يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۰۴:۳۹:۰۳
کد خبر: ۲۲۱۰۹
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۲ - ۲۰:۳۷
دکتر جهاندار مهر افشا:
پس لطیفترین روح و جوهر عالم همان حقیقت است . ان خداوند است ..

به گزارش سازمان بسیج هنرمندان فارس ، دکتر جهاندار مهرافشا قسمت چهارم مقاله سر اکبر را که در چند مجموعه به نگارش در آمده است را در اختیار این سازمان قرار داد که در ادامه می خوانید:

تکامل عناصر و انسان از هستی یگانه

همانگونه که از یک ظرف گلی انچه که از گل ساخته شده است دانسته می شود همانگونه که با یک ظرف مسی هر چیز مسی شناخته می شود همانگونه که از یک ابزار اهنی هر چیز اهنی شناخته می شود – تغییرات فقط لفظی است – نام است – واقعیت همان گل – مس و اهن است ..

بله عزیزان در اغاز این جهان فقط یک وجود بود و دومی نداشت و ان وجود حقیقت اعلا خدای واحد و سر اکبر بود ..

بعضی می گفتند در اغاز این جهان تنها لاوجود بود یکی بدون دومی از ان لاوجود ، وجود حاصل گشت .. اما چطور ممکن است وجودی از لاوجود حاصل شود ؟ واقعیت این بود در اغاز این جهان تنها وجود بود ...

موجودات به وجود گفتند : کاش متعدد بودم بگذار تولید مثل کنم . پس حرارت افریده شد – حرارت با خود اندیشید کاش متعدد بودم بگذار تولید مثل کنم ..پس خدای واحد اب را افرید پس هر گاه شخص اندوهگین شده و از حرارت عرق می کند انگاه عرق یا اشک که همان اب است از او بیرون می اید .. اب پیش خود اندیشید کاش متعدد بودم و تولید مثل می کردم .. پس غذا فراهم شد . بنابراین هرگاه باران میبارد غذا در کشتزارها فراوان میشود . پس غذا از اب بر می اید ..

اکنون از همه موجودات سه منشا وجود دارد ..هم از یک تخم یا بذر زاده میشوند . ان خدای یکتا یعنی وجود با سه الوهیت یعنی ( حرارت- اب – غذا ) تصمیم گرفت انها را سه گانه کند و کرد . اما چگونه؟

انچه اتش شکل سرخ دارد و شکل حرارت است و انچه سفید دارد ابست و انچه تارست غذا است – اتشی از اتش رفت – تحولات فقط تعین لفظی است یک نام است و واقعیت همان سه شکل است ..

انچه در افتاب در ماه در برق شکل سرخ دارد حرارتست و انچه سفید است ابست و انچه تار است غذا است ...پس دیگر افتاب ماه و برق/رعد و برق/ نیست بلکه یک ترکیب و همان الوهیتهاست...

پس غذا وقتی خورده میشود به سه قسم تقسیم میشود انچه که خشنترین ترکیبات ان است مدفوع میشود انچه که متوسط است گوشت و پوست و انچه که لطیفترین قسمت ان است روح میشود . اب هم وقتی خورده شد سه قسم میشود . خشنترین قسمت ان ادرار میشود و انچه متوسط است خون میشود و لطیفترین بخش ان نفس میشود ..

حرارت وقتی خورده شد سه قسمت میشود . خشنترین بخش ان استخوان میشود . انچه متوسط است مخ میشود و لطیفترین بخش ان نطق و یا صدا میشود .

به این ترتیب روح از غذا نفس از اب و صدا از حرارت حاصل می ایند . ( بر بزرگواران پوشیده نیست که از ذکر این مثالها هدفی را دنبال می کنم . پس خسته نشوید و دقت کنید )

عزیزان پاک و خدا جوی :

وقتی خامه را به هم میزنند انچه لطیفترین شیوه انست بالا امده و کره بوجود می اید غذا هم همینطور وقتی خورده شد لطیفترین شیره اش بالا امده و هوش میشود . اب هم وقتی خورده شد زلالترین و لطیفترین قسمت ان بالا امده نفس میشود . حرارت هم وقتی که صرف شد لطیفترین قسمت ان بالا امده و صدا میشود . پس :

هوش از غذا – نفس از اب و صدا از حرارت زاده شده اند ..

توجه .

انسان از شانزده بخش مرکب است اگر پانزده روز غذا نخورید و فقط اب بخورید نفس چون از اب است از شما قطع نمی شود اما حواس شما بر اثر گرسنگی شدید قطع خواهد شد و هیچ به خاطر نخواهید اورد . همه محفوظات شما چونان شخصی که الزایمر شدید دارد میروند ...

همانگونه که ذره ذغال به حجم یک مگس از یک اتش بزرگ باقی می ماند و بعدا اتش با ان ذره مشتعل نمی شود از شانزده بحش مرکب انسان اگر تنها یک بخش بماند و بعد شما غذا بخورید همه حافظه و فراموش شده ها به نفس بر می گردند ...

پس همانگونه که کسی ممکن است نفس را با خاشاک بپوشاند و یک ذره ذغال به اندازه یک پشه باقی مانده و با ان اتش بزرگی را روشن سازد بنابراین اتش انگاه مشتعل خواهد شد ..

پس اگر یک بخش از شانزده بخش شما باقی بماند از اشباع شدن از غذا مشتعل میشود به این ترتیب خدا را در وجود خود حس می کنی . پس فهم از غذا و نفس از اب و صدا از حرارت تولید میشود و خالق همه انها خداست ..

خواب / گرسنگی / تشنگی / مرگ

وقتی شخص در خواب عمیقی است میگویند او به هستی واصل شده به نزد خودش رفته ..

پس توجه کنید : همانطور که مرغی به ریسمانی بسته پس انگاه به اینور و انور می پرد و هیچ جاه پناهی نمی یابد جز اینکه در بند خودش باشد همانگونه عزیزان هوش شما پس از پریدن اینور و انور بدون انکه پناهی بیابد در نفس شما ارامش می یابد اما کدام نفس ؟ نفس سرکش یا نفس مهار و تربیت شده ؟ پس هوش بر نفس بسته شده ..

شخصی که گرسنگی و تشنگی را تجربه کرده باشد اب انچه را که قبلا خورده تا اخر می گیرد زیرا اب رهبر غذا است ..

بدن جوانه است و روئیده و هیچگاه بدون ریشه نخواهد شد . ریشه ان غذا است پس برای غذا اب را ریشه بدان ..اگر اب جوانه باشد حرارت را ریشه بدان . اگر حرارت جوانه بدن باشد هستی را ریشه بدان . همانگونه که همه مخلوقات ریشه در کل نظام هستی دارند ...

همانگونه که شخصی تشنه است حرارت انچه که قبلا نوشیده به بیرون هدایت می کند ..پس اگر حرارت جوانه بدن باشد ریشه را در هستی باید جست .. تمامی افریده شده ها ریشه شان مقامشان ووجودشان در هستی است . وقتی شخصی میمیرد صدای او به هوشش و هوشش به نفسش و نفسش به حرارت و حرارت به بالاترین الوهیت میرسد ..انچه که به لطیفترین عصاره باقی می ماند روح است ..

و اما بعد :

واقعیت ذاتی اشیاء و انسان و روان یگانه جهانی

توضیحا . این ادبیات و مثالها مربوط به ششصد سال پیش از میلاد مسیح می باشد که بنده سعی کردم به ساده ترین بیان از زبان سانسکریت به انگلیسی و انگاه به فارسی برگردان و در اختیار خوانندگان عزیز وبلاگ عرفان و تندرستی قرار دهم . این ادبیات از معنا و هدف زندگی و غایت ان و جهان ابدی و ارتباط بشر با نیروهای نامرئی سخن می گویند و منبع الهام بزرگترین عارفان جهان حتی فرقه های مادی بوده است . از فلاسفه مغرب زمین " شوپنهاور " " انکتیل دوپرون " " دویسن " بسیار به این مثالها و ادبیات توجه داشته اند و اهمیت می دادند این گفته ها و مثالها جهانی بوده و در دل دوستداران و عارفان دین و حقیقت و کلیه ملل جهان به زبانهای گوناگون المانی انگلیسی فرانسوی یافت می گردند ...دوستدار شما مهرافشا ...

از واقعیت ذاتی اشیا و انسان می گفتیم . عزیزان همانطور که زنبورها با فراهم اوردن  عصاره درختان گوناگون ان را به یک واحد تبدیل می کنند همانگونه که انها قادر نیستند تشخیص دهند که مثلا من عصاره فلان درخت هستم همانطور هم همه افریدگان گرچه به هستی رسیده اند نمیدانند که به هستی رسیده ایم . انچه لطیفترین عصاره است روح تمام این جهان است و ان حقیقت است و ان خداوند باریتعالی است ...

رودها را نگاه کنید . جاری و ساری هستند . شرقی به سوی شرق و غربی به سوی غرب انها در واقع از اقیانوس به اقیانوس می روند و خود اقیانوس می گردند چون در انجا نمی دانند و نمی گویند " من اینم " و " من انم "

به درخت بزرگ و کهنسالی توجه کنید . تبر به بدنه او بزنید پس از مدتی زندگی می کند بر سرش بزنید و زخمش کنید  باز زنده می ماند چون ریشه دارد و ریشه ان با رغبت رطوبت و اب را می نوشد و ترمیم و کامیاب میشود . حال شاخه را که ریشه ندارند یکی را جدا کنید پس از مدتی خشک می شود و بیهوده می گردد دومی را و همینطور .....دهمی را ببرید و جدا کنید – همگی خشک میشوند چون دیگر به بدنه که ریشه دارد وصل نیستند..حیات شاخه ها را میمیرد اما حیات بدنه می ماند انچه لطیفترین عصاره است ریشه جهان و حقیقت و زندگی است که هرگز نمیمیرد ...

زنجیری بیاورید و پاره کنید در ان چه می بینید ؟ تخمهای ریز را یکی را که به اندازه یک ارزن یا دانه بسیار کوچکی است در دست لمس کنید کمی انرا حس می کنید اما دردست شما چون نطفه ای است . ان عنصر لطیف را درک کنید . ان درخت انجیر بزرگ و تنومندی است در دستان شما که روزی بارور میشود . ان لطیفترین عصاره روح این جهان و حقیقت است ..

تکه نمکی را در اب جای دهید / صبحگاهان به ان سر بزنید سعی کنید انرا بیابید . نیست چون اب شده است . جرعه ای از اب بنوشید . نمک است . از وسطش بنوشید باز نمک است . از اخرش باز نمک است . همه اش نمک است .. سعی کنید انرا درک کنید  همه حقیقت و لطیفترین عصاره هستی و جوهره جهان در انجاست . ان حقیقت است .. تصور کنید همه نزدیکان شخصی بیمار و در حال مرگ به دور سر او جمع شوند . می پرسند مرا می شناسی ؟ تا وقتی صدا به هوش و نفسش و نفس او به حرارت و حرارت او به الوهیت علوی نرفته است او هنوز می شناسد ..

انگاه که صدا می رود به هوشش و هوشش به نفسش و نفسش به حرارت و حرارت به الوهیت علوی انگاه دیگر او را نمی شناسید .

پس لطیفترین روح و جوهر عالم همان حقیقت است . ان خداوند است ..

نفس کلی

انچه تا کنون اموختید تنها نام بود . اما بیشتر از نام هم هست بلکه ان نطق است .. الرحمن خلق الانسان علمه البیان ..قران کریم

اما برتر از نطق چیست / ان روح است . روح می تواند نطق و نام را همچون دو فندق در خود جای دهد کسی اگر به روح خود نهیب زند که می خواهم " اقوال قدسی " را یاد بگیرم می خواهم " اعمال دینی " را یاد بگیرم حتما خواهد اموخت . اما عزیزان برتر از روح چیست ؟

درک مفهوم بیشتر از روح است . وقتی شخصی مفهوم می سازد انگاه انرا در روح خود دارد و نطق می کند ..اقوال دینی در نام است و اعمال دینی در اقوال .. انها در مفهوم مستقر هستند . اسمان و زمین بواسطه درک تشکیل یافته اند . با دو فضا هم همینطور اب و حرارت به واسطه مفهوم تشکیل یافتند و با تشکیل انها باران صورت گرفت و با باران غذا فراوان شد . با صورت پذیری غذا افریده های ذی روح صورت گرفتند و با انها اعمال دینی صورت پذیر شدند . با صورت پذیری اعمال دینی عالم صورت پذیر و پس از ان همه چیز صورت پذیر میشود . درک این است ..

اما برتر از درک چیست ؟ ان فکر است . فکر البته از درک برتر است . وقتی که کسی فکر می کند انگاه مفهومی را تشکیل می دهد در ذهن پرورانده و حرف می زند و انرا به نام می گوید . فکر نقطه وحدت همه اینهاست . پس همه چیز بر فکر استوار است  . کسیکه ولو معلومات زیادی هم داشته باشد ولی فکر نداشته باشد مردم در مورد او می گویند اگر خوب می دانست اینگونه بی فکر نمی شد . کسی که فکر استوار دارد عوالم پایدار بدست اورد چون خودش مستقر است و در صورتیکه نا متزلزل بدست اورد ...

اما برتر از فکر چیست ؟ ان تعمق است . زمین / اسمان / اب / کوهها همه تعمق می کنند . بنابراین انها که از میان مردم کسب بزرگی واقعی و نه صوری می کنند گویا قسمی از اجر تعمق خود را دریافت می کنند ..

اما برتر از تعمق فهم است که انسان همه علوم را از طریق ان دریافت می کند .

اما برتر از فهم چیست ؟ نیرو .... نیرو برتر از فهم است . براستی یک مرد نیرومند صد مرد فهمیده را می لرزاند . کسی که نیرومند می گردد ترقی می کند . چون ترقی می کند ملتزم میشود . چون ملتزم شد به عنوان شاگرد پیوسته میشود و چون شاگردی پیوسته شد بینا میشود . شنوا میشود . مدرک میشود . عامل میشود . فهمیده میشود .. ( عرفان و تندرستی )

براستی جهان با نیرو استوار است . اما برتر از نیرو چیست ؟ ان غذا است . اگر نیرومندی ده روز هیچ چیز نخورد نابینا . ناشنوا . بی اندیشه .بی درک میشود اما به محض ورود غذا همه باز می گردند .. اما قبلا هم گفتیم برتر از غذا چیست ؟ اب است ..

بنابراین اگر باران نیامدموجودات ذی روح به اندیشه اینکه غذا قحط خواهد شد فرسوده میشوند . اما وقتی باران امد غذا فراوان میشود .

اما برتر از اب چیست ؟ حرارت . پس رعد می زند مردم می گویند پس از این حرارت زیاد حتما باران خواهد امد .. انگاه پس از حرارت اب ظاهر میشود ... اما برتر از حرارت فضا است . براستی افتاب و ماه . برق . ستارهها . و اتش همه در فضا هستند . انسانها در فضا صدا می کنند . میشنوند . جواب می دهند .... برتر از فضا چیست ؟

حافظه .... اگر اشخاص حافظه نداشتند هرگز نخواهند صدا را در فضا بشنود و به یاد بیاورند نخواهند فهمید و برتر از حافظه امید است .. کسی که امید دارد به همان اندازه ازادی نا محدود دارد . اما برتر از امید چیست / ؟ زندگی است ....

همه چیز به نفس زندگی بستگی دارد  و زندگی با دم حیاتی ادامه دارد . اما برتر زندگی حقیقت و برتر از ان نفس است و برتر از ان تلاش و کوشش برای غلبه بر نفس است .. براستی که کسیکه حقیقت نفس را می فهمد می داند امید / حافظه / فضا / حرارت / اب/ ظهور و خفا / غذا/نیرو/فهم/ تعمق/فکر/درک/عقل/نطق/عقل و نطق/نام/اقوال قدسی دینی در واقع همه چیز از نفس است ....

انجا که انسان بر نفس غلبه کند شخص انجا چیزهای دیگر نبیند . چیزی دیگر نیندیشد . او کامل است ولی انجا که شخص چیزی دیگر غیر ببیند او ناقص است . براستی که کامل جاوید و ناقص فانی است ...

لیس فیالدار غیر دیار ...

در ادبیات کهن در این باب گفته اند :

بینا مرگ نمی بیند/ بیماری و پریشانی نمی بیند / بینا فقط کل را می بیند و بینا کل را یکجا بدست می اورد ...

در باب نفس در قسمت بعد مفصلا توضیح خواهم داد ...

ادامه دارد

انتهای خبر 224224

نام:
ایمیل:
* نظر: