کد خبر: ۸۱۸۶۳
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۰
گفتگویی صمیمی با مادر شهید آقایی؛
شهید محمد رضا آقایی در سال 1350 در روستای بهجان بخش سیمکان شهرستان جهرم به دنیا آمد سرانجام در 17 دی ماه سال 1365 به شهادت رسید.

اینجانب مراتب احترام خود را تقدیم بازماندگان محترم شهدایی که در راه هدف الهی ،خود را فدای دین حق ودر پیشگاه ربوبیت ادا نموده اند می نمایم واز خداوند متعال رحمت وابسته برای شهدا و عزت وسلامت را برای بازماندگان عزیز مسئلت می نمایم ومراتب شکر گذاری خود را تقدیم می کنم(از فرمایشات حضرت امام ره خطاب به خانواده شهدا(

در خدمت خانواده معظم شهید محمد رضا آقایی در روستای بهجان بخش سیمکان شهرستان جهرم هستیم.

**ابتدا از والده محترمه این شهید بزرگوار خواهش می کنم خودشان را معرفی کنند؟

من صغری پاسالاری مادر شهید محمدرضا آقایی هستم .

 **شهید محمدرضا در چه سالی به جبهه اعزام شدند؟

سال 1365،ودر دو مرحله عازم جبهه ها شدند مرحله اول حدود 45روز در آنجا بودند وبعد برگشتند ومشغول درس خواندن شدند وفصل پائیز بود که مجددا عازم شدند وهمراه با سپاه محمد(ص)به جبهه ها عزیمت نمودند به هنگام وقوع سیل سال 65به ما پیغام دادند که در آنجا چه خبر است؟ما نگران شما هستیم.وما هم نتوانستیم پاسخ ایشان را ارسال کنیم زیرا فرصتی نبود ووسیله ای هم در دست نداشتیم ودر عملیات کربلای 5بود که 17 شبانه روز عملیات بسیار شدیدی به وقوع پیوست وحدود بیستم بهمن ماه ایشان به شهادت رسیده بود وروز 26بهمن هم جنازه ایشان را به اینجا انتقال دادند.

 **چند سال سن داشتند وشغل شان چه بود؟

محصل بود و15ساله بود.

**زمانی که عازم جبهه بود برای شما چه صحبتی داشتند؟

به او گفتم:مادر جان تو هنوز محصل هستی وتنها سرپرست خانواده ای،قدری زود نیست که بروی؟او گفت:نه مادر در حال حاضر نیرو برای سپاه محمد(ص)می خواهند وباید بروم از رفتن او ممانعت نکردیم وتصور کردیم آه او دامن ما را خواهد گرفت بنابراین او را به خدا سپردیم وگفتیم برو به امید خدا.انشاءالله که از کشور وحیثیت مال دفاع کنی وسالم برگردی والآن که احساس می کنم که شهید موجب افتخار جامعه وخانواده افسوس می خورم که چرا فرزندان بیشتری نداشتم تا در راه خداوند تقدیم کنم.

**پدرشان به رحمت خدا رفته اند؟

بله در سال 1359بر اثر سرطان به رحمت خدا رفت وشهید حدود 10ساله بود ودختری هم داشتم که بعد از پدرش او هم فوت کرد.

**چنانچه خاطرات جالبی از شهید به خاطر دارید بفرمایید؟

او همه صحبت هایش را در وصیت نامه ای ذکر کرده است ویک نسخه آنرا هم به بنیاد شهید تحویل داده ایم.وجز خوبی از او هیچ ندیدیم.سال 63خواب دیده بود که امام(ره)از دنیا رفت ومی خواستند ایشان را تشییع کنند ولی خیلی خلوت بود خیلی ناراحت شدم که چرا کسی به همراه جنازه ایشان نیست؟عمامه اش را برداشته وملحفه ای را بر روی جسدش کشیده بودند ودر وصیت نامه اش هم نوشته بود چنانچه شهید شدم مرا در گلزار شهدای روستا به خاک بسپارید وبه عموهایم سفارش دارم که چنین گونه زندگی کنید وبه مادرم هم بگویید که زینب وار باشد ونوشته بود کسانی که با انقلاب همراه نیستند در تشییع جنازه من شرکت نکنند واگر در خانه چیزی سهم می برم در راه خدا انفاق کنید.

**به عنوان مادر یک شهید  صحبت دیگری بویژه برای سایر مادران شهدا دارید بفرمایید؟

سفارش من سفارش شهیدان است وشهید ما هم در وصیت نامه اش به خواهران توصیه کرده بود که زینب وار زندگی کنند وبرادران وعموها،حسین گونه باشند.

(خیلی متشکرم از شما انشاالله خداوند به شما صبر و اجر عنایت بفرماید)/224224

برای اطلاعات بیشتر به زندگی نامه و وصیت نامه شهید مراجعه کنید.

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: