خصوصیات انسانِ مجاهد
انسانِ مجاهد مأیوس نمیشود. مغرور نمیشود. طلبکار نمیشود. شعارش خدمت به خلق برای خدا است، نه خدمت به خلق برای خلق. طلب از خلق ندارد و انتظار تشکر ندارد. مثل انبیاء است که به خلق خدمت میکردند و خلق آب دهان به صورتشان میانداختند، اما آنها باز هم خسته نمیشدند. مردد نمیشدند. پشیمان نمیشدند. چون خدمت به خلق میکردند نه برای خلق، که برای خدا. و این آموزهی بزرگ انبیاء است برای بشری که میخواهد رشد کند.
حضور در مناطق محروم، سرکشی به بیمارستانهای محرومِ داخل شهر، عیادت از مریضهایی که عیادت کننده ندارند و کسی بهشان نمیرسد، رفتن به یتیمخانهها و دست کشیدن بر سر یتیمان و محبت کردن به آنها، توجه به گداخانهها اگر وجود دارند، رسیدگی به «ابناء السبیل» در راه ماندهها، سر زدن به خانوادههای زندانیهایی که سر یک موضوع ساده مثل تصادف گرفتار زندان شدهاند، سرکشی به خانوادههای بیسرپرست، سرکشی دیوانهخانهها، به کسانی که بیماریهای فوقالعاده سختی دارند که هیچ کس به آنها سر نمیزند، کمک به سالمندان و حضور در خانهی سالمندان. این کاریاست که انبیاء میکردند. این کاریست که امیرالمومنین میکرد. این کاریست که پیامبر اکرم و اولیاء خدا میکردند.
انسان وقتی قدر نعمتها را بیشتر میداند که واقعیتهای جامعه را بیشتر بفهمد. شما دانشجویان، چند سال دیگر دکتر یا مهندس میشوید، ولی از اینها مهمتر این است که آدم بشوید. ما در حوزه و دانشگاه ملّا زیاد داریم، ولی آدم کم داریم. در این اردوهای جهادی آدم میشوید. قدر آن را بدانید. حضرت امیر میفرمایند: «یا ایها الناس توبا لمن خالت اهل ذلت و المسکنه ای مردم! خوش به حال کسانی که با خاکساران و بینوایان رفت و آمد میکنند.» یعنی از دیدِ حضرت، توفیقی از این بالاتر نیست که وقت مردم با فقرا و محرومین سپری شود و روز و شب بین آنها زندگی کنند. «اهل ذل» یعنی کسانی که در جامعه جزو افراد ذلیلاند، و «المسکنه» یعنی کسانی که مسکیناند.
در آیهی نهم از سورهی حشر، دربارهی انسانهای برگزیده که مورد عنایت خداوند هستند میفرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَه» آنها کسانیاند که ایثار میکنند، از چیزهایی که واقعاً حق خودشان است میگذرند، از چیزهایی که حقِ مشروع و نیازهای طبیعیشان است. از راحتی و خواب و خوراک خویش میگذرند. «وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَه» با اینکه اینها مخصوص خودشان است و اگر خودشان استفاده کنند، همه میپذیرند. «وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» آن کسی که بتواند در دنیا نفس خودش را کنترل کند و قدرت ایثار و گذشت پیدا کند، رستگار میشود.
پیامبر فرمودند که «مهربانترین شما کسانیاند که به فکر خودشان نباشند، خودشان ساده و راحت زندگی میکنند و بیشتر به فکر دیگرانند.» و این رابطهای است میان مهربانی و زهد. سخت گرفتن بر خود، ساده گرفتن بر دیگران.
شخصی از امیرمومنان پرسید: از نظر شما یک انسان دینی و مومن چگونه آدمیست؟ حضرت فرمودند: خودش از دست خودش در عذاب است. یعنی بر خودش سخت میگیرد، اما مردم از دست او در آسایشاند و همیشه در حال خدمت است.
شهید چمران روزِ قبل از شهادت، با بدن خوش اینگونه صحبت میکند: «ای پا میدانم که از تو چقدر کار کشیدم، ولی کمی دیگر صبر کن تا به تو آرامش مطلق بدهم. ای دستها میدانم با شما چه کارها کردم و لحظهای به شما فرصت استراحت ندادم. ای چشمها من نگذاشتم شبها بخوابید…» همینطور با اعضای بدنش صحبت میکند که من به شما سخت گرفتم، برای اینکه دنیا فرصت جهاد و تلاش است. جای خوابیدن نیست. بعدها آنقدر در قبر میخوابیم تا بپوسیم. در این پنجاه یا شصت سال که زندگی میکنیم، نباید خوابید.
حضرت امیر علیه السلام میفرمایند، مومن کسیست که نفس خودش را رها نمیگزارد که هر کاری انجام دهد. خودش را مهار میکند و در مشت میگیرد و دائم در حال کنترل است. از دست خودش در رنج است. اما خلق از دست او در آسایشاند. نفس خودش را به زحمت میاندازد برای آخرتش. از خواب و خوراک کم میکند و به تلاشش میافزاید، به تلاشِ علمی و عملیاش. برای خدا به خلق خدمت میکند.
فرمود: الدنیا دار العمل والآخرة دار الحساب على العمل. امروز روزِ عمل است و حسابی در کار نیست. این حسابکشیهای دنیا، حسابکشی نیست. کسانی هستند که در انقلاب و جنگ چقدر فداکاری کردند، ولی اثری از آنها نمیبینی. در زاویهها پنهاناند و کسی آنها را نمیشناسد. دنیا به این معنا، خر تو خر است. یعنی کسی نباید فکر کند همه در دنیا به پاداش کارهایی که کردند یا نکردند، میرسند. فقط خدا میداند که حقیقتاً چه کسی فداکاری کرده است. در جنگ معمولاً سی یا چهل نفر را میشناسیم و فکر میکنیم که همهی آدمهای جنگ همینها بودهاند؛ در حالیکه چند هزار برابر این آدمهایی هستند که هیچ کسی آنها را نمیشناسند. حتی در محله و خانوادهی خود هم ناشناختهاند. حساب و کتابِ اصلی در آخرت است.
در دنیا، سیاست و اقتصاد در دانشگاه اینطور است که یک لحظه انسانها با شما هستند، لحظهی بعد بر شما. یک بار عزیز میشوی، بار دیگر ذلیل. در همین دورانِ خودمان، چقدر عزت و ذلت افراد را دیدیم. کسی نباید دل به این چیزها ببندد. یک روز مورد احترام قرار میگیری و روز دیگر مورد فحش و ناسزا.
از همینجاست که نباید با هیچ کس معامله کرد، حتی با بهترین انسانها؛ چون حداقلاش این است که اشتباه میکنند. انسان است و خطا میکند. ولی خداوند نه خطا میکند نه خیانت؛ «هو الوفی». خدا میبیند که انسان چه میکند. آدمِ جهادی را میشناسد و قدر زحماتش را میداند. و فرمود هر کاری انجام دهید ثبت میشود. هر کاری کنید برای رشد خودتان انجام میدهید. نه بدهکار هستید و نه طلبکار.
فرمودند: «کن فی الناس ولاتکن معهم، در بین مردم جامعه باش و خدمت کن، اما قلبات با مردم نباشد.» تو ممکن است به کسی خدمت کنی ولی او به تو خیانت کند.اینها ارزشهای بالاییست.
رشد احساس و عاطفه در اردوهای جهادی
بُعدِ دیگری که آدم در اردوهای جهادی رشد میکند، بعد احساس و عاطفه است. انسان مومن باید احساساتی باشد. البته احساسات نباید بر عقل غلبه کند، اما احساسات خیلی مهم است. انسانهای بیعاطفه، بسیار نفرتانگیز و کثیف هستند. یکی از علائم بیایمانی بیعاطفگیست. کسی که احساس ندارد، اهل زحمت و ترحم به خلق نیست و دلش برای کسی نمیسوزد. قرآن میفرمایید چنین کسی انسان نیست و چهارپاست. از چهارپا هم بدتر است، چون حیوانات هم عاطفه دارند. پیامبر فرمود چطور مومن میتواند شب سیر بخوابد در حالی برادر یا خواهرش گرسنه و برهنه است؛ یا چگونه میتواند گریهی یک بچه یتیم را بشنود ولی با بچهی خودش بخندد و با آن تفریح کند. پیامبر فرمود کسی که اینطور باشد جزو امت من نیست. و باز در جای دیگر فرمود: «ان ابعد الناس من الله القلب القاسی؛ دور ترین خلق از خداوند و منفورترین فرد نزد خداوند، قلبهای بی احساس است.» مانند کسانی که گریهی مردم را میشنوند و مشکلات مردم را میبینند، اما بهراحتی رد میشوند.
هفتهی پیش در تهران در روزنامه خواندم که در یکی از محلههای بالاشهر (چون پایین شهر اگر کسی تصادف کند صد نفر به کمکش میآید بالا شهر است که سرهایشان را بالا میگیرند و رد میشوند) یک موتور تصادف کرده بود و حدودِ یکی دو ساعت روی زمین جان میداده، ولی کسی نبود که او را به بیمارستان ببرد. در حالیکه در پایین شهر یا یک روستا اگر کسی روی زمین بیفتد مردم رد نمیشوند. پیامبر فرمود: «الجُلس من الاغنیاء یُمیت القلب؛ نشت و برخواست با سرمایهداران قلب انسان را میمیراند.» یعنی اگر با سرمایهداران و مرفهینِ بیدرد نشت و برخواست کنیم، خودمان هم آدم بیدردی میشویم. بیغیرت میشویم و احساسات انسانیمان میمیرد. فرمود: «مجالست الموتا تمیت القلب. با مردهها نشت و برخواست نکنید که قلبتان میمیرد.» کسی از حضرت پرسید مردهها چه کسی هستند؟ فرمودند: «کُل غنیٍ مترف؛ مرفهین بیدرد.» کسانی که یک هدف بیشتر ندارند: خوشگذرانی. فرمودند که اینها مردهای متحرک هستند. با اینها رفت و آمد نکنید که مثل اینها میمیرید.
از آن طرف بهعکس فرمودند: با فقرا زیاد رفت و آمد کنید و بین فقرا باشید. احساسات انسانی در فقرا بیشتر است. فقرا قدرشناستر هستند. با اینکه مشکلاتشان زیاد است ولی راضیتر هستند. فساد هم در فقرا از ثروتمندها کمتر است. فقر و ثروت هر دو انسان را فاسد میکند. هم فقر برای ایمان و اخلاق و رشدِ انسان خطرناک است و هم رفاه؛ تعادل خوب است. اما اگر آمارگیری شود، معلوم میشود که مفاسد اخلاقی در مناطقِ بالاشهر بیشتر از مناطق پایینشهر است. فقرا معمولاً سالمتر و راضیتراند از ثروتمندا. ثروتمندان بیدرد که حلال و حرام نمیدانند، هیچ وقت راضی نمیشوند. یعنی هرچه تفریح کند، باز هم احساس کمبود میکند و یک تفریح جدید میخواهد. اما آن فقیر تا یک مسافرت کوتاهی مثل شاهعبدالعظیم یا مشهد یا شمال میرود تا یک هفته پر از نشاط است. لذت بیشتری از زندگی میبرد. اغنیاء دارند و دیگر لذت نمیبرند، فقرا ندارند و لذتش را میبرند. امیرالمومنین فرمودند: «ما ابعد الخیر من همتُ بنتُ و فرجه؛ چقدر دور است خیر و ارزش از طبقات خوشگذران و بیدرد»