کد خبر: ۴۵۸۷۳
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۳ - ۲۳:۴۷
ظاهراً مراد از اختلاف لسان ها، اختلاف واژه ها باشد، که یکی عربی و یکی فارسی و یکی اردو و یکی چیز دیگر است و نیز مراد از اختلاف الوان اختلاف نژادهای مختلف از نظر رنگ باشد که یکی سفید پوست، دیگری سیاه، یکی زرد پوست و دیگری سرخ پوست است.


ممکن است اختلاف لسان شامل در لهجه ها و اختلاف آهنگ صداها بشود چون می بینیم که در یک زمان بین این شهر و آن شهر و حتی این ده و ده مجاورش اختلاف در لهجه هست، همچنان که اگر دقت شود خواهیم دید که تن صدای دو نفر مثل هم نیست و همچنین ممکن است اختلاف الوان شامل افراد از یک نژاد نیز بشود چون اگر دقت شود دو نفر از یک نژاد رنگشان عین هم نیست و این معنا از نظر علمای این فن مسلم است. پس متفکرین و اهل بحث که پیرامون عالم کبیر بحث می کنند در نظام خلقت، به آیاتی دقیق برمی خورند که دلالت می کند بر اینکه عالم صنع و ایجاد با نظامی که در آن جاری است ممکن نیست پدید آید مگر از ناحیه خدا، و نیز ممکن نیست منتهی شود مگر به سوی او. [ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص251]

همانگونه که خلقت آسمان ها؛ و آنچه در آن هاست در زمین و گستره ی خلقت های موجود در آن از آیات و نشانه های آفرینش خداوند است؛ اختلاف زبان ها و تنوع آن نیز نشانه هایی از آفرینش خداست؛ این عظمت و قدرت بی پایان خداوند است که در مظاهر و جلوه های گوناگون دیده می شود؛ و تک تک این ها نشانه هایی است برای صاحبان عقل و خرد که مبدأ و عظمت بی پایان آن را بشناسد؛و نه این که عقل و خرد را؛ که از بزرگترین نعمت های الهی است محدود در این کند که به جای استفاده از جلوه های گسترده ی آفرینش خداوند در شناخت و معرفت الهی که خداوند می فرماید: « ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون »

از این جلوه های گوناگون آفرینش الهی در ایجاد تفرقه و اختلاف در بین یکدیگر استفاده کنند؛ که البته کسانی که به توحید و عقلانیت الهی پایبند و آگاه باشند (و نسبت به معارف الهی و عقل خدادادی اشراف داشته) و دارای عقل سالم و بصیرت توحیدی باشند؛ هرگز اصرار و لجاجت در این اختلافات نخواهند کرد؛ حال آنکه این اختلافات گویش خود آیات شناخت خداوند  است؛ همانگونه که اگر بنابر اختلاف باشد؛ با نگرش غیر توحیدی؛ تک تک مسائل منشأ اختلاف می شود. با این بیان؛ مبحث « لسان »(زبان) در 4 گفتار طرح می شود؛

1. زبان به معنی : واژه ها و ظاهر بیان

2. زبان به معنی : بار معنایی الفاظ؛ که نشانگر میزان آگاهی و عقلانیت اشخاص هست.

3. نقدو آسیب شناسی

4. فایده ی بحث

1- زبان در تعریف اول : شامل انواع زبان ها و گویش ها با تنوع و گستره ی بسیار خود می شود:

مثلاً زبان عربی؛ در مناطق متفاوت به صورت های متفاوتی مورد استعمال قرار می گیرد: یعنی مبحث لهجه و تفاوت در گویش در بین عرب زبان ها در کشورهای مختلف موجود هست.

زبان انگلیسی ؛ که زبان رایج مردم انگلستان هست و به کشورها مختلف به دلایل مختلف گسترش یافته، خود به تلفظ های گوناگون مورد استعمال قرار می گیرد؛ مثلاً در آمریکا؛ تلفظ آمریکایی این زبان در بسیاری از واژه ها مختلف با تلفظ انگلیسی است.

زبان ترکی؛ که با دامنه ی وسیع و گوناگون خود مورد استعمال است نیز شاهد این اختلافات هم در واژگان و هم در تلفظ است؛ مثلاً آنچه در مناطق آذری زبان استعمال می شود؛ در حد وسیعی با آنچه به عنوان زبان ترکی به نحو بارز؛ در کشور ترکیه است؛به مقتضای فاصله با مناطق آذری زبان؛ واژگان اختلاف محسوسی می یابند: و گویش های ترکمن و سایر مناطق نزدیک به این زبان نیز، تفاوت های محسوسی را شاهد می باشد.

در زبان فارسی؛ که در تمدن ایران شاهد رشد و پویایی خود بوده این امر مستثنی نیست: و آنچه علاوه بر تفاوت لهجه ها و گویش ها در گستره ی این زبان؛ که از شرق تا هندوستان و از غرب تا مناطق غربی دریای خزر بوده بارز است؛ مبحث آثار ادبی بزرگان شعر فارسی است که خود در مناطق جغرافیایی که بیشتر و غالباً به زبان یا گویش دیگر تکلم داشته اند؛ به وجود آمده است. و نظیر آن اشعار نظامی گنجوی که اهل گنجه (در جمهوری آذربایجان کنونی است) می باشد؛ که مربوط به چند قرن پیش می باشد.

2- مطلب دیگر،"بعدزمانی"و این که : حتی در مبحث واژگان یک زبان؛ علاوه بر تفاوت لهجه ها و گویش ها؛ که در مناطق جغرافیایی و مکانی مختلف دیده می شود؛ بعد زمانی هم مطرح است:

مثلاً معمول است که آقار ادبی چند قرن پیش با آثار ادبی امروزه در واژگان و دستور زبان؛ تفاوت های محسوسی دارد:

این امر مهم در آثار ادبی مغرب زمین  برای خود اهالی امروزی آن سرزمین ها محسوس هست و هم در آثار سایر تمدن های پیشتر از تمدن غرب، لذا بعد از زمانی نیز تاثیرگذار در عرصه واژگان و دستور زبان و به طور کلی « زبان » یک تمدن و مناطق مختلف می باشد: و البته این تفاوت ها و سرعت تفاوت بسته به دلایلی؛ در زبان های مختلف متفاوت است؛ مثلاً « قرآن کریم » که وحی الهی و به زبان عربی است: و خود قرآن کریم؛ دلیل عربی بودن آن را بیان داشته است؛ کتابی جاوید است و هیچ گاه واژگانش در طی قرون گذشته و نه در آینده کهنگی ندارد.

در آثار ادبیات فارسی نیز :  مثلاً دیوان حافظ از پس قرن ها همچنان ورد زبان گستره ی خویش هست [جدای از مبحث محتوایی و شیفتگی شعرای سایر زبان ها و حتی از مغرب زمین با لحاظ بعد مسافت؛ که در محل خود بحث خواهد شد ان شاء الله].

و یا « دیوان حیدربابای سلام » استاد شهریار؛ با وجود بعد مسافت؛ هم مورد استقبال اهالی زبانی خویش و هم از لحاظ محتوا مورد استقبال غیر متکلمین به این زبان قرار گرفته است. [ که نظیر بحث حافظ، در مبحث محتوا، بحث خواهد شد ].

که البته نظایر این مطلب در آثار ادبی سایر نویسندگان و شعرای مناطق مختلف جهان موجود است.

3- مطلب دیگر؛"ظرفیت کمی"یعنی؛ کثرت و تعداد واژگان زبان های مختلف است: که گاهی تفاوت محسوسی در تعداد واژگان ممکن است دیده شود؛ که از جهات:

1. منابع واژکان و آیا تمام واژگانت احصاء گردیده است؟

2. آیا واژگان جدید در این فرهنگ لغات جایگاه دارد؟

3. اصالت و کاربرد واژه ها چقدر منظور گردیده؟

یعنی گاهی برخی واژه ها از یک زبان به زبان دیگر؛ با تغییراتی وارد می شود : [ مثلاً واژه ی « دست وار » که فارسی است و « اساور » در عربی منظور گردیده است، یا « پا جامه » که « پیژامه » در یکی از زبان های غربی [فرانسه] وارد شده؛ یا واژه ی « یر به یر کردن » که مصطلح در برخی فارسی زبان هاست و از آذری گرفته شده است و ....لذا؛ در عرصه ی زبان نیز « رد و بدل » ها معنای خود را دارد.

4- مطلب دیگر؛"ظرفیت کیفی"یعنی : نحوه ی گسترش زبان ؛

1. برخی زبان ها به دلیل غنای گسترده علمی یا معرفتی و امثال این مطالب گسترش یافته؛

مثلاً بعد از اسلام و با نزول قرآن کریم؛ این کتاب الهی؛ منشأ وحدت ادبیاتی و علمی و معرفتی هم در بین اهالی عرب زبان و هم به نحوی در سایر زبان های دیگر گردید؛ به عنوان نمونه: قواعد عربی، توسط اهل بیت (ع) تعریف و در تمدن بعد اسلام جایگاه خاص خود را یافت و حتی علمایی از فارس به تدوین قواعد زبان عربی پرداختند.

شاعری همچون حافظ؛ که از لحاظ آرایه های ادبی و مفاهیم عرفانی در اوج شعر فارسی است خود در جاهای مختلف از تعابیر عربی و حتی مصراع ها و ابیات عربی استفاده کرده است.

و از طرفی « حکیم خراسان » فردوسی حکیم؛ از طرفی می گوید :

« منم بنده ی اهل بیت نبی                سراینده ی خاک پای وصی »

و از سویی می سراید : « بسی رنج بردم در این سال سی             عجم زنده کردم بدین پارسی »

و در جایی دیگر : حکیم نظامی گنجوی اهل گنجه و از اهالی آذری زبان های خطه ی آذربایجان است و خود سازنده ی آثار ادبی مشهور فارسی است و از این قبیل اند سایر بزرگان ادبی.

لذا؛ در عصر حاضر نیز، شعرا و بزرگانی چون « استاد شهریار » نمونه ای از این درهم تنیدگی ادبیات آذری و فارسی در فرهنگ اصیل اسلامی است؛ از یک سو « علی ای همای رحمت » و سایر اشعار فارسی اش به فراخور بار مفهومی در اوج ادب فارسی معاصر و از سویی « حیدر بابایه سلام » اشعاری جاودانه در گستره ی ادبیات آذری است.

اما آنچه بسیار ددمنشانه و ناخرسندساز در این عرصه ی تفاوت ها و اختلافات زبانی جلوه کرده و حاصل مسائل اخیر جهان معاصر است: تکیه بر اختلافات زبانی؛ بدون توجه به سابقه ی وحدت در محتوای ادبیات این زبان ها می باشد لذا؛

1. در نحوه ی گسترش زبان

 2. ظرفیت های بسیار مفید

 که با استفاده از محتوای واحد و فرهنگ ثابت چندین زبان مختلف که در مجاور هم اند؛ که می توان فرصت های مهمی رابه این وسیله حفظ کرد؛ چند نکته بیان می شود: که در این راستا ابتدا : به بار معنایی الفاظ که مطلب دوم بحث است پرداخته می شود :

2. بار معنایی :

1- اگر به پیشینه ی آثار ادبی جهان در یک تقسیم بندی خاصی توجه شود : آثار در قالب مفاهیم عرفانی، عاشقانه، دردهای اجتماعی، ظلم حکام، تعلیم و تربیت و ... می باشد: با این دید؛ آثار ادبی به جای توجه صرف به واژگان و اختلاف ظاهری زبان ها؛ به « بار معنایی » و سطوح معرفت و عقلانیت و ... خواهد پرداخت.

به عنوان نمونه : حافظ شاعری است که با اشعار پربار و متعالی،درپرتو معانی وبیان و... ؛ هم در دل وزبان شعرای فارسی گو نظیر شهریار و شعرای ماقبل جایگاه برجسته یافته و هم علماء و عرفا را مجذوب خویش ساخته و هم از آن سو « گوته » مجذوب اثر حافظ است. یا سعدی شاعری است که در فرهنگ و تمدن اسلامی رشد یافته و به مناطق بسیاری سیر سفر گشوده و در ابواب گوناگون شعر و نثر ساخته [و شعرا] و از پس قرون اکنون نیز گویا زبان دل مردمان است در شرق و غرب که ؛

« بنی آدم اعضای یکدیگرند              که در آفرینش ز یک گوهرند »

و...

و سازمان ملل با وجود نارسایی های بسیار؛ لااقل این ابیات را بر خود نقش داده است.

لذا؛ زبان از آیات الهی است و آنچه « آیه ی بزرگ تر و شریف تر » است « انسانیت و حفظ اصالت انسانی و عقلانیت و الهی بودن است ».

بنابراین؛ در مثال سابق: حکیم فردوسی : از یک سو در پی زنده کردن « عجم » است و از سویی خود را «بنده ی اهل بیت نبی» می داند؛ چرا که « یکی قلب است» و دیگری « زبان » . زبان بدون قلب و بدون عقلانیت وعرفان، بی شک طوطی و تکرارگری ملالت آوربیش نیست؛ و لذا اصالت به بار معنایی و مفاهیم اصیل است نه به ظاهر الفاظ.

"در ظلمتیم و طوطی گفتار عاشقان                امید آن نظر که همین عاشقان کنند."

3.نقد و آسیب شناسی:

در مورد گسترش زبان و فرهنگ اهالی یک زبان؛ بدون تردید آنچه نقش اصلی دارد؛ محتوا و پیام زبان است نه ساحت و قالب ظاهری.

1- لذا آنچه زبان عربی را جهان شمول و پربار ساخته؛ صرفاً ظاهر قضیه چه بسا نیست؛ بلکه مفاهیم الهی و بی کرانه و مطابق با فطرتی است که در وحی الهی بر پیامبر خاتم (ص) نازل شد و بیانات اهل بیت عصمت (ع) از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و ... و در ادبیات فارسی آثار عرفا و حکماء الهی و عالمان وارسته بیشترین درخشش را داشته؛ نظیر "حکیم فردوسی و خواجه حافظ شیرازی و شیخ شیراز؛سعدی شیرازی ونظامی گنجوی وجلال الدین مولوی و... در عصر معاصر بدون تردید اشعار استاد شهریار هم در عرصه ی ادب فارسی و هم ادب آذری جانی تازه به پهنه ی ادبیات این سامان داده است و البته کم نیستند این بزرگان.

2- اما در مورد زبان های مغرب زمین وضعیت تا حدودی به گونه ی دیگر است؛ فرهنگ مغرب زمین که بعد رنسانس؛ برخلاف فرهنگ مشرق زمین و بویژه فرهنگ و تمدن اسلامی، راه خود را از معنویات و مفاهیم ماوراء الطبیعه در آثار برخی نظریه پردازان و صاحب نظران این تمدن جدید غرب جدا کرده بود؛ و به مفاهیم اخلاقی نیز با ضوابط دیگری نگاه می کرد.

با پیشرفت هایی که در علوم تجربی و مهندسی شکل گرفت به جد، همان گونه که اکنون نیز به صورت گسترده ای چنین است مراتب شناخت و عقل را محدود در عرصه ی طبیعت دانسته و ماتریالیسم و نفی ماوراء الطبیعه را که حاصل محدودیت شناخت خودشان و عدم تکامل عقلی است  دنبال کردند؛ حال آن که عالم مثل وماوراءالطبیعه درفلسفه ی افلاطونی نیزنقش برجسته داشته است.لذا؛ عقل در سلسله مراتب خود از تجربی، نیمه تجریدی، تجریدی و عقل ناب(طبق کتاب منزلت عقل درهندسه ی معرفت دینی،ازآیت الله جوادی آملی)؛ که مراتب پایین آن در عرصه ی تجربی ( مستفادمعتقدین به ماتریالیسم) و نیمه تجریدی (ریاضی) است ولذا فلسفه وعقاید(کلام) و عرفان که در پیشینه و معاصر تمدن اسلامی جایگاه خاصی دارد؛ و علما و حکماء و بزرگ اسلامی از فارابی و بوعلی سینا و ملاصدرا و علامه طباطبایی و امام خمینی (ره) و سایر بزرگان معاصر و شعرایی چون حافظ و سعدی و فردوسی و ... و حتی از شعرای معاصر استاد شهریار که شعر علی ای همای رحمت ایشان حتی به تعبیر آیت الله مرعشی نجفی (ره) الهام است؛ قابل قیاس با « نیچه » و « فروید » و ... نیست؛ که نواقص و نادرستی های آشکاری در نظریات آنان(که تعارض آشکاربا عقاید(علم کلام)وفلسفه  واخلاق واحکام اسلامی و...دارد) هست والبته برای تمدن منحرف وجدای ازانبیاء ووحی الهی ثمره ی علوم انسانی اش را؛بهترازاین نمی توان تصورداشت ولذامکاتبی که خدا وفرستادگان الهی را؛که  پیامبراکرم(ص)خاتم انبیای الهی است؛قبول نکنند،بی تردید درعالم توحیدی که آفرینش خداوند حکیم است راهی جز ظاهرگرایی هاوتجربی مآبی های قارون گونه نخواهند پیمود(که طبق قرآن دارایی خود راحاصل علم خود می دانست واستکبارداشت؛لذا شد؛آنچه که شد).

لذا؛ غرور تمدن نوین غرب [ که تنها بیشتر شامل توسعه ی صنعتی و فناوری هایی در عرصه ی علوم تجربی و مهندسی است که حتی طبق اسناد معتبر بسیاری از پایه های علوم جدید توسط دانشمندان اسلامی پایه گذاری شده و حتی در حال حاضر هم توسط دانشمندان سرزمین های اسلامی وغیره که در غرب حضور دارند؛ توسعه می یابد؛ ] این را باعث شد که در بسیاری موارد؛ شامل :

1. اشتغال سرزمین ها نظیر قاره ی آمریکا؛ [ که بیشتر ساکنان آن سرخ پوست و ... بودند و قبل از اروپایی ها کشتی ران های مسلمان آن جا را کشف کرده بودند. ]

لذا؛ با استفاده از تجهیزات پیشرفته؛ زبان ممالک اروپایی نیز در آن سرزمین ها گسترش یافت؛ در حالی که معارف و فلسفه ی غربی، بسیار نازل تر از تمدن اسلامی و حتی بعضاً شرقی بود.

2. کمپانی هند شرقی و اشغال و استعمار هند، که در نهایت با استقلال پاکستان و استقلال خود هند؛ از لحاظ سیاسی استقلال ایجاد شد اما؛ فرهنگ و زبان فارسی؛ که چندین قرن پیشتر در سرزمین های هند گسترش یافته بود: و حتی « سبک هندی » که هم زمان بادوره ی صفویان بوده؛در ادبیات فارسی جایگاه خاصی دارد؛ شاعران برجسته ای را پروریده بود؛ با الزام و اجبار استعماری انگلیس و با نقشه ای راهبردی دستخوش تحولات و تغییرات عمده شد و به اجبار زبان انگلیسی زبان رسمی گردید؛ حال آنکه قبل از استعمار انگلیس زبان رسمی ادبیات فارسی بوده است. [ که البته چه انگلستان چه سایر ممالک استعمارگر غرب هم فرهنگ و هم زبان و ... خود را با تمام نارسایی ها تحمیل مستعمرات شان می کرده اند و می کنند. ]

3. نمونه ی دیگر برخی از قسمت های شمال آفریقاست که مورد استعمار فرانسه قرار گرفته بود و به تحمیل و الزام زبان مادری؛ یعنی عربی در ضعف قرار گرفته است و زبان فرانسه جایگزین شده است.

4. در مورد برخی سرزمین های اسلامی: نظیر جمهوری آذربایجان که شاعری چون نظامی گنجوی را در دامان خود پرورده؛ اکنون شاهد این هستیم که زبان نوشتاری؛ یعنی خط رسمی رایج؛ « لاتین » هست و حتی دانشجو و دانش آموز خط عربی قرآن را در مساجد می آموزد. و این به معنی انفصال و بریدگی از رسم الخط و به تبع آن فاصله ی عمیق از امکان دست یابی مستقیم به معارف و تعالیم فرهنگ اصیل سابق؛ یعنی فرهنگ اسلامی در مهد تمدن ایران اسلامی است.

لذا؛ این نمونه ها شاهدی بر این پیام ها که :

1- تمدن غرب از یک سو به پشتوانه ی پیشرفت نسبی در علوم تجربی و مهندسی؛ هم سایر معارف و علوم بشری را نفی می کند و تعالیم انبیاء را به بهانه ی « آزادی بیان » نفی و طرد می کند و هم با استعمار سابق و نوین و هجمه های رسانه ای از جمله « هالیوود » تمدن های سابق را تحقیر و زبان و فرهنگ نارسای خود را ترویج می دهد.

2- مبحث تحقیر و تمسخر یک لهجه و گویش توسط دیگری؛ مبحثی کاملاً جدید است ومستفاده از بیانات مقام معظم رهبری؛ که در عرصه ی ادبیات استاد و عالمی تمام عیارند؛ در پیشینه ی ادبیات بحث تمسخر لهجه نبوده و این مسائل به حدود عصر جدید [قرن حاضر] برمی گردد که با نقشه ی دشمن برای ایجاد اختلاف بین مناطق مختلف [ و سلطه گری] بوده است.

لذا؛ با وجود این که حکومت صفوی؛ که از ابر قدرت های زمان خویش بوده؛ توسط سلاطین آذری [ترک] اداره می شده؛ با این وجود اشعار فارسی و سبک هندی در این عصر پیشرفت خوبی داشته؛ و عکس این قضیه در دوره ی پهلوی مشهود است که زبان اقوام با نقشه های خاصی؛ به دلیل استقامت این اقوام نظیر: اقوام آذری، شمال و خراسانی: مورد تمسخر قرار می گرفته : چرا که استقامت در قبال نقشه های اجانب در این مناطق مشهود و برجسته بوده است.

4- فایده ی بحث

1. لذا برخلاف فرهنگ و ادبیات اسلامی و ایرانی؛ با گستره زمانی و مکانی خود؛ فرهنگ و ادبیات غرب؛ در فاصله ی زمانی کوتاه و با ضرب استعمار و استثمار و هجمه های رسانه ای، دنبال می شود؛ چرا که از ابزارهای غرب برای مهار سایر تمدن ها و جدا کردن از اصل و ریشه ی سابق و غافل کردن از توانایی های خودشان است.

2. اما آنچه مهم است این که : تمدن اسلامی و ایرانی، به لحاظ مبانی عقلی (فلسفه و کلام و سایر علوم)و نقلی (قرآن کریم وبیانات اهل بیت (ع) ) و آثار علماء و عرفا و حکیمان برجسته و شاعران حکیم و عارف و داشتن فارابی ها و بوعلی سیناها که هم در عرصه ی ادبیات و هم سایر علوم برجسته بوده اند و داشتن فرهنگ اصیلی که موجب « وحدت به تمام اقشار از مرد و زن و قبایل و ممالک و زبان ها و لهجه ها و رنگ ها و نژادها و ... حول محور توحیدی « اسلام » است. نه تنها آسیب از این تفاوت ها و اختلافات نخواهد دید؛ بلکه طبق قرآن کریم اینها « آیات الهی » است؛ و لذا؛ در کشوری مانند ایران پهناور اسلامی؛ وجود زبان ها و گویش های مختلف موجب می گردد تا سفیران فرهنگی این سامان به دلیل آشنایی با فرهنگ اسلامی ناب محمدی؛ که فرهنگ « ثقلین » است و از طرفی به دلیل آشنایی با زبان ها و گویش های مختلف تعاملاتشان مفید باشد که :

1. هم مبدأ آثار گوناگون ادبی و علمی در زبان ها و عرصه های گوناگون است

2. هم به ملل و سرزمین های مجاور به سهولت و با غنای بیشتری به دلیل آشنایی با زبان ها و گویش ها؛ فرهنگ اصیل اسلامی را انتقال و گسترش دهند تا تمام دل های تشنه ی معارف اسلام سیراب این فرهنگ و معارف الهی گردند؛ لذا این اختلاف زبان ها و گویش ها هم آیات الهی است و هم مزیت و فریت است برای جامعه ی اسلامی و تمدن نوین اسلامی.

در فصل دوم از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در اصل پانزده آمده است. « زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدویس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.

در اصل شانزده آمده است : « از آنجا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی عربی است و ادبیات فارسی کاملاً با آن آمیخته است این زبان باید پس از دوره ی ابتدایی تا پایان دوره متوسطه در همه ی کلاس ها و در همه رشته ها تدریس شود.

لذا با توجه به دو اصل فوق و ارزیابی مقاله ی مطرح شده، بیشتر متوجه این مهم می شویم؛که؛

1. با وجود تکثر و اختلافات زبانی؛ برخی ادبیات زبانی و محتوایی در بین ملل و اهالی زبان های مختلف رواج یافته. که به نحوی حلقه ی وصل به این گستره می باشد مثلاً زبان عربی در موازات « قرآن کریم » وارد تمام زبان ها گردید.

2. این اختلافات : همان گونه که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است آیات الهی است. لذا نباید با سبک سری دشمنان و تفرقه افکنان اصالت انسانی و فرهنگ ملت ها و معارف الهی؛ دست آویز تفرقه ای بی اصل و ریشه در وادی عقلانیت و معارف الهی گردد. و برعکس، این آیات الهی واین اختلافات زبانی هم نشانگر قدرت خالقی تواناست و هم اهالی مشترک زبان؛ که در یک منطقه بوده و به چند زبان اشراف دارند؛ می توانند و بلکه بایسته و شایسته است؛ معارف و فرهنگ اصیل انسانی و الهی را به هم زبان های خویش در اقصی نقاط گستره ی جهان انتقال داده و جان و دل تشنه لبان فرهنگ و معارف الهی و اسلامی را از چشمه های زلال حکمت و علم و معرفت بنوشانند؛چنانچه پیامبراکرم(ص) بامشاهده این که برخی درخصوص سلمان فارسی به اختلافات زبانی استناد می کردند وبحث عرب وعجم مطرح می کردند؛به جد مخالفت بااین تبعیض ها نموده وفضایل سلمان را شمرده وحتی معروف است که فرموده اند:"سلمان منا اهل البیت"؛یعنی سلمان از ما اهل بیت است ولذا همان گونه که درقرآن کریم آمده است پیامبرخاتم(ص)نیز برتری را،نه درعرب وعجم بودن؛بلکه درتقوای الهی بیان می کردند.واز طرفی معروف است اولین بارسوره ی "حمد"را سلمان  به زبان فارسی ترجمه نموده است.لذا به نظر تدریس ادبیات محلی،مطبوعات و رسانه ها طبق اصل 15 ؛ به گسترش معارف اصیل قرآن و اهل بیت (ع) در سایر مناطق خارج از ایران اسلامی، که دارای مشترکات زبانی هستند؛ می تواند بینجامد؛ همانگونه که پیشتر حافظ و سعدی و نظامی و ... در عرصه ی ادب و عرفان و فارابی و بوعلی سینا و ملاصدرا و علامه طباطبایی و ... در عرصه ی سایر علوم کرده اند؛ امروزه نیز « شهریارها »(امثال استادشهریار)و « شهریاری ها » (امثال شهید شهریاری) وسایر اهالی علم ومعرفت وفرهنگ وادب وحماسه و... لازم است برای تعالی و پاسداشت این فرهنگ اصیل اسلامی در پرتو ثقلین محمدی. ان شاء الله.

"یاایها الناس إناخلقناکم من ذکروانثی وجعلناکم شعوبا وقبائلا لتعارفوا إن اکرمکم عندالله أتقاکم"(آیه ی 13 سوره ی مبارکه ی حجرات)

"ای مردم ماشمارا ازمرد وزن آفریدیم ودرشعوب وقبایل قراردادیم تاشناخته شوید(همدیگر رابشناسید)به راستی که گرامی ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شماست."

پایان خبر/224224

نام:
ایمیل:
* نظر: