شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۱۰:۳۷:۰۴
کد خبر: ۸۵۲۷۸
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۹


گفت و گو با خيرا... ميرزايي، همرزم شهيد چمران
 

درآمد
 

با خيرا... ميرزايي قرار اوليه براي گفت و گو را در بنياد شهيد چمران گذاشتيم. در آن جلسه که محفلي ماهانه در بنياد شهيد چمران است ياران گذشته او گرد هم جمع مي شوند و به دعا و نياش و گپ و گفت مي پردازند. موضوع گفت و گو را با او در ميان گذاشتيم و به گرمي پذيرا شد. آنچه در پي مي آيد، نگاهي دارد به فرازهايي از همراهي او با چمران.
با تشکر از اينکه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد، لطفاً خودتان را معرفي کنيد و از نحوه ورودتان به دفاع مقدس بگوييد. 
اينجانب خيرا... ميرزايي جانباز 50 درصد، متولد سال 1337 هستم. در سال 1358 در دانشگاه ملي سابق استخدام شدم و در همان دانشگاه ادامه تحصيل دادم. در سال 1359 با آغاز جنگ تحميلي در دانشگاه ملي آن زمان تشکيلاتي بود تحت عنوان «واحد رزمي دانشگاه ملي ايران که اين واحد رزمي دانشگاه ملي ايران» را آقاي مهندس جدي، آقاي مهندس زرگر مهندس ثابتي که از دانشجوهاي آن زمان بودند تأسيس کرده بودند. اين عده در کميته انقلاب اسلامي آنجا هم مسؤوليت داشتند. آموزش نظامي همان جا ارائه مي شد و افرادي که آموزش ديده بودند، خودشان بعدها به همه اقشار آموزش مي دادند هم دانشجوها هم کارمندان و هم اساتيد. در همان مقطع زماني، ما در آنجا يک آموزش کوتاهي ديديم آن هم در کميته انقلاب اسلامي که وابسته به کميته انقلاب اسلامي منطقه دو بود. آقاي دکتر جدي در اين زمان رئيس دانشگاه شدند و چون ايشان از نيروهايي بودند که همه نيروهاي مذهبي و انقلابي را جذب مي کردند. نهايتاً در آبان ماه سال 59 از طريق واحد رزمي دانشگاه ملي و کميته انقلاب اسلامي دانشگاه ملي تعدادي از نيروها سازمان دهي شدند تا بر حسب نيازي که در جبهه هاي نبرد بود اعزام شوند. فعاليت اصلي ما به عنوان گروه هاي سازندگي سنگرسازي بود. آن موقع احساس مي کرديم که بايستي سنگرهاي بتوني ساخت. کارگاهي آنجا بود که فرانسوي ها آن را رها کرده بودند. اين کارگاه را تحويل ما داده بودند که گروه دانشگاهي بوديم. در اصل بنده هم سرپرست کارگرهاي آن کارگاه بودم. صبح زود بلند مي شديم و يک ميني بوس بود که همه نيروها را جمع مي کرديم و به آن کارگاه مي رفتيم و در آنجا شروع مي کرديم به توليد بلوک هاي بتوني. کارخانه اي را هم راه اندازي کرديم که اولين سنگرهاي بتوني را فکر کنم ما در آنجا ساختيم و مي برديم فولي آباد و نزديک هاي حميديرره و اميديه و آنجا سنگرها را مي ساختيم. آرام آرام ديگر بحث سازندگي ما را اغنا نمي کرد. من يک جوان 22 ساله بودم و پر از انرژي. نهايتاً درخواست کردم که در نيروهاي رزمي ديگر ادغام شويم. در نتيجه در ستاد عملياتي جنگ هاي نامنظم که آن موقع شهيد چمران در کاخ نخست وزيري تشکيل داده بودند وارد شديم. در آنجا مانند ديگر نيروهاي رزمنده وارد اردوگاههاي چريکي شديم که آنجا شهيد چمران فرماندهي ستاد عملياتي جنگ هاي نامنظم را به عهده داشتند، ضمن اينکه نماينده مجلس و نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند. شهيد رستمي هم آنجا بود. ولي بعدها فرمانده عمليات منطقه شد. سرهنگ رستمي واقعاً از نيروهاي مخلص و زحمتکش بودند که ما تحت فرماندهي ايشان به عمليات مي رفتيم. يادم مي آيد در يک عمليات شناسايي ايشان فرمانده بودند و من بي سيم چي شدم. در آن شب که يادم نمي رود در تپه هاي الله اکبر در اهواز بوديم. يک بي سيمي روي دوشم گرفتم و به عنوان بي سيم چي حتي توي تيم ايشان فعاليت کردم. بالاخره اين فعاليت ما به همين شکل ادامه داشت.

اولين برخوردي که شما با شهيد چمران داشتيد به چه زماني بر مي گردد؟
 

من قبل از اينکه به جبهه بروم در هر جايي که شهيد چمران سخنراني داشت حاضر مي شدم. حتي يادم هست که محله نازي آباد که بوديم، شهيد چمران را دعوت کرده بودند خيابان شهيد رجايي. در سه راهي نازي آباد مسجدي هست، الان اسم آن مسجد يادم نيست ايشان آنجا سخنراني داشتند. 
آن موقع چريک هاي فدايي خلق و اکثريت و اقليت و طرفداران حزب توده متأسفانه خيلي به ايشان تهمت مي زدند. از آن جايي که امام فرموده بود هر جا مي بينيد که دشمن ضربات و حملاتش را آنجا متمرکز کرده بدانيد که آنجا به نفع انقلاب و نظام است، از همان موقع من طرفدار سخنراني هاي شهيد چمران شده بودم. در کنار ايشان آقاي فخرالدين حجازي بود. خدا بيامرزدش، هر جا سخنراني داشت مي رفتم. با شهيد چمران از طريق سخنراني هايش آشنا شدم در ستاد عملياتي جنگهاي نامنظم با ايشان از نزديک آشنا شدم. خوب خيلي جذب ايشان شدم. همه در اردوگاهها به سخنراني ايشان گوش مي کردند و پاي تريبون سخنراني ايشان مي نشستيم. اگر عکس هاي شهيد چمران را ديده باشيد ايشان همواره با جوانهايي در سنين 17 و 18 يا کمي بالاتر همنشين بوده اند. محبت و نوازشهاي پدرانه و برخوردهاي صميمي ايشان بود که ما را جذب مي کرد. جذابيت معنوي، اخلاق حسنه، مورد تأييد حضرت امام و نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودن، همه اينها عواملي بود که ما را نسبت به ايشان خوشبين مي کرد. خوب ايشان هم اخلاق بسيار خوبي داشت که با نيروهاي پايين دست هميشه متواضعانه برخورد مي کرد. همان روحيه اي که در عکس هاي بنياد شهيد چمران قابل رؤيت است که چگونه با يتيم هاي فلسطيني و لبناني برخورد مي کرد. اينجا هم با بچه هاي رزمنده برخورد پدرانه داشت. يکي از برخوردهاي مستقيم که من با ايشان داشتم در عمليات سوسنگرد بود. دکتر چمران مجروح شده بودند همان عمليات معروفي که خود ايشان چندين بار در تلويزيون مطرح کرده بودند. تقريباً همه با عمليات ايشان در سوسنگرد آشنايي دارند که به تنهايي يک دستگاه از خودروهاي عراقي را گرفته بود و با پاي مجروح غنيمتي را که از عراقي ها گرفت با خودش به عقبه جبهه آورد. ايشان به تنهايي و با يک کلاشينکوف و چند نارنجک به مبارزه با عراقي ها رفته بود. در همان حالت مجروحيت در يک اتاق 9 متري که عکس آن در کتاب نيايش شهيد چمران هست ايشان روي تخت نشسته يک پتويي هم روي پايش کشيده و تمام مسوولان اردوگاه جمع شده اند و مشکلات جبهه را مطرح مي کنند. ايشان هم با نيروي ويژه خدادادي که در درون ايشان بود به نيروها آرامش مي داد و در عين حال فرماندهي مي کرد.

شهيد چمران به عنوان يک فردي که در آمريکا زندگي و تحصيل کرده بود مورد هجوم يک سري تهمت ها قرار داشت. اين کار از جانب چه گروه هايي صورت مي گرفت؟
 

عمدتاً گروهها چپي بودند. عرض کردم من دوستاني داشتم که در گروههاي چپ عضويت داشتند. همه نيروهاي چپ مارکسيست مخالف چمران بودند. مخالف اهداف و ديدگاه هاي ايشان بودند. تهمت هاي مختلفي به ايشان مي زدند. مي گفتند چمران در آمريکا زندگي کرده، اينجا چه مي خواهد؟ در صورتي که شهيد چمران مخلصانه و با تمام وجود در خدمت امام بود و عاقبت به خير شد. او فرمان و دستور امام را انجام مي داد. هرکاري را که امام مي گفت به عنوان يک مقلد فرمان مي برد و همين هم منجر به عاقبت به خيري و عزت و عظمت شهيد چمران شد. خوب آنها هم اين را نمي خواستند. مي خواستند تمام ياران و ياوران صميمي امام که در کنار امام و بازوي امام بودند از بين بروند تا آنها قدرت را به دست بگيرند.

تصويري که از شهيد چمران در حال حاضر در جامعه وجود دارد چقدر واقعي است؟ نسبت به آن چيزي که ايشان بوده چقدر کامل است؟ به تعبير ديگر ايشان چگونه مي تواند الگويي براي نسل جديد باشد؟
 

شهيد چمران واقعاً مي تواند الگو باشد. در کتاب نيايش هاي دکتر چمران يک قسمتي هست که آنجا مي گويد من آن موقع که به دنبال علم مي رفتم به اين دليل بود که آن کساني که علم را بهانه مي کنند و چماقي مي کنند، بر سر مسلمين مي کوبند از کار خود پشيمان شوند. مضمون کلام اين بود. خيلي نکته جالبي است من به اوج علمي برسم آن جايي که ديگر هيچ بهانه اي نباشد وقتي به آنجا رسيدم آدم هايي که با بهانه هاي علمي به اسلام توهين مي کنند را سرکوب کنم، بعد خودم افتاده ترين و متواضع ترين آدمي بشوم که در کتاب نياش ايشان اين گونه است. «مي خواهم بگويم که يک مسلمان، انساني که معتقد است اعتقادش در تمام زواياي زندگيش قابل رويت است مي تواند الگو باشد. مي تواند خوب زندگي کند، سالم زندگي کند و شخصيت علمي باشد در بهترين وضعيت زندگي بکند در عين حال به اعتقاداتش هم لطمه نزند.» ما چمران را اين گونه مي شناسيم. به نظر من حق مطلب به گونه اي که بايد در مورد چمران ادا نشده است. چمران در تمام ابعادش به جامعه عرضه نشده به خدماتش، علمش، روحيه اش، لطافتش، رزمندگي و مبارزه با کفر و الحاد دشمنان خدا، به تمام ابعاد اين شهيد چمران بايد پرداخته شود. اينکه يک اسمي از شهيد چمران باشد، يک خيابان يا دانشگاه و مؤسسه کفايت نمي کند آن راهي که چمران رفت آن هدفي که چمران در پيش گرفته بود متأسفانه در جامعه مي بينيم که پياده نشده، اما مي شود پياده کرد و با الگو قراردادن و با کارهاي فرهنگي و تبليغي و با شناساندن هر چه درست تر شهيد چمران مي توان اين فرهنگ را نهادينه کرد.

يک الگو شعاري داريم يک الگو عملي که مردم آن را در زندگي شان پياده مي کنند. در جامعه ما الگوي شعاري قوي است. مثلاً از بزرگ راه تا معابر بسيار کوچک همه نام شهيدان است. در محرم همه سينه چاک امام حسين(عليه السلام) مي شوند. ولي اين معيارهاي زندگي اين آدم ها در جامعه ما در حال پياده شدن نيست. فکر مي کنيد کجا ضعف داريم که نمي تواند اين الگوها پياده شود؟
 

البته ديدگاه ها مختلف است ولي من شخصاً فکر مي کنم که در مکتب ما خانواده محور است در تعريف جامعه شناسي هم مي گويند که کوچک ترين واحد اجتماعي خانواده است. بعد اين خانواده بزرگ مي شود و بخش، شهرستان، شهر، جامعه ايران و جامعه جهاني را تشکيل مي دهد. اگر تحکيم خانواده شکل بگيرد تربيت و محوريت دين مداري نه دين پنداري دين مداري که به قول حضرت امام(ره)، فقه در تمام زواياي زندگي شما اثرگذار باشد - جاري و ساري شود، اوضاع متفاوت خواهد بود. اگر من در خانواده ضعيف عمل کنم بيرون از خانواده، اجتماع تأثير مي گذارد من باب مثال- حالا ريا هم نباشد- خودم سعي کردم در تمام دوران فعاليتم چه موقعي که دبير انجمن اسلامي بودم، چه موقعي که مدير بيمارستان بودم چه موقعي که کارمند ساده بودم در تمام اين زوايا يکي از محورهايي که به عنوان الگو در زندگي قرار مي دهم همين نماز جمعه است. بهترين پايگاه عبادي سياسي و محکم ترين استوانه اي که مي تواند از نظام به نحو احسن دفاع کند. خوب ما هر هفته تمام اعضاء خانواده در نماز جمعه شرکت مي کنيم. در طول سال ها اين که به عنوان يک معيار براي ما بوده است. هيچ وقت هم ضرر نکرديم. نفعش را در زندگي ام ديده ام. خوب اين الگوها را بگيريم و بعد در جامعه بتوانيم اشاعه بدهيم اين است که بايد از خانواده شروع کرد.

يعني اين امر را بازتاب اين مسئله مي بينيد که شما الگوهاي تربيتي خود را از امثال شهيد چمران گرفتيد؟
 

بله، دقيقاً الگوهاي تربيتي به عنوان مدير خانواده و جامعه بحث ديگري دارد. به عنوان مدير خانواده از بزرگاني مثل چمران الگوبرداري کرده ام. موفقيت در اعتقادي بودن بچه هايم را در اين مي بينم که از اين مجموعه توانستم ترشحات فکري- ذهني و اعتقادي را از مساجد هيئت هاي مذهبي و جامعه علمي که در آنها حضور داشتم استفاده کنم. بعد توانستم با همان روش در تربيت مديريت خانواده عمل کنم.

اگر شهيد چمران زنده بود و در جامعه کنوني ما قرار داشت چه رفتاري مي کرد؟
 

کسي مانند شهيد چمران مانند ساير مسلمانان معتقد برخورد مي کرد. وقتي کسي زيربناي فکريش با يک فرهنگ غني اعتقادي مثل مکتب اسلام بسته شد اين آدم ديگر تغيير نمي کند. اين روش انبيا و ائمه است. هيچ پيغمبري، پيغمبر بعدي را تکذيب نکرد. وقتي شما خط را گم نکرديد ديگر در هر جايي ولو اينکه ترور شخصيت بکنند ولو اينکه هر تهمت و افترايي به شما ببندند کار خودتان را مي کنيد. بنابراين در اين جامعه هم با همان تفکر زندگي مي کرد و اداره مي کرد.

فکر مي کنيد برخورد جامعه با شهيد چمران چه طور مي شد آن هم جامعه امروز؟
 

نمي توان پيش بيني کرد. الان خيلي چيزها تغيير کرده. جامعه امروز ما جامعه اي که افرادي چون چمران به دنبال آن بودند نيست. تفکر امام نيز با جامعه امروز ما فاصله دارد. جامعه امروز جامعه اي نيست که آن تفکرات و مبارزات در راستاي آن صورت گرفت. اما هنوز افرادي هستند که در اعتقادشان در دينشان و در تفکرشان محکم و ثابت قدم هستند. اينان اين جامعه را مطلوب حال خودشان نمي دانند. در خيلي از جاها به عنوان يک نيرو ارزشي جايگاهي نمي بينند. مثلاً ما در يک مجلس عروسي مي خواهيم برويم، مظلوميم، تک هستيم اصلاً جايگاهي نداريم چون رعايت موازين شرعي در مجالس ما نمي شود. يا بايد آن مجلس را ترک کنيم يا مثلاً آخر مجلس برويم که همه آن بند و بساط ها جمع شده باشد. انشاالله خداوند کمک کند مسئولان فرهنگي تلاش هاي فرهنگي عميقي انجام دهند تا اوضاع تغيير کند. دشمن خيلي کار کرده است.

شهيد چمران براي شما و دوستانتان به عنوان الگويي نظامي مطرح بود يا الگوي زندگي شخصي؟
 

من معتقدم همين بحثي که شما در نهاد خانواده مطرح مي کنيد، اگر زندگي شخصي چمران و رابطه بسيار عاشقانه اش با همسرش بررسي شود، مي توان به جواب اين سئوالها رسيد. فکر مي کنيد ضعف الگوسازي در مورد شهيد چمران چيست؟ در کدام بخش مسئولان فرهنگي ما نتوانستند از شهيد چمران الگوي مناسبي بسازند؟
 

ببينيد عمدتاً ما وقتي کلمه فرهنگي را به کار مي بريم يک بحث عام را مطرح کرده ايم. من عرض کردم آدمي که مطرب است و کارهاي خلاف شرع مي کند مي گويد کار فرهنگي مي کنم. آدمي هم که دعاي کميل مي خواند و اعمال مذهبي انجام مي دهد مي گويد کار فرهنگي انجام مي دهم. ببينيد چون يک واژه عام است عموميت دارد. اما بايد تعريف مشخص از باب فرهنگ و فرهنگ سازي صورت گيرد. اگر شهيد چمران امروز بود و در حيات اجتماعي ما حضور پيدا مي کرد - البته ايشان حضور دارند چون آيه قرآن است که شهيدان زنده اند و نزد خداي خود روزي دارند آنها زنده اند منتهي اين ما هستيم که نمي توانيم اين را درک بکنيم- به چه نوع کار فرهنگي و پايه اي مي پرداخت بايد کار شود. مسئولان فرهنگي ما مسئولان نهادهاي مختلفي که در اين قضايا دست دارند، در معرفي شخصيت چمران و ساير بزرگان بايد بکوشند. امام بي دليل نمي گويد مطهري پاره تن من بود. چون ايشان بستر فرهنگ اسلامي را تقويت مي کرد. چرا بسياري با تفکرات چمران مخالف بودند؟ چون خوب کار مي کرد و بر جوانان تأثير داشت. امري که همه بايد از بزرگاني چون چمران و مطهري ياد بگيريم.

در پايان، اگر توصيه اي داريد، بفرماييد.
 

التماس دعا و تشکر داريم از شما از مجموعه همکارانتان به دليل کار بسيار خوبي که انجام مي دهيد. ما در دهلاويه هم که بوديم چند جوان خوب آمدند به ما گفتند آقا ما جوانيم نمي دانيم آن موقع چه خبر بوده شما به ما بگوييد. از آن دوران برايشان گفتيم از فداکاريها و ايثار جوانان اين مرز و بوم. به شما جوانها و به عزيزاني که به هر حال به نوعي خاطرات را مي شنوند، توصيه مي کنم که بهترين فعاليت در زندگي، رفتن به دنبال ارزش هاي اعتقادي و ديدگاه هاي مکتبي است. آن هم مکتب اسلام که عالي ترين و بهترين مکتب است. شما از ريزترين مسايل زندگي شخصي تا پيچيده ترين مسايل بين المللي را در همين مکتب مي يابيد. و اگر انشاا... توکل به خدا هم داشته باشيد قطعاً موفق مي شويم و به عنوان جامعه الگو که قرآن مي فرمايد: «وکذلک جعلنا کم امه وسطا لتکون شهدا علي الناس» مي توانيم مصداق اين آيه بشويم. 

نام:
ایمیل:
* نظر: