شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۱۴:۴۶:۳۷
کد خبر: ۴۱۰۸۳
تاریخ انتشار: ۰۴ آبان ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۹
روز شمار محرم
امام حسین (ع) در دوم محرم سال 61 وارد كربلا شد و سپس برای یاران خود خطبه اي خواند و فرمود: مردم برده دنیایند و دین بر زبانشان است و در پي آنند تا زندگي شان بگذرد.

در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است كه: امام علیه السلام با یارانش سیر مى كردند تا به بلده اى رسیدند كه در آنجا جماعتى زندگى مى كردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.

 

پاسخ دادند: «شط فرات» است.

 

آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟

 

جواب دادند: «كربلا». چون حضرت نام كربلا شنيد گفت:" اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلآءِ."

پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین كرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاك این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو كرد و از گریبانش مقدارى خاك بیرون آورد و فرمود: این خاكى است كه جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته كه این خاك از موضع تربت حسین است، پس آن خاك را نهاد و فرمود: هر دو خاك داراى یك عطر هستند!

 

در تذكره سبط آمده است كه امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟

 

گفتند: «كربلا». پس گریست و فرمود: كرب و بلأ. سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد كه جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها كن! من شما را رها كردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند كشت، و اگر مى خواهى تربت آن زمین كه او در آن كشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین كربلا را به پیامبر نشان داد.

 

و چون به امام حسین علیه السلام گفته شد كه این زمین كربلاست، خاك آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است كه جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد كه من در آن كشته خواهم شد.(1)

 

سید ابن طاووس گفته است: امام علیه السلام چون به زمین كربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «كربلا».

 

فرمود: پیاده شوید! این مكان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث كرده است.(2)

 

گر نام این زمین به یقین كربلا بود اینجا محل رفتن خون ما بود

 

و در روایتى آمده است كه آن حضرت فرمود: ارض كرب و بلأ، سپس فرمود: توقف كنید و كوچ مكنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى شكنند و كودكان ما را مى كشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.(3)

 

سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشكر او هم در ناحیه دیگرى در مقابل امام اردو زدند.(4)

در این روز حر بن یزید ریاحى نامه اى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیه السلام به كربلا آگاه ساخت.(5)

 

 

دعاى امام علیه السلام

امام علیه السلام فرزندان و برادران و اهل‌بیت خود را جمع كرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان. (6)و(7)

 

ام كلثوم علیهاالسلام به امام علیه السلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناكى بر دل من سایه افكنده است.

 

امام حسین علیه السلام خواهر را تسلى داد.(8)

 

 

سخنان امام علیه السلام

امام علیه السلام پس از ورود به سرزمین كربلا به اصحاب خود فرمود:

 

"الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون.(9)

 

مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى كه طعم و مزه داشته باشد، مى انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى كنند آن را نگاه مى دارند و هنگامى كه بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندك مى شود.

 

 

نامه امام علیه السلام به اهل كوفه

امام علیه السلام دوات و كاغذ طلب كرد و خطاب به تعدادى از بزرگان كوفه كه مى دانست بر رأى خود استوار مانده اند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مى دانید كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر كس سلطان ستمگرى را ببیند كه حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شكسته و با سنت من مخالفت مى كند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مى نماید، و اعتراض نكند قولا و عملا، سزاوار است كه خداى متعال هر عذابى را كه بر آن سلطان بیدادگر مقدر مى كند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مى دانید و این گروه (بنى امیه) را مى شناسید كه از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساخته اید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كرده اند.

 

نامه هاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند كه شما با من بیعت كرده اید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید كرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید كه راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نكنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم كه تعجب نخواهم كرد، چرا كه رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیده ام، هر كس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر كس پیمان شكند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بى‌نیاز گرداند، والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته.»(10)

 

امام علیه السلام نامه را بست و مُهر كرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد(11) تا عازم كوفه شود، و چون امام علیه السلام از خبر كشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشكش بر گونه اش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز كه تو بر انجام هر كارى قادرى.» (12)و (13)

 

سپس امام حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر محمد و آل محمد درود فرستاد و همان خطبه اى را كه ما در منزل ذى حسم از آن بزرگوار نقل كردیم ایراد فرمود.(14)

 

اظهارات یاران امام علیه السلام

پس از سخنان امام، زهیر بپاخاست و گفت: اى پسر رسول خدا! گفتار تو را شنیدیم، اگر دنیاى ما همیشگى و ما در آن جاویدان بودیم، ما قیام با تو و كشته شدن در كنار تو را بر ماندن در دنیا مقدم مى داشتیم.

 

سپس بریر(15) برخاست و گفت: یا بن رسول الله! خدا به وسیله تو بر ما منت نهاد كه ما در ركاب تو جهاد كنیم و بدن ما در راه تو قطعه قطعه شود و جد بزگوارت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روز قیامت شفیع ما باشد.(16)

 

و بعد، نافع بن هلال از جا بلند شد و عرض كرد: اى پسر رسول خدا! تو مى دانى كه جدت پیامبر خدا هم نتوانست محبت خود را در دل‌هاى همه جاى دهد و چنانچه مى خواست، همه فرمان پذیر او نشدند، زیرا كه در میان مردم، منافقانى بودند كه نوید یارى مى داند ولى در دل، نیت بیوفائى داشتند؛ این گروه، در پیش روى از عسل شیرین تر و در پشت سر، از حنظل تلخ تر بودند! تا خداى متعال او را به جوار رحمت خود برد؛ و پدرت على علیه السلام نیز چنین بود، گروهى به یارى او برخاستند و او با ناكثین و قاسطین و مارقین قتال كرد تا مدت او نیز به سر آمد و به جوار رحمت حق شتافت؛ و تو امروز نزد ما بر همان حالى! هر كس پیمان شكست و بیعت از گردن خود برداشت، زیانكار است و خدا تو را از او بى نیاز مى گرداند، با ما به هر طرف كه خواهى، به سوى مغرب و یا مشرق، روانه شو، به خدا سوگند كه ما از قضاى الهى نمى‌هراسیم و لقاى پروردگار را ناخوش نمى‌داریم و ما از روى نیت و بصیرت هر كه را با تو دوستى ورزد، دوست داریم، و هر كه را با تو دشمنى كند، دشمن داریم.(17)

 

 

نامه عبیدالله به امام علیه السلام

به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه السلام به كربلا، نامه اى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است كه در كربلا فرود آمده اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است كه سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق كنم! و یا به حكم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام.

 

چون این نامه به امام رسید و آن را خواند، آن را پرتاب كرده فرمود: رستگار نشوند آن گروهى كه خشنودى مخلوق را به چشم خالق خریدند.

فرستاده عبیدالله گفت: اى ابا عبدالله! جواب نامه؟

 

امام فرمود: این نامه را جوابى نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهى و ثابت است.

 

چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ امام را بگفت، این زیاد بر آشفت و به سوى عمر بن سعد نگریست و او را به جنگ حسین فرمان داد.

 

عمر بن سعد كه شیفته ولایت «رى» بود، از قتال با حسین علیه السلام عذر خواست.

 

عبیدالله گفت: پس آن فرمان ولایت رى را باز پس ده!

 

عبیدالله بن زیاد اندكى قبل از این واقعه دستور داده بود تا عمر بن سعد به سوى دستبى(18) همراه با چهار هزار سپاهى حركت كند زیرا دیلمیان بر آنجا مسلط شده بودند، و ابن زیاد فرمان امارت رى را به نام عمر بن سعد نوشته بود، عمر بن سعد هم در حمام اعین(19) خود را آماده حركت كرده بود كه خبر حركت امام به سمت كوفه به ابن زیاد رسید و او عمر بن سعد را طلب كرد و گفت: باید به جانب حسین روى و چون از این مأموریت فراغت یافتى، آنگاه به سوى رى روانه شو!

 

به همین جهت عمر بن سعد كه انصراف از حكومت رى براى او بسیار ناگورا بود به ابن زیاد گفت: امروز را به من مهلت ده تا بیندیشم!

 

نوشته اند كه: عمر بن سعد از سر شب تا سحر در اندیشه این كار بود و با خود مى گفت:

 

"اترك ملك الرى و الرى رغبتى‌ام ارجع مذموما بقتل حسین و فى قتله النار التى لیس دونها حجاب و ملك الرى قوْ عینى." (20)و(21)

 

سپس با اهل مشورت این مسأله را در میان گذاشت، همه او را از جنگ با حسین بن على علیه السلام نهى كردند، و حمزة بن مغیره فرزند خواهرش به او گفت: تو را به خدا از این اندیشه در گذر زیرا مقاتله با حسین، نافرمانى خداست و قطع رحم كردن است، به خدا سوگند كه اگر همه دنیا از آن تو باشد و آن را از تو بگیرند بهتر است از آن كه به سوى خدا بشتابى در حالى كه خون حسین بر گردن تو باشد.

 

عمر بن سعد گفت: همین كار را انجام خواهم داد انشأ الله!

 

پی نوشتها: 

1- الامام الحسین و اصحابه 197.

 

2- الملهوف 35.

 

3-  الامام الحسین و اصحابه 198/ و در اثبات الهداة 2/586. این عبارت نیز ذكر شده است: «هیهنا و الله محرشنا و منشرنا».

 

4-  كشف الغمه 2/47.

 

5- كشف الغمه 2/47.

 

6- «اللهم انا عترة نبیك محمد قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنو امیه علینا، اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا على القوم الظالمین.»

 

7-  مقتل الحسین مقرم 193.

 

8- وقایع الایام خیابانى 171.

 

9- بحار الانوار 44/383 و 75/116، به نقل از تحف العقول.

 

10- این بیانات كه در اینجا به صورت نامه امام علیه السلام آورده شد، در صفحات قبل به صورت خطبه امام علیه السلام هنگام ملاقات با حر و سپاهیانش آمده است و شاید هر دو مورد صحیح باشد، در اثناى راه به صورت خطبه، و در كربلا به صورت نامه براى اشراف كوفه.

 

11- در سابق گذشت كه امام علیه السلام در منزل حاجر از بطن الرمة قیس بن مسهر را فرستاده و از این نقل چنین استفاده مى شود كه آن حضرت قیس را از كربلا اعزام كرده است، و احتمال دارد كه عبدالله بن یقطر را از منزل حاجر و قیس بن مسهر صیداوى را از كربلا به كوفه اعزام داشته اند.

 

12- «اللهم اجعل لنا و لشیعتنا عندك منزلا كریما و اجمع بیننا و بینهم فى مستقر من رحمتك انك على كل شئ قدیر».

 

13- بحار الانوار 44/381.

 

14- طبرى ایراد این خطبه را به وسیله امام در ذى حسم ذكر كرده، و برخى آن را پس از ورود به زمین كربلا از آن حضرت نقل كرده اند.

 

15- بریر بن خضیر از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و از شیوخ قرأ در مسجد كوفه و از تابعین بوده است؛ در زهد و طاعت، شهره بود، و در میان قبیله همدان شرف و منزلت والایى داشت. (وسیله الدارین 106).

 

16- الملهوف 32.

 

17- مقتل الحسین مقرم 194.

 

18- دستبى، اصل آن دشت بى، منطقه وسیعى است بین رى و همدان؛ و عموم، آن را دشتابى مى گویند. (الامام الحسین و اصحابه 222).

19-  «حمام اعین» نام موضعى است در كوفه منسوب به «اعین» مولاى سعد بن ابى وقاص. (مراصد الاطلاع 1/423).

 

20-  «آیا حكومت رى را رها كنم و حال آن كه آرزوى من است؟ یا باز گردم و با كشتن حسین خود را در معرض مذمت و شماتت خلق خدا قرار دهم؟ در كشتن حسین آتشى است كه نمى‌توان از آن گریخت، و حكومت رى هم نور چشم من است!»

 

21- مقتل الحسین مقرم 197.

نام:
ایمیل:
* نظر: