يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۰۶:۳۸:۰۵
کد خبر: ۵۱۵۷۶
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۲:۱۸
صديقه توانا، عقليه دودمان وحي، تربيت شده خاندان نبوت، حضرت زينب كبري(س) است. همو كه در بزرگواري و كرامتش بسيار سخن ها گفته و نوشته اند.

بسیج هنرمندان فارس- حضرت زینب(س)، نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ايمان و عقيده، قهرمان دليري و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستيزه جوي باطل و آتش افشان حق در برابر نيروهاي ستمگر و كوبنده دژخيمان زورگو است.

اشعاری درباره حضرت زینب(س):

رضا رسول زاده:

 

با درد آمدیم و به دنبال مرهمیم

 

کیسه به دوش کوچه ی این نسل آدمیم

 

ما را نوشته اند گدایان اهل بیت

 

پس بی دلیل نیست که سلطان عالمیم

 

از لطف مادری است به ما راه داده اند

 

صد شکر دور سفره ی مهری فراهمیم

 

شیرینی محبت شان را چشیده ایم

 

با اذن فاطمه همه سلمان و محرمیم

 

اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما

 

عمری نفس نفس زده محتاج آن دمیم

 

بیت علی است ، چشمه ی تسبیح داوری

 

با این سرا بهشت ندارد برابری

 

با جلوه ی محول الاحوال دیگری

 

امروز داشت بیت علی حال دیگری

 

حال فرشته های خداوند دیدنی است

 

مستانه می زنند پر و بال دیگری

 

زهرا ؟ علی ؟ نبی ؟ نه ... خدا نام او نهاد

 

زینب گرفت نام ، به اجلال دیگری

 

حتی به دیدن حسن اشکش ادامه داشت

 

انگار چشم اوست به دنبال دیگری

 

تا گودی گلوی حسین را نگاه کرد

 

پر زد دلش به منظر گودال دیگری

 

آیات عاشقی است که الهام می شود

 

با دیدن حسین چه آرام می شود

 

معشوق و عاشقند کنون روبروی هم

 

هر دو شدند مست شراب از سبوی هم

 

گنجینه های عرش سرازیر شد به خاک

 

تا وا شدند چشم دو دلبر به روی هم

 

از دو بدن عروج به یک روح می کنند

 

وقتی که می کشند نفس از گلوی هم

 

لبخند می زنند ولی گریه می کنند

 

از حال می روند دمادم ز بوی هم

 

باشند زیر سایه ی هم تا که زنده اند

 

دارند هر دو در سرشان آرزوی هم

 

باید که ما ز کوثر و زمزم وضو کنیم

 

از زینب و حسین سپس گفتگو کنیم

 

طوفان ظهور زلف پریشان زینب است

 

دریا نماد قلب خروشان زینب است

 

تاریخ و صفحه های طلاکوب آن هنوز

 

برجسته از درخشش دوران زینب است

 

امروز اگر قیام حسینی نتیجه داد

 

مدیون خطبه های درخشان زینب است

 

با صبر او سپاه مخالف اسیر شد

 

ایوب نیز واله و حیران زینب است

 

نامش به دست مالک دوزخ نمی رسد

 

آن کس که جزء خیل محبان زینب است

 

ما دوستدار زینب کبرای حیدریم

 

ما خاک پای دختر زهرای حیدریم

 

بالش شکست و او پر خود را نگاه داشت

 

بالاتر از همه سر خود را نگاه داشت

 

او هرچه غم کشید نیفتاد بر زمین

 

تا نهضت برادر خود را نگاه داشت

 

چادر به سر ، نقاب به رخ ، تا زمان مرگ

 

ارثیه های مادر خود را نگاه داشت

 

نا محرمی نگاه به سویش نمی کند

 

هر بانویی که سنگر خود را نگاه داشت

 

زینب همان کسی است که مانند فاطمه

 

آتش گرفت و معجر خود را نگاه داشت

 

بر دست غیر رشته ی معجر نداده است

 

تا سوختن به پای حجاب ایستاده است

 

ذکر علی الدوام تو غیر از حسین نیست

 

سر رشته ی کلام تو غیر از حسین نیست

 

پیوند خورده اند به هم " زینب و حسین "

 

پس هم ردیف نام تو غیر از حسین نیست

 

حتی بهشت هم به همین نور روشن است

 

خورشید روی بام تو غیر از حسین نیست

 

با نام دلبرت سخن آغاز می کنی

 

هر صبح السلام تو غیر از حسین نیست

 

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام

 

در خطبه ها پیام تو غیر از حسین نیست

 

دین جان گرفته است به ایمان تو فقط

 

تکمیل شد به موی  پریشان تو فقط

 

عصمت تنیده است به تار نقاب تو

 

عفت بها گرفت ، ز پود حجاب تو

 

برداشتی ، گذاشت زمین هرچه فاطمه

 

مانند مادرت شده رنگ و لعاب تو

 

حفظ قیام کرب و بلا با تو بود و بس

 

اسلام بیمه شد به تو و انقلاب تو

 

حتی خیال هم سخنی با تو کس نداشت

 

با بودن برادر عالیجناب تو

 

تا مسجد النبی به زیارت تو رفتی و ...

 

عباس بود تا که بگیرد رکاب تو

 

یک روز هم رسید که تو باورت نبود

 

بالا سر تو سایه ی آب آورت نبود

 

٭٭٭

محمد فردوسی:

 

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

 

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

 

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

 

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

 

زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد

 

نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

 

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت

 

در ذره ذره های دلم انقلاب شد

 

امشب خدا برای علی حیدر آفرید

 

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"

 

از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد

 

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود

 

وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...

 

... آمد ندا که نام دل آراش زینب است

 

این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

 

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید

 

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

 

ما از ازل گدای پریشان زینبیم

 

شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

 

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس

 

یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

 

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود

 

ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

 

طعم شراب کوثری او زبانزد است

 

مست و خراب باده ی جوشان زینبیم

 

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود

 

ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم

 

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است

 

تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

 

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود

 

مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

 

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد

 

دلداده های رزم نمایان زینبیم

 

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

 

خون علی میان رگش در تلاطم است

 

او آمده زمین و زمان را تکان دهد

 

مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

 

او آمده که با کرم کردگاریش

 

با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

 

او آمده که آیه ای از هل اتی شود

 

بر دست های خالی ما آب و نان دهد

 

او آمده که با نخی از تار چادرش

 

بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

 

او آمده که با نفس مصطفایی اش

 

قد قامت نماز ولا را اذان دهد

 

او آمده پیمبر خورشید طف شود

 

در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

 

او آمده که حق خودش را ادا کند

 

یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد

 

او آمده برای حسین خواهری کند

 

او آمده که خواهری اش را نشان دهد

 

خواهر- برادری که عزیز دل هم اند

 

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند

 

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست

 

در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

 

دار و ندار تو همه وقف حسین بود

 

مانند تو به پای برادر نبود و نیست

 

حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای

 

در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست

 

آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!

 

مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

 

بر شانه ی صبور تو بار رسالت است

 

مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

 

در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:

 

اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست

 

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت

 

از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

 

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی

 

یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

 

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی

 

این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی

 

هر دختری که دختر زهرا نمی شود

 

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

 

دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله

 

جز تو کسی که زینت بابا نمی شود

 

وصف و مدایح همه ی خاندانتان

 

در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود

 

پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست

 

بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود

 

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند

 

این واژه ها بدون تو معنا نمی شود

 

دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند

 

یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود

 

عیسی به نام نامی تو می دهد شفا

 

بیخود مقام او که مسیحا نمی شود

 

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست

 

بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود

 

صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی

 

تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی

 

آیینه ی تمام کمالات مادری

 

یادآور جلال و کمال پیمبری

 

مستجمع جمیع صفات علی تویی

 

یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟

 

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است

 

بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری

 

وقتی به روی دست نبی گریه می کنی

 

چشم انتظار دیدن روی برادری

 

در پای درس مادر خود پا گرفته ای

 

بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری

 

علم لدنّی تو گواه کمال توست

 

الحق که از سلاله ی زهرای اطهری

 

با نطق حیدری و بیانات فاطمی

 

ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری

 

با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی

 

در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

 

با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی

 

فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

 

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

 

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

 

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

 

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

 

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

 

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

 

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

 

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

 

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

 

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

 

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

 

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

 

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

 

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

 

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

 

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

 

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

 

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

 

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

 

گریه کن عزای حسین آفریده اند

 

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

 

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

 

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

 

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

 

بار رسالت علوی روی دوش توست

 

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

 

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

 

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

 

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

 

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

 

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

 

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

 

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

 

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

 

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

 

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

 

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

 

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

 

برچسب ها: شعر ، زینب کبری
نام:
ایمیل:
* نظر: