بسیج هنرمندان فارس- به قلم مریم شیدا:
در 13 آبان 58 تعدادی از دانشجویان
پیرو خط امام(ره) در اعتراض به دخالتهای مداومی که از دهه سی خورشیدی به بعد توسط دولتمردان
آمریکایی و عمال شان در ایران صورت گرفته بود سفارت این کشور در ایران را به اشغال
خود درآوردند و سعی کردند با تسخیر سفارت صدای اعتراض خود را به گوش سران کاخ سفید
برسانند.
"آرگو" نام فیلمی
است که روایتی است از فرار شش دیپلمات آمریکایی که در زمان تسخیر لانه جاسوسی خارج
از ساختمان سفارت ایالات متحده در تهران بودند و توانستند مخفیانه به سفارت کانادا
پناه ببرند و به دنبال راهی برای خروج امن از ایران باشند.
سازمان سیا به بهانه ساخت فیلم
سینمایی «آرگو» که به تهیهکنندگی «جورج کلونی» و کارگردانی «بن افلک» اکران شده و
داستان فرار دیپلماتها از ایران را روایت میکند، «تونی مندز»، چهره واقعی طراح و
مجری اصلی عملیات فرار شش دیپلمات آمریکایی از ایران را مقابل دوربین تلویزیونی
معرفی کرده است.
او متخصص برنامههای
فرار شناخته میشود و از ۵۰ مامور برجسته سیا به شمار میآید. تونی مندز در نوشتن
فیلمنامه آرگو همکاری نزدیکی با تیم نویسندگان داشته است.
خلاصه داستان فیلم آرگو
در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ دانشجویان پیرو خط امام «ره» به (سفارت آمریکا)
لانۀ جاسوسی آمریکا در تهران حمله کرده آن
را به تصرف خود درآوردند و به اصطلاح، کارمندانِ سفارت را هم به گروگان گرفتند. از
میان کارکنان سفارت، تعداد ۶ نفر موفق میشوند از در پشت سفارت به خانه سفیر کانادا
در ایران بگریزند و سپس مامور ویژه سازمان سیا تونی مندز، (با بازی بن افلک) را مامور
خروج این 6 نفر از تهران می گرداند؛ تونی با دِرایتی که به خرج می دهد طرح راه اندازی
شرکتی فیلمسازی را در هالیوود به سازمان سیا می دهد و با همکاری جان چمبرز چهره پرداز
مشهور هالیوودی و بدون دخالت و میانجی گری دولت و یا هیچ سازمان دیگری شرکت شماره6
را راه اندازی میکند وپس از انتخاب داستان آرگو برای فیلم خود که مرتبط با حال وهوای
مشرق زمین است از طریق ترکیه وارد ایران می
شود و پس از آشنا کردن ماموران سازمان سیا یا همان شهروندان شریف آمریکایی با چگونگی
نقشۀ فرار و پذیرفتن نقش و جایگاه خویش در قالب گروه تولید فیلم و آمادگی لازم پس از
تمرین های مکرر با مندز به آخرین مرحلهی ماموریت خویش میرسند یعنی خروج از ایران
از طریق راه هوایی.
در این بین سازمان سیا از کاخ ریاست
جمهوری دستور لغو ماموریت را می گیرد چون ارتش طرح ورود نیروی دلتا را از مدتی قبل
تر برای خروج گروگانها از طریق یک برنامۀ دقیق نظامی ازتهران آماده کرده بود(داستان
طبس)، اما تونی مندز با تکیه به تجربه خود روحیۀ میهن پرستی و انسان دوستی خویش پس
از دریافت دستور دلسرد نگردیده ودر نهایت با 6 نفر آمریکایی با هویت جعلی وکانادایی،
در فرودگاه مهر آباد با پرواز سوئیس ایر از ایران خارج میگردد وعازم زوریخ می شود.
چرا آرگو؟
آرگو نام کشتی بود که آرگوس به
کمک آتنا ساخت و یاسون و آرگونات ها برای یافتن پشم زرین توسط آن سفر کردند، هرکول،
اورفئوس، هولاس و بسیاری از پهلوانان یونان سوار براین کشتی به سرزمین های ناشناخته
که موطن دیو و اهریمن است می روند؛ تا پس از طی مصائب بسیاری، گمشدۀ خویش که همان پشم
زرین باشد را بیابند. این گروه تحت حمایت خدایان المپی و یونانی دارای قدرت های خارق
العاده نیز می باشند. فیلم آرگو هم با اقتباس از همین داستان پهلوان و رب النوع، یونانی
مآب خویش را که از شریف ترین مردمان آمریکا ست، عازم سرزمینی که هزارن بارهولناک تر
و دهشتناک تر از مکان هایی است، که هومر در اودیسه آورده است می گردد، تا این بار گمشده
هایی به مراتب با ارزش تر از پشم زرین را از سرزمین شیاطین نجات دهد و آن چیزی نیست
جزء مردم فوق العاده خیرخواه و متمدن آمریکا؛ این نشان میدهد که تا چه حد هالیوود
متعهد به شکل دادن داستان عین وقایع تاریخی یونان است، تا پایبندی به داستانی که در
واقع رخ داده و یک جاسوس آمریکایی ثبتش کرده است.
نگاهی به فیلم
آغاز فیلم با تجمع مردم ایران همراه
است که در پشت در سفارت آمریکا در حال شعار دادن و آتش زدن پرچم آمریکاهستند، در این
سکانس اوج نفرت ملت ایران از آمریکا را به تصویر می کشد. در میان مردم همه قشری دیده
می شوند. زنان با پوشش اسلامی و روحانیون عمامه به سر و عکس امام خمینی که روی دست
هاست. در کنارش تصاویری از کارمندان سفارت که نگران وضعیت بغرنج هستند و از شرایط غیرایمن سفارت صحبت می کنند. مردم بالاخره در سفارت
را شکسته و وارد سفارت می شوند چند مامور نظامی در سفارت می خواهند 1 ساعت مردم را
معطل کنند تا آنها بتوانند اسناد را از بین ببرند. فرمانده آن چند نظامی می گوید:"
ما نمی خوایم کسی کشته بشه...اگر ما کسی رو بکشیم اونا همه ما رو می کشن... "
در آغاز فیلم وحشی گری ایرانیان
را به تصویر می کشد و در ادامه می بینیم وقتی یکی از امریکایی های داخل سفارت می رود
تا با آنها صحبت کند. اسلحه رو شقیقه اش می گذارند... در ادامه سفارت اشغال شده و
6 نفر از کارکنان سفارت موفق به فرار می شوند. در بدو خروج آنها از در پشتی سفارت آرم
سپاه پاسدارن به دیوار شهر دیده می شود و با این تصویر نقش سپاهیان را در این اقدام
هوشیارانه به میان می آورد که ما در طول فیلم بارها این آرم را می بینیم و نظامی های
با لباس سبز سپاه.
در ادامه فیلم ما دوباره با قانون
جنگلی که در ایران حاکم است مواجهیم. وقتی مندلز وارد ایران می شود. شخصی را می بیند
که روی جر ثقیل به دار آویخته شده و در انظار عمومی دیده می شود. یا صحنه ی دیگری که
چند لباس سبز وارد حریم خانه ای شده و یک نفر را در زیر صدای او بی گناه است به راحتی
با شلیک تیر می کشند.
در نیمۀ دوم فیلم در دقیقه 65 گروه
برای دیدن از بازار برای واقعی جلوه دادن و اثبات خودشان در مقام گروه فیلم ساز ناخواسته
وارد قربانگاه می گردند. بار دیگر با صحنه هایی از مردم و مناظر غیر طبیعی و نامأنوس
مواجهیم، مردان مسلح، زنانی که تا بن دندان پوشیده اند وخشونت از چشمانشان لبریز است.
در این سکانس بار دیگر اوج نفرت مردم از محمد رضا پهلوی و آمریکا به تصویر کشیده می
شود، مردمی که از کوچه ها و خیابان های مختلف یک باره ظاهر می شوند، و گروه آمریکایی
یکباره خود را در میان انبوه جمعیت پیدا میکند و رعب وحشت در دل بیننده ایجاد میکنند،
دوربین به صورت معلق و چرخش های ناگهانی به طرف جمعیت به خوبی حس ترس و غربت را در
دل بیننده ایجاد مینماید. ( به گفته یکی از منتقدان این صحنه، چهره های افراد و واکنش
شان نسبت به افراد سوار بر ماشین، که در راهپیمایی شرکت کرده اند، ما را به یاد فیلم
های سرزمین مردگان یا سپیده دم مردگان رومرو واسنایدر می اندازد که زامبی ها لخ لخ
کنان به سمت ماشین ها حمله می کنند و می خواهند به وحشی ترین نحو انسان ها را تکه تکه
کنند.) بعد از آشنایی با راهنمایشان جهت آشنایی با بازار قدیمی تهران وارد فضای تاریک
بازار می شوند. ( مردم همانند زامبی ها و حیوانات وحشی در فیلم های من افسانه هستم
درتاریکی جای خوش کرده اند) افراد باظاهر مذهبی با نگاهی سرشار از نفرت و بغض به آن
ها خیره می شوند. روحانیون نگاه خاص به آنها دارند، تذکر داده می شود:" اینجا
چی کار می کنید حجاب تون رو رعایت کنید" وقتی که یکی از اعضاء گروه، از یکی از
مغازه ها آئینه فروشی یک عکس می گیرد، صاحب آن بیرون می آید و می گوید:" چرا عکس
میگیری..." و بعد قیل و قال به پا میکند که شما آمریکایی ها اینجا چه میکنید.
مردم از دالان های تاریک همچون گرگ ها خارج می شوند و به سمتشان می آیند، یک جوان
ایرانی می گوید:" برادر من بدست شاه توسط یک اسلحه آمریکایی کشته شد"حس تعلیق
و وحشت متاثر از ترسیم موقعیت وفضا، نوع نورپردازی و مردمان اهریمنی بسیار فوق العاده
و تاثیر گذار می باشد، در همین حین فضایی آرام که خانۀ سفیر کانادا باشد نشان داده
می شود که سحرمتاثر از این موقعیت و در محدودۀ خاک سفارت با آرامش و به دور از ترس
با یکی از ماموران در حال گفتگو است و در برابر تمام اخطار هایی که مامور نظامی به
او میدهد حاضر به همکاری نمیگردد، و آمریکایی ها را لو نمی دهد. سپس آنها که به قضیه
شک می کنند وارد آنجا می شوند و این در حالی است که آن 6 نفر به همراه مندلز به فرودگاه
رفته اند تا ایران را ترک کنند و در ادامه می بینیم، سحر برای در امان ماندن خود برای
حمایت از امریکایی ها به کشور عراق پناهنده می شود.
پرده سوم اوج فیلم محسوب می شود.
پس از کلنجار رفتن مندز با خودش در یک شب طولانی پس از شنیدن فرمان لغو ماموریت از
آمریکا، در طلوع فجر بالاخره تصمیم نجات دوستانش و رهایی از مهلکه را میگیرد که با
پذیرفتن تمامی عواقب ممکن و به خطر انداختن جان خودش ، هم وطنانش را نجات بدهد، صبح
مندز با سیا تماس میگیرد:" مسئول همۀ عواقبِ کار منم، و این کار رو انجام خواهم
داد" به خانه سفیر کانادا میرود و همه با هم عازم فرودگاه می شوند و مندلز به
آن 6نفر گوشزد میکند:" پاسداران انقلاب
اسلامی همه تحصیلکرده اروپا وآمریکا هستند و به دنبال به تَله انداختن آمریکایی ها."
، در همین اثنا جک تمام تلاش خودش رو برای برقراری تماس با جردن مسئول کاخ سفید می
کند تا بلیت های مندلزو آن 6 نفر تایید شود.
اوج تنش ترس و وحشت در 20 دقیقه
پایانی شکل میگیرد. فرودگاه پراست از ماموران انقلاب و تله بازرسی که هیچ غیر ایرانی
ازآن به سادگی نمی تواند رد شود. بازی زیبا و فوق العاده فرشاد فرهات در این قسمت به خوبی خشم و نفرت دروغین پاسداران را از آمریکایی
ها را نشان می دهد.(فرشاد فرهات یکی از بازیگرهای ایرانی الاصل هالیوود است).
گروه آنها به اتاق کناری فرستاده
می شوند. تا از کار آنها سر در بیاورند. در اتاق اولین حرف مامور" خداحافظ زمانش گذشت... زمان شاه گذشت، شاه رفت شما هم باهاش
میرید و مدام میگوید باید فارسی حرف بزنید" در ادامه با تجربه و اعتماد به نفس
بالایی که مندز و یکی از آن 6 نفر به خرج می دهند از این مهلکه نجات پیدا کرده و با
نشان دادن استوری بورد و چیزهای دیگری که از فیلم نشان می دهند آنها را راضی می کنند
که واقعا برای ساخت فیلم وارد ایران شده بودند و تلفنی که مامور به شرکت فیلم سازی
می زند و مطمئن می شود که او برای یک شرکت فیلم سازی کار می کند.
لحظات آخر فیلم بسیار نفس گیر است.
مامورانی که خانهی سفیر کانادا را گشته و متوجه فرار آنها شده اند ماموران فرودگاه
را آگاه می کنند. آنها تمام تلاششان را می کنند تا هواپیما را نگه دارند. اما در پایان
هواپیما از زمین بلند می شود و آنها با موفقیت از ایران خارج می شوند. در دقایق پایانی
دیالوگی به گوش می خورد که می گویند:"ما با این کار تاریخ را رقم زدیم..."
لایه های پنهان
قصهی این فیلم هر چند برای چند
دهه ی پیش است اما بازگو کردن آن در این زمان، توانست اسلام هراسی، را به جهان القا
کند. اسلام هراسی در چهارچوب دینی مردم ایران با رهبری بت شکن تاریخ امام خمینی. تا
جایی که خود بن افلک در ارتباط با موضوع فیلم خود گفته بود:" با وجود آنکه بیش
از 30 سال از موضوع فیلم میگذرد ولی ادامۀ اختلافات میان ایران و جهان غرب باعث شده
تا این فیلم تازگی خود را از دست ندهد... " روابط میان ایران و غرب تغییرات بسیار
جزئی کرده و این باعث میشود ما امروز نیز درگیر فضایی مشابه آنچه که در گذشته بودیم،
باشیم.
برای پی بردن به لایه های این فیلم
می توان چند سوال از خودمان بپرسیم:
1. آنجا که مندلز از روی فیلم خوش
ساخت، سیاره میمون ها به نقشه ی ساخت فیلم برای ورود به ایران پی می برد. فیلمی که
بر نظریه داروین حاکم است.
2. آیا با هوشیاری مندلز و ماموران
سیا بود که جاسوسان امریکایی موفق به فرار شده اند. یا دست های پنهان سیاسی بعضی از
خود فروختگان داخلی به یاری آنها آمد؟ (برای درک بهتر آن می توانید به مطالعه تاریخ
بپردازید.)
3. چگونه است که، داستان فیلم آرگو
خود را بیشتر وامدار به اصل اساطیری و تاریخی خویش میداند تا واقعۀ سال 1358.
و...
انتهای پیام/ 224224