سه‌شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۱۷:۳۴:۵۳
کد خبر: ۶۲۷۹۴
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۴
همزمان به مناسبت تشییع شهدای غواص در فارس، پروانه نجاتی، آخرین سروده های خود باموضوع شهدای غواص را منتشرنمود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج هنرمندان فارس، پروانه نجاتی، بانوی شعر شهدا به مناسبت تشییع پیکر10تن از شهدای گمنام غواص دراستان فارس آخرین سروده های خود را با موضوع این شهدا منتشرنمود.

درادامه این سروده ها آمده است:

 

 

 

حماسه اروند

" امشب پرم ز حیرت مواج واژه ها

تا وا شود دریچه ی معراج واژه ها

امشب حماسه می چکد از ابر چشم من

پایان گرفته است مگر صبر چشم من

چون قایقی که ساحل خود را به نخل ها

باید گره زنم دل خود را به نخل ها

من می نشینم آه ولی آب می رود

از چشم های ملتهبم خواب می رود

من غرق ناشکیبی اروند می شوم

یعنی به فصل خاطره پیوند می شوم

اروند می خروشد و فریاد می کند

از التهاب نیمه شبی یاد می کند

آن شب که آسمان به زمین خیره مانده بود

رویای فتح در صدفی تیره مانده بود

پل می زدید روی شط از دست هایتان

خون می چکید از گره شصت هایتان

نیزار بهر دیدنتان قد کشیده بود

مهتاب هم سریع تر آن شب دمیده بود

اروند مثل هر شب خود در خروش بود

یعنی به ناشکیبی اسبی چموش بود

یک جزر و مد تازه و یک میل ناگزیر

یک روح بی قرار و یک سیل ناگزیر

اروند مست بود ولی از نگاهتان

می خواست دست موج بگیرد پناهتان

هرگز ندیده بود هیاهوی عشق را

در شط سرخ حادثه جادوی عشق را

می می زد از پیاله ی لبخندهایتان

جان می گرفت از آتش آوندهایتان

آتش گرفته بود و شرر پاره ای نداشت

جز در بغل گرفتنتان چاره ای نداشت

بازار سوز و ساز جدایی رواج داشت

پاهایتان به سردی آب احتیاج داشت

سرمای دی ز شعله وری تان بریده بود

اروند هم ز خیره سری تان بریده بود

اروند یاد می کند از آن عبور ها

از آن بهار عاشقی آن شوق و شورها

از ازدحام مین تله هایی که بیم داشت

طوماری از هراس به یک رشته سیم داشت

زان لحظه های سرد که ذکر آبرو گرفت

از سیم خاردار که با خون وضو گرفت

از بچه های خفته در آغوش موج ها

زخمی که بعد از آن شده تن پوش موج ها

یادش به خیر خلوت دنج کانال ؛ آه

سیمای آن بسیجی کم سن و سال ؛ آه

آن ها که غرق شور مناجات می شدند

آن ها که در حلول خدا مات می شدند

آن ها که زورق هیجان بود جانشان

بر بال موج رقص کنان بود اذانشان

غواص های در دل آبی رها شدن

با تشنگان جام بلا هم صدا شدن

اروند اگر بهانه ی طوفان کند کم است

در دست باد زلف پریشان کند کم است

اروند می گدازد از اندوه یادتان

کارون خروش می کند از گردبادتان

بر عکس شهر و این همه چشمان ناسپاس

با نامتان مغازله دارد خلیج فارس

نام شما بهار پریشانی من است

تقدیر تلخ بی سر و سامانی من است

با نامتان شراره به هر واژه می دمم

هر وقت می سرایمتان تازه می شوم

آه ای برادران فراموش گشته ام

ای شمع های یک شبه خاموش گشته ام

این شهر بی حضور شما محو خواب هاست

دوران کم بهایی حرف حساب هاست

در گوش شهر همهمه ی حرف مفت هاست

دوران ترک تازی گردن کلفت هاست

آنان که روی خون شما اسب تاختند

آن ها که بر پلاک شما برج ساختند

نوکیسه های تازه به دوران رسیده ، آه

از جبهه های تازه به میدان رسیده ، آه

بی ادعا به خط زده ها یادتان به خیر

غواص ها به شط زده ها یادتان به خیر

با یادتان همیشه دلم گرم می شود

این بغض ناشکیب کمی نرم می شود"

 

پروانه نجاتی

 

***

دیگر سروده شاعر کتاب "داغ و دغدغه" :

 

"پیش از این حنجره ی شعله وری داشته ای

ای زمین داغ تر از این خبری داشته ای

گنجی این قدر بزرگ از صدف و مروارید

از دل محفظه ی مختصری داشته ای

خبر آورده ای از این همه غواص شهید

هرگز این گونه غم مستتری داشته ای

مرگ را با نفس خسته ی خود بلعیدند

بهتر از این سند معتبری داشته ای

از جوانی و دلیری و صبوری گفتی

مثل این خط شکنان رهگذری داشته ای

دست بسته تو به دور سرشان چرخیدی

پیش از این نیز چنین درد سری داشته ای

وقتی از دشمنی این قدر قساوت دیدی

جز لب شرم گزیدن هنری داشته ای

بعد از آنی که ز دستان پسر ها گفتی

از دل مادرشان هم خبری داشته ای"

پروانه نجاتی





انتهای پیام/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: