کد خبر: ۹۹۵۶۹
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۳
بررسي تحولات سوريه در گفت‌وگو با دكتر سيدهادي سيد‌افقهي، كارشناس ارشد مسائل غرب آسيا
به گزارش تنویر ، پيروزي ارتش سوريه در حلب موفقيت بزرگي نه تنها براي دولت سوريه بلكه براي ايران و روسيه نيز محسوب مي‌شود و نه تنها معادلات قدرت در سوريه بلكه در منطقه را نيز تحت تأثير خود قرار مي‌دهد. با كنار گذاشته شدن امريكا و غرب از مذاكرات سياسي سوريه جاي پاي روسيه در سوريه بيش از هر زماني مستحكم‌تر مي‌شود و ايران نيز قدرتي فوق‌العاده كسب مي‌كند. تحولات حلب با همكاري روسيه و ايران درحالي اتفاق افتاد كه دولت باراك اوباما، روزهاي پاياني خود را مي‌گذراند و كاخ سفيد مي‌رود تا رئيسي جديد از جنس جمهوريخواهان اما با ادبيات و ويژگي‌هاي متفاوت به روي خود ببيند. دونالد ترامپ، رئيس‌جمهور منتخب امريكا گفته اولويتش مبارزه با گروه‌هاي تروريستي و همكاري با روسيه است تا جنگي تمام‌عيار عليه تروريسم شكل بگيرد. اوباما درحالي كاخ سفيد را ترك مي‌كند كه تلاش زيادي كرد تا مانع پيروزي نيروهاي مقاومت در حلب شود و با آزادسازي اين شهر به نظر مي‌رسد معادله جديد در سوريه را پذيرفته است. كنار گذاشتن واشنگتن از مذاكرات سه جانبه روسيه، تركيه و ايران درباره سوريه كه بعد از چهار دهه اتفاق افتاده بيانگر اين است كه امريكا به نوعي سوريه را به روسيه واگذار كرده است. سيد‌هادي سيد‌افقهي، كارشناس مسائل غرب آسيا در گفت‌وگو با «جوان»، درباره پيوستن تركيه به محور مسكو- تهران گفت: «چرخش تركيه متناسب با تحولات ميداني سوريه بود كه به نفع محور مقاومت در جريان است و تركيه براي اينكه حداقل دستاوردهاي خود در سوريه را حفظ كند به سمت تهران – مسكو گرايش پيدا كرد». به گفته افقهي سياست خارجي ايران بايد به سرعت و همزمان با سياست نظامي و امنيتي در سوريه باشد؛ يعني به همان قدرتي كه حضور ايران در بعد مستشاري و نيروهاي مقاومت در عرصه ميداني تعيين‌كننده و اساسي است. دستگاه ديپلماسي ما بايد پيروزي‌هاي ميداني را با فعاليت‌هاي سياسي پيگيري كرده و بتواند مطالبات مردم منطقه و نيروهاي مقاومت را به نتايج مثبت سياسي تبديل كند.

 ***

باتوجه به اينكه حلب نقطه آغاز بحران سوريه بود و جبهه عربي- غربي با همه توان تلاش ميكرد با كنترل اين شهر طرح سرنگوني نظام سوريه را عملي كند، به نظرتان آزادي حلب از لحاظ ميداني و سياسي چه نتايج و پيامدهايي بر آينده بحران سوريه خواهد داشت؟

يكي از نتايج و پيشدرآمدهاي نتايج استراتژيك اين آزادسازي بزرگ، نشست كشورهاي مختلف چه طرفدار دولت و مردم سوريه و چه مخالف نظام سوريه و حاميان تروريستها است و همه اين كشورها به اين نتيجه رسيدند كه بايد بنشينند و فكر اساسي و راهكار سياسي براي بحران سوريه به غير از راهبرد نظامي داشته باشند. كشورها با يكديگر رايزني كردند و نشست سه جانبه وزراي خارجه ايران، تركيه و روسيه در مسكو برگزار شد و تحولات سوريه مورد بررسي قرار گرفت و نتيجه اين گفتوگوها منجر به پيشنهاد آتشبس سراسري در سوريه شد. مسئله آتشبس هم از دل اين نشست بيرون آمد و سپس مرحله سياسي مطرح است كه قرار است در شهر آستانه، پايتخت قزاقستان برگزار شود و مسئله نظارت بر آتشبس را بررسي خواهد كرد. برگزاري نشستهاي متعدد يكي از نتايج مثبت پيروزي بزرگ نيروهاي مقاومت در حلب است و قطعاً بعد از اين ما شاهد تغيير معادلات جدي در سوريه و منطقه خواهيم بود كه به نفع محور مقاومت و مردم سوريه و حتي فلسطين و كل مردمان آزادهاي كه در سطح منطقه با ديكتاتورها و مستبدين و نفوذ استكبار جهاني مبارزه ميكنند، خواهد بود و اين يكي از متغيرهايي است كه توابع سياسي و نظامي و رواني و تبليغاتي پشت سر خود خواهد داشت.

پس از آزادي حلب، تركيه به محور ايران و روسيه پيوسته و مذاكرات سه جانبهاي بين سه كشور در جريان است. باتوجه به اينكه تركيه همواره يكي از حاميان معارضان بود، چرخش ناگهاني آن به سمت مسكو- تهران ناشي از چه عواملي است؟ اصولاً آيا همگرايي تركيه با روسيه در سوريه باتوجه به اختلاف منافعي كه بين دو طرف وجود دارد، عملي است؟

من با واژه محور موافق نيستم. اين يك گفتوگوي مشترك بين دو طرف پيروز يعني ايران و روسيه با تركيه است كه به عنوان بازنده اين بازي انجام ميشود. نشست وزراي خارجه درحالي برگزار شد كه ايران و روسيه دست برتر را در تحولات ميداني سوريه داشتند و تركيه براي اينكه بازتاب پيروزي در حلب به مناطق ديگر سوريه سرايت نكند و گروههاي تروريستي تحت حمايتش بيش از اين بازنده ميدان نباشند مجبور شد به خواستههاي روسيه و ايران كه حاميان اصلي دولت و مردم سوريه هستند تن دهد. تغيير موضع تركيه ناگهاني نبود و به تدريج انجام شد و هر قدر پيروزيهاي محور مقاومت گسترش مييافت تركيه در محاسبات خود تجديد نظر ميكرد هرچند سعي كرد از روش نفاق و ريا و عوامفريبي استفاده كند ولي با همان روشها هم نتوانست به اهداف خود برسد و مجبور به تغيير رويه شد.

پس از سرنگوني جنگنده سوخو 24 روسيه به دست تركيه بر فراز خاك سوريه در نوامبر 2015 و بروز تنش جدي بين روسيه و تركيه، ديديم رجب طيب اردوغان، رئيسجمهور تركيه بعد از تهديدها و تحريمهاي مسكو عليه تركيه، براي عاديسازي روابط دو طرف به مسكو سفر كرد و مجبور شد از روسيه معذرتخواهي كند و قبول كرد كه نسبت به كشته شدن خلبان روسي غرامت بپردازد و مسببين اين حادثه را محاكمه كند. بنابراين چرخش تركيه متناسب با تحولات ميداني سوريه بود كه به نفع محور مقاومت در جريان است و تركيه براي اينكه حداقل دستاوردهاي خود در سوريه را حفظ كند به سمت تهران – مسكو گرايش پيدا كرد.

علت اينكه تركيه هم به اتحاد با روسيه و ايران به عنوان دو قدرت پيروز تن داده اين است كه برگههاي خود را سوخته ميبيند، هرچند برگههاي ديگري هم دارد ولي خيلي از كارتهاي آنها ديگر ارزشي ندارد و سوخته تلقي ميشود، مخصوصاً ضربه هولناكي كه كودتاي نافرجام 15 جولاي 2015 به ارتش تركيه زد، از لحاظ معنوي كل سيستم حاكميتي تركيه را تحتالشعاع قرار داد. مشكلات آنكارا با همسايگان و درگيريهاي داخلي با كردها و عدم حمايت جدي امريكا به ويژه دولت جديد دونالد ترامپ را هم بايد به اينها اضافه كنيم، به خصوص مسئله ترامپ كه معلوم نيست چه سياستي در مقابل تركيه اتخاذ خواهد كرد و تاكنون درباره تحولات تركيه به طور صريح اعلام موضع نكرده است. همه اين مسائل تركيه را به اين نتيجه رساند كه بايد سياستهاي خود در سوريه را تغيير دهد. لذا تركيه يك چشم به روسيه و ايران و يك چشم به امريكا دارد و سعي ميكند بين تروريستها و روسيه و ايران واسطه باشد. تركيه از شكست تروريستها در سوريه سعي دارد به عنوان اهرم فشاري به اين گروهها استفاده كرده و از آنها امتيازاتي بگيرد و همان امتيازات را به روسيه و ايران بفروشد تا بتواند دستاوردهايي از تحولات سوريه به دست آورد.

تركيه و تروريستها، بازنده اصلي سوريه هستند و ساير مناطق مثل ادلب، جثرالشغور و الباب كه دست تروريستها است در وضعيت فعلي باقي نميماند و تركيه ميداند كه اين مناطق براي هميشه دست تروريستها نخواهد بود و اين مناطق در آينده آزاد خواهند شد و بحران شش ساله سوريه زماني حل خواهد شد و الان براي اينكه خودش در معادلات سياسي آينده سوريه سهمي داشته باشد به تكفيريها فشار ميآورد. برخي تروريستها از دست اردوغان ناراحت هستند و ممكن است ضربات سهمگيني را در داخل، به تركيه وارد كنند. تركيه به تروريستها گفته بايد به راه حل سياسي در سوريه تمكين كنند تا شايد در دولت آينده سوريه و پارلمان و هيئت دولت امتيازاتي به آنها بدهند ولي اگر به جنگ ادامه بدهند شرايطي بدتر از حلب در انتظار آنها خواهد بود، چون نيرويي كه در حلب آزاد شده قويتر از قبل است. از طرفي، اهميت ادلب و الباب به اندازه حلب نيست و نه ارتش سوريه وضعيت قبل حلب را دارد و نسبت به گذشته قويتر شده است. تصور من اين است كه تركيه به هر دليلي ميخواهد وارد عمل شود و در واقع خود را كبوتر صلح نشان دهد اما اين كشور نقشي بزرگتر از حجم حقيقي خودش ايفا ميكند.

من شك دارم كه تركيه بتواند در اين زمينه موفق شود چون اين كشور بازيگر بزرگي در حد و اندازه ايران و روسيه نيست اما ايران و روسيه با هماهنگيها و مشاورههايي كه در سطوح مقامات سياسي و نظامي دارند تلاش ميكنند كه اين جنگ شش ساله به پايان برسد و به زودي مرحله بازسازي سوريه شروع شود. بنابراين اميدوار هستيم كه تركيه حجم حقيقي خود را درك كند و صادقانه جلو بيايد و به صورت فرصتطلبانه وارد عمل نشود. اگر تركيه بخواهد اين شيوه را ادامه دهد هم خود متضرر ميشود و هم متحدانش در داخل سوريه آسيب ميبينند.

برخي ناظران اين را مطرح ميكنند كه مذاكرات دوجانبه روسيه با تركيه كه بدون حضور ايران در جريان است به معني دور زدن احتمالي تهران است و ممكن است روسها توافقاتي را با تركيه براي كسب منافع بيشتر در سوريه انجام دهند. اين تحليلها چقدر قابل قبول است؟

اين يك جنگ رواني است كه توسط رسانههاي غربي عليه نقش محوري ايران در سوريه انجام ميشود. نشست مسكو بين سه وزير ايران، روسيه و تركيه بود و مذاكراتي كه انجام شد بين سه كشور بود و نتيجه مذاكرات دوجانبه تركيه و روسيه به طور مرتب به مقامات ايران و دولت سوريه گزارش ميشد و سرگئي لاوروف، وزيرخارجه روسيه گفت كه مسكو تمام جزئيات مذاكرات با تركيه را با شركاي ايران و سوريه در جريان ميگذارد. وقتي اين توافقنامه بين روسيه و تركيه نهايي شد روسها يك نسخه به ايران و يك نسخه هم به سوريه فرستادند و گفتند كه اگر اين دو كشور امضا كنند قابليت اجرايي خواهد داشت.

ايران موافقت خود را اعلام و حسن روحاني، رئيسجمهور ايران هم در ديدار با وليد المعلم، وزير خارجه سوريه آن را تأييد و دولت سوريه هم موافقت خود را اعلام كرد. هر دو كشور شروط خودشان را داشتند و دولت سوريه گفت كه گروههاي تروريستي داعش و جبهه النصره بايد از اين آتشبس مستثني باشند و حتي گروههايي كه با اين دو گروه همكاري ميكنند و شريك آنها هستند هم مستثني شوند و آتشبس شامل آنها نميشود. ايران نيز تأكيد كه آتشبس شامل داعش و جبهه النصره نميشود. بنابراين چگونه ميتوان گفت تركيه و روسيه، ايران را دور زدند؟ از طرفي تنها سه كشور تركيه، ايران و روسيه در نشست آستانه حضور خواهند داشت و تمهيداتي براي گفتوگوهاي دولت سوريه و معارضان اتخاذ خواهد شد.

عربستان سعودي، قطر، امارات و مصر پس از آنكه وقتي پرونده به شوراي امنيت سازمان ملل منتقل ميشود دعوت ميشوند. ايران هميشه در محور بوده و حضور مستشاري در سوريه دارد و در كنار حزبالله لبنان روي زمين تحولات را به پيش ميبرند. مگر ميشود كشوري كه در عرصه ميداني حرف اول را ميزند بتوان دور زد و چنين چيزي اصلاً امكانپذير نيست.

بحثهاي زيادي درباره وضعيت سياست خارجي ايران بعد از حلب مطرح است. به هرحال، ايران سهم قابل توجهي در آزادسازي حلب و تغيير شرايط ميداني در سوريه داشت. اين را چطور ميتوان در صحنه سياسي ترجمه كرد؟ به نظر شما سياست خارجي ايران بايد چگونه باشد تا دستاوردهاي بشتري از پيروزيهاي اخيري كه در عرصه ميداني به دست آمده داشته باشد؟

سياست خارجي ايران بايد به سرعت و همزمان با سياست نظامي و امنيتي در سوريه باشد. يعني به همان قدرتي كه حضور ايران در بعد مستشاري و نيروهاي مقاومت در عرصه ميداني تعيينكننده و اساسي است دستگاه ديپلماسي ما بايد اين پيروزيها و ظرفيتهاي ميداني را با فعاليتهاي سياسي پيگيري و بتواند خواستهها و مطالبات مردم منطقه و نيروهاي مقاومت را به ثمرات و نتايج مثبت سياسي تبديل كند. در غير اين صورت ممكن است ديگر رقباي ما مثل روسها از اين مسئله بهرهبرداري بكنند و خود را پيروز ميدان اعلام كنند و حضور خود را اينگونه توجيه كنند كه ما بوديم كه معادلات را در سوريه تغيير داديم. به تناسب حضور قوي ميداني دستگاه ديپلماسي ايران بايد قوي باشد اما دستگاه ديپلماسي ما به آن حد نرسيده است.

آيا امكان تداوم ائتلاف ايران و روسيه در صحنههاي ديگر وجود دارد؟ بعضيها معتقدند ائتلاف ايران و روسيه يك ائتلاف خاص در شرايطي خاص بود كه ديگر تكرار نخواهد شد. اين مسئله به خصوص با توجه به نزديكي دونالد ترامپ، رئيسجمهور منتخب امريكا با ولاديمير پوتين، رئيسجمهور روسيه چه چشماندازي دارد؟

اينها فقط حدس و گمان است. ما با روسها فقط در فتح سوريه همكاري نميكنيم و در سطح يمن، عراق و ديگر مناطق هم همكاريهاي استراتژيك داريم. درست است كه روابط به سطح استراتژيك نرسيده اما سطح همكاريها به اين حد رسيده است و اميدواريم تداوم اين همكاريهاي استراتژيك به برقراري روابط استراتژيك نيز منجر شود. بحران سوريه تجربه و آزمون خوبي بود و نشان داد كه ما با روسيه در كجا وجه مشترك داريم. اينكه در كليات چه اشتراك نظرها و در جزئيات چه اختلاف نظرهايي داريم. هميشه طرفهاي همپيمان در كليات با همديگر توافق دارند ولي ممكن است در جزئيات اختلافاتي داشته باشند و اين مسئله طبيعي است. لذا تصور ميكنم همكاري ما با روسيه استراتژيك و در سطح منطقه است و تنها به سوريه محدود نخواهد شد.

منطقه غرب آسيا بعد از آزادي حلب چه مختصاتي ميتواند داشته باشد؟ ترتيبات امنيتي آن چطور خواهد بود؟

شكست استراتژيك تروريستها و حاميان آنها در حلب، چهره سوريه و منطقه را دگرگون خواهد كرد چراكه هدفگذاري طرف مقابل براي حلب منطقهاي بوده است، اگر نگوييم جهاني بوده چراكه بازيگري بينالمللي چون روسيه هم وارد ميدان شده است. بعد از آزادي حلب، اول ترتيبات امنيتي خود سوريه مطرح است و يكي از بندهاي مهم آتشبس اين است كه اساساً در كل جبهههاي سوريه صورت بگيرد. اول ترتيبات امنيتي سوريه را بايد تضمين كنيم و اگر تحولات سوريه همزمان با نابودي داعش در عراق پيش برود ترتيبات جديد در منطقه فراهم خواهد شد و تروريسم و حاميانشان سرجاي خود خواهند نشست. بايد منتظر ماند و ديد كه دونالد ترامپ بعد از ورود به كاخ سفيد و اعلام مواضع خود نسبت به تحولات منطقه چه موضعي اتخاذ خواهد كرد و به دنبال آن موضعها و پاسخهاي مناسب به سياست خاورميانهاي ترامپ بايد داده شود.

باتوجه به اينكه دونالد ترامپ در كمپينهاي تبليغاتي خود رويكرد نسبتاً مثبتي به بحران سوريه اعلام كرده بود آيا با روي كار آمدن وي تغييراتي در سياست واشنگتن در قبال سوريه ايجاد خواهد شد يا اينكه حمايت از تكفيريها همچنان ادامه خواهد يافت؟

ترامپ در كمپينهاي تبليغاتي خود اشاره گذرايي به اين مسئله داشت كه اولويتش مبارزه با داعش است و سرنگوني بشار اسد نيست. همچنين گفته امريكا وارد جنگ نيابتي در منطقه نميشود و براي حفظ تاج و تخت اعراب نيروهاي امريكايي را اعزام نميكند و هزينه زيادي را متقبل نميشود. ترامپ گفته اين مسئله قابل قبول نيست و باراك اوباما با ورود به بحرانهاي منطقه ضربه جدي به اقتصاد امريكا زده است و ما نميخواهيم بار ديگر وارد نقشه راه سرنگوني كشورها شويم. اگر امريكا بخواهد به منطقهاي وارد شود بايد متحدانش هزينه آن را بپردازند. به نظرم، ترامپ قطعاً سياست اوباما را حداقل در مورد بحران سوريه ادامه نخواهد داد و در مورد فلسطين و ايران چه موضعي اتخاذ خواهد كرد معلوم نيست ولي تاكنون مواضعش منفي بوده است و بايد صبر كرد و الان نميتوان روي سخنرانيهاي انتخاباتي ترامپ تصميمگيري كرد و بايد ببينيم بعد از ورود به كاخ سفيد سياستهايش به چه سمت و سويي حركت خواهد كرد.

كنار گذاشته شدن امريكا از مذاكرات سياسي سوريه و كاهش حمايتها از تروريستها را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ اتخاذ اين استراتژي از چه عواملي ناشي ميشود؟ اصولاً به نظر ميرسيد كه امريكاييها با وضع جاري در سوريه كنار آمدهاند و پيروزي محور مقاومت را پذيرفتهاند. آيا اينطور است؟

نه اينطور نيست. حمايت امريكا از گروههاي تروريستي كاهش پيدا نكرده است. اوباما بعد از آزادي حلب گفت كه واشنگتن ممنوعيت ارسال سلاح مرگبار و موشكهاي دوش پرتاب براي حمايت از معارضان مسلح را لغو كرده است. بايد اين مسئله را درنظر گرفت اينكه ميتوانند اين سلاحها را به تروريستها برسانند و آيا اين سلاحها ميتوانند بعد از آزادي حلب كارساز باشند زيرا زماني كه اين گروهها در اوج قدرت بودند و نيمي از حلب در دست آنها بود نتوانستند موفقيتي كسب كنند.

الان انبارهاي سلاحي كه در حلب كشف ميشود بيانگر اين است كه تروريستها ميتوانستند با استفاده از اين سلاحها شش ماه مقاومت كنند ولي همه آنها را جا گذاشتند و فرار كردند. چون روحيه جنگاوري و انگيزه لازم براي ادامه عمليات در مقابل نيروهاي مقاومت را از دست دادند. وقتي تروريستها ارادهاي براي جنگ ندارند سلاحهاي مرگبار ديگر نميتواند كارساز باشد. مردم سوريه از اين گروهها متنفر هستند و روز به روز بستر حمايت از آنها كاهش پيدا ميكند ارسال سلاحهاي پيشرفته هم نميتواند كاري از پيش ببرد. الان معادلات و موازنهها به نفع جبهه مقاومت و ارتش سوريه است و نه به نفع تروريستها كه بخواهند سلاحهاي جديدي بدهند. به نظرم ترامپ اين راه را نخواهد رفت و ممكن است روشهاي ديگري براي نفوذ و بازگشت به منطقه در پیش بگیرد.

اسرائيل به آزادي حلب و پروسه ثباتسازي در سوريه چطور نگاه ميكند؟ باتوجه به اينكه گزارشهاي زيادي درباره كمك اسرائيل به تروريستها و حتي مداواي آنها در بيمارستانهاي رژيم صهيونيستي منتشر شده است، اساساً سياست اسرائيل در قبال جنگ در سوريه چه بوده و به پروسه ثباتسازي چطور نگاه ميكند؟

مقامات صهيونيست از اين موضوع خيلي ناراحت هستند و بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسرائيل علناً گفت ما بسيار نگران هستيم و پيروزي حلب بسياري از معادلات ما در سوريه را به هم ريخت. مخصوصاً بعد از پيروزي نيروهاي مقاومت در جبهههاي ديگر و بازگشت حزبالله به لبنان قطعاً اين حزبالله كه بعد از تحولات سوريه به اين كشور بازميگردد ديگر حزبالله سابق نخواهد بود و به عنوان گروه رزمنده و تجربه كسب كرده و توانمند خواهد بود و بسياري از ديدگاهها، تاكتيكها و استراتژيهاي جديد را وارد روش مبارزاتي خود با رژيم صهيونيستي خواهد كرد. اين مسئله مقامات صهيونيستي و كشورهاي عربي را كه دشمن حزبالله بودند نگران خواهد كرد.

نام:
ایمیل:
* نظر: