کد خبر: ۳۶۹۸۳
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۰:۰۰
به حضرت معصومه(عليها السلام)متوسل شدم و به من الهام شد كه دستكش بدست كنم ، همين كار را كردم ; دستم خوب شد.
ايشان درباره خودشان فرمودند : « دستم ورم مي كرد و پوست آن ترك برمي داشت به طوري كه نمي توانستم وضو بگيرم و ناچار بودم براي نماز تيمم كنم و معالجات هم بي اثر بود تا اينكه به حضرت معصومه(عليها السلام)متوسل شدم و به من الهام شد كه دستكش بدست كنم ، همين كار را كردم ; دستم خوب شد » .
پاورقي
1 ـ بحار ، ج102 ، ص132 .
* ايشان فرمودند : « آقا حسن احتشام ( فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام كه هر دو از منبري هاي قم بودند ) نقل مي كرد از آ شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي ( كه مرد با اخلاصي بود ) كه من شبي در خواب ديدم بحرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است براي اينكه فاطمه زهرا(عليها السلام) و حضرت معصومه(عليها السلام) در سر ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند . من گفتم : مادرم سيده است و من محرم هستم ، به من اجازه دادند ، رفتم ديدم كه بله اين دو نشسته اند و در بالاي ضريح با هم صحبت مي كنند از جمله صحبت ها اين بود كه حضرت معصومه(عليها السلام) به حضرت زهرا(عليها السلام) عرض كرد : حاج سيد جعفر احتشام براي من مدحي گفته است و ظاهرا آن مدح را براي حضرت مي خواند .
آ شيخ ابراهيم اين خواب را در جلسه دوره اي اهل منبر كه حاج سيد جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مي كند ; حاج احتشام مي گويد : از آن شعرها چيزي يادت هست ؟ گفت : بله در آخر آن شعر داشت ( دخت موسي بن جعفر ) تا اين را گفت ، حاج احتشام شروع كرد بگريه كردن و گفت : بله توي اشعار من اين كلمه است » .(1)
« حاج سيد جعفر احتشام منبري با حالي بود و موقع روضه خواندن خودش هم گريه مي كرد و بكاء بود و بسيار گريه مي كرد » .
پاورقي
1 ـ سروده ايشان در بخش اشعار ، خواهد آمد .
آقا حسن احتشام فرزند ايشان مي گويد : « به ايشان گفتيم شما در آخر شعرتان يك تخلصي داشته باشيد مانند ساير شعرا » ، قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت :
اي فاطمه بجان عزيز برادرت
بر احتشام لطف نما قصر اخضري
ايشان گفت : « قصر اخضر را لطف كردند » . گفتم : « چطور ؟ » گفت : « همانجا كه آقاي مرعشي(رحمه الله) سجاده مي انداختند ، آنجا را گج كاري كردند و سنگ مرمر سبز رنگ قراردادند ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است اين بود قصر اخضري كه به ايشان عطا شد » .
* آقاي حاج شيخ حسن علي تهراني(رحمه الله) ( جد مادري آقاي مرواريد ) كه از علماء بزرگ و شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي محسوب مي شدند و حدود 50 سال در نجف به تحصيل علوم اشتغال داشتند ، ايشان برادري داشت بنام حاج حسين علي شال فروش كه از تجار بازار بوده در تمام مدتي كه حاج شيخ مشغول تحصيل بودند ايشان ماهي 50 تومان به او شهريه مي داد تا اينكه برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند و در آنجا دفن مي نمايند .
حاج شيخ حسن علي ( كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند ) تلگرافي از فوت برادر مطلع مي شود ، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض مي كنند : « من خدمت برادرم را يكبار هم نتوانستم جبران نمايم جز همين كه بيايم اينجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه(عليها السلام)سفارش ايشان را بفرماييد : تا كمك كاري ، بكند از برادرم » .
همان شب يكي از تجار كه از قضيه اطلاع نداشت خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه(عليها السلام) مشرف شده و آنجا مي گويند : كه حضرت رضا (رضي الله عنه) هم به قم تشريف آوردند : يكي جهت زيارت خواهرشان ، و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي به حضرت معصومه(عليها السلام) .
او معناي خواب را نمي فهمد و آن را با حاج شيخ حسنعلي در ميان مي گذارد و ايشان مي فرمايند: «همان شب كه شما خواب ديدي من ( در رابطه با برادرم ) به حضرت رضا متوسل شدم و اين خواب شما درست است » .
« مرحوم آقا سيد محمدتقي خوانساري پس از شنيدن اين خواب فرمود : از اين خواب استفاده مي شود كه قم در حريم حضرت معصومه(عليها السلام)است ; بايد حضرت امام رضا(عليه السلام) به قم تشريف فرما شوند و سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي را به حضرت بفرمايند و الا خود حضرت امام رضا(عليه السلام)مستقيما در كار مداخله نمي كند چون اين در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در اين محيط نمي شود » .(1)

منبع.کتاب فروغي از كوثر: زندگينامه حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام)

پایان خبر/224224

نام:
ایمیل:
* نظر: