شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۱۵:۳۹:۴۶
کد خبر: ۳۶۷۲۷
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۹
از میان تمام بازی‌های روزگار، هرگز به میراث بردن مجموعه خاطرات زندگی یک مرد را تصور نمی‌کردم؛ مردی که در نوجوانی، دل پر‌شور و سر‌سبز دارد و در جوانی قصد قربت می‌کند و خیز بر‌می‌دارد تا پرواز کند تا برِ دوست.

 مردی که هم نویسنده است، هم معلم است، هم کاپیتان است، هم پدر است و هم خان! است. اما در انبوه این کاغذ‌ها که جای عبور دستان اوست، تنها در مواجهه با "خود" او هستیم. این کاغذهای زرد و کاهی، آیینه روح پاک و وجدان فریادگر او هستند؛ مثل یک موسیقی ناب، با تمام اوج‌ها و فرود‌هایش. آنجا که کاغذ روبرویش را خط خطی می‌کند و بر سر خود فریاد می‌کشد، و آنجا که با تمام سلیقه و حوصله‌ای که همگی از او سراغ داریم، خوشنویسی می‌کند. خیلی ساده، خیلی روشن، مثل همه زندگی‌اش.

ایسته دیدم که از میان انبوه دست‌نوشته‌ها هر آنچه مرتبط با جلسات داستان‌نویسی مسجد جوادالائمه‌(ع)، جشنواره شهید حبیب غنی‌پور و فرایند خلق رمان‌های اسماعیل و گرگ سالی بودند، انتخاب کنم.  این انتخاب‌ها، ‌گاه در حد یک جمله و گاهی مبسوط‌تر، به ترتیب زمانی درج شده‌اند. تفسیر و تبین ویژگی‌های این مجموعه را به وارثان اندیشه‌های او واگذار می‌کنم.

...
باید بروم به مسجد. جلسه قصه ده، نه سال از عمرش می‌گذرد.  ولی حس می‌کنم دیگر کشش ندارم. دوست‌تر می‌دارم که در خلوت اتاقم مطالعه کنم. ولی بچه‌ها هم از من انتظار دارند.

با مکافاتی(و کمی خستگی، آخر دو شب است که خوب نمی‌توانم بخوابم) به جلسه قصه رسیدم. کاتب خیلی از کارهای ترجمه شده یاشار کمال را خوانده است. ماشاالله حسابی پیش می‌رود. خیلی خوشحالم.

دیشب جلسه دوشنبه شب مسجد بود. محمد ناصری قصه خواند. مدت‌ها بود که ننوشته بود. ماه‌ها و شاید هم سالی می‌شد که چیزی نخوانده بود. خیلی نگرانش بودم. بی‌شک از اصولیترین و سلیم‌النفس‌ترین دوستانم است. از سال‌های پیش می‌شناسمش. از زمانی‌که پسر بچه کوچکی بود و به کتابخانه مسجد می‌آمد، تا به امروز که دانشجو و معلم است. به عقیده‌ام نویسندة خوبی خواهد شد، به شرطی که شیرین و شدید به کارش بپردازد و همین‌طور خودش را باور کند. نگاهی معنوی، با ظرائف شاعرانه و عواطف عاشقانه دارد که حاصل کارش را پاکیزه و مهذب و مطهر می‌کند. باری آن‌قدر تحت تأثیر نوشته‌اش قرار گرفتم که مجبور شدم چند بار با گوشه دستمالم، اشک‌هایم را پاک کنم.

امروز نشسته بودم، و [اتوبوس] دو طبقه مالک‌اش‌تر، پر و پیمان، لِک و لِک، به طرف پایانه شهید فیاض‌بخش می‌نالید و می‌آمد که سوژه یک رمان بلند در ذهنم جرقه زد: چند سال قبل از انقلاب جوانی عاشق، بوی آن را استشمام می‌کند. خود را در معبر آن قرار می‌دهد. با دختری که بسیار دوستش می‌دارد و می‌خواهد ازدواج کند، رابطه‌اش را بر‌اساس انقلاب و مصالح آن تنظیم می‌کند. همین‌طور با شغلش، با دوستانش، فعالیت‌ها، تشکیلات، کارهای فرهنگی، هنری، ورزشی، خانوادگی. دختر نمی‌تواند بیاید. می‌ماند. انقلاب پیروز می‌شود، و پسر از او جدا می‌شود. ولی دلش پیش او می‌ماند.

در صددم به امید خدا، دست به نوشتن رمانی بزنم. حوادث این رمان در برگیرنده اوج‌گیری مبارزات مردم ایران برای سرنگونی نظام شاهنشاهی و برپایی حکومت اسلامی خواهد بود. به همین بهانه چند روز است که در حال تورق و مرور دفترهای یادداشت سال‌های آخر عمر نظام شاهنشاهی هستم. حالات و احوالاتی که در آن فضا و در آن سنین داشته‌ام، برایم عجیب است. نسبت به امروزم تفاوت زیادی داشته‌ام. آنچه برایم شگفت‌انگیز بود، تغییرات درونی و باروری احساسات و اندیشه‌های مذهبی‌ام است. در حالی که اصلاً لازم نبود چنین دگرگونی و استحاله‌ای در من رخ بدهد. همه‌چیز برای یک زندگی منطبق به خواسته دوران جوانی و سلیقه و پسند روز برایم فراهم بود.


امیرحسین فردی نویسنده وفعال عرصه ادبیات داستانی در سال 1328در روستای قره تپهٔ اردبیل بدنیا آمد.

فردی، درحوزه اندیشه وهنر اسلامی، عضویت داشت و سردبیری و مدیرمسئولی" کیهان بچه ها " به مدت ۳۱ سال برعهده داشت. مؤسس و مدیر مسئول کیهان علمی، مدیریت مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری، عضویت در شورای داستان کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، عضویت در شورای داستان بنیاد حفظ آثار ونشر ارزشهای دفاع مقدس، مسئولیت جشنواره انتخاب کتاب سال شهید حبیب غنی پور، مسئولیت شورای ادبیات داستانی نیروی مقاومت بسیج و مدیریت کارگاه قصه و رمان حوزۀ هنری از سوابق مسئولیت‌های اجرایی وی است.

چندین بار داوری برای کتاب سال وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور، جشنواره ادبیات داستانی بسیج، جشنواره راهیان نور، انجمن قلم ایران، جشنواره قصه‌های قرآنی از تجربه‌های دیگر اوست.

وی از مؤسسین کتابخانه مسجد جواد الائمه(ع) در سال ۱۳۵۳ و تشکیل شورای نویسندگان آن مسجد است که در ادامه به حوزهٔ هنری پیوستند و از ستون‌های اولیهٔ این نهاد بودند.

امیرحسین فردی عصر پنجشنبه، پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲، دچار مشکل تنفسی شد و در راه انتقال به بیمارستان لقمان درگذشت.

 

نام:
ایمیل:
* نظر: