يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۰۱:۵۸:۵۸
کد خبر: ۳۹۴۶۴
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۴
جلال الدین محمد بلخی ملقب به ملاّی رومی یا مولوی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ دیده به جهان گشود. نیاکانش همه از مردم خراسان بودند و خود او نیز با اینکه بیشتر عمرش در قونیه گذشت، همواره از خراسان یاد می کرد و خراسانیان را همشهری می خواند.

پدرش محمد نام داشت و سلطان العلماء خوانده می‌شد و به بهاءالدین ولدبن ولد مشهور بود. بهاءالدین ولدبن ولد مردی سخنور بود و مردم بلخ علاقه فراوانی به او داشتند.

 

مولانا 13 ساله بود که پدرش بهاولد به قصد زیارت خانه خدا شهر بلخ را ترک کرد و دلائلی از قبیل فساد اخلاقی و سیاسی در دستگاه حکومت محمدخوارزمشاه، تیره گی روابط بهاولد با خوارزمشاه و گسترش بسترهای یورش مغولان پدر مولانا را به هجرت واداشت.

 

در نیمه راه هجرت بر سر راه در نیشابور به همراه فرزند خود جلال الدین محمد به دیدار عارف و شاعر، شیخ فریدالدین عطار شتافت و در این دیدار شیخ عطار کتاب " اسرارنامه" خود را به مولانا هدیه داد.

 

پدر مولانا و خانواده اش با بسر بردن چند سالی در شهرهای متعدد، بنای اقامت همیشگی خود را براساس دعوت علاء الدین کیقباد در شهر قونیه(محلی در ترکيه امروزی)  در سال 626 هـ .ق بگسترد.

 

جلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود و در سال ۶۲۸ پدر مولانا درگذشت و جوان بیست و چهار ساله به خواهش مریدان یا بنا به وصیت پدر ، دنباله کار او را گرفت و مسولیت ارشاد تدریس و مدرسهء پدر را بدوش گرفت.

 

مولوی در عین حالی که مردم را تربیت می‌نمود از خودش نیز غافل نبود و در ضمن با آموزش و فراگیری دانش متداول آن عصر از فقه، حدیث، تفسیر، زبان، فلسفه اسلامی و یونانی، حساب، منطق، فزیک، متافزیک و فلسفه اخلاقی و  پیمودن برق آسای آن ها به یک آموزگار، دانشمند و اندیشور بزرگ مبدل شد.

 

مولانا وقتی که موفق به دیدار محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهره‌ها را می برد و به جامهء تصوف رو می آورد و با پیمودن کامل سیرسلوک تصوف به پیشوایی و رهبری این اهل طریقت می رسد. و علی الظاهر و به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش عازم شهر حلب می شود. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفته و پس از مدتی که به شهر دمشق می رود از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفاده‌ را می برد و از آنجا به شهر قونیه بازگشته و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش می گیرد و پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی می گردد که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد می‌باشد.

 

تولد دیگر مولانا در لحظه ای بود که با شمس تبریزی آشنا شد. مولانا در بیست وششم جمادی الاخر 642 برحسب اتفاق با شمس الدین محمد تبریزی دیدار می کند و این برخورد همان سرآغاز انقلاب بزرگ در روح و اندیشه مولانا می باشد.

 

هر چند که مولوی در طول زندگی شصت و هشت ساله خود با بزرگانی همچون محقق ترمذی، شیخ عطار، کمال الدین عدیم و محی الدین عربی حشر و نشرهایی داشته و از هر کدام توشه‌ای براندوخته ولی هیچکدام از آنها مثل شمس تبریزی در زندگیش تاثیر گذار نبوده اند تا آنجا که به آفرینش بزرگترین آثار ادبی _ فلسفی عرفانی جهان پرداخت.

 

آنچه مسلم است شمس در بیست و هفتم جمادی الاخره سال ۶۴۲ ه.ق از قونیه بار سفر بست و حداکثر شانزده ماه با مولانا دمخور بوده است . علت رفتن شمس از قونیه روشن نیست و این قدر هست که مردم او را جادوگر و ساحر می دانستند و مریدان بر او تشنیع می زدند و اهل قونیه ملامتش می کردند و بدینگونه جانش در خطر بوده است.

 

پس از آن مولانا فرزند خود، سلطان ولد، را به جستجوی شمس به دمشق فرستاد . شمس پس از حدود پانزده ماه که در آنجا بود پذیرفت و روانه قونیه شد اما این بار نیز با جهل و تعصب عوام روبرو شد و ناگزیر در سال ۶۴۵ از قونیه رفت و مشخص نشد که به کجا رفته است. مولانا پس از جستجوی بسیار، سر به شیدایی گذاشت و انبوهی از شعرهای دیوان او در حقیقت گزارش همین روزها و لحظات شیدایی است .

 

مولانا پس از غیبت شمس، با صلاح الدین زرکوب دمخور گردید و پس از مرگ صلاح الدین، حسان الدین چلبی را به عنوان یار صمیمی خود برگزید. که نتیجه همنشینی مولوی با حسام الدین، مثنوی معنوی گردیده که حاصل لحظه‌هایی از همصحبتی با حسام‌الدین می‌باشد.

 

مولانا با داشتن شور و شعف و عشق بزرگ و بر اثر شناخت،ارتباط و دلبستگی به شمس تبریزی از سال 642 هـ.ق به سرایش شعر پرداخت،و با موسیقی و سماعی که در شعرش بازتاب دارد،الفت ناگسستنی پیدا کرد در مجموع آثار او عبارتند از:

 

•    مثنوی معنوی در شش دفتر و 26 هزار بیت که به زبان فارسی می باشد.

•    غزلیات شمس معروف به دیوان کبیر، مشتمل بر 50 هزار بیت، غزلیاتی است که مولانا به نام مراد خود شمس سروده است.

•    رباعیات: حاصل اندیشه‌های مولاناست.

•    فیه ما فیه: که به نثر می‌باشد و حاوی تقریرات مولانا است که گاه در پاسخ پرسشی است و زمانی خطاب به شخصی معین.

•    مکاتیب: حاصل نامه‌های مولاناست.

•    مجالس سبعه: سخنانی است که مولانا در منبر ایراد فرموده است.

 

مولانا مردی عارف و دانشمند بود که سراسر زندگی خود را در راه کسب معرفت و تهذیب نفس گذراند. او با اشعارش که در قالب غزل، رباعی و مثنوی سروده شده، با بیان حکایت ها و افسانه ها، رویدادهای تاریخی و مسایل عرفانی کوشیده است حقایق و معارف الهی را برای مردم بیان کند و آثار وی  مشتمل بر بیان حقایق تصوف، شرح امور آیات قرآنی،اخبار نبوی و مسایل اخلاقی – اجتماعی می باشد.

او مانند واعظی در مجلس وعظ، سخنانش را با آيات و احاديث و بيان داستان پيامبران و امامان درهم می‌آميزد تا همگان به قدر توان خود از آن سخنان بهره‌مند گردند و اشعار او سرشار از مفاهيم قرآنی، آيات الهی و تعبيرهای عرفانی است.

 

اما بعد از تعابیر قرآنی چیزی که بیش از سایر مفاهیم دینی در آثار مولانا خودنمایی می کند توجه و اشارات وی به پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) و امام علی(ع) است.

مولانا در بسیاری از ابیات و نوشته های خود از این بزرگان عالم شیعه یاد کرده است و آنان را ستوده است و همچنین از اتفاقاتی نظیر جنگ های آنان با کفار و اقداماتشان در مسیر ترویج حق و رخدادهای بزرگ دنیای اسلام مانند غدیر خم در اشعار خود بهره گرفته است.

مولوی در مثنوی، در نخستین اشاره به امام علی علیه السلام، عشق خود را به ایشان با دو بیت زیبای عربی آشکار می سازد:

مرحبا یا مجتبی یا مرتضی

ان تغب جاء القضا ضاق الفضا

انت مولی القوم من لا یشتهی

قدردی، کلا لئن لم ینتهی.

به وضوح در مثنوی معنوی، پيامبر را عصاره تمام پيامبران معرفی کرده و در خصوص ایشان می فرماید:

نام احمد نام جمله انبياست

چونکه صد آمد نود هم پيش ماست

که  همچون یک شیفته واقعی اسلام و پیامبر، دست خدا را دافع هرگونه تحریف کتاب آسمانی قرآن بر می شمرد و می سراید :

ما کتاب و معجزت را حافظيم

بيش و کم کن را ز قران دافعيم

و در کنار ادای ارادت به پیشگاه پیامبر(ص) و جانشین او امام علی(ع) به بیان اتفاقات برجسته دوران ایشان اشاره می کند و اشعاغری را با این مضامین خلق می نماید.

یکی از رشادت‏های حضرت علی علیه السلام که مورد توجه مولوی قرار گرفته، واقعه جنگ خیبر و کندن در قلعه خیبر است. هنگام محاصره خیبر،  آبادی یهودی‏نشینی که در سال هفتم هجری قمری (628 م) مورد حمله قرار گرفت ، علی علیه السلام در قلعه را بر کند و آن را سپر ساخت.

مولوی در قلعه خیبر را تمثیلی از نفس دانسته که تنها یک انسان کامل همچون حضرت علی علیه السلام توان کندن آن را داراست:

یا تبر بر گیر و مردانه بزن

تو علی‏وار این در خیبر بکن

بعد از آن هر صورتی را بشکنی

همچو حیدر باب خیبر برکنی

و نیز با اشاره به ماجرای سر در چاه فرو بردن و ناله کردن آن حضرت

در در مثنوی آورده است:

چون بخواهم کز سرت آهی کنم

چون علی سر در فرو چاهی کنم

نیست وقت مشورت، هین راه کن

چون علی تو آه اندر چاه کن.

از دیگر نکات جالب توجه در مثنوی، سخنان و فرموده‏های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره امام علی علیه السلام است که مولوی به برخی از آن‏ها پرداخته است :

در حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه وآله درباره علم حضرت علی علیه السلام آمده است: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب‏. در این ‏باره، مولوی در دفتر اول مثنوی گفته است:

چون تو بابی آن مدینه علم را

چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب بر جویای باب

تا رسند از تو قشور اندر لباب.

در دفتر ششم مثنوی با اشاره به یکی از سخنان معروف حضرت رسول صلی الله علیه وآله درباره امام علی علیه السلام که: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه‏» و اشاره به رخداد غدیر خم آورده است:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن علی «مولا» نهاد

گفت: هرکو را منم مولا و دوست

ابن عم من علی مولای اوست

 کیست مولا آن که آزادت کند

بند رقیت زپایت‏برکند

چون به آزادی نبوت هادی است

مؤمنان را ز انبیا ، آزادی است

مولوی با سخنان حضرت علی علیه السلام آشنایی کامل داشته و ابیاتی بسیاری به آنها اشاره داشته است. مثلا با استفاده از مضمون این جمله قصار: «القناعة مال لا ینفد » یعنی : قناعت مالی است که پایان نیابد؛ نوشته است:

گفت پیغمبر: قناعت چیست گنج

گنجی را تو وا نمی‏دانی زرنج

در نهج البلاغه آمده است: «یا بنی ایاک و مصادقة الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک» (71); فرزندم، از دوستی نادان بپرهیز; چه او خواهد که تو را سود رساند، لیکن دچار زیانت گرداند. و مولوی می گوید:

گفت پیغمبر: عداوت از خرد

بهتر از مهری که از جاهل رسد

و یااشاره‏ای داشته است‏ به این سخن مولا علی علیه السلام که «اتقوا ظنون المؤمنین فان الله تعالی جعل الحق علی السنتهم‏»  یعنی : از گمان مردم با ایمان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آن‏ها نهاده است؛ و آورده است:

مؤمن از «ینظر بنورالله‏» نبود

عیب مؤمن را به مؤمن چون نمود؟

واشاره به روایت ذیل از آن حضرت که فرموده اند: «لا عدوا عدی علی المرء من نفسه‏»  یعنی :  برای آدمی هیچ دشمنی دشمن‏تر از نفس خودش نیست.

مردم نفس از درونم در کمین

از همه مردم بتر در مکرو کین

مولوی همچنین در دفتر سوم مثنوی اشارتی به سخنان منسوب به علی علیه السلام دارد که در بیتی سخنی از ایشان را کلمه به کلمه به عربی نقل کرده است.

گفت ‏حق است این ولی، ای سیبویه

اتق من شر من احسنت الیه‏

(از شر کسی که به او نیکی کرده‏ای، بپرهیز )

و در شعری علاوه بر اشاره به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وآله به این سخن قصار حضرت علی علیه السلام، در نهج البلاغه اشاره دارد: «توقو البرد فی اوله و تلقوه فی آخره فانه یفعل فی الابدان کفعله فی الاشجار اوله یحرق و آخره یورق» ; (47) در آغاز سرما، خود را از آن بپایید و در پایانش بدان دوری نمایید که سرما با تنها آن میکند که با درختان; آغازش میسوزاند و پایانش برگ میرویاند.

گفت پیمبر: زسرمای بهار

تن مپوشانید یاران زینهار!

ز آنکه با جان شما آن میکند

کان بهاران با درختان میکند.

علاوه بر اینها مولوی اشاره های بسیاری به واقعه عاشورا داشته است که  از این اشارات عرفانى متعدد مولانا در خصوص واقعه‏كربلا هم نمونه هایی را ذکر می کنیم.

مولانا در غزلی با لطافت هرچه تمامتر در خصوص واقعه  کربلا سخن‏سرائى نموده و دریغ واندوه خود را رنگى عارفانه داده است و مى‏گوید:

كجائید اى شهیدان خدائى

 بلاجویان دشت كربلائى

 كجائید اى سبك روحان عاشق

 پرنده تر ز مرغان هوائى...

و همچنین در دفتر پنجم‏ مثنوى خود درباره ابتداى خلقت جسم آدم(ع) و وقتى كه به فرستادن اسرافیل رسیده،این ابیات را سروده است:

در دمى از صور یك بانك عظیم

پرشود محشر خلائق را رمیم

در دمى در صور گوئى‏الصلا

بر جهیداى كشتگان كربلا ...

در مجموع آنچه مولانا ميخواهد تجلی خلق و خوی انسانی و الهی در وجود آدميان است كه با تزكيه درون و معرفت حق و خدمت به خلق و عشق و محبت و ايثا و شوق به زندگی و ترك صفات ناستوده به دست می آيد.

منابع:

کلیات شمس تبریزی از مولانا جلال الدین بلخی

مثنوی معنوی از مولانا جلال الدین بلخی

تبیان

دانش نامه رشد.

 

منبع: حدیثه سوختانلو

 

 

 

نام:
ایمیل:
* نظر: