*زندگی به سبک ایرانی اسلامی*
زندگی روزمره و عادی مردم در نیم قرن گذشته بسیار مورد توجه جدی جامعهشناسان و اندیشمندان حوزه فرهنگ قرار گرفته است. قبلاً به نظر میآمد که رفتارهای عادتی و معمول مردم اهمیت چندانی ندارد و معمولاً به دنبال بزنگاهها و نقاط عطف زندگی نخبگان و برجستگیهای فرهنگی اقوام بودند، اما در دهههای اخیر به این مسئله توجه ویژهای شد که جریان زندگی عمومی مردم بسیاری از رفتارها و اتفاقات را در فضای سیاسی و اقتصادی جوامع رقم میزند.
زندگی عمومی مردم خصوصاً از وقتی مورد توجه قرار گرفت که به لحاظ سیاسی مسئله «قدرت مردم»، «رأی مردم» و «نگرش دموکراتیک» و به لحاظ اقتصادی «مصرف» به عنوان رکن تصمیمسازی سرمایهداری اهمیت یافت؛ آنقدر بازار اشباع شده بود که مردم دیگر کالا نمیخریدند. پس باید کاری میکردند تا در زندگی مردم اتفاقاتی میافتاد که باعث میشد مردم بیشتر مصرف کنند.
نکته بعدی این بود که اندیشمندان متوجه شدند خیلی اوقات اندیشه و انتخاب افراد تابع نوع رفتارهای روزمره آنها است. قبلاً چنین باوری وجود نداشت و خیلی روی معانی، مقاصد و رفتارهای خاص سیاسی، اقتصادی و حقوقی تکیه میکردند، اما بعد متوجه شدند که اتفاقاً طرز خوردن و خوابیدن و راهرفتن انسانها بر اندیشههای آنها اثر بسیاری میگذارد. به نوعی میتوان گفت اگرچه این رفتارها میتواند برآمده از اندیشه باشد، اما میتواند اندیشه را هم بسازد. البته در نگرش اسلامی این امری شناختهشده بود؛ همانطور که قرآن کریم بیان میکند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرضِ هَوْناً»۱٫قرآنمیگویدکسی که نه قدش اندازهاین کوههااستونه میتواندزمین رابشکافد،پس به عنوان بندهخدابرروی زمین متواضعانه راهمیرود.
یعنی اندیشه بر رفتار اثر میگذارد. البته از آن طرف هم اگر این آیه را در سیاق امر بخوانیم، وقتی رفتار متواضعانه انجام میدهیم، بهتدریج «حقیقت تواضع و بندگی» بیشتر در مؤمن رسوخ میکند. یعنی هم تأثیر است و هم تأثّر. به عبارتی شما تفکری دارید، از تفکر شما رفتارتان و از رفتار شما تفکرتان دائماً تولید و بازتولید میشود. دنیای غرب روی این کار کرد و متوجه شد که برای تأثیرگذاری میتواند از همین نوعِ ساده رفتار روزمره استفاده کند تا عقاید و افکار و ایدئولوژی و نهایتاً طریقه زندگی و عمل مردم را تحت کنترل خود درآورد.
متأسفانه بعضاً مفهوم «سبک زندگی» را با چند مفهوم نزدیک به آن، مثل فرهنگ، اخلاق، روش و مهارتهای زندگی هممعنی گرفته و یکسان بهکار میبرند. حجم بالایی از مطالب معارف اسلامی توصیههایی است برای بهزیستی و طرق بهتر زندگی کردن. مثلاً دروغ نگویید! غیبت نکنید! محبت کنید! روابط نزدیک خانوادگی و قوم و خویشی داشته باشید! پیوندهایتان را حفظ کنید! بسیاری از اینها جنبهی اخلاقی دارد. یا اینکه چگونه دوستان بیشتری داشته باشیم؟ چگونه خواب راحتتری بکنیم؟ چگونه از فضای کوچک آپارتمانمان استفاده بهینه کنیم و مواردی مشابه که در حوزه مهارتهای زندگی مطرح است. اما اینها هیچکدام سبک زندگی به معنی دقیق و کامل نیست! پس سبک زندگی را چه چیزی قرار بدهیم که بتوانیم به توسعه حوزه مفاهیم خودمان کمک کنیم؟
باید ادبیاتمان را توسعه بدهیم، نه این که بگوییم این کلمه همانی است که قبلاً هم داشتیم و فقط عبارتش را امروزی و شیکتر کردهایم! برای این کار پیشنهاد من این است که از همین ترکیب «سبک زندگی» کمک بگیریم. واژه «لایفاستایل»۲ که ریشه در ادبیات مدرن غربی دارد، هم کاربردی روزمره و ژورنالیستی دارد و هم تعبیری در علوم اجتماعی (فلسفه حیاتگرا، زیباییشناسی، مصرفگرایی، هویت و تمایزخواهی، تحقق خود و …) ، ولي مثل خيلي از چيزهاي ديگري كه ما از غرب ياد گرفته ايم و آورده ايم، مي شود از آن گرته برداري كرد و آن را در فرهنگ خودمان باز تعريف نمود.
برداشت من از مفهوم سبک زندگی در علوم اجتماعی این است که سبک زندگی «الگوی کنشهای مرجّح است یا کنشهای مرجّحی که دارای الگو است.» پس بنا به این تعبیر، سبک زندگی دو ویژگی اصلی دارد: یکی داشتن الگو و سبک و دوم این که در این کنشها نوعی ترجیح وجود دارد. به عبارتی مردم بسیاری از رفتارها را بر حسب اجبار یا عادت انجام میدهند، اما بخشی از رفتارهایشان از سر انتخاب و ترجیح است. این انتخابها به باورها و سلیقههای افراد برمیگردد و در نتیجه با هم تناسب و ربط دارد. یا حداقل هر دسته از رفتارهای ناشی از ترجیحات در حوزهی خود با هم تناسب دارد و از این مناسبات میشود الگو یا الگوهایی استخراج کرد. این مناسبات یا الگومندی همان سبک زندگی است.
*سبک زندگی دینی و سبک زندگی اسلامی- ایرانی*
بر اساس معنی ارائهشده فوق از سبک زندگی، آیا ترکیب «سبک زندگی دینی» ترکیبی درست و بامعنی است یا نه؟ پاسخ مثبت است. سبک زندگی دینی سبکی است که الگوهای مطرح در آن از ترجیحات دینی یا مبتنی بر مبانی دینی پدید آمده است. به لحاظ عینی ما میتوانیم درون هر نوع فرهنگ مبتنی بر مذهب و مکتبی (اعم از شیعه، سنی، مسیحی، بودایی و …) اين الگوها را دنبال كنيم و اتفافاً اين يكي از حوزه هاي مطالعاتي فعال در مورد سبك زندگي در مجامع علمي است . در حوزه اندیشه و فرهنگ اسلامی و شیعی هم مطالعاتی شده و میتوان تحقیقات بسیار دیگری انجام داد، چون اسلام همه حوزههای زندگی را پوشش داده و برایشان دستور دارد. لذا اسلام کاملترین سبکهای زندگی را عرضه میکند.
اما ترکیب سبک زندگی «اسلامی-ایرانی» یعنی چه؟ آیا این یک اصطلاح توصیفی (عینی و انضمامی) است یا تجویزی (ذهنی و آرمانی)؟ به عبارتی آیا ما با واقعیتی در زندگی روزمرهمان روبهرو هستیم که میشود آن را سبک زندگی اسلامی-ایرانی نامید؟ یا اینکه ما مجموعهای از گزارهها، آموزهها و دستورالعملهای برآمده از اسلام را فراهم کردهایم و به مردم ایران ۱۳۹۲ میگوییم اینها را انجام دهند تا رستگار شوند؟ پاسخ این است که این ترکیب هم میتواند توصیفی باشد و هم تجویزی. هم در تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم و هم در زندگی روزمره مردمان امروز میتوان به الگوهای متعدد رفتاری اشاره کرد که برآمده از ترجیحات اسلامی و شیعی است. همچنین میتوان از میان آموزههای دینی، الگوهایی رفتاری را تجویز کرد که مردم را با توجه خصائص تاریخی و جغرافیاییشان بهتر از هر مرجّحی به سعادت برساند. پس این الگوی اسلامی-ایرانی از یک سو تجویز است و رو به سعادت و معنویت انسان دارد و از سوی دیگر با واقعیات زندگی انسان ایرانی و محیط او پیوند و تناسب دارد.
نکتهی دیگری را هم من اینجا تذکر بدهم: آیا ما سبک زندگی اسلامی داریم یا سبکهای زندگی اسلامی؟ این نکته بسیار مهم است. برای این که ببینیم آیا اسلام حدی از ترجیح، ذوق و سلیقه را میپذیرد؟ به تعبیر دیگری آیا اسلام اختیار و انتخابی افزون بر انتخاب سعادت یا شقاوت (إنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ إمّا شاکِراً و إمّا کَفُوراً)۳ در مسیر دستیابی به کمال و قرب الیالله برای انسان قائل است یا نه؟ مسلّم است که انسانها در پایههای وجودیشان با هم متفاوتاند. کسی نمیتواند نفی کند که پدر و مادر متفاوت، زمان متفاوت، مکان متفاوت، استعدادهای متفاوت تربیت اجتماعیاند. واقعیت این است که حتی دو بچهای که از یک سلّول اولیه پدید آمدهاند و درون یک خانواده بزرگ شدهاند، با هم شبیه نیستند؛ بزرگ که میشوند، یکیشان مثلاً تندخو است و یکیشان نرمخو است.
پس ما باور داریم که تفاوتهای مربوط به فضای پیدایش و آنچه مربوط به ذات و طبیعت افراد است و هم قبول داریم که تفاوتهای افراد در حوزه تربیت و تأثیرپذیری از جامعه را. همینها سبکهای زندگی متفاوتی پدید میآورد یا طلب میکند. یعنی شما نمیتوانید به همه بگویید یکجور باشند و نمیشود اینگونه توصیه کرد. البته در همه ما فطرت و ماهیت انسانی در حوزه تکوین و اصول و جهت و محدودهها در حوزهی تشریع مشترک است، اما نقطهی شروع با هم برابر نیست. حتی دو برادر هم چهبسا از یک نقطه شروع نمیکنند و این تعبیری از همین عبارت است که «الطّرق الی الله بعدد نفوس (أنفاس) الخلائق»۴٫(البته بسياري از اين عبارت تعابير غلط و تسامحي به معني ليبراليستي مي كنند). پس نمي توان از همه پس نمیتوان از همه انتظار داشت که از ابتدا از یک جا شروع کنند، چون هر کسی از یک دامنهای برخاسته است، اما جهتِ حرکت، شیوهی حرکت، ممنوعیتها و محدودیتهای آدمها یکی است، چون همه انساناند و در ماهیت انسانی با هم برابرند. فطرتهای پایه یکی است. در اصل جریان خلقت همهی انسانها حرکت «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»۵ را طی میکنند. صراط یکی است. شاهراه یکی است، اما سُبُل متعدد است و البته «الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»۶٫نفرموده يك سبيل. يك سبيل نيست، سبل است، براي اين كه هر كسي از نقطه اي آغاز مي كند.
پس اسلام اقتضائات افراد را پذیرفته و نفی نکرده است: «قُل کُلٌّ یعملُ علی شاکِلَتِهِ»۷٫ اثر اين بحث را به خوبي در فروعات و احكام و اخلاق اسلامي مي بينيم كه از آن به مقتضيات زمان و مكان و ارجاع به عرف و منطقه الفراغ و مشابه اين مفاهيم تعبير مي كنند.
*اختلاف ماهوی در تعریف از زندگی در فرهنگ غرب و نظام دینی*
اندیشهها و نظرگاههای دیگر بر حسب میزان برخورداری از شاخصهای هر کدام از این دو دیدگاه با درجهای از شدت و ضعف، به این دو دیدگاه دور و نزدیک میشوند، ولی آنچه که نقطهی صفر و بیست در حوزهی تئوری در مورد نگاه به زندگی است همین دو دیدگاه است که عبارتاند از:
1.جهانبینی مادی:
جهانبینی مادی بر اساس نگرش نفی خدا و قیامت از جهان هستی شکل گرفته است. در این جهانبینی، تمام هستی در جهان مادی و طبیعی خلاصه شده است که هیچ آفرینندهی دارای شعور و ادراک، خارج از عالم ماده ندارد و هر چه هست، در همین عالم ماده است و چیزی به نام ماورای طبیعت و خداوند و عالم دیگر (قیامت و رستاخیز) وجود ندارد و وجود انسان در وجود مادی او خلاصه میشود که با مرگ از بین میرود یا تغییر به اجزای دیگر مادی میشود.
توماس هابز به عنوان نمایندهای از این جهانبینی میگوید: «چیزهایی واقعی هستند که وجود خارجی داشته باشند؛ اینکه میگوییم سخاوت خوب است، اشتباه است چون وجود خارجی ندارد.» اصل اندیشهی طرفداران این جهانبینی بر اساس سود و منفعت است؛ تفاوت بخل و حرص و…مانند تفاوت علايق در مورد غذاها و رنگ ها است و اختلاف در معناي اين مفاهيم اخلاقي در حد عقيده است كه به دليل تفاوت جسم هاست. بر حسب این دیدگاه، نمیشود انسان گرسنه باشد و غذا نخورد؛ نمیشود انسان حب دنیا داشته باشد و خود را به مردن دهد، کارهایی از قبیل انفاق و ایثار و…حماقت است، كارهايي كه به سود ديگران است معني ندارد، مگر اينكه بيش از سودي كه به طرف مي رسد به خود شخص برسد. خروجیِ این سبک تفکر همان سبک زندگی غربی است. آنها میگویند برای لذت بردن هر چه بیشتر از زندگی چه کار باید کرد؟ ـالبته در اسلام هم لذت حلال وجود داردـ لذا وقتی با بچه آوردن لذت میبرند پس خوب است؛ وقتی همان بچه آوردن زحمت دارد، پس خوب نیست.
گفتنی است این دیدگاه از حیث نظری به همان گونهای است که توصیف شد، ولی در واقع و در عالم خارج شاید تنها تعداد بسیار معدود و اندکی از انسانها را یافت که لائیک به تمام معنا و به کلی منکر عالم غیب و ماورای ماده باشند و مصادیق این جهانبینی بیشتر در خود سیستم حکومتهای غربی و رویکردهای اجرایی و قوانین صادره از آنها خود را نشان میدهد تا افراد موجود در آن حکومتها؛ لذا اکثر افرادی که خصوصاً در غرب زندگی میکنند و تحت عنوان طرفداران یا اعضای مکتب مادیگرایی شناخته میشوند، اگرچه به اسلام و آموزههای متعالی آن اعتقادی ندارند، لیکن منکر خدا و غیب و مسائل دینی هم به طور کلی نیستند و حتی به مقتضای فطرت انسانی خود، اعمال انساندوستانه و خیرخواهانهی فراوان و قابل توجهی نیز انجام میدهند؛ ولی نباید از نظر دور داشت که از نظرگاه این افراد، هرچند به طور مطلق، خداوند و عالم غیب و نیروهای قدسی مردود واقع نشدهاند؛ لیکن آنها را جایگاهی تأثیرگذار در نظام تصمیمگیریشان، خصوصاً در مواقعی که با منافع مادیشان در تضاد باشد، نیست. بر حسب دیدگاه اکثر این افراد، انسان بایستی تمام تلاش خود را انجام دهد تا از زندگی دنیایی که تمام زندگی اوست تمام لذت را ببرد و در دنیایی که هدف نهایی زندگی اوست، به تمام هدفش برسد. مطابق این جهانبینی، موضوع آخرت و نظام زندگی پس از مرگ و جزا و پاداش به کلی مردود است و لذا توصیههای اخلاقی از انبیا یا حسب فطرت و وجدان انسانی ـدر صورت اظهار وجودـ علاوه بر فقدان الگوی عملی، ضمانت و پشتوانهی اجرایی قوی ندارد. (اگر هم در مواردی اندک اعتقاد به معاد باشد، همراه با تحریفات فراوان در ماهیت و چگونگی آن و نظام جزا و پاداش آن است.)
2.جهانبینی الهی:
این جهانبینی مبتنی بر سه اصل است: ۱) اعتقاد به خدای یگانه ۲) اعتقاد به معاد و زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت ۳) اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت. این اصول سهگانه در واقع پاسخهایی است به اساسیترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح میشود: مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی میتوان بهترین برنامهی زیستن را شناخت.
تعریفی که مطابق این جهانبینی از «زندگی» در دنیا میشود، تعریفی جامع و کامل و مردودکنندهی ادعاها و نگرش موجود در جهانبینی مادی است. تفسیر این جهانبینی از زندگی مبتنی بر سرشاخهها و سرفصلهای متعددی است که عمدهی آنها را در مطالب بعدی به آن اشاره خواهیم کرد.
*زندگی دنیوی،ابزاری برای نیل به زندگی اخروی*
در جهانبینی الهی، زندگی واقعی زندگی اخروی است و زندگی دنیوی همچون ابزار و مزرعهای است که بایستی تا میتوان در آن کاشت تا در جهان دیگر درو نمود و به هدف اصلی رسید.
شمهای از متون دینی در این زمینه به شرح ذیل است: حضرت على (علیه السلام): اجْعَلوا ـعبادَ اللّهِـ اجتهادَکُمْ فی هذِه الدُّنیا التَّزَوُّدَ مِن یومِهاالقَصیرِ لیومِ الآخِرهِ الطّویلِ ؛ فإنَّها دارُ عَمَلٍ و الآخِرهُ دارُالقَرارِ و الجَزاءِ؛ بندگان خدا! بکوشید تا از چند روزه دنیا براى آخرت که دورهاش دراز وطولانى است، توشه بر گیرید؛ چه، دنیا سراى عمل است و آخرت سراى بقا و جزا (الکافی، ٨/١٧۴/١٩۴).
حضرت على (علیه السلام): إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّکُملِمَقَرِّکُم؛ همانا دنیا سراى گذر است و آخرت سراى ماندن؛ پس، از گذرگاه خود براىاقامتگاهتان توشه برگیرید (نهجالبلاغه، خطبهی ٢٠٣).
حضرت على (علیه السلام): إنّما الدنیا مُنتهى بَصَرِ الأعمى، لا یُبصِرُ مِمّا وراءَها شیئاً والبَصیرُ یَنفُذُها بَصَرُهُ و یَعلَمُ أنّ الدارَ وراءَها، فالبصیرُ مِنها شاخِصٌ و الأعمى إلَیها شاخِصٌ و البصیرُ مِنها مُتزوِّدٌ و الأعمى لها مُتزوِّدٌ؛ همانا دنیا آخرین دید رس انسان کور است و فراتر از آن را نمىبیند، اماشخص بینا و با بصیرت نگاهش را از دنیا فراتر مىبرد و مىداند که سراى حقیقى دروراى این دنیاست. پس بینا از دنیا دل برکَند و کور به آن روى آورد. شخصِ بابصیرت از آن توشه بر مىدارد و کور براى آن توشه فراهم مىآورد (نهجالبلاغه، خطبهی ١٣٣).
عامل خوشی وسعادت زندگی،یادخدا:
مطابق این جهانبینی، خوشی و سعادت زندگی در خوردن و آشامیدن و بهرهگیری هر چه بیشتر از مواهب مادی نیست، بلکه درقرآن کریم آمده است: «وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْذِکْرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکا وَ نَحْشُرُهُ یَومَ القیامَهِ أعمى…وَکَذلِکَنَجْزِیمَنْأَسْرَفَوَلَمْیُؤْمِنْبِآیَاتِرَبِّهِ وَ لَعَذَابُالاْخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى؛ هر کس که از یاد من دلبگرداند زندگى تنگى خواهد داشت و در روز رستاخیز [نیز] او را نابینا محشور میکنیم…و اين چنين هر كه را زياده روي كرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده، سزا مي دهيم، هر آينه غذاب آخرت سخت تر و پايدارتر است.
(سورهی طه، آیات ١٢۴ تا ١٢٧)
حضرت على (علیه السلام): اُذکُرُوا اللّه َ ذِکراً خالِصاً تَحْیَوا بِهِ أفضَلَ الحیاهِ وتَسلُکُوا به طُرُقَ النجاهِ؛ خدا را خالصانه یاد کنید، تا بهترین زندگى را داشته باشید و با آن راهنجات را بپویید (بحار الأنوار، ٧٨/٣٩/١۶).
*بازیچه و بیارزش بودن زندگی مادی دنیوی*
اگر دنیا ارزشی دارد، از آن حیث است که میتواند ابزاری باشد برای نیل به سعادت اخروی و زندگی واقعی وگرنه به سبب زوالپذیری و و توأم بودن آن با سختیها و…ارزشواقعینداردوجزبازیچهایموقتیبرایکسانی که از خدا غافل شدهاند نیست. لذا قرآن کریم میفرماید:
- «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُالدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِیَالْحَیَوَانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ این زندگانى دنیا چیزى جزسرگرمى و بازى نیست. زندگانى واقعى سراى آخرت است، اگر مىدانستند.» (سورهی عنکبوت، آیهی ۶۴)
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَالدُّنْیَا وَ الاْخِرَةُ خَیْرٌ و أبْقَى بلکه زندگى دنیا را بر میگزینند، در حالى که آخرت بهتر و ماندگارتر است.» (سورهی الأعلى، آیات ١۶ و ١٧)
- «فَأَمّا مَنْ طَغَى وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى پس هر که طغیان کرده وزندگى این جهانى را برگزیده، جهنم جایگاه اوست.» (سورهی النازعات، آیات ٣٧ و ٣٩)
- «وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیاإلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أ فَلاَتَعْقِلُونَ و زندگى دنیا چیزى جزبازیچه و لهو نیست و سراى آخرت براى پرهیزگاران بهتر است، آیا نمىاندیشید؟» (سورهی أنعام، آیهی ٣٢)
متأثربودن خوشی وناخوشی«زندگی» از عوامل غیرمادی:
بر حسب جهانبینی الهی، خوشی و ناخوشی دنیا صرفاً متأثر از بهرهمندی یا فقدان امکانات مادی دنیوی نیست، بلکه اساساً خوشی و شیرینی زندگی در این دیدگاه تعریف دیگری دارد و عوامل فراهمکنندهی مجزایی برای آن تعریف شده است؛ برخی از آنها عبارت است از:
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): مُداراهُ النّاسِ نِصفُ الإیمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیشِ؛ مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمى و مهربانى کردن با آناننصف زندگى است (الکافی، ٢/١١٧/۵).
- حضرت على (علیه السلام): ما زالَتْ نِعمَهٌ و لا نَضارَهُ عَیشٍ إلاّ بذُنوبٍ اجتَرَحُوا، إنّاللّه َ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِلعَبیدِ هیچ نعمتى و هیچ خرّمى زندگىاى زایل نشد، مگر به سبب گناهانى که مرتکبشدند؛ زیرا خداوند به بندگان ستم نمىکند (الخصال، ۶٢۴/١٠).
- حضرت على (علیه السلام): السّهَرُ أحَدُ الحیاتَینِ شبزندهدارى یکى از دو زندگى است (غرر الحکم، ١۶٨۴).
- حضرت على (علیه السلام): لا تَهنَأُ حیهاٌ مَعمَخافَهٍ و عدمُ العقلِ عدمُ الحیاهِ، و لا تُعاشَرُ الأمواتُ زندگى توأم با ترس گوارا نیست. نابخردى نیز مُردن است و کسى با مردگانمعاشرت نمىکند (غرر الحکم، ٣٧٨۵).
- امام صادق (علیه السلام): یَعیشُ النّاسُ بإحسانِهِم أکثرَ مِمّا یَعیشُونَ بأعمارِهِم ویَموتُونَ بذُنوبِهِم أکثرَ مِمّا یَموتُونَ بآجالِهِم مردم بیش از آنکه با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خویش مىزیند و بیش از آن که به سبب فرا رسیدن اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خویش مىمیرند (بحار الأنوار، ۵/١۴٠/٧).
ا
*پرهیزازدلبستگی وتوجه افراطی به زندگی دنیوی*
استفاده از مواهب مادی در حد نیاز نه تنها اشکالی ندارد، بلکه ضرورت و مقتضای تداوم حیات مادی است؛ ولی هرگونه دلبستگی و توجه افراطی بدان مورد نکوهش واقع شده است:
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): إنَّ اللّه َ تَعَالى یُعطی الدُّنیا على نِیّهِ الآخِرهِ وأبى أنْ یُعطیَ الآخرهَ على نِیّهِ الدُّنیا خداوند متعال دنیا را با نیّت آخرت [به آدمى] مىدهد، اما از دادن آخرتبا نیّت دنیا اِبا دارد (جامعالصغیر، ١/٢٩٢/١٩١٧).
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): مَن أصبَحَ و أمسى و الآخِرهُ أکبرُ هَمِّهِ جَعلَ اللّه ُالغِنى فی قلبِهِ و جَمَع لَه أمرَهُ، و لَم یَخرُج مِن الدُّنیا حتّىیَستکمِلَ رزقَهُ و مَن أصبحَ و أمسَى و الدُّنیا أکبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللّه ُالفَقْرَ بینَ عینَیهِ و شتَّتَ علَیهِ أمْرَه و لَم یَنَلْ مِن الدُّنیا إلاّ ماقُسِمَ لَهُ هر آن کس که در شب و روز بزرگترین همّش آخرت باشد، خداوند بىنیازى را در دل او جاى مىدهد و کارش را سامان مىبخشد و از دنیا نمىرود، مگر وقتىکه روزىاش را کامل دریافت کرده باشد و هر آن کس که شب و روز، بزرگترین همّش دنیاباشد، خداوند فقر را در بین دو چشم او قرار مىدهد (همیشه چشمش گرسنه دنیا است) وکارش را پریشان مىسازد و از دنیا به چیزى بیش از قسمت خود نمىرسد (بحار الأنوار، ٧٧/١۵١/١٠۴).
حضرت على (علیه السلام): اُحَذِّرُکُمُ الدنیا، فَإنّها غَرّارهٌ، و لا تَعدُو ـإذا هِیَ تَناهَتْ إلىاُمْنِیَّهِ أهلِهاـ ما قالَ اللّه ُ عزّ و جلّ: «و اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاهِ الدُّنیا کَماءٍ أنزَلْناهُ مِنَالسماءِ فاختلَطَ بِهِ نَباتُ الأرضِ فأصبَحَ هَشیما تَذْرُوهُ الرِیاحُ و کانَاللّه ُ عَلى کلِّ شَیءٍ مُقتَدِرا» شما را از دنیا پرهیز مىدهم؛ زیرا که بسیار فریبنده است ـو زمانى هم کهدنیاپرستان به آرزوى خود برسندـ دنیا از این توصیف خداوند عزّ و جلّ فراتر نیستکه «براى آنان زندگى دنیا را مثل بزن که مانند آبى است که آن را از آسمان فروفرستادیم، سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان] خشک گردید که بادها پراکندهاشکردند و خداست که همواره بر هر چیزى تواناست.» (سورهی کهف، آیهی ۴۵) و (نهجالسعاده، ٣/٢٨۴)
امام صادق (علیه السلام): مَن أحَبَّ الحیاهَ ذَلَّ هر که شیفته زندگى شود، خوار گردد (الخصال، ١٢٠/١١٠).
2.6.بهرهگیری بیش از حد کفاف، عامل تباهی زندگی:
بر حسب جهانبینی الهی، انسان در زندگی دنیایی مسافری بیش نیست که مقصدش زندگی آخرت است و زندگی دنیا، منزلگاه و مسافرخانهی سر راهی اوست و ناگفته پیداست که راحتی هر مسافری در سبکبالی اوست:
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): اعمَلْ لِدُنیاکَ
کأنّکَ تَعیشُ أبدا و اعمَلْ لآخرتِکَ کأنّکَتَموتُ غَدا براى دنیاى خود چنان کار
کن که گویى تا ابد زندهاى و براى آخرتتچنان کار کن که گویى همین فردا خواهى مُرد
(تنبیهالخواطر، ٢/٢٣۴).
رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): اُترُکوا الدنیا لأهلِها فإنّه مَن أخَذَ مِنها فوقَ ما یَکفِیهِ أخَذَ مِنحَتفِهِ و هُوَ لا یَشعُرُ دنیا را براى اهلش واگذارید؛ زیرا هر که از دنیا بیش از حدّکفایت خود برگیرد، نادانسته، مرگ خود را شتاب بخشیده است (کنزالعمّال، ۶٠۵٨).
*هرزیستني زندگی نیست، رفاهزدگی خط قرمززندگی!*
در جهانبینی الهی هر زیستنی زندگی نیست، بلکه باید برخی اقتضائات مانند خداشناسی و توحید در آن موجود و برخی موانع همچون ذلتپذیری و معصیت در آن مفقود باشد تا اسم زندگی بر آن صدق کند:
- امام صادق (علیه السلام): المَوتُ فی طاعهِ اللّه ِ
أحَبُّ إلَیَّ مِن الحیاهِ فی مَعصیهِ اللّهِ والفَقرُ فی طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ
إلَیّ مِن الغِنى فی مَعصیهِ اللّه ِ و البلاءُفی طاعهِ اللّه ِ أحَبُّ إلَیّ مِن
الصِّحّهِ فی مَعصیهِ اللّه مرگ در راه طاعت خدا را خوشتر دارم از زندگى آلوده به
معصیت خدا و فقر در راه طاعتخدا را دوستتر دارم تا ثروت با نافرمانى خدا و بلا و
سختى دیدن در راه طاعت خدابرایم خوشایندتر است از سلامت و عافیت در معصیت خدا
(بحار الأنوار، ٨١/١٧٣/٩).
امام حسین (علیه السلام): مَوتٌ فی عِزٍّ خَیرٌ مِن حیاهٍ فی ذُلٍّ و أنشَأ (ع) یَومَ قُتِلَ:
الموتُ خیرٌ من رُکُوبِ العارِ والعارُأولى من دُخُولِ النارِ
مرگ با عزّت بهتر از زندگى با ذلّت است. آن حضرت در روز
شهادت خود این ابیات را مىخواند: مرگ بهتر است از ننگ و ننگسزاوارتر از آتش
[دوزخ] است، به خدا سوگند که نه ننگ را به خود راه دهم، نه آتشرا
(المناقب لابن شهرآشوب، ۴/۶٨).
حضرت على (علیه السلام): لا حیاهَ إلاّ بالدِّینِ و لا مَوتَ إلاّ بجُحودِ الیَقینِ، فاشْرَبواالعَذْبَ الفُراتَ یُنَبِّهْکُم مِن نَوْمَهِ السُّباتِ و إیّاکُم و السَّمائمالمُهْلِکاتِ زندگى جز به دیندارى نیست و مرگ جز با از دست دادن یقین نیست. پس از آب شیرین و گوارا (اسلام ناب) بنوشید، تا شما را از خواب غفلت بیدار کند و از سموم کشنده (دینهاى ساختگى) بپرهیزید (الإرشاد، ١/٢٩۶).
حضرت على (علیه السلام): التّوحیدُ حیاهُ النّفْسِ توحید حیات جان است (غرر الحکم، ۵۴٠).
رفاهزدگی خط قرمززندگی:
اسلام مانع رفاه زندگی نیست، بلکه انسان را دعوت به زندگی بهتر و سالمتر میکند. اسلام از رفاهی که افراطی و سرطانی باشد و تنپروری در آن باشد، بر حذر میدارد؛ توصیهی اسلام اجتناب از تجملگرایی، اشرافیگری و انگشتنما شدن در بهرهبرداری از مواهب مادی دنیوی است:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): ابن مسعود! آن که در دنیا با نازپروردگى زیست مىکند، چه سودى مىبرد آنگاه کهدر آتش جاودانه مىگردد؟! «آنان به جلوهی بیرونى زندگى دنیا آگاهاند، اما از آخرت بىخبرند» خانهها مىسازند، کاخها بر پا مىکنند، مسجدها را به زیور مىآرایند،مقصد همهی تلاشهایشان تنها دنیاست و به آن روى آوردهاند و دلبستهاند.
خداىِ آنان شکمهایشان است. خداىِ برترین فرموده است: «با این پندار که همواره زندهاید، دژها و کاخها برمىافرازید؟ و به گاه انتقامگیرى، همچون سرکشان رفتار مىکنید؟پس تقواى خدا را پیش گیرید و از من فرمان برید» و نیز خداى برترین فرموده است: «آیا دیدهاى آنکه هوسش را خداى خود گرفت و خدا با وجود علم گمراهش ساخت و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر دیدهاش پرده انداخت؟ پس از خدا چه کسى هدایتش خواهد کرد؟آیا پند نمىگیرید؟» چنین کسى جز منافق نیست که هوس خویش را دین خود ساخته و شکمش را خداى خویش؛ از هر چه دلش بخواهد، خواه حلال و خواه حرام، نمىپرهیزد. خداىبرترین فرموده است: «اینان به همین زندگى پست خشنودند، اما این زندگى در برابرزندگى آخرت تنها کالایى ناچیز است» ابن مسعود! محرابهاى اینان زنانشاناند،شرافت ایشان در درهم و دینار است، همهی توانشان را در راه شکم خود به کار مىگیرند. اینان در میان بَدان، بدتریناند، هم خاستگاه فتنهاند و هم بازگشتگاه آن. ابن مسعود! سخن خداى برترین چنین است: «مگر نمىدانى اگر سالها آنان رابرخوردار کنیم، آنگاه عذاب موعود به آنها رسد آنچه از آن برخوردار مىشدند بهکارشان نمىآید؟» (مکارمالأخلاق، ٢/٣۴۴ /٢۶۶٠)
*مذمت دلبستگی وفریفته شدن به زینتهاوجاذبههای مادی زندگی*
- قرآن کریم: «اَلْمالُ وَ الْبَنُونَزِینَهُ الحَیاهِ الدُّنْیا و الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَثَوابَاً وَ خَیْرٌ أَمَلاً دارایى و فرزندان زیورهاىزندگى دنیا هستند و کردارهاى نیک، که همواره بر جاى مىماند، نزد پروردگارت بهتر وامید بستن به آنها نیکوتر است.» (سورهی کهف، آیهی ۴۶)
- قرآن کریم: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُالْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَمَن زُحْزِحَعَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إلاّمَتاعُ الْغُرُور هر نفسى مرگ را مىچشد وبه تحقیق در روز قیامت مزد اعمال شما را به تمامى خواهند داد و هر کس را از آتشدور سازند و به بهشت درآورند به پیروزى رسیده است و این زندگى دنیا جز متاعىفریبنده نیست.» (سورهی آل عمران، آیهی ١٨۵)
- قرآن کریم: «یَا أَیُّهَا النّاسُ إنَّوَعْدَ اللّه ِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْبِاللّه ِ الْغَرُور اى مردم! وعدهی خدا حق است. مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و آن شیطان فریبنده به خدا مغرورتان بگرداند.» (سورهی فاطر، آیهی ۵)
- قرآن کریم: «ذلِکُم بِأَنَّکُمُاتَّخَذْتُم آیاتِ اللّه ِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَلا یُخرَجُون مِنْهَا وَ لاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ و این به کیفر آن است که آیات خدا را به مسخره مىگرفتید و زندگى دنیوى شما را بفریفت. پس، امروز کسى ازاین آتش بیرونشان نبرد و کسى عذرشان را نپذیرد.» (سورهی جاثیه، آیهی ٣۵)
دوری ازصاحبان نگاه ناصواب به زندگی:جهانبینی الهی نه تنها ترسیم زیبا و دقیقی از زندگی دنیوی را به خداپرستان ارائه مینماید، بلکه از مصاحبت و نزدیکی با افرادی که تحت لوای جهانبینی مادی هستند نیز بر حذر میدارد؛ به دلیل آنکه آنها به سبب وجود افکار و اندیشههای غلط و شیطانی در قلوبشان، همچون افراد مریض هستند و مرضشان مسری است. لذا، توصیه به تولی و تبری در اینجا نیز و البته به گونهی خاص خودش جریان دارد:
- قرآن کریم: «فَأعرِض عَن مَّن تَوَلّىعَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد إلاّ الحَیاةَ الدُّنیا* ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِإنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِاهتَدَى پس، تو نیز از کسى که ازسخن ما رویگردان مىشود و جز زندگى دنیوى را نمىجوید اعراض کن؛ منتهاى دانش آنانهمین است. پروردگار تو به آنکه از راهش گمراه مىشود یا به راه هدایت مىافتدداناتر است.» (سورهی نجم، آیات ٢٩ و ٣٠)(*)
ادامه دارد...
انتهای پیام/224224
*آسیب شناسی سبك زندگي*
در آسیب شناسی سبک زندگی عوامل مختلفی را می توان ذکرکرد. که در این نوشتار به سخنان رهبر معظم انقلاب اکتفا می گردد :
( (باید آسیب شناسی كنیم چرا در بخش سبكزندگی پیشرفت نكردیم در انقلاب، در اين بخش، پيشرفت ما چشم گير نيست؛ در اين زمينه، ما مثل بخش اول حركت نكرديم،
پيشرفت نكرديم. خب، بايد آسيبشناسى كنيم؛چرا ما در اين بخش پيشرفت نكرديم؟
بنابراين بايد آسيبشناسى كنيم؛ يعنى توجه به آسيبهائى
كه در اين زمينه وجود دارد و جستجو از علل اين آسيبها. البته ما اينجا نميخواهيم
مسئله را تمامشده فرض كنيم؛ فهرستى مطرح ميكنيم: چرا فرهنگ كار جمعى در جامعهى
ما ضعيف است؟ اين يك آسيب است. با اينكه كار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت
كردهاند، اما اسلام خيلى قبل از اينها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»،
يا: «و اعتصموا بحبل اللّه جميعا». يعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم بايد دستهجمعى
باشد؛ «و لا تفرّقوا». چرا در برخى از بخشهاى كشورمان طلاق زياد است؟ چرا در برخى
از بخشهاى كشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زياد است؟ چرا در روابط همسايگىمان
رعايتهاى لازم را نميكنيم؟ چرا صلهى رحم در بين ما ضعيف است؟ چرا در زمينهى
فرهنگ رانندگى در خيابان، ما مردمان منضبطى به طور كامل نيستيم؟ اين آسيب است. رفتوآمد
در خيابان، يكى از مسائل ماست؛ مسئلهى كوچكى هم نيست، مسئلهى اساسى است. آپارتماننشينى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه
الزاماتى دارد كه بايد آنها را رعايت كرد؟ چقدر آن الزامات را رعايت ميكنيم؟ نوع
معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببينيد چقدر اين مسائل متنوع و فراگيرِ همهى
بخشهاى زندگى، داخل در اين مقولهى سبك زندگى است؛ در اين بخش اصلى و حقيقى و
واقعى تمدن، كه رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى كنونى ما متناسب با نيازهاى ماست؟
چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلهى آرايش در بين مردان و زنان
چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفيد است؟ آيا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى
روزانه، به همديگر به طور كامل راست ميگوئيم؟ در بين ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا
پشت سر يكديگر حرف ميزنيم؟در محيط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد ميكنند؛
علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در ميان بعضى از ماها چيست؟ حقوق افراد را
چقدر مراعات ميكنيم؟ چرا در بين بسيارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟ آيا مصرفگرائى
افتخار است؟ مصرفگرائى يعنى اينكه ما هرچه گير مىآوريم، صرف امورى كنيم كه جزو
ضروريات زندگى ما نيست. چه كنيم كه ريشهى ربا در جامعه قطع شود؟ چه كنيم كه حق
همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعايت شود؟ چه كنيم كه طلاق و فروپاشى
خانواده، آنچنان كه در غرب رائج است، در بين ما رواج پيدا نكند؟ چه كنيم كه زن در
جامعهى ما، هم كرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف
اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟ چه كنيم كه
زن مجبور نباشد بين اين چند تا، يكىاش را انتخاب كند؟ اينها جزو مسائل اساسى
ماست. حد زاد و ولد در جامعهى ما چيست؟ من اشاره كردم؛ يك تصميمِ زماندار و نياز
به زمان و مقطعى را انتخاب كرديم، گرفتيم، بعد زمانش يادمان رفت! مثلاً فرض كنيد
به شما بگويند آقا اين شير آب را يك ساعت باز كنيد. بعد شما شير را باز كنى و
بروى! ماها رفتيم، غافل شديم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش ميدهند كه
آقا جامعهى ما در آيندهى نه چندان دورى، جامعهى پير خواهد شد؛ اين چهرهى جوانى
كه امروز جامعهى ايرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا
در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ اين بيمارى غربى چگونه در جامعهى
ما نفوذ كرده است؟ تجملگرائى چيست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب
است؟ چه كار كنيم كه از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اينها بخشهاى گوناگونى
از مسائل سبك زندگى است، و دهها مسئله از اين قبيل وجود دارد؛ كه بعضى از اينهائى
كه من گفتم، مهمتر است. اين يك فهرستى است از آن چيزهائى كه متن تمدن را تشكيل
ميدهد. قضاوت دربارهى يك تمدن، مبتنى بر اينهاست.
نميشود يك تمدن را به صرف اينكه
ماشين دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت كرد و تحسين كرد؛ در حالى كه در داخل آن،
اين مشكلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اينهاست؛ آنها
ابزارى است براى اينكه اين بخش تأمين شود، تا مردم احساس آسايش كنند، با اميد
زندگى كنند، با امنيت زندگى كنند، پيش بروند، حركت كنند، تعالى انسانىِ مطلوب پيدا
كنند.) (14)
.رهبر انقلاب بر آسیب شناسی این که چرا در طول دوران پس
از انقلاب پیشرفت ما در سبک زندگی اسلامی چشمگیر نبوده، تأکید داشتند، به نظر شما
علت عدم پیشرفت در این زمینه چیست؟
امروزه ما از الگو های دینی روش زندگی فاصله گرفتهایم، یعنی فاصله خود را با
توصیههایی که در قرآن و سیره ائمه معصومین علیهم السلام در خصوص نحوه زندگی به آنها
سفارش شده، افزایش دادهایم. ما در دعاها و زیارات میخوانیم «اللَّهُمَّ اجْعَلْ
مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ
مُحَمَّدٍ؛ خدایا زندگی ما را زندگی پیامبر و آلش قرار ده و مرگ ما را مرگ پیامبر
و آلش قرار ده» پس ما باید ابتدا زندگی پیامبر و خاندان مطهرشان را
بشناسیموبعدبراساس زندگی این بزرگواران گام برداریم.
زندگی پیامبر و خاندان عظیم الشأنشان اصولی دارد که آن اصول تغییر ناپذیر است، البته سبک و روش زندگی باید بومیسازی شود، بالاخره میدانیم که مرکب آن زمان اسب، شتر و الاغ بوده است و یا این که لباس به شیوهای خاص بوده؛ ما امروز بیان نمیکنیم که باید از آن لباس و یا مرکب استفاده کنیم چرا که با پیشرفت زمان وسایل نیز پیشرفت کردهاند. اما اصول حاکم بر زندگی ائمه ثابت است، و ما باید در زندگی خود این اصول را پیاده سازی کنیم، که متأسفانه این گونه نشده است.
تکلیف و وظیفه حوزه و دانشگاه در خصوص تحقق بخشیدن به
سخنان رهبر انقلاب در زمینه سبک زندگی اسلامی چیست؟وظیفه حوزه و دانشگاه، وظیفه ای
سنگین است، چرا که این دو مجموعه باید در بخشهای پشتیبانی اقداماتی داشته باشند.
حوزه در بخش نشریات، کتابهای درسی و دینی، مجلات، سخنرانها و... باید حضور پیدا
کند، دانشگاه نیز باید همانند حوزه به این مسئله ورود پیدا کند.دانشگاه باید در
حیطه تربیت دانشجو اقدامات مناسبی را انجام دهد؛ بالاخره دانشجویان ۱۰ تا ۱۲ واحد
دروس عمومی میخوانند، از این جهت باید استادانی باید به دانشجویان آموزش دهندکه
دراین مسئله پیشتازباشند.
ما امروز در دانشگاه واحد درسی تنظیم خانواده داریم، به نظر میرسد که امروز
جایگاه آن وجود دارد که وزارت علوم بر روی این واحد درسی تجدید نظر داشته باشد و
این درس را حذف کند و به جای آن دو واحد سبک زندگی ارائه شود.آموزش و پرورش و
مجموعه دستاندرکاران فرهنگی کشور باید به مبحث سبک زندگی اسلامی ورود پیدا کنند و
آموزه های اسلامی را در زندگی مردم پیاده سازی نمایند. من بیان نمیکنم که در
مدارس راهنمایی و دبیرستان دو واحد درسی بگنجانند ـ که برخیها نخواهند آن را
بپذیرند و بگویند سخت است ـ ولی باید برای استادان این دو مقطع در درسهای پرورشی
و دینی دورههایی گذاشته شود که سبک زندگی را در این مقاطع به دختران و پسران
بیاموزند تا این دانش آموختگان فردا در مراحل اولیه زندگی مشکلاتی را ایجاد
نکنند.اگر یک دبیر بینش و دینی و یک استاد اخلاق بتوانند، سبک زندگی دینی ائمه را
به دانش آموختگان مدارس و دانشگاه خوب تبیین کنند، خودش فضای سبک زندگی اسلامی را
فراهم میکند و طبیعتاً همین بحث را در بخش مشاورهها داریم.باید توجه داشته
باشیم که مردم بیشترین تأثیر در سبک زندگی را از رسانهها میپذیرند، به عنوان
مثال زمانی که سریالی پخش میشود، نام بازیگران آن در سال، نام برجستهی ثبت احوال
میشود و این بدین معناست که مردم تحت تأثیر حتی کلمات و رفتار بازیگران قرار میگیرند.
بنابراین لازم است که در صدا و سیما برنامههایی ساخته شود تا سبک زندگی دینی با
بومی سازی در فضای امروز جامعه ما قرار گیرد.اگر بخواهید الگویی برای تحقق یافتن
سبک زندگی اسلامی در جامعه بیان کنید، آن الگو چیست؟
به عقیده بنده یکی از بهترین الگوها در بحث سبک زندگی اسلامی خطبه متقین نهجالبلاغه
است ـ البته برخی از موارد ذکر شده در آن خطبه برای افراد خاص است ـ اگر ما به
مفاهیم اصلی این خطبه توجه کنیم ملاحظه میکنیم که مولای متقیان علی (علیهالسلام)
به زیبایی صفات متقین را بیان میکنند و در خصوص نشانه های انسان متقی میفرمایند
«مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ؛ متقی حق میگوید».حضزت علی (علیهالسلام) همچنین میفرمایند
«وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصاد؛ لباسشان میانه روی است. وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ؛
راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آمیخته است». بنابراین سبک زندگی؛
خطبه متقیان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
انتهای پیام/224224
منبع:سازمان بسیج طلاب فارس
منابع:
1 - سوره مبارکه فرقان،
بخشی از آیهی ۶۳
2- Life Styleبه معنای شیوهٔ زندگی خاص یک فرد، گروه، یا جامعه است. این اصطلاح
نخستین بار توسط آلفرد آدلر روانشناس اتریشی استفاده شد.
3- سوره مبارکه
انسان، آیهی ۳
4- ظاهراً
این عبارت مأخذ روایی ندارد.
5- سوره
مبارکه بقره، بخشی از آیهی ۱۵۶
6- سوره
مبارکه عنکبوت، بخشی از آیهی ۶۹
7- سوره
مبارکه أسراء، بخشی از آیهی ۸۴
8- سوره
مبارکه بقرة، بخشی از آیهی ۲۸۶
9- سوره
مبارکه هود، بخشی از آیهی ۱۱۸
10- شیخ حرّ
عاملی، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت، ۱۴۰۹ق، ۲۷/۹۲
11- سوره
مبارکه حجرات، بخشی از آیهی ۱۳
12- سوره
مبارکه روم، بخشی از آیهی ۲۲
13- سوره
مبارکه بقرة، بخشی از آیهی275
14-بیانات رهبر معظم انقلاب دردیداربا جوانان خراسان شمالی 23/07/92