایت خانواده مصوب ۱/۱۲/۱۳۹۱ و لازمالاجراء از تاریخ ۷/۲/۱۳۹۲، معین است که در زمینه تشکیل و صلاحیت دادگاه خانواده است (ماده یک قانون) که تشکیل آن با حضور رئیس یا دادرس علیالبدل و قاضی مشاور زن (در صورت تعذر مشاور مرد) مقرر گردیده (ماده ۲ آن قانون) و درخصوص انشاء رأی به این کیفیت است که مشاور ظرف سه روز پس از اعلام ختم رسیدگی به طور مکتوب و مستدل در موارد موضوع دعوی اظهارنظر و مراتب را در پرونده درج میکند آنگاه قاضی انشاءکننده رأی باید در دادنامه به نظریه قاضی مشاور اشاره و چنانچه با آن نظر مخالف باشد با ذکر دلیل نظریه را رد کند. (ماده ۲ فوق) حتی دادگاههای عمومی مستقر در حوزه قضایی شهرستانهایی که به جهت عدم تشکیل دادگاه خانواده از تاریخ لازمالاجراءشدن قانون فوق، جواز رسیدگی به امور و دعاوی خانوادگی پیدا نمودهاند مکلف به رعایت تشریفات مربوط و مقررات قانون مزبورند (تبصره یک ماده یک قانون) ایضاً به موجب تبصره ۲ ماده یک دادگاههای مستقر در حوزه بخشهایی که دادگاه خانواده در آنها تشکیل نشده با رعایت تکلیف مرقوم مجاز به رسیدگی به امور دعاوی خانواده شدهاند و تبصره ماده ۲ قانون حمایت خانواده مرقوم منحصراً این اجازه را به قوه قضاییه داده که بتواند در طول مدت پنج سالی که موظف به تأمین مشاور زن شده است از مشاور مرد در محاکم مربوط استفاده نماید. حکم این تبصره مفید معنی حتمی بودن حضور مشاور در دادگاه خانواده است و دادگاه صادرکننده رأی بدوی بر فرض که عنوان قاضی دادگاه خانواده را نیافته و به عنوان دادگاه عمومی حقوقی مستقر در حوزه قضایی شهرستان تهران (موضوع تبصره یک ماده یک) عهدهدار رسیدگی به دعوی مطروحه پرونده حاضر شده باشد باز موظف به رعایت تشریفات و مقررات آن قانون بوده، زیرا صدر تبصره در این صورت هم مراتب اخیر را از زمان اجرای این قانون که ۲/۷/۱۳۹۲ میباشد ملحوظ داشته و ماده ۸ قانون که مقرر نموده رسیدگی در دادگاه خانواده با تقدیم دادخواست و بدون رعایت سایر تشریفات دادرسی مدنی انجام میشود مجوز منع از حضور مشاور و لزوم اخذ نظریه وی نمیباشد و تشریفات یاد شده منصرف از موضوع مذکور و مواردی غیر از آن از قبیل همان دادخواست الزاماً روی اوراق چاپی تنظیم یا اوقات دادرسی با اطلاع به طریقی از ارسال اخطاریه صورت گیرد، بوده و منظور نظر قانونگذار است و منباب دخل مقدر متذکر میشود با استناد به ماده ۳۵۶ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نمیتوان قائل به رفع نقیصه مرقوم در دادگاه تجدیدنظر شد، زیرا این دادگاه فاقد مشاور است. بنا به مراتب با ترک امور مربوط به اخذ نظریه مشاور از ناحیه دادگاه بدوی، رأی آن و رأی مترتب بر آن از سوی دادگاه تجدیدنظر را بیاعتبار میسازد و با توجه به ملاک ماده ۴۰۳ قانون آییندادرسی مذکور که اگر رأی به صورت حکم صادر شود ولی از حیث استدلال و نتیجه منطبق با قرار باشد و متضمن اشکال دیگری نباشد در دیوانعالی کشور نقض میشود. با تلقی حکم صادره به قرار، احکام دادگاههای بدوی و فرجامخواسته را نقض و رسیدگی طبق بند ماده ۴۰۵ آن قانون به دادگاه بدوی ارجاع میدهد که با تمهید تشکیل دادگاه، وفق قانون حمایت خانواده مصوب ۱/۱۲/۱۳۹۱ و اجلاس قانونی آن رسیدگی و انشاء رأی نماید.»
ب: به حکایت محتویات پرونده کلاسه ۱۶۱۶ شعبه دوازدهم دیوان عالی کشور
آقای بهزاد مرادی فرزند بهمن با وکالت آقای مهدی یغمایی دادخواستی به طرفیت خانم سمیرا عبدیسلطانآباد فرزند جمشید به خواسته فسخ نکاح تقدیم کرده و با استناد به رونوشت عقدنامه و کپی شناسنامه و اظهارنامه، توضیح داده است به موجب سند رسمی به شماره ترتیب ۳۲۵۸ مورخ ۱۸/۵/۱۳۹۲ دفتر ثبت ازدواج شماره ۱۴۲ حوزه ثبت تهران موکل، خوانده را به عقد ازدواج دائمی خود درآورده است. خوانده طی مراسم خواستگاری و حین اجرای مذاکرات اولیه درخصوص ازدواج اعلام نموده که دوشیزه میباشد و قبلاً ازدواج نکرده است. اکنون پس از ثبت عقد نکاح کاشف به عمل آمده است که ایشان دوشیزه نبوده و قبلاً ازدواج نمودهاند، لذا به استناد ماده ۱۱۲۸ قانون مدنی درخواست صدور حکم مبنی بر فسخ ازدواج را دارد. شعبه ۲۳۰ دادگاه خانواده تهران با تعیین وقت رسیدگی در وقت مقرر با حضور طرفین دعوی و وکلای آنان و بدون حضور قاضی مشاور تشکیل شده است. خواهان اظهار داشته خواسته به شرح دادخواست و مستندات پیوست میباشد، بعد از عقد مشخص شده زوجه دوشیزه نبوده و مدارک ظرف یک هفته ارائه میشود، لذا با وصف اظهارشده دوشیزه است خلاف شرط مشخص میشود که ایشان دوشیزه نبوده و با شخص دیگری ازدواج نموده و ایشان نیز جراحی کرده که نگفته و حالت تنفر دارد ایشان ثبات روحی ندارد و دکتر گفته از ایشان جدا شود، لذا درخواست فسخ نکاح را دارم. وکیل خوانده اظهار داشته مدافعات به شرح لایحه تقدیمی است موکله قبل از ازدواج با خواهان دوشیزه نبوده و خواهان اطلاع داشته و شکایت وی در مورد فریب در امر ازدواج رد شده است، لذا درخواست رد دعوی را دارم. دادگاه پرونده کیفری استنادی را مطالبه کرده است. پس از مکاتبات فراوان پرونده استنادی به کلاسه ۹۲۰۷۲۶ شعبه ۱۱ بازپرسی دادسرای ناحیه ۱۶ تهران به دادگاه ارسال شده که خلاصه آن به شرح زیر منعکس شده است:
آقای بهزاد مرادی در تاریخ ۱۷/۷/۱۳۹۲ شکایتی دایر بر فریب در ازدواج به طرفیت خانم سمیرا عبدیسلطانآباد تقدیم دادگاه نموده است. در ادامه پس از استعلام به عمل آمده از دکتر محمد طلوعی که در پاسخ اظهار داشته حدوداً یک ماه قبل سرکار خانم سمیرا عبدی به اتفاق همسرشان جهت مشاوره خانوادگی مراجعه نمودند؛ ضمناً خانم عبدی عنوان کردند که قبل از همسر فعلی ازدواج دیگری داشتهاند که همسر ایشان نیز اذعان داشته که از این موضوع اطلاع داشتهاند. در ادامه به تاریخ ۹ آبان ۱۳۹۲ بازپرس شعبه ۱۱ ناحیه ۱۶ تهران قرار منع تعقیب صادر که پس از اعتراض به قرار شعبه ۱۱۵۲ دادگاه عمومی جزایی تهران طی دادنامه شماره ۱۰۰۶ پرونده کلاسه ۹۲/۶۹۲ قرار صادره را تأیید نموده است. پرونده حکایت دیگری ندارد. شعبه ۲۳۰ دادگاه خانواده تهران بدون کسب نظر قاضی مشاور به موجب رأی شماره ۳۹۶ ـ ۲۱/۳/۱۳۹۳ درخصوص دعوی آقای بهزاد مرادی با وکالت آقای مهدی یغمایی و به طرفیت خانم سمیرا عبدیسلطانآباد فرزند جمشید با وکالت آقای جمشید ابراهیمی و ایرج خلیلی و به خواسته فسخ نکاح با توجه به محتویات پرونده و ملاحظه تصویر سند ازدواج به شماره ۳۲۵۸ دفتر ازدواج شماره ۱۴۲ تهران با احراز رابطه زوجیت با عقد دائم و اینکه در دادخواست آمده که زوجه طی مراسم خواستگاری اعلام نموده دوشیزه میباشد. اکنون پس از عقد کاشف به عمل آمده که دوشیزه نیست و قبلاً ازدواج نموده و به همین جهت درخواست فسخ نکاح نموده است. نظر به اینکه مورد مذکور از موارد فسخ نکاح نبوده و با توجه به اینکه اخفای عیب در صورتی که عقد به وصف فقدان عیب یا مبنی بر آن واقع شده باشد تدلیس است و عدم ذکر عیب تدلیس نیست و در سند ازدواج مذکور عقد مبنی بر آن واقع نشده و انکار زوجه و ملاحظه پرونده استنادی کلاسه ۹۲۰۷۲۶ شعبه ۱۱ بازپرسی ناحیه ۱۶ تهران موضوع شکایت خواهان علیه خوانده دایر بر فریب در امر ازدواج منتهی به صدور قرار منع پیگرد گردیده و قرار صادره قطعی شده است، لذا دادگاه خواسته خواهان را مردود تشخیص و حکم بر بطلان دعوی نامبرده صادر و اعلام کرده است. آقای بهزاد مرادی با وکالت آقای محمد رشوند نسبت به دادنامه یاد شده تجدیدنظرخواهی به عمل آورده است. شعبه ۳۰ دادگاه تجدیدنظر استان تهران به موجب رأی شماره ۷۹۵ ـ ۲۶/۵/۱۳۹۳ و با این استدلال که «صرفنظر از اینکه خیار فسخ فوری است و تجدیدنظرخواه فوراً اقدام به فسخ ننموده و دلیلی هم بر عدم اطلاع خود از عیب مورد ادعا و حق فسخ و فوریت آن اقامه ننموده است اولاً، دلیلی بر کتمان ازدواج قبلی و تدلیس اقامه نشده است، بالعکس بهحکایت مندرجات پرونده بازپرسی که خلاصهای از آن در پرونده منعکس است وی از ازدواج قبلی زوجه اطلاع داشته است به همین سبب نیز پرونده کیفری اتهامی زوجه مبنی بر تدلیس در امر ازدواج منتهی به صدور قرار منع تعقیب شده است ثانیاً، هر تدلیسی موجب فسخ نکاح نیست، یعنی بر فرض که زوجه و یا ولی وی ازدواج قبلی را کتمان کرده باشند و به همین جهت مرتکب تدلیس شده باشند این تدلیس موجب فسخ نیست، مگر اینکه عدم وجود عیب به یکی از انحاء ثلاثه شرط شده باشد، یعنی به صورت شرط ضمن عقد یا توصیف در عقد و یا شرط بنایی در غیر این صورت حق فسخ برای ازدواج نخواهد بود و در پرونده دلیلی بر اشتراط ولو به صورت شرط بنایی اقامه نشده است.» لذا با رد اعتراض رأی تجدیدنظر خواسته را تأیید کرده است. آقای بهزاد مرادی با وکالت آقای محمد رشوند نسبت به دادنامه فوقالذکر فرجامخواهی به عمل آورده است که پس از ابلاغ نسخه ثانی دادخواست فرجامی و ضمایم طی اخطاریه به فرجام خوانده و مضی مهلت پاسخگویی پرونده به دیوانعالی کشور ارسال و به شعبه دوازدهم ارجاع شده است و هیأت شعبه پس از قرائت گزارش جناب آقای سیدمهدی اسلامی عضو ممیز محترم و ملاحظه اوراق پرونده بدون تعرض به فقدان نظر قاضی مشاور، درخصوص دادنامه شماره ۷۹۵ ـ ۲۶/۵/۱۳۹۳ شعبه ۳۰ دادگاه تجدیدنظر استان تهران مشاور نموده، چنین رأی میدهد:
«اعتراض فرجامخواه با توجه به محتویات پرونده و رسیدگیهای به عمل آمده وارد نیست و رأی دادگاه بنا به جهات و دلایل منعکس در آن و با توجه به صدور قرار منع تعقیب زوجه به اتهام فریب در ازدواج نتیجتاً منطبق با موازین شرعی و قانونی میباشد، لذا با رد اعتراض به استناد ماده ۳۷۰ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی رأی فرجامخواسته را ابرام نموده و پرونده [را] اعاده مینماید.»
همانطور که ملاحظه میفرمایید شعبه بیست ویکم دیوانعالی کشور به دلالت دادنامه شماره ۱۰۰۱۸۳ ـ ۲۴/۱۲/۱۳۹۳ با استناد به ماده ۲ قانون حمایت خانواده مصوّب ۱۳۹۱ و تبصره ذیل آن علیرغم مهلت پنج ساله قوه قضاییه برای تأمین قاضی مشاور، حضور قاضی مشاور در دادگاه خانواده را لازم و در غیر این صورت تشکیل دادگاه را غیرقانونی اعلام و با تلقی احکام صادر شده به قرار، آنها را نقض و پرونده را به دادگاه بدوی ارجاع کرده ولی شعبه دوازدهم دیوانعالی کشور، بر خلاف استدلال شعبه مرقوم تشکیل دادگاه را قانونی دانسته و از این حیث متعرض مرجع رسیدگیکننده نشده است که چون با این ترتیب از شعب مختلف دیوانعالی کشور در موارد مشابه و با اختلاف استنباط از قانون آراء متهافت صادر شده است، لذا مستنداً به ماده ۲۷۰ قانون آییندادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، طرح موضوع را برای صدور رأی وحدت رویه قضایی درخواست مینماید. معاون قضایی دیوانعالی کشور ـ حسین مختاری
ج: نظریه دادستان کل کشور
همانگونه که قضات محترم استحضار دارند قانون حمایت از خانواده در اسفند ماه سال ۱۳۹۱ اصلاح گردید و به موجب ماده ۱۲ این قانون، دادگاه خانواده با حضور رئیس یا دادرس علیالبدل و قاضی مشاور زن تشکیل میگردد... و در تبصره ذیل همین ماده قوه قضاییه موظف گردیده ظرف پنج سال به تأمین قاضی مشاور زن برای دادگاههای خانواده مبادرت و در این مدت میتواند از قاضی مشاور مرد که واجد شرایط تصدی دادگاه خانواده باشد استفاده کند. در ماده یک همین قانون قوه قضاییه موظف شده ظرف سه سال دادگاههای خانواده مذکور را در کلیه حوزههای قضایی تشکیل دهد و در تبصره یک همین ماده اعلام شده در حوزه قضایی شهرستانهایی که در آن دادگاه خانواده تشکیل نشده است تا زمان تشکیل آن، دادگاه عمومی حقوقی مستقر در آن حوزه با رعایت تشریفات مربوط و مقررات به امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی مینماید. استحضار دارید که مواعد مذکور در مواد قانونی فوقالذکر همچنان پایان نپذیرفته و لذا دعاوی خانوادگی در شعب دادگاه خانواده که مطابق مقررات این قانون تشکیل شدهاند رسیدگی و در حوزههای قضایی که شعب دادگاه خانواده تشکیل نگردیده این دعاوی کماکان در دادگاه عمومی حقوقی مورد رسیدگی قرار میگیرد. مادامی که شعب خانواده به شرح مندرج در این قانون تشکیل نشدهاند، شعب دادگاه عمومی، حقوقی با ترتیباتی که برای تشکیل این شعب ذکر شده و بدون نیاز به حضور قاضی مشاور زن اداره و رسیدگی مینماید و به این رسیدگی هیچگونه اشکالی وارد نمیباشد و نمیتوان به دلیل عدم حضور قاضی مشاور زن در جریان برگزاری دادگاه، رأی این محاکم را نقض نمود، زیرا همانطوری که عرض شد این محاکم، دادگاه خانواده نمیباشند بلکه دادگاه عمومی حقوقی هستند که در غیاب محاکم خانواده برابر مقررات مجوز رسیدگی دارند و در ترکیب این محاکم قاضی مشاور زن دیده نشده و در قانون نیز در ضمن صدور مجوز برای رسیدگی به دعاوی خانوادگی توسط این محاکم الزام به حضور قاضی مشاور زن تصریح نگردیده است. علیایحال با توجه به دلایل مذکور اینجانب رأی شعبه دوازدهم دیوانعالی کشور را که با قانون و مقررات مطابقت دارد تأیید نموده، ضمن آنکه احترام کامل خود را به ریاست و قضات محترم شعبه بیست ویکم دیوانعالی کشور ابراز مینمایم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۴۱ـ ۲۶/۳/۱۳۹۴ هیأت عمومی دیوانعالی کشور
نظر به اینکه تبصره ۱ ماده ۱ قانون حمایت خانواده مصوب ۱/۱۲/۱۳۹۱ مقرر داشته: «در حوزه قضایی شهرستانهایی که دادگاه خانواده تشکیل نشده است دادگاه عمومی حقوقی مستقر در آن حوزه با رعایت تشریفات مربوط و مقررات این قانون به امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی میکند.» و با عنایت به اینکه در ترکیب دادگاههای عمومی حقوقی با توجه به بند الف ماده ۱۴ (اصلاحی ۲۸/۷/۱۳۸۱) قانون تشکیل دادگاههای عمـومی و انقلاب مشاور پیشبینی نشده است، بنابراین در مواردی که این دادگاهها به علت عدم تشکیل دادگاههای خانواده به امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی میکنند حضور قاضی مشاور زن در دادگاه قانوناً ضرورت ندارد، بر این اساس رأی شعبه دوازدهم دیوانعالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوانعالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوانعالی کشور
رأی وحدت رویه ۷۳۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
موضوع پرداخت خسارت بدنی ناشی از تصادفات رانندگی از «صندوق تأمین خسارتهای بدنی»
شماره۸۴۸۶/۱۵۲/۱۱۰ ۵/۹/۱۳۹۳
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۹۳/۳۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه
مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد. معاون
قضائی دیوان عالی کشورـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۳/۳۱ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۲/۷/۱۳۹۳ به ریاست حضرت حجت الاسلام والمسلمین
جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجت الاسلام والمسلمین
جناب آقای سیدابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء،
مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی
تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و
بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه دادستان
کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره
۷۳۴ ـ ۲۲/۷/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، به عرض میرساند: براساس گزارش شماره ۹۲/۸۹۹ ـ ۲۵/۱۱/۱۳۹۲ آقای
رئیس حوزه قضائی شهرستان دزفول از شعب هشتم و دوازدهم دادگاههای تجدیدنظر
استان خوزستان در مورد پرداخت خسارت بدنی ناشی از تصادف رانندگی از صندوق
خسارت بدنی موضوع مواد ۴ و ۱۰ قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسؤولیت مدنی
دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مصوّب ۱۶/۴/۱۳۸۷ به
شرح ذیل آراء مختلف صادر گردیده است:
الف ـ حسب محتویات پرونده کلاسه ۸۵۰۱۳۹۷ شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان
خوزستان، آقای صادق تیرکان فرزند محمد، در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۹۰ اعلام نموده
همراه دوست خود امین دبیری با موتورسیکلت ۱۲۵ شخصی در محور دزفول ـ اندیمشک
به سمت اندیمشک در حرکت بوده، روبروی تالار سیمرغ یک دستگاه خودرو سواری
پژو ۲۰۶ سفید رنگ از سمت راننده ـ از پشت با موتورسیکلت وی برخورد کرده و
موتورسیکلت آنان پس از برخورد به نرده فلزی وسط جاده (گاردریل) واژگون و
راننده سواری از محل متواری شده است.
استوار دوم دهقانی مأمور حراست بیمارستان بزرگ دزفول طی صورتجلسه مورخ
۷/۸/۱۳۹۰ مصدوم شدن آقای صادق تیرکان و بستری شدن وی را در بیمارستان گزارش
و پزشک قانونی نیز به موجب گواهی ۳۹۸۰/م/۹۰ ـ ۲۱/۹/۱۳۹۰ شکستگی استخوان ران
راست همراه با در رفتگی را تأیید نموده است.
شخص مصدوم به خاطر رانندگی بدون پروانه منجر به سانحه موتورسیکلت در شعبه
۱۴۱ شورای حل اختلاف دزفول طی دادنامه ۹۰/۱۴۱/۱۲۲ ـ ۵/۱۰/۱۳۹۰ به پرداخت
هفتصدهزار ریال جزای نقدی محکوم شده و کاردان فنی تصادفات به موجب نظریه
۲۴۹/۱/۱۳/۲۱۵۷ ـ ۲۸/۹/۱۳۹۰ علت تامه تصادف را بیاحتیاطی از ناحیه راننده
نامعلوم یک دستگاه سواری پژو ۲۰۶ مورد ادعا که شماره آن در دست نیست به
دلیل تغییر مسیر ناگهانی به چپ و نقض ماده ۱۱۹ آییننامه راهور، اعلام
نموده و آقای دادیار شعبه پنجم تحقیق دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان دزفول
در تاریخ ۲۳/۱۲/۱۳۹۰ به صدور قرار نهایی ذیل مبادرت ورزیده:
«در خصوص شکایت آقای صادق تیرکان فرزند محمد علیه ناشناس دایر بر
بیاحتیاطی در امر رانندگی منجر به ایراد صدمه بدنی غیرعمد و متواری شدن از
صحنه تصادف با عنایات به تحقیقات به عمل آمده و محتویات پرونده با توجه به
عدم شناسایی هویت راننده خودروی متواری، اتهام فوق قابل انتساب به شخص معین
نمیباشد «علاوه بر آنکه راکب موتورسیکلت به جهت نداشتن گواهینامه به
شورای حل اختلاف معرفی و رسیدگی به این اتهام (به شرح منعکس در پرونده) در
آن مرجع صورت پذیرفته است» علیای حال از نظر جنبه عمومی بزه دلیل کافی بر
توجه اتهام به متهم معین وجود ندارد؛ لهذا مستنداً به بند الف ماده ۱۷۷
قانون آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در امور [کیفری و بند ک ماده
۳ قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۸۱ قرار منع
تعقیب نامبرده صادر و اعلام میگردد؛ ضمناً مصدوم حادثه در راستای ماده ۱۰
قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسؤولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه زمینی در
مقابل شخص ثالث به دادگاه عمومی ـ جزایی شهرستان دزفول معرفی میگردد.» که
پس از موافقت نماینده دادستان، پرونده طی نامه ۵۱۲/۹۰ ـ ۱۴/۱/۱۳۹۱ به دفتر
دادگاههای عمومی دزفول ارسال و پس از ثبت، جهت رسیدگی به شعبه ۱۰۴ دادگاه
عمومی جزایی ارجاع شده و دادگاه مرقوم بدون عنایت کافی به مفاد لایحه
۱۶۱۴۵۴۰۰۰۹۱ ـ ۲۴/۱۲/۱۳۹۱ نماینده بیمه در مورد ایرادات موجود در نظریه
کاردان فنی، به شرح دادنامه ۴۰۰۲۳۷ ـ ۱۳/۳/۱۳۹۱ چنین اتخاذ تصمیم کرده است:
در خصوص درخواست صادق تیرکان فرزند محمد مبنی بر پرداخت دیه از صندوق تأمین
خسارتهای بدنی با توجه به جمیع اوراق و محتویات پرونده از جمله شکایت
شاکی، گواهی پزشک قانونی، نظریه کارشناس تصادفات، گزارش مرجع انتظامی و
نیز اداره حوادث و فوریتهای پزشکی دزفول و اینکه اقدامات و تحقیقات دادسرا
جهت شناسایی راننده مقصر به نتیجه نرسیده است، دادگاه با پذیرش درخواست
مصدوم به استناد ماده ۱۰ قانون بیمه اجباری مسؤولیت مدنی دارندگان وسایل
نقلیه زمینی و مواد ۳۶۷، ۴۴۲ و ۴۹۵ قانون مجازات اسلامی، حکم به پرداخت
چهارپنجم خمس نصف دیه کامل بابت شکستگی استخوان ران راست که بدون عیب جوش
خورده و نیز ده درصد دیه کامل به عنوان ارش بابت دررفتگی خلفی مفصل رانی ـ
لگنی راست همراه با آسیبدیدگی رباط و چهار درصد دیه کامل به عنوان ارش
بابت آسیبدیدگی رباط صلیبی خلفی و زانوی راست توسط صندوق تأمین خسارتهای
بدنی به مصدوم صادق تیرکان در حدود و سقف تعهدات صندوق صادر مینماید. رأی
صادره حضوری و ظرف بیست روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر
استان خوزستان میباشد که شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر به موجب دادنامه
۷۹۰۰۳۰۰ ـ ۱۱/۳/۱۳۹۲ که عیناً نقل میگردد آن را مورد تأیید قرار داده است:
در خصوص تجدیدنظرخواهی مدیریت صندوق تأمین خسارتهای بدنی نسبت به دادنامه
شماره ۹۱۰۹۹۷۶۱۴۵۴۰۰۲۳۷ ـ ۱۳/۳/۱۳۹۱ شعبه یکصد و چهارم دادگاه عمومی جزایی
شهرستان دزفول که مطابق آن در باب درخواست آقای صادق تیرکان فرزند محمد،
مبنی بر پرداخت دیات صدمات وارده در اثر حادثه تصادف و متواری شدن راننده
مقصر سانحه مورخ ۶/۸/۱۳۹۰ در محور دزفول ـ اندیمشک پس از رسیدگی دادگاه
مربوطه و احراز شرایط امر مستنداً به ماده ۱۰ قانون بیمه اجباری مسؤولیت
مدنی دارندگان وسایل نقلیه زمینی و مواد ۳۶۷، ۴۴۲ و ۴۹۵ قانون مجازات
اسلامی حکم به محکومیت تجدیدنظرخواه به پرداخت هشت درصد دیه کامله بابت
شکستگی استخوان ران راست که بدون عیب جوش خورده و ده درصد دیه کامله به
عنوان ارش دررفتگی خلفی مفصل رانی ـ لگن راست همراه با آسیبدیدگی رباط و
چهار درصد دیه کامله ارشاً برای آسیبدیدگی رباط صلیبی خلفی و زانوی راست
مجموعاً در حق شاکی محکوم گردیده و پرونده جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع و
به کلاسه فوق ثبت گردید. هیأت دادگاه با بررسی اوراق و محتویات پرونده
ملاحظه مینمایند که ایراد و اعتراض مؤثر و مدللی که به اساس دادنامه
خدشهای وارد نماید یا موجب نقض آن گردد در این مرحله از رسیدگی از سوی
تجدیدنظرخواه به عمل نیامده و دادنامه از حیث بررسی و احراز موضوع و تطبیق
با مقررات حاکم صحیحاً صادر گردیده و اشکالی بر آن مترتب نمیباشد چرا که
ماحصل تحقیقات مقدماتی و بررسیهای دادگاه بدوی و این محکمه مؤید وقوع
سانحه تصادف به شرح مزبور و ایراد صدمات نسبت به تجدیدنظرخوانده بوده
مضافاً نظریه کارشناس تصادفات نیز گویای تقصیر راننده خودرو متواری (پژو
۲۰۶) میباشد. نتیجتاً به رأی صادره ایراد یا اعتراض موجهی به عمل نیامده و
دادگاه با رد تقاضای تجدیدنظرخواهی واصله مستنداً به بند الف ماده ۲۵۷ از
قانون آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری [دادنامه
تجدیدنظرخواسته را تأیید و استوار مینماید. رأی صادره قطعی است.
ب ـ به دلالت محتویات پرونده ۰۰۳۴۵ شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر استان
خوزستان شخصی به نام یارمحمد مختاری فرزند کریم در تاریخ ۲۳/۲/۱۳۹۰ به
واسطه تصادف با موتورسیکلت مصدوم و به بیمارستان نبوی دزفول انتقال یافته و
در صفحات دوم و ششم پرونده عنوان شده که شماره انتظامی موتورسیکلتی که با
وی تصادف کرده ۳۹۴۴ـ اهواز ۵ و شماره تلفن همراه صاحب آن نیز ۰۹۳۸۸۳۴۰۱۷۳
میباشد و راننده موتورسیکلت نیز در بیمارستان همراه مصدوم بوده ولی بعداً
متواری شده است، رئیس کلانتری انتظامی شماره ۱۲ در ۹/۳/۱۳۹۰ گزارش کرده که
از پلیس راهور، جوابی درباره هویت مالک موتورسیکلت واصل نشده ولی مصدوم
حادثه، صمد سگوند فرزند مرادخان ساکن اندیمشک، کوی دور، بلوار شهید بهشتی،
جنب بازار، خیابان انقلاب را راکب موتورسیکلت معرفی کرده و اضافه نموده او
را توسط راننده تاکسی شماره ۸۰۴ که ناظر صحنه بوده شناسایی نموده که شخص
معرفی شده نیز گفته که ترکنشین موتورسیکلت بوده و راکب آن را نمیشناسد و
از محل سکونت او هم اطلاعی ندارد. کاردان فنی تصادفات در نظریه مورخ
۱۹/۱۲/۱۳۹۰ فقط با مطالعه پرونده، اظهارات صمد سگوند را که ترکنشین
موتورسیکلت بوده کذب محض و علت تامه تصادف را، بیاحتیاطی از ناحیه راکب
موتورسیکلت هوندا ۱۲۵ به خاطر عدم توجه کافی به جلو اعلام نموده است.
آقای صمد سگوند در بازجویی مورخ ۱۶/۳/۱۳۹۰ گفتهاند: «در دزفول بودم
میخواستم به سمت بنی جعفر بروم. در مسیر، موتورسواری را دیدم که ساکن
اندیمشک بود مرا سوار کرد که بعداً با شاکی تصادف کرد او را نمیشناسم.» که
آقای دادیار شعبه چهارم تحقیق، بعد از انجام پارهای اقدامات، طی قرار
نهایی مورخ ۱/۹/۱۳۹۱ در مورد اتهام آقای صمد سگوند و یک نفر ناشناس به علت
فقد دلیل کافی بر توجه اتهام قرار منع تعقیب کیفری صادر، پرونده را جهت
جلوگیری از تضییع حقوق شاکی در اجرای ماده ۱۰ قانون بیمه اجباری اشخاص ثالث
به دادگاه عمومی دزفول ارسال و در شعبه ۱۰۴ عمومی جزایی آن شهرستان ارجاع
گردیده و این شعبه به موجب دادنامه ۱۲۲۷ ـ ۱۰/۱۲/۱۳۹۱ به شرح ذیل اتخاذ
تصمیم نموده:
«در خصوص شکایت آقای یارمحمد مختاری فرزند کریم مبنی بر ایراد صدمه بدنی
غیرعمدی ناشی از بیاحتیاطی در امر رانندگی علیه راننده ناشناس و متواری
با توجه به مجموع اوراق و محتویات پرونده و نظریه افسر کارشناس تصادفات که
تا این مرحله مصون از اعتراض مانده است و علت تامه تصادف را بیاحتیاطی از
جانب راکب موتورسیکلت هوندا ۱۲۵ به علت عدم توجه به جلو و نقض ماده ۱۸۰
آییننامه راهور تشخیص داده است و ملاحظه گواهیهای پزشکی قانونی مندرج در
پرونده و تقاضای شاکی مبنی بر دریافت دیه و لوایح تقدیمی نماینده حقوقی
صندوق تأمین خسارتهای بدنی و سایر قراین و امارات موجود در پرونده این
دادگاه مستنداً به مواد ۲، ۴۸۰، ۴۸۴، ۳۶۷، ۴۹۵ و ۴۳۸ از قانون مجازات
اسلامی و ماده ۱۰ از قانون بیمه اجباری (قانون اصلاحی) مسؤولیت بدنی
دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث حکم به پرداخت ۱۲
دینار بابت سیاهشدگی در بالای هر دو چشم، دو صدم دیه کامله بابت ساییدگی
در بالای ابروی چپ و ناحیه بینی (دوحارصه) چهار و نیم صدم دیه کامله بابت
ساییدگی در پشت هر دو دست و مچ دست چپ، هر دو زانو و ساق پای چپ هر دو آرنج
و ساعد چپ (نه عدد)، یک درصد دیه کامله به عنوان ارش بابت ساییدگی در ناحیه
هر دو پهلو، دوصدم دیه کامله بابت پارگی در سمت راست صورت (دامیه)، چهل
دینار بابت شکستگی ترقوه طرف چپ که بدون عیب عملکردی جوش خورده است و چهار
درصد دیه کامله به عنوان ارش بابت باقیمانده محدودیت حرکتی در ناحیه مفصل
شانه راست از سوی صندوق تأمین خسارتهای بدنی (شرکت سهامی بیمه ایران) در
حق شاکی مصدوم محکوم مینماید. رأی صادره حضوری ظرف مهلت مقرر قانونی قابل
تجدیدنظرخواهی در محاکم محترم تجدیدنظر مرکز استان خوزستان میباشد.» که با
اعتراض تجدیدنظرخواه شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر به موجب دادنامه ۳۰۰۴۲۶
ـ ۲۵/۳/۱۳۹۲ که عیناً نقل میشود آن را نقض و شاکی را برای اقامه دعوی
حقوقی به مرجع ذیربط ارشاد نموده است:
به موجب دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۶۱۴۵۴۰۱۲۲۷ مورخ ۱۰/۱۲/۱۳۹۱ صادره از شعبه ۱۰۴
دادگاه جزایی شهرستان دزفول در پرونده کلاسه ۹۰۰۹۹۸۶۱۴۸۴۰۰۳۴۵ صندوق تأمین
خسارتهای بدنی (شرکت سهامی بیمه ایران) به پرداخت مقادیری دیه در حق آقای
یارمحمد مختاری محکوم گردیده است. پس از ابلاغ رأی، محکومعلیه نسبت به آن
اعتراض و تجدیدنظرخواهی نموده است. با عنایت به اوراق و محتویات پرونده
ملاحظه میشود محکومیـت تجدیدنظرخواه به پرداخت دیه به تبع طرح دادخواست از
سوی مدعی صورت نگرفته است و با توجه به شخصیت حقوقی تجدیدنظرخواه ارتکاب
بزه از سوی ایشان متصور نبوده و کیفرخواستی نیز در پرونده منعکس نگردیده
است؛ بنابراین با توجه به اینکه دادنامه تجدیدنظرخواسته بدون رعایت تشریفات
رسیدگی منعکس در آیین دادرسی مدنی و کیفری صادر گردیده است، لذا به استناد
بند ب ماده ۲۵۷ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
کیفری، دادنامه مذکور نقض و شاکی به طرح دعوی حقوقی ارشاد میگردد. رأی
صادره قطعی است.
با عنایت به مراتب مذکور در فوق چون شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان
خوزستان، صرفاً براساس تقاضای مصدوم سانحه رانندگی و بدون اینکه نیاز به
تنظیم و تقدیم دادخواست باشد دادنامه ۴۰۰۲۳۷ ـ ۱۳/۳/۱۳۹۱ شعبه ۱۰۴ دادگاه
عمومی جزایی دزفول، مبنی بر محکومیت صندوق خسارتهای بدنی به پرداخت دیه را
تأیید نموده ولی شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر استان، در نظیر مورد مطالبه
دیه از صندوق مرقوم را به تقدیم دادخواست موکول و دادنامه تجدیدنظرخواسته
را به علت عدم رعایت تشریفات دادرسی نقض نموده است، لذا به لحاظ صدور آراء
متهافت در موارد مشابه با استنباط از مواد ۴ و ۱۰ قانون بیمه اجباری
مسؤولیت مدنی مصوّب ۱۳۷۸ صدور رأی وحدت رویه قضائی موضوع ماده ۲۷۰ قانون
آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مورد تقاضا میباشد و
چون در اغلب موارد با صدور حکم بر محکومیت صندوق بیمه اجباری پروندهها
مختومه و در نتیجه تعقیب راننده مقصر و متواری که به اشخاص حقیقی و حقوقی
صدمه جانی و خسارت مالی وارد نموده است فراموش میشود و قانونگذار ماده ۱۰
قانون بیمه اجباری را صرفاً برای حمایت از زیاندیدگان حوادث رانندگی تصویب
کرده است نه برای رهایی رانندگان مقصر و متواری، بنا به مراتب از ریاست
محترم دیوان عالی کشور درخواست میشود در صورت تصویب مراتب را به قوه
قضائیه اعلام تا با صدور بخشنامه، به مراجع قضائی کشور تکلیف نمایند با
اتخاذ تدابیر قانونی لازم نسبت به شناسایی رانندگان مقصر متواری اقدام و از
مختومه شدن سریع پروندهها به بهانه پرداخت خسارت از صندوق بیمه خودداری
فرمایند.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ حسین مختاری
ج: نظریه دادستان کل کشور
در خصوص این موضوع چند سؤال مطرح است. سؤال اول اینکه محاکم کیفری حق دارند
نسبت به این شـکوائیه رسیدگی نمایند یا خیر؟ قانون به دادگاه کیفری در
مواردی اجازه داده تا به موضوع خسارتبدنی ناشی از تصادفات رانندگی واردشده
رسیدگی نموده و اتخاذ تصمیم نماید.
سؤال دوم اینکه دیه و ارش به عنوان خسارت مطرح است یا مجازات که قانونگذار
تکلیف این موضوع را نیز در مواد ۱۴ و ۱۷ قانون مجازات اسلامی روشن نموده و
از دیه به عنوان مجازات مالی نام برده است. تعیین دیه برای افرادی غیر از
جانی در قانون پیشبینی شده، نظیر پرداخت دیه توسط عاقله یا پرداخت دیه از
بیتالمال و مواردی از این قبیل.
در مانحنفیه نیز در ماده ۱۴ قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی
دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مصوب ۱۶/۴/۱۳۸۷
قانونگذار به اشخاص ثالث زیاندیده اجازه داده که به طور مستقیم جهت
دریافت خسارتهای خود با داشتن شرایط مذکور در قانون مستقیماً به صندوق
خسارت بدنی مراجعه کنند به طریق اولی اذن برای محاکم نیز وجود دارد تا بدون
نیاز به تقدیم دادخواست وارد رسیدگی شده و حکم لازم را انشاء نمایند. ممکن
است بیان شود آیا دیه ماهیت کیفری دارد یا مدنی؟ البته با یک نگاه میتوان
پذیرفت دیه میتواند هر دو ماهیت را داشته باشد ولیکن در جایی که
قانونگذار اجازه داده، جای ابهامی در قضیه به وجود نمیآید مگر آنکه مطرح
شود ماده ۲۲ از قانون مذکور لغو و این با حکمت قانونگذار در تضاد بوده و
قابل پذیرش نمیباشد؛ علیهذا با توجه به مفاد مواد ۱۴ و ۲۲ و توضیحاتی که
بیان شد و با عنایت به آنکه تردیدی وجود ندارد که این قانون در مقام دفاع
از زیان و تسهیل در تحصیل زیان از سوی زیاندیده میباشد و سردرگمی و قرار
گرفتن در پیچ و خم اداری و تحمیل هزینه، با فلسفه تدوین این قانون منافات
دارد؛ فلذا به نظر اینجانب در موارد مذکور در این قانون هیچ نیازی به تقدیم
دادخواست نبوده و محاکم بدون نیاز به تقدیم دادخواست مجازند وارد رسیدگی
شده و انشاء رأی نمایند، بنابراین رأی شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان
خوزستان را که مطابق با مقررات صادر شده را تأیید مینمایم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۴ ـ ۲۲/۷/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه برابر ماده ۱۰ قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسؤولیت مدنی
دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مصوب ۱۶/۴/۱۳۸۷،
فلسفه تشکیل «صندوق تأمین خسارتهای بدنی» حمایت از زیاندیدگان حوادث
رانندگی است که خسارتهای وارد شده به آنها از سوی شرکتهای بیمه قابل
پرداخت نیست و با عنایت به اینکه از مقررات قانون و آییننامه اجرایی آن در
خصوص نحوه مراجعه زیاندیدگان به صندوق برای دریافت خسارت چنین مستفاد
میشود که نظر قانونگذار تسریع و تسهیل در پرداخت خسارت به آنان بوده است؛
بنابراین در صورت امتناع صندوق از پرداخت خسارت بدنی زیاندیده، دادگاه
عمومی جزایی صالح به رسیدگی و اظهارنظر در خصوص مورد خواهد بود و رعایت
تشریفات مقرر برای دعاوی حقوقی در این موارد ضرورت ندارد. بدیهی است در
صورت پرداخت خسارت نیز اقدامات قضایی برای تعقیب و شناسایی راننده مقصر
باید ادامه یابد؛ بنا به مراتب رأی شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان
خوزستان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص
میشود. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب
در امور کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها
لازمالاتباع است. هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور، موضوع نحوه پرداخت غرامت بایع به مشتری در صورتیکه مبیع مستحقللغیر باشد
شماره۸۴۸۵/۱۵۲/۱۱۰
۵/۹/۱۳۹۳
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۹۳/۳۰ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه
مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد. معاون
قضائی دیوان عالی کشورـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۳/۳۰ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۱۵/۷/۱۳۹۳ به ریاست حضرت حجت الاسلام والمسلمین
جناب آقای حسین کریمی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجت الاسلام والمسلمین
جناب آقای سیدابراهیم رئیسی دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء،
مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی
تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و
بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه دادستان
کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره
۷۳۳ ـ ۱۵/۷/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، به استحضار میرساند: براساس گزارش شماره ۵۰۰۰۲/۸۱۱/۹۰۲۲/الف
مورخ ۱۷/۱۱/۱۳۸۹ آقای رئیس حوزه قضائی شهرستان ماکو از شعب سوم و یازدهم
دادگاههای تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در مورد غرامات موضوع ماده ۳۹۱
قانون مدنی، طی پروندههای کلاسه ۵۲۰۰۲۹۶ و۸۹/۸۹۰۰۸۶ آرای مختلف صادر شده
است که خلاصه جریان هر یک از آنها به شرح ذیل منعکس میگردد:
الف ـ طبق محتویات پرونده کلاسه ۵۲۰۰۲۹۶ شعبه سوم دادگاه تجدیدنظر استان
مرقوم، در پرونده کلاسه ۸۸/۷۳۳/ح۲، شعبه دوم دادگاه حقوقی ماکو در مورد
دعوی آقای سلیمان قاسمزاده فرزند محمدعلی علیه آقای علی مقدسی فرزند
فتحاله، دادنامه شماره ۸۸/۹۱۴ ـ ۳۰/۸/۱۳۸۸ را به این شرح صادر نموده است:
«در خصوص دعوی آقای سلیمان قاسمزاده، فرزند محمدعلی به طرفیت آقای علی
مقدسی، فرزند فتحاله به خواسته بطلان معامله دو قطعه زمین خالی قطعات
تفکیکی به شمارههای ۲۳/۱۴ به مساحت هفتصد مترمربع از پلاک ۱۰۱۹ ـ اصلی به
علت مستحقللغیر در آمدن مبیع مقوم به دهمیلیون ریال و استرداد ثمن به
مبلغ سی و پنج میلیون ریال و استرداد غرامات (افزایش قیمت) به مبلغ سیصد و
نود میلیون ریال جمعاً پانصد و پنجاه و پنج میلیون ریال با اعسار از پرداخت
هزینه دادرسی اولاً، در خصوص اعسار سابق بر این حکم بر قبول اعسار صادر که
قطعیت یافته است. ثانیاً، در خصوص ماهیت امر توجهاً به شرح دادخواست
تقدیمی، مبایعهنامه مورخ ۱۳/۶/۱۳۸۶ استعلام واصله از منابع طبیعی پیوست
پرونده که مبین وجود پلاک ۱۰۹۱ ـ اصلی در محدوده ثبتی پلاک ۱۰۸ فرعی از ۱۰۶
ـ اصلی قاسم آغلی و خارجنویسی پرونده کلاسه ۸۷/۱۲۰۴ و ۸۷/۹۶۵ که بر ملی
اعلام شدن رقبه مذکور اشعار دارد و اینکه خوانده دفاعیات موجهی که بطلان
دعوی خواهان را مدلل سازد ارائه نداده است؛ لذا دادگاه با لحاظ نظریه
کارشناس مصون مانده از تعرض، دعوی خواهان را وفق نظریه مذکور، محمول بر
صحت تلقی به استناد ماده ۳۴۸ قانون مدنی و ماده ۱۹۸ قانون آیین دادرسی
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی حکم بر بطلان مبایعهنامه مورخ
۱۳/۶/۱۳۸۶ مربوط به قطعات ۲۳ و ۱۴ جمعاً به مساحت هفتصد مترمربع از پلاک
۱۰۹۱ ـ اصلی و الزام خوانده به پرداخت مبلغ سی و پنج میلیون ریال ثمن
معامله در حق خواهان محکوم و اعلام میدارد مضاف بر آن در خصوص مطالبه
غرامات (افزایش قیمت ملک) توجهاً به اینکه از غرامات مندرج در ماده ۳۹۱
قانون مدنی صرفاً هزینههای دلالی و مخارج مصروفه بر رقبه موضوع
مستحقللغیر مستفاد نمیگردد چه اینکه عبارت «غرامات» به صورت مطلق به کار
برده شده و حسب استفتائات معموله از آیات عظام مندرج در نشریه پیام آموزش
شماره ۳۴ پیوست پرونده غرامات شامل افزایش قیمت نیز خواهد بود؛ لذا دادگاه
با لحاظ مراتب فوق و نظریه کارشناسی، خوانده را به پرداخت مبلغ دویست و ده
میلیون ریال از بابت افزایش قیمت در حق خواهان محکوم و اعلام میدارد.
خواسته مازاد بر محکومبه، به جهت عدم اتکاء] به [دلیل اثباتی محکوم به رد
است؛ لذا دادگاه به استناد ماده ۱۹۷ قانون اخیرالذکر] حکم [بر بیحقی
خواهان در این خصوص صادر و اعلام] مینماید. [نظر به محکومله واقع شدن
خواهان، هزینه دادرسی در مرحله اجرای حکم وصول خواهد شد. رأی صادره حضوری
تلقی ظرف مهلت بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل تجدیدنظر در محاکم محترم
تجدیدنظر استان میباشد.» که پس از تجدیدنظرخواهی معموله، شعبه سوم دادگاه
تجدیدنظر استان، طی دادنامه شماره ۳۷۰۰۷۰۵ مورخ ۲۷/۸/۱۳۸۹ چنین اتخاذ تصمیم
کرده است:
در مورد تجدیدنظرخواهی آقای علی مقدسی به طرفیت آقای سلیمان قاسمزاده از
دادنامه شماره ۹۱۴/۸۸ صادره در پرونده کلاسه ۷۳۳/۸۸ دادگاه محترم شعبه دوم
دادگاه عمومی حقوقی ماکو، مبنی بر صدور حکم به بطلان معامله موضوع قرارداد
عادی مورخ ۱۳/۶/۱۳۸۶ (دو قطعه زمین خالی قطعات تفکیکی به شمارههای ۲۳ و ۱۴
به مساحت ۷۰۰ مترمربع از پلاک ۱۰۹۱ اصلی) به علت مستحقللغیر در آمدن مبیع
و پرداخت ثمن معامله به مبلغ سی و پنج میلیون ریال در حق تجدیدنظرخوانده و
پرداخت غرامات به مبلغ دویست و ده میلیون ریال از بابت افزایش قیمت در حق
تجدیدنظرخوانده اولاً، نظر به اینکه در خصوص بطلان معامله و استرداد ثمن
ایراد و اعتراض مؤثر و موجهی از ناحیه تجدیدنظرخواه که موجبات نقض دادنامه
موصوف را فراهم آورد به عمل نیامده و با ارجاع امر از سوی این دادگاه به
هیأت سه نفره کارشناسان نیز مشخص شده که قطعات مورد معامله خارج از مالکیت
فروشنده آقای علی مقدسی قرار داشته و اعتراض موجه و مؤثری از سوی
تجدیدنظرخواه به این نظریه معمول نگردیده و نظریه کارشناسان با اوضاع و
احوال مسلّم قضیه مغایرتی ندارد؛ لذا دادنامه تجدیدنظرخواسته در این موارد
صحیح و منطبق با موازین قانونی تشخیص میگردد و به استناد ماده ۳۵۸ قانون
آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در امور [مدنی آن را تأیید
مینماید و اما در خصوص قسمت دیگر دادنامه یعنی پرداخت غرامات به مبلغ
دویست و ده میلیون ریال، چون این مبلغ به عنوان افزایش قیمت در نظر گرفته
شده و غرامات شامل هزینههایی است که مربوط به معامله میشود و از انجام
معامله به خریدار وارد میشود و تورم موجود در جامعه که موجب افزایش قیمت
میشود نمیتواند داخل در غرامت تلقی گردد؛ بنا به مراتب این قسمت از
دادنامه را موجه و قانونی تشخیص نداده، به استناد ماده ۳۵۸ قانون آیین
دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در امور [مدنی آن را نقض و در خصوص دعوی
خواهان آقای سلیمان قاسمزاده به طرفیت خوانده آقای علی مقدسی به خواسته
مطالبه غرامت (ناشی از افزایش قیمت ملک) در توجه به موارد فوقالذکر و به
استناد ماده ۱۹۷ قانون آیین دادرسی] دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
[مدنی حکم به بیحقی خواهان صادر و اعلام میشود. صدور این حکم مانع از
مطالبه مخارجی که خریدار به سبب انجام معامله نموده و غرامت به آن مخارج
شامل میشود نخواهد بود. رأی صادره از سوی این دادگاه قطعی است.
ب ـ در پرونده کلاسه ۸۹/۸۹۰۰۸۶ شعبه یازدهم دادگاه تجدیدنظر استان مذکور در
فوق، شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی شهرستان ماکو درباره دعوی آقای بهمن
حسینعلیزاده فرزند پرویز به طرفیت آقای هوشنگ فتحالهزاده فرزند میکائیل،
طی دادنامه ۸۸/۹۵۰ ـ ۱۱/۹/۱۳۸۸ اعلام داشته:
«در خصوص دعوی آقای بهمن حسینعلیزاده، فرزند پرویز با وکالت عباسعلی
محمودی مرکید وکیل پایه یک دادگستری به طرفیت آقای هوشنگ فتحالهزاده
فرزند میکائیل به خواسته فسخ معامله مورخ ۱۰۲۵ مورخ ۵/۱۲/۱۳۸۳ به علت
مستحقللغیر بودن مبیع مقوم به یازده میلیون ریال، استرداد ثمن معامله مقوم
به هفت میلیون و چهارصد و سیهزار ریال و مطالبه غرامات و افزایش قیمت ملک
مرقوم طبق نظریه کارشناسی و خسارات دادرسی پرونده کلاسه ۸۶/۶۷۹ این دادگاه
مقوم به سهمیلیون ریال با احتساب حقالوکاله و هزینههای دادرسی که در
اولین جلسه دادرسی خواسته را از فسخ به بطلان تغییر داده است توجهاً به شرح
دادخواست تقدیمی، مبایعهنامه مورخ ۵/۱۲/۱۳۸۳ پیوست پرونده نظریه کارشناسی
موضوع پرونده کلاسه ۸۶/۶۷۹ از دادگاه اینکه خوانده دفاعیات موجهی که بطلان
دعوی خواهان را مدلل سازد ارائه نداده است چه اینکه الف ـ عدم اطلاع بایع
از مستحقللغیر بودن تلقی مسئولیت مدنی وی را فراهم نخواهد آورد. ب ـ
علیرغم ادعا مبنی بر طرح دعوی جلب ثالث به این دادگاه در پرونده مطروحه
ارائه نشده است.
ج ـ غرامات مقرر
در ماده ۳۹۱ قانون مدنی به صورت مطلق آورده شده عدم تسری آن به افزایش قیمت
ملک با توجه به تورم و کاهش ارزش پول و تلقی آن صرفاً هزینههای دلالی و
نگهداری و امثال آن مستفاد نمیشود بالاخص اینکه حسب استفتاء اخیر از مراجع
عظام به اکثریت اعتقاد به پرداخت روز ثمن یا براساس تورم بودهاند. بنا به
مراتب دادگاه دعوی خواهان را محمول بر صحت تلقی به استناد مواد ۳۹۰، ۳۹۱ و
۳۴۸ قانون مدنی، مواد ۱۹۸ و ۵۱۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور مدنی، ضمن صدور حکم بر بطلان بیع مورخ ۵/۱۲/۱۳۸۳ فی مابین
متداعیین پرونده خوانده را به پرداخت مبلغ هفت میلیون و چهارصد و پنجاه
هزار ریال از بابت ثمن معامله، مبلغ یکصد و چهل میلیون و هفتصد و پنجاه
هزار ریال از بابت غرامات (افزایش قیمت) و مبلغ پنج میلیون و هفتصد و سی و
یکهزار و دویست ریال از بابت شصت درصد حقالوکاله وکیل در مرحله نخستین
دادرسی و مبلغ سه میلیون و یکصد و سی و پنج هزار و یکصد ریال از بابت هزینه
دادرسی در حق خواهان محکوم و اعلام میدارد خسارت دادرسی پرونده کلاسه
۸۶/۶۷۹ این دادگاه به جهت صدور حکم بر بطلان دعوی و قطعیت آن مردود است؛
لذا دادگاه به استناد ماده ۱۹۷ قانون مارالذکر حکم بر بیحقی خواهان در این
خصوص صادر و اعلام میدارد. رأی صادره حضوری تلقی، ظرف مهلت بیست روز از
تاریخ] ابلاغ [قابل تجدیدنظر در محاکم محترم تجدیدنظر استان میباشد.» که
با اعتراض محکوم ٌ علیه، شعبه یازدهم دادگاه تجدیدنظر استان مربوطه دادنامه
۱۴۵۰۰۳۶۰ ـ ۳۱/۳/۱۳۸۹ را به این شرح صادر کرده است:
«تجدیدنظرخواهی آقای هوشنگ فتحالهزاده نسبت به دادنامه شماره ۹۵۰/۸۸
صادره در پرونده کلاسه ۳۶۷/۸۸ شعبه دوم دادگاه محترم حقوقی ماکو که به موجب
آن حکم به بطلان بیع مورخ ۵/۱۲/۱۳۸۳ قرارداد شماره ۱۰۲۵ و پرداخت ثمن مورد
معامله به نرخ روز صادر شده است، به لحاظ عدم ایراد و اعتراض مؤثر در
راستای نقض دادنامه وارد نبوده به استناد ماده ۳۵۸ قانون آیین دادرسی]
دادگاههای عمومی و انقلاب در امور [مدنی ضمن رد تجدیدنظرخواهی عین دادنامه
بدوی تأیید میگردد. رأی صادره قطعی است.»
همانطور که ملاحظه میفرمایید برداشت شعب سوم و یازدهم دادگاههای تجدیدنظر
استان آذربایجان غربی از عبارت «غرامات» مذکور در ماده ۳۹۱ قانون مدنی
متفاوت بوده که منجر به تصمیمات صدرالاشعار گردیده به طوری که شعبه سوم
دادگاه تجدیدنظر تورم موجود در جامعه را که موجب افزایش قیمتها میشود
غرامت تلقی نکرده و دادنامه ۸۸/۹۱۴ شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی ماکو را در
این قسمت نقض و حکم بر بیحقی خواهان بدوی صادر کرده ولی شعبه یازدهم این
دادگاه، افزایش قیمت ناشی از تورم موجود در جامعه را غرامت تلقی و دادنامه
۸۸/۹۵۰ شعبه دوم دادگاه عمومی حقوقی ماکو را تأیید نموده است که برای
جلوگیری از صدور آرای متهافت طرح قضیه را برای صدور رأی وحدت رویه قضائی
موضوع ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری
را تقاضا دارد. معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ حسین مختاری
ج: نظریه دادستان کل
کشور
با احترام، در خصوص پرونده وحدت رویه شماره ۹۳/۳۰ موضوع اختلاف بین شعب سوم
و یازدهم دادگاههای تجدیدنظر استان آذربایجان غربی نظر خود را به شرح ذیل
اعلام میدارم. قبلاً ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
۱ـ آنچه ملاک در جبران خسارت مشتری است کاهش قدرت خرید وی در اثر تورم و به
عبارتی کاهش قیمت ثمن است نه آنچه در نظریه اداره حقوقی با عبارت افزایش
قیمت ملک آمده است. در فتاوی مراجع عظام حضرات آیات بهجت، شبیری زنجانی،
مکارم شیرازی، نوری همدانی و همچنین مقام معظم رهبری نظر به مصالحه در برخی
از موارد و توجه به کاهش قدرت خرید در موارد دیگری، حضرت امام (ره) در مورد
غصب بودن آن داراییها فرمودهاند که از جهت وحدت ملاک قابل استناد است که
جبران خسارت مشتری را فتوای دادهاند و نیز اشاره به قیمت ثمن یا نرخ تورم
شده است.
۲ـ مستفاده از مواد ۳۹۱ و ۳۹۲ قانون مدنی و فتاوی غالب مراجع عظام این است
که خسارت وارده بر مشتری نباید بلاجبران و حتی در صورت کسر قیمت ملک، بایع
مکلف شده اصل ثمن را استرداد نماید؛ لذا حمل لفظ غرامات فقط بر هزینههای
مشتری در ملک مورد معامله خلاف ظاهر و اطلاق آن است.
۳ـ نظر به اینکه در سؤال مورد استفتاء اشارهای به افزایش قیمت نشده است
شاید بتوان فتاوی که اصل ثمن را تصریح دارد حمل بر فرض کسر قیمت ملک دانست
به این معنا که حتی در صورت کسر قیمت ملک بایع موظف است اصل ثمن را مسترد
دارد.
علیهذا با توجه به مراتب فوق نتیجتاً رأی شعبه یازدهم دادگاه تجدیدنظر
استان آذربایجان غربی، مبنی بر اینکه غرامات شامل افزایش قیمت با توجه به
تورم اقتصادی میشود را صائب دانسته و تأیید مینمایم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۳ ـ ۱۵/۷/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
به موجب ماده ۳۶۵ قانون مدنی، بیع فاسد اثری در تملک ندارد، یعنی مبیع و
ثمن کماکان در مالکیت بایع و مشتری باقی میماند و حسب مواد ۳۹۰ و ۳۹۱
قانون مرقوم، اگر بعد از قبض ثمن، مبیع کلاً یا جزئاً مستحق للغیر درآید،
بایع ضامن است و باید ثمن را مسترد دارد و در صورت جهل مشتری به وجود فساد،
از عهده غرامات وارد شده بر مشتری نیز برآید و چون ثمن در اختیار بایع بوده
است در صورت کاهش ارزش ثمن و اثبات آن، با توجه به اطلاق عنوان غرامات در
ماده ۳۹۱ قانون مدنی بایع قانوناً ملزم به جبران آن است؛ بنابراین دادنامه
شماره ۳۶۰ مورخ ۳۱/۳/۱۳۸۹ شعبه یازدهم دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان
غربی در حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص
میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و
انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸ در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و
دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۳۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
در خصوص مرجع صالح به رسیدگی جهت تعیین تاریخ واقعه فوت و یا صدور گواهی فوت
چهارشنبه،۲۱ خرداد ۱۳۹۳
شماره۸۲۸۴/۱۵۲/۱۱۰ ۱۱/۳/۱۳۹۳
مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۱۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۹۱/۱۴ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۱۹/۱/۱۳۹۳ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای سید احمد مرتضوی مقدم نماینده دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء ، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه معاون دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۳۲ ـ ۱۹/۱/۱۳۹۳ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
با احترام، به استحضار میرساند رئیس محترم دادگستری شهرستان خواف با ارسال دو نسخه دادنامه مربوط به شعبه چهارم دیوان عالی کشور به شماره ۰۰۵۲۱ ـ ۱۵/۱۱/۱۳۹۰ و شعبه سوم دیوان عالی کشور به شماره ۰۰۴۶۳ ـ ۱۳/۱۲/۱۳۹۰ که در دادنامه شعبه چهارم اثبات تاریخ فوت (تعیین تاریخ فوت) در صلاحیت هیأت حل اختلاف موضوع ماده ۳ اصلاحی قانون ثبت احوال تشخیص داده شده و در دادنامه شعبه سوم تعیین یا تغییر تاریخ فوت در صلاحیت دادگاه قرار داده شده است، تقاضای طرح موضوع در هیأت عمومی دیوان عالی کشور را به منظور کسب نظر هیأت نموده است. اجمال قضیه به شرح ذیل است:
الف ـ خانم فاطمه مردانی علیآبادی دادخواستی به طرفیت آقای محمد مردانی و غیره و نیز اداره ثبت احوال خواف به خواسته اثبات تاریخ فوت مرحوم بیداله مردانی علیآبادی از تاریخ فوت نامعلوم به تاریخ ۱/۱/۱۳۷۰ تقدیم دادگاه عمومی خواف نموده است. شعبه اول دادگاه عمومی خواف پس از رسیدگی حسب دادنامه شماره ۰۰۰۱۴۸۸ مورخ ۸/۱۰/۱۳۸۹ حکم به اثبات تاریخ فوت مرحوم بیداله مردانی علیآبادی به تاریخ ۱/۱/۱۳۷۰ صادر کرده است. حکم صادره غیابی بوده و بر اثر واخواهی، به شرح دادنامه ۰۰۰۵۲ مورخ ۲۲/۱/۱۳۹۰ تأیید شده است. از این رأی تجدیدنظرخواهی شده و شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر استان خراسان رضوی با این استدلال که دادگاه بدوی در مورد الزام اداره ثبت احوال به ثبت تاریخ فوت اظهارنظر ننموده است، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده کرده است. این بار شعبه اول دادگاه عمومی حقوقی خواف، در مورد الزام اداره ثبت احوال به ثبت تاریخ فوت، مستنداً به بند ج ماده ۳ اصلاحی قانون ثبت احوال و ماده ۲۹ همان قانون قرار عدم صلاحیت به اعتبار صلاحیت هیأت حل اختلاف مستقر در ثبت احوال صادر نموده است و پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال داشتهاند. شعبه چهارم دیوان عالی کشور با این استدلال که دادگاه بدوی میبایست در محدوده تصمیم دادگاه تجدیدنظر اقدام مینمود و تا زمانی که نسبت به دو دادنامه بدوی در دادگاه تجدیدنظر اتخاذ تصمیم نشده، صدور قرار عدم صلاحیت توجیه قانونی ندارد، قرار عدم صلاحیت را نقض و پرونده را به دادگاه عمومی خواف اعاده نمودهاند. دادگاه عمومی خواف بدون اظهارنظر، پرونده را به تجدیدنظر فرستاده است و شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر خراسان رضوی به موجب دادنامه شماره ۰۰۰۹۸۳ مورخ ۱/۸/۱۳۹۰ با نقض دادنامه بدوی (حکم به اثبات تاریخ فوت)، موضوع را در صلاحیت هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال دانسته و پرونده را در اجرای ماده ۲۸ قانون آیین دادرسی مدنی به دیوان عالی کشور ارسال داشتهاند. پرونده به شعبه چهارم دیوان عالی کشور ارجاع و طبق دادنامه شماره ۰۰۰۵۲۱ مورخ ۱۵/۱۱/۱۳۹۰ تصمیم شعبه ۱۷ دادگاه تجدیدنظر خراسان رضوی، قرار عدم صلاحیت تلقی شده و ضمن تأیید، آن پرونده را اعاده کردهاند. (هیأت حل اختلاف را صالح دانستهاند)
ب ـ در پرونده مشابه خانم فاطمه شجاعی سجاوندی به طرفیت اداره ثبت احوال شهرستان خواف به خواسته صدور گواهی فوت برای مرحوم حسین شجاعی دادخواستی تقدیم مینماید. شعبه اول دادگاه عمومی خواف طی دادنامه شماره ۰۰۰۹۷۶ ـ ۲۷/۶/۱۳۹۰ با استناد به بند یک ماده ۳ قانون ثبت احوال قرار عدم صلاحیت به اعتبار صلاحیت هیأت حل اختلاف ثبت احوال صادر و پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال داشتهاند. شعبه سوم دیوان عالی کشور طی دادنامه شماره ۴۶۳/۳ ـ ۱۳/۱۲/۱۳۹۰ استدلال کرده که چون تغییر در تاریخ فوت یا تعیین آن دارای آثار حقوقی تبعی است و محتاج به رسیدگی قضائی میباشد لذا رأی بدوی را نقض و پرونده را جهت رسیدگی اعاده نمودهاند.
ملاحظه فرمایید که شعبه محترم سوم دیوان عالی کشور با استنباط از ماده ۳ اصلاحی قانون ثبت احوال نظری غیر از شعبه محترم چهارم دیوان عالی کشور دارد؛ علیهذا مراتب جهت طرح در هیأت عمومی به خدمت اعلام میگردد.
دادستان کل کشور ـ غلامحسین محسنی اژیه
ج: نظریه نماینده دادستان کل کشور
خواهان دعوی تعیین تاریخ فوت تقدیم کرده و این امر بیانگر آن است که اسناد و مدارک مثبتهای در اختیار نبوده تا اداره ثبت احوال الزاماً آن را ثبت نماید؛ علیهذا چون تعیین تاریخ فوت و یا صدور گواهی فوت ماهیت قضائی دارد و مرجع صالح قضائی میبایست به این خواسته رسیدگی کند رأی شعبه محترم سوم دیوان عالی کشور صائب و مورد تأیید میباشد.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۳۲ ـ ۱۹/۱/۱۳۹۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
مطابق ماده ۹۵۶ قانون مدنی اهلیت برای دارا بودن حقوق، با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام میشود، لذا در صورت نامعلوم بودن تاریخ واقعه فوت یا ادعای خلاف آن، با توجه به آثار حقوقی مترتب بر واقعه فوت، مثل بقاء و زوال اهلیت و حقوق قانونی و وراثت، تعیین یا تغییر آن محتاج به رسیدگی قضایی و احراز واقع است و این امر از صلاحیت هیأت حل اختلاف موضوع ماده سوم اصلاحی قانون ثبت احوال خارج و در صلاحیت دادگاههای عمومی حقوقی است. بنا به مراتب رأی شعبه سوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور صحیح، قانونی و مورد تأیید است. این رأی به استناد ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۲۸/۶/۱۳۷۸ برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور در موارد مشابه لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۲۶ هیأت عمومی دیوان عالی کشور در خصوص صلاحیت دادگاه رسیدگی به دعاوی راجع به اسناد ثبت احوال
شماره۱/۵۹۴۴/۱۵۲/۱۱۰ ۱۲/۷/۱۳۹۱مدیرعامل محترم روزنامه رسمی کشور
گزارش وحدت رویه ردیف ۸۶/۲۹ هیأت عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ و نشر ایفاد میگردد.
معاون قضائی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۸۶/۲۹ رأس ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ ۲۷/۴/۱۳۹۱ به ریاست حضرت آیتالله احمد محسنی گرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور جناب آقای سیداحمد مرتضوی نماینده دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤساء ، مستشاران و اعضاء معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریه معاون دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویه قضائی شماره ۷۲۶ ـ ۲۷/۴/۱۳۹۱ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد: طبق گزارش ۳۰۷۰ ـ ۲۵/۹/۱۳۸۶، ریاست محترم حوزة قضائی شهرستان نطنز شعب هجدهم و سی و هشتم (سابق) دیوان عالی کشور در مقام حل اختلاف در صلاحیت با استنباط از ماده ۴ قانون ثبت احوال مصوب ۱۳۵۵ و نیز مواد ۱۱ و ۵۲۹ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی طی پروندههای کلاسه ۲۰/۲۵۶۹/۱۸ و ۲۴/۱۹۹۷/۳۸ آراء مختلفی صادر نمودهاند با این توضیح که:
۱ـ خانم زری یحیایی در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۸۴ به طرفیت اداره ثبت احوال نطنز، به خواسته ابطال شناسنامه و صدور شناسنامه جدید با تغییر تاریخ تولد از ۱۳۳۹ به تاریخ ۱۳۴۳ در حوزه قضائی شهرستان مذکور اقامه دعوی نموده که در شعبه اول دادگاه عمومی حقوقی این شهرستان ثبت و به لحاظ اینکه محل اقامت خواهان تهران اعلام شده به استناد ماده ۴ قانون ثبت احوال طی دادنامه ۴۱۲ ـ ۲۱/۷/۱۳۸۴ به صدور قرار عدم صلاحیت به شایستگی دادگاههای عمومی حقوقی تهران منتهی گردیده که در شعبه ۹۱ دادگاه عمومی تهران به کلاسه ۸۴/۱۴۵ ثبت و این شعبه هم به لحاظ اینکه به موجب ماده ۴ قانون ثبت احوال خواهان مخیّر بوده دعوی خود را در دادگاه محل تنظیم سند یا در دادگاه محل اقامت خود طرح نماید و در این پرونده دادگاه محل تنظیم سند را برای طرح دعوی انتخاب نموده از خود نفی صلاحیت به عمل آورده و پرونده را جهت حل اختلاف به دیوان عالی کشور ارسال داشته که به شعبه سی و هشتم (سابق) ارجاع و طی دادنامه ۸۴/۷۱۷/۳۸ ـ ۱۸/۱۱/۱۳۸۴ که ذیلاً منعکس میگردد به صلاحیت رسیدگی دادگاه عمومی نطنز حل اختلاف نمودهاند «هر چند به موجب ماده ۴ قانون ثبت احوال مصوب سال ۱۳۵۵ رسیدگی به سایر دعاوی راجع به اسناد ثبت احوال در دادگاه شهرستان یا بخش مستقل محل اقامت خواهان به عمل میآید لکن طبق ماده ۱۱ قانون آیین دادرسی دادگاههـای عمومی و انقلاب در امور مـدنی مصوب ۱۳۷۹ که مؤخرالتصویب و وارد بر ماده ۴ قانون ثبت احوال است، دعوی باید در دادگاهی اقامه شود که خوانده در حوزة قضائی آن اقامتگاه دارد و به موجب ماده ۵۲۹ قانون اخیرالذکر قوانین و مقررات مغایر با آن علیالاطلاق ملغی است، بنا به مراتب و با عنایت به اینکه دعوی به طرفـیت اداره ثبت احوال نطنـز اقامه گردیده، در اجرای ماده ۲۷ قانون مرقوم با تشخیص صلاحیت دادگاه عمومی نطنز حل اختلاف مینماید.»
۲ـ آقای علی خائیان فرزند روحاله طی پروندة کلاسه ۸۶/۱۶۲ شعبه اول دادگاه عمومی حقوقی نطنز به طرفیت ادارة ثبت احوال تهران به خواسته ابطال شناسنامه شماره ۲۴۷۰ حوزه ۶ ثبت احوال این شهرستان و صدور شناسنامه جدید با نام دلسوز و نام خانوادگی هخومنشی اقامه دعوی کرده و دادگاه رسیدگیکننده طی دادنامه ۲۰۶ ـ ۱۳/۵/۱۳۸۶ چنین رأی داده است: «... گرچه طبق ماده ۴ قانون ثبت احوال رسیدگی به دعاوی راجع به اسناد ثبت احوال در دادگاه محل اقامت خواهان به عمل میآید و لیکن چون طبق ماده ۱۱ قانون آیین دادرسی در امور مدنی دعوی باید در دادگاه محل اقامت خوانده اقامه شود و این ماده حکمی مغایر ماده ۴ وضع کرده و از طرفی بر طبق ماده ۵۲۹ از قانوناخیرالذکر قوانین و مقررات موضوعه در موارد مغایر ملغی اعلام شده است بالنتیجه دادگاه محل اقامت خوانده، یعنی دادگاه عمومی تهران صالح به رسیدگی به خواسته دعوی است» پس از ارسال پرونده به تهران و ارجاع آن به شعبه ۱۸۸ دادگاه حقوقی شهرستان اخیرالذکر این شعبه نیز طی دادنامه ۴۱۹ ـ ۸/۷/۱۳۸۶ پرونده ۱۸۸/۶/۷۷۵ از خود نفی صلاحیت کرده که پس از طرح موضوع در شعبه هجدهم دیوان عالی کشور منتهی به دادنامه شماره ۶۳۹ ـ ۸/۸/۱۳۸۶ گردیده است به این شرح: «نظر به موضوع خواسته و ماده ۴ قانون ثبت احوال که نسبت به ماده ۱۱ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی خاص میباشد قرار شماره ۴۱۹ ـ ۸۶ شعبه ۱۸۸ دادگاه عمومی تهران موجه تشخیص و با تأیید آن پرونده جهت رسیدگی در ماهیت امر... به دادگاه عمومی نطنز ارسال و حل اختلاف میشود.»
با عنایت به مراتب فوقالذکر نظر به اینکه از شعب محترم هجدهم و سی و هشتم سابق دیوان عالی کشور با استنباط از ماده ۴ قانون ثبت احوال و مواد ۱۱ و ۵۲۹ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوّب ۱۳۷۹ آراء متفاوت صادر گردیده است به این شرح که شعبه ۳۸ سابق دیوان عالی کشور ماده ۴ قانون ثبت احوال در خصوص صلاحیت دادگاه محل اقامت خواهان را برای رسیدگی به دعاوی راجع به اسناد ثبت احوال به استناد مواد ۱۱ و ۵۲۹ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب منسوخ دانسته ولی شعبه هجدهم دیوان عالی کشور ماده مزبور را معتبر و لازمالاجرا دانسته است، لذا به استناد ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری طرح موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور جهت صدور رأی وحدت رویه قضائی درخواست مینماید.
حسینعلی نیّری ـ معاون قضائی دیوان عالی کشور
ج: نظریه نماینده دادستان کل کشور
قانونگذار که در ماده ۴ قانون ثبت احوال محل اقامت خواهان را برای رسیدگی به اسناد سجلی تعیین نموده است از باب تسهیل کار برای خواهان است و ماده ۱۱ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب هر چند عمومیت دارد و مؤخر از قانون ثبت احوال است اما عقیده دارم تخصیص همچنان به قوت خود باقی است مضافاً اینکه اگر ملاک، محل اقامت خوانده موضوع ماده ۱۱ هم باشد چون خوانده در حقیقت سازمان ثبت احوال است هر کجا دعوا مطرح شود محل اقامت خوانده (به لحاظ حضور نماینده سازمان) محسوب میگردد؛ بنابراین نتیجتاً رأی شعبه محترم هجدهم دیوان عالی کشور را صائب میدانم.
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۶ ـ ۲۷/۴/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
ماده ۴ قانون ثبت احوال مصوّب ۱۳۵۵ که دادگاه محل اقامت خواهان را صالح برای رسیدگی به دعاوی راجع به اسناد ثبت احوال اعلام کرده است برحسب مستفاد از ماده ۲۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی با مقررات این قانون مغایرت ندارد؛ بنا به مراتب رأی شعبه هجدهم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد موافق قانون تشخیص و به اکثریت آراء تأیید میگردد. این رأی طبق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
رأی وحدت رویه شماره ۷۲۵
۲۰/۴/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
گزارش پرونده وحدت رویه ردیف ۸۹/۴۶ هیأت
عمومی دیوان عالی کشور با مقدمه مربوط و رأی آن به شرح ذیل تنظیم و جهت چاپ
و نشر ایفاد میگردد. معاون قضایی دیوان عالی کشور ـ ابراهیم ابراهیمی
الف: مقدمه
جلسه هیأت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف ۸۹/۴۶ رأس
ساعت ۹ روز سهشنبه مورخ۲۰/۴/۱۳۹۱ به ریاست حضرت آیتا... احمد
محسنیگرکانی رئیس دیوان عالی کشور و حضور حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای
محسنیاژیه دادستان کل کشور و شرکت کلیه اعضای شعب دیوان عالی کشور، در
سالن هیأت عمومی تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلاما... مجید و قرائت
گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و
استماع نظریه جناب آقای دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به
صدور رأی وحدت رویه قضایی شماره ۷۲۵ـ ۲۰/۴/۱۳۹۱ منتهی گردید.
ب: گزارش پرونده
احتراماً به استحضار میرساند که براساس گزارش رسیده شعب پنجم و نهم دادگاه
تجدیدنظر استان گلستان در مورد قابلیت تجدیدنظر آرائی که دادگاههای عمومی
در مقام رسیدگی به اعتراض معترض ثالث اجرائی موضوع ماده ۱۴۷ قانون اجرای
احکام مدنی صادر کرده، آراء مختلفی صادر کردهاند که جریان پروندهها را
ذیلاً به عرض میرساند:
۱ـ به موجب پرونده شماره ۱۴۲۲ شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر استان گلستان آقای
مسعود کریمی به عنوان معترض ثالث اجرائی به استناد یک قولنامه نسبت به
توقیف
یک باب منزل مسکونی در پرونده اجرایی شماره ۸۸/۲۳۸ شعبه اول دادگاه عمومی
گرگان که به تقاضای خانم انسیه قربانی ـ محکوم لهای اجرائیه ـ صورت گرفته
اعتراض کرده است. شعبه مزبور به اعتراض نامبرده رسیدگی نموده و طبق دادنامه
شماره ۰۱۷۵۸ ـ ۵/۱۱/۱۳۸۸ مالکیت او را بر منزل توقیف شده محرز ندانسته و
حکم به رد دعوی معترض ثالث صادرکرده است. بر اثر تجدیدنظرخواهی معترض
پرونده در شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر گلستان مطرح رسیدگی قرار گرفته و این
شعبه برابر دادنامه شماره ۰۰۰۴۸ ـ ۱۶/۱/۱۳۸۹ چنین رأی داده است: «... نظر
به اینکه دادنامه تجدیدنظرخواسته در مقام رسیدگی به اعتراض تجدیدنظرخواه به
عنوان ثالث و در راستای مواد ۱۴۶ و ۱۴۷ قانون اجرای احکام مدنی صادرشده و
مستفاد از سیاق عبارت مذکور در ماده ۱۴۷ قانون مذکور که به اعتراضات موصوف
بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و پرداخت هزینه و به هر نحو و در هر
محل که دادگاه لازم بداند رسیدگی میشود، رسیدگی به موضوع تابع تشریفات و
مقررات آیین دادرسی مدنی نمیباشد و تصمیم نهایی دادگاه نیز رأی تلقی
نمیشود تا تابع مقررات مزبور از جمله تجدیدنظرخواهی باشد و هر چند دادگاه
مبادرت به صدور حکم نموده لکن از آنجا که اثر آن صرفاً در حد یک تصمیم
اداری است و مبنای آثار حکم نمیباشد قابلیت تجدیدنظرخواهی نداشته و
غیرقابل اعتراض است و بدین لحاظ قرار رد تجدیدنظرخواهی صادر و اعلام
میگردد...»
۲ـ حسب پرونده شماره ۸۹۰۰۹۵ شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان گلستان آقایان
حمیدرضا آزادمهر و محمد خواجهعلیجهانتیغ هر یک جداگانه و به استناد یک
برگ قولنامه نسبت به توقیف یک قطعه زمین که در اجرای حکم صادر شده از شعبه
ششم دادگاه عمومی گرگان و به درخواست محکوملهای حکم صورت گرفته اعتراض
کردهاند. شعبه یادشده به اعتراض آنان رسیدگی نموده و برابر دادنامه شماره
۰۱۶۵۸ ـ ۷/۱۱/۱۳۸۸ قولنامههای ابرازی نامبردگان را به عنوان دلیل مالکیت
نپذیرفته و حکم به رد اعتراض آنان صادر کرده است. معترضان از این رأی
درخواست تجدیدنظر کردهاند. پرونده به شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان
گلستان ارجاع گردیده و این شعبه به تجدیدنظرخواهی رسیدگی و مطابق دادنامه
شماره ۰۰۳۲۵ـ ۲۰/۵/۱۳۸۹ با قبول اعتراض نامبردگان و احراز مالکیت آنان نسبت
به دو قطعه زمین توقیف شده حکم بر نقض رأی تجدیدنظرخواسته و نتیجتاً رفع
توقیف از دو قطعه زمین مزبور صادر کرده است.
با توجه به مراتب فوق ملاحظه میفرمایید که شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر
استان گلستان رأی دادگاه عمومی گرگان را که به استناد ماده ۱۴۷ قانون اجرای
احکام مدنی صادر شده، رأی به مفهوم مقرر در قانون آیین دادرسی دادگاههای
عمومی و انقلاب در امور مدنی ندانسته، بلکه آن را یک تصمیم اداری و غیرقابل
تجدیدنظر تشخیص داده ولی شعبه نهم همان دادگاه در مورد مشابه رأی را قابل
تجدیدنظر دانسته و به تجدیدنظرخواهی رسیدگی کرده است، لذا در اجرای ماده
۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری تقاضای طرح
موضوع را در هیأت عمومی دیوان عالی کشور به منظور ایجاد وحدت رویه قضایی
دارد. معاون قضائی دیوان عالی کشورـ حسینعلی نیّری
ج: نظریه دادستان کل کشور: تأیید رأی شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان
گلستان
د: رأی وحدت رویه شماره ۷۲۵ ـ ۲۰/۴/۱۳۹۱ هیأت عمومی دیوان عالی کشور
به نظر اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیأت عمومی دیوان عالی کشور، احکام
دادگاهها در مقام رسیدگی به شکایت مذکور در قسمت اخیر فراز اول ماده ۱۴۷
قانون اجرای احکام مدنی مصوّب ۱۳۵۶ و تعیین تکلیف نهایی آن، مطابق مقررات
کلی آیین دادرسی، قابل تجدیدنظر بوده و رأی شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان
گلستان که بر این اساس صادر گردیده است صحیح و قانونی تشخیص میگردد. این
رأی مطابق ماده ۲۷۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور
کیفری، برای کلیه دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور در موارد مشابه
لازمالاتباع است.
هیأت عمومی دیوان عالی کشور
منبع: روزنامه رسمی -- سال ۶۸ شماره ۱۹۶۴۳ شماره ۴۸۹