شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۱۶:۵۶:۳۹
کد خبر: ۱۹۴۸۲
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۲ - ۲۲:۴۲
دکتر جهاندار مهرافشا:
به سراغ من اگر می ایید پشت هیچستانم . / پشت هیچستان جایی است.....

به گزارش سازمان بسیج هنرمندان فارس، دکتر جهاندار مهرافشا عضو شورای مرکزی انجمن موسیقی سازمان بسیج هنرمندان استان فارس در رابطه با ذن و نگرشی بر ذن  در افکار فلسفی عرفانی  سهراب سپهری کاشانی مقاله ای منتشر نموده است که در ادامه می خوانید.

در دورانهای گوناگون تاریخ اندیشه بشری همواره برخی از اندیشمندان هنرمندان و پیران دیر و دین یا به درستی شناخته نشده اند یا هر کسی بر حسب فهم گمانی درباره انها داشته و یا هرکسی از ظن خود یار انها شده ست و بیشتر به قالب یا سطح اندیشه و حس انان توجه شده و کمتر به گوهر معنایی و راز اصلی تفکرشان ...

شمس . مولانا . نیچه فیلسوف المانی . موتسارت موسیقی دان المانی . بودای هندی . سعدی و حافظ یگانه عالم رندی و سهراب سپهری..... شعر واحه ای در لحظه گویای این نکته است پس با خود سهراب به سراغ او برویم ..

به سراغ من اگر می ایید پشت هیچستانم . / پشت هیچستان جایی است / پشت هیچستان رگهای هوا / پر قاصدهایی است  که خبر می ارند از گل واشده دورترین / بوته خاک / روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح بر سر تپه معراج شقایق رفتند / پشت هیچستان چتر خواهش باز است / تا نسیم عطشی در بن بریدگی بدود / زنگ باران به صدا می اید / ادم اینجا تنهاست / و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است / به سراغ من اگر می ایید نرم و اهسته بیایید / مبادا که ترک بردارد / چینی نازک تنهایی من ....../...

دموکریتوس فیلسوف یونانی پیش از سقراط نیز از این نمونه است او که بنیانگذار نظریه ذره انگاری..... بوده و پس از مرگش در میان فلسفه نخستین چهره ای درخشان شده است با عصر و زمانه خود احساس غربت می کند و چنین میگوید :

به اتن امدم هیچ کس مرا نشناخت ... و سهراب نیز در شعر مرغ معما می گوید :

دیر زمانی است / روی شاخه این بید / مرغی بنشسته کو به رنگ معماست / نیست هماهنگ او صدایی / رنگی / چون من در این دیار  / تنها ، تنهاست / دارد با شهرهای گمشده پیوند /مرغ معما در این دیار غریب است /

چرا که سهراب نیز ماند دیگر اندیشمندان چون نیچه از مرزهای محدود اندیشه و به زعم نیچه از فراسوی نیک و بد گذر کرده و در زمانی فراسوی این قلمرو به تباری نو اشارات داده است ... یعنی جهان پیرامون و انسان را بی واسطه . بی رنگ غبار  و در گوهر خود اندیشه و ادراک می کند ...

 در شعر سایبان ارامش ما ، ماییم :

بیایید از شوره زار خوب و بد برویم / چون جویبار / ایینه روان باشیم / به درخت / درخت را پاسخ دهیم و دو کران خود را در هر لحظه بیافرینیم / هر لحظه رها سازیم ...

چرا سهراب فیلسوف هم هست ؟ بنده جواب می دهم ...

ارسطو فیلسوف و اندیشمند بزرگ می فرماید ما همه در جست و جوی یک چیز سرگردان ان هستیم و ان اینکه هستنده چیست ؟   پس فلسفه برای ارسطو شناخت هستنده ها یا موجودها یا جهان پیرامون است .. باز ارسطو می گوید : شناخت اصلها و علتهای نخستین و علت غایی از راه نظر است .. واژه از راه نظر .کلیدی و به معنای " تماشا و نگریستن " است ..

یونانیان زندگی فیلسوف را در براب شکلهای دیگر زندگی تماشاگرانه یا زندگی نظری ( نئور تیکوس بیوس ) می نامیدند یعنی مشاهده ی اندیشمندانه چیزها و پدیده های جهان پیرامون بی سود و زیان ...

این فلسفه پردازی از راه شگفتی نسبت به جهان صورت می گرفت .. توجه کنید  اکثر شعرهای سهراب نیز با پرسش اغاز و پایان می پذیرد .. پرسشهایی درباره بنیادی ترین مسائل هستی افرینش . شناخت حقیقت و ماهیت پدیده ها . برای نمونه شعر های نیلوفر بر خورد . بی پاسخ و صدای پای اب . کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ / کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم / پشت دانایی اردو بزنیم ....کار ما شاید این است که میان گل نیلوفرو قرن پی اواز حقیقت بدویم و فلسفه پردازی از راه  شگفتی و نظر و تماشا در اکثر اشعار او بویژه پرچین راز و اوای گیاه

از شب سرچشمه گرفتم به گرداب افتای ریختم / بی پروا بودم / دریچه ام را به سنگ گشودم / مغاک جنبش را زیستم / هشیاری ام شب را نشکافت / روشنی ام روشن نکرد . من ترا زیستم / شتاب دور است ../ رها کردم تا ریزش نور / شب را بر رفتارم بلغزاند / بیداری ام سربسته ماند / من خوابگرد راه تماشا بودم ...

 یا در شعر دیگرش تراوا :

درآ که کران را برچیده ام / خاک زمان رفتم / اب " نگر " پاشیدم / در سفالینه چشم صد برگ نگر بنشاندم ... بنشستم / زیبایان خندیدند / خواب چرا دادمشان خوابیدند .../

سهراب با شناخت و بکارگیری اسطوره ا در شعرهایش در مرحله نخست پیش از انکه یک فیلسوف صرف باشد یک اسطوره پرداز است ... به شعرهای مرغ افسانه / سراب / نیلوفر و همیشه نظری بیاندازید ..

 نیچه می گوید : فیلسوفی که شاعر نباشد فیلسوف نیست ..و شاعری که فیلسوف نباشد شاعر نیست ..سپهری مجموعه حضور این دو ماهیت باضافه اینکه نقاش هم بود ..

فیلسوفان ما قبل سقراط نظریه های ذره شناسی داشتند و در بیشتر شعرهای سهراب بویژه شعر صدای پای اب این بینش طبیعت گرایانه و بر شمردن چهار اصل نخستین  1. اب 2. اتش 3. باد 4. خاک اشکار است ...

در شعر صدای پای اب .. من به مهمانی دنیا رفتم ... من به دشت اندوه .. من به باغ عرفان رفتم ... من به ایوان چراغانی دانش رفتم .. سراسر شعر نگرش جهان شناختن است از راه پدیده های طبیعی ...

همه ی روی زمین پیدا بود / نظم در کوچه یونان میرفت / باد در گردنه خبیر / بافه ای از حس تاریخ به خاور می راند / اب را دیدم .. خاک را دیدم / نور و ظلمت را دیدم .../

طالس نخستین فیلسوف یونانی درباره سرچشمه هستی و اصل نخستین مانند دیگر فیلسوفان ما قبل سقراط معتقد است که تنها اصلهای نخستین مادی برای پیدایش پدیده ها وجود دارند و همه چیز از ان بوجود می اید ... او این اصل نخستین را ارخهarxe  اولیه یا اب می داند .. سهراب نیز در شعر اب گویی همین مضمون را جست و جو می کند ...

روزی که دانش لب اب زندگی می کرد / انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود ... انسان در متن عناصر می خوابید و شعر صدای پای اب ...

اناکسیماندروسanaximandros شاگرد و جانشین طالس بر این اعتقاد بود که اصل نخستین و عنصر پدید اورنده ی همه هستنده ها مادی نامحدود اپایرون unlimited است و میگوید :

اصل مادی نامحدود و بی کران جاویدان و پیر ناشدنی است .. و همه جهان را در بر گرفته ست .. زمان تعیین کننده پیدایش هستی و از میان رفتن است و حرکت جاویدان است ..

انچه که چیزها از ان پدید می ایند هماناست که دگر بار در اثر ضرورت در ان از میان میروند /...

سهراب نیز در اشعارش از ابدیت- بیکرانگی فراسوی زمان و جنبش جاویدان زیست سخن می گوید ...

در شعر شکست کرانه توجه کنید :

میان این سنگ و افتاب / پژمردگی افسانهشد / درخت نقشی در ابدیت ریخت و اینک هر هدیه اش ابدیتی است ...

در شعر دیاری دیگر :

میان لحظه و خاک ساقه گرانبار هراسی نیست . همراه ! ما به ابدیت گلها پیوسته ایم ...

در شعر سایبان ارامش ما .ماییم :

اتش را بشویم/ نیزار همهمه را خاکستر کنیم ... قطره را بشویم / دریا را به نوسان اییم / و این نسیم / بوزیم و جاودان بوزیم / و دوکران خود را هر لحظه بیافرینیم / هر لحظه رها سازیم / برویم . برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم ...

در شعر تا گل هیچ ...

می رفتیم و درختان چه بلند و تماشا چه سیاه / راهی بود از ما تا گل هیچ / و می خواندیم :

بی تو دردی بودم برون / و نگاهی به کران و صدایی به کویر می رفتیم / خاک از ما می ترسید  و زمان بر سر ما می بارید ...

در واقع مشاهده میشود که مفهوم بیکرانگی بازگشت به ابدیت و اصل نامحدود در اشعار سپهری برجسته است ..

کسنوفانس xenophanes در میان فیلسوفان نخستین از درخشانترین چهره هایی است که با سهراب نزدیکی فکری و حسی تنگاتنگی دارد .. او مخصوصا افریننده عناصر چهارگانه خاک / اب / باد / اتش را در اشعارش صرفا خدای احد و واحد میداند و میگوید :

اگر خدا عسل زرد را نساخته بود مردم انجیر را اکنون بسی شیرینتر می یافتند ...

سهراب نیز در نگرش خود به جهان هستی از خدایی نام میبرد که هم به خدایان یونان و اساطیری هم به خدای سامی ( یهودی / مسیحی و اسلامی ) و زرتشتی و خدای هندوان و از همه مهمتر خدای طبیعی و الله شبیه است ...

باد امد / در بگشا / اندوه خدا اورد / اب امد / اب امد / از دشت خدایان نیز گلهای سیاه اورد / ما خفته / او امد / خنده شیطان را بر لب ما اورد ...

و در شعر شیطان :

از خانه بدر . از کوچه برون . تنهایی ما سوی خدا می رفت . در جاده درختان سبز . گلها وا . شیطان نگران . اندیشه خار امد و بیابان و سراب کوه امد و خواب . اواز پری . مرغی به هوا می رفت .. نی همزاد گیاهی بود . از پیش گیاهی رفت . شب می شد و روز . جایی شیطان نگران . تنهایی ما میرفت ...

در شعر مسافر :

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست .. خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند. و دست منبسط نور روی شانه های انهاست . نه وصل ممکن نیست . همیشه فاصله ای هست . اگر چه منحنی اب فاصله خوبی است . دچار باید بود و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد ... و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به اب می بخشند و خوب میدانند که هیچ ماهی هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود و. نیمه شبها با ذورق قدیمی اشراق در ابهای هدایت روانه می گردند و تا تجلی اعجاب پیش می رانند ....

پیتاگوراس puthagoras یا در عربی فیثاغورس  که عارف و فیلسوفی عظیم قبل از سقراط بود می پنداشت که عناصر اعداد – عناصر همه چیز هستند و همه کیهان یک هماهنگی موسیقیایی (هارمونیا ) و یک عدد است . سپهری نیز در بکارگیری مفاهیم هندسی و ریاضی برای تبیین بینش فلسفی اش نسبت به جهان چه ستایش اهنگ و موسیقی به مثابه رمز سکوت و الهویت جهان و بیش از همه در بعدی که بازتاب راه و طریقت یک رهرو ایین است و در اکثر شعرهایش به صراحت ان را بیان می کند با پیتاگوراسیان همزبان و همدل و فلسفه است ...

به هر حال با همه به احترام برخورد می کند . بودا . ایین زرتشت مسیح بود و اسلام ومسلمانان و قران مجید توجه کنید :

من سازم . بندی اوازم . برگیرم . بنوازم . برتارم زخمه " لا " می زن . راه فنا می زن ... قران بالای سرم . بالش من انجیل . بستر من تورات . زیر پوشم اوستا . می بینم . خواب بودایی در نیلوفر اب . هرجا گلهای نیایش رست من چیدم . دسته گلی دارم . محراب تو دور از دست . او بالا من در پست ... ( محتویات وبلاگ بر همین دسته گل استوار است ..)

در شعر ای شور ای قدیم :

صبح . شوری ابعاد عید . ذایقه را سایه کرد . عکس من افتاد در مساحت تقویم . اب چه تر بود ...من همه مشقهای هندسی ام را روی زمین چیده بودم . ان روز چند مثلث در اب غرق شدند ...

در شعر از ابها به بعد :

روزی که دانش لب اب زندگی می کرد . مفهوم درشت شط در فقر کلام او تلاطم داشت . زانوی عروج خاکی میشد . انوقت انگشت تکامل در هندسهی دقیق اندوه تنها می ماند ..

در شعر هم سطح هم سپید :

در ذهن حال . جاذبه ی شکل از دست می رود . باید دوید تا ته بودن . باید به بوی خاک فنا رفت . باید به ملتقای درخت و خدا رسید . باید نشست . نزدیک انبساط . جایی میان بیخودی و کشف ...

در شعر متن قدیم شب :

این میان سخنهای سبز نجومی . برگ انجیر ظلمت . امشب دستهایم نهایت ندارند . امشب از شاخه های اساطیری میوه میچینند در علفزار پیش از شیوع تکلم اخرین جشن جسمانی ما به پا بود ... من در این جشن موسیقی اختران را از درون سفالینه ها میشنیدم و نگاهم پر از کوچ جادوگران بود ...

روشنترین چهره فلاسفه هراکلیتوس heraklitos پایه گزار نظریه اتشین یا " حریق جهانی " و نظریه انفجار جهانیbig bang از نطر علم فیزیک به تایید رسید و پدر دیالکتیک نیز هست ... او در وحدت نظر با ایرانیان قدیم و ایین مهری و زرتشتی است و اتش در نظر او نماد خورشید است ... لذا در سراسر اشعار سهراب مفهوم نور .. افتاب و اتش هسته اندیشه او را تشکیل می دهند حتی کتابی به نام اواز افتاب دارد..

در شعرهای سیماها . گل ایینه . سورهتماشا . و اوای گیاه نیز هراکلیتوس با جمله نمی توان دوبار وارد یک رودخانه شد ...

لحظه های متغییر و جهان گذار را متذکر میشود ...

شد مبدل اب این جو چندبار    عکس ماه و عکس اختر برقرار

قرنها بگذشت و این قرن نویی است     ماه ان ماه است و اب ان اب نیست

مولانا

قبلا در این خصوص توضیحاتی داده ام لذا سهراب نیز اینگونه و در همین راستا می گوید :

زندگی ضرب زمین در دل ماست . زندگی هندسه ساده و  یکسان نفسهاست ... زندگی تر شدن پی در پی ..زندگی اب تنی کردن در حوضچه اکنون است ...

در شعر جنبش واژه ی زیست :

زندگی یعنی یک سار پرید .. قطره ها در جریان .. برف بر دوش سکوت ... و زمان روی ستون فقرات گل یاس ....

و شعر ......

زمان پرپر میشد .. کنارمکان بودیم . الایش روانم رفته بود ...

در شعر دنگ :

ساعت گیج زمان در شب عمر میزند پی در پی زنگ / زهر این فکر که دم در گذر است / میشود نقش به دیوار هستی من / دنگ .... دنگ ...... لحظه ها می گذرد ...

انسان در " تقرر ظهوری خود " هسته شعرها و اندیشه های سپهری را تشکیل میدهد . انسانی که خود در قلمرو کهکشان جهانی کوچک است و تجلی نور و ذات جهان و حق در این جهان ..

در شعر فانوس خیس ...

روی علفها چکیده ام . من شبنم خواب الود یک ستاره ام که روی علفهای تاریکی چکیده ام . جایم اینجا نبود . نجوای نمناک علفها را میشنوم . جایم اینجا نبود ...

شعر پاداش :

گیاه تلخ افسونی / شوکران بنفش خورشید رادر جام سپید بیابانها لحظه لحظه نوشیدم و در ایینه نفس کشنده سراب تصویر ترا در هر گام زنده تر یافتم ... دیار من ان سوی بیابانهاست . یادگارش در اغاز سفر همراهم بود ... هنگامی که چشمش بر نخستین پرده ی بنفش نیمروز افتاد از وحشت غبار شد و من تنها شدم ... و انگشت شهابها چه بیراهه که نشانم نداد ...

شعر لحظه گم شده و شعر باغی در صدا :

در باغی رها شده بودم . ایا من خود بدین باغ امده بودم ؟ یا باغ اطراف مرا پر کرده بود ؟ هوای باغ از من میگذشت و شاخ و برگش در وجودم می لغزید . ایا این باغ سایه روحی نبود که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود ؟

شعر نیلوفر برخورد طنین و گل ایینه :

ای نسیم سرد هشیاری . دور کن موج نگاهش را .. از کنار روزن رنگین بیداری . ریشه های روشنایی می شکافد صخره ی شب را او خدای دشت نیلوفر .....

در جنگل من

از درنگی نام و نشان نیست . در سایه افتاب دیارت قصه خیر و شر میشنوی ..من شگفتی ها را میشنوم و جویبار از ان سوی زمان میگذرد ..تو در راهی ...من رسیده ام ...

انتهای خبر/224224

نام:
ایمیل:
* نظر: