به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج هنرمندان فارس و به نقل
از خبرگزاری فارس، واقعه مسجد گوهرشاد و کشف حجاب رضاخانی یکی از اتفاقات مهم در تاریخ
معاصر است که از سوی هنرمندان ظاهرا مورد بیتوجهی قرار گرفته و آثار تولیدی در این
عرصه گواهی است بر این ادعا که این مسئله مورد توجه قرار نگرفته است.
بیش از 7 سال است رمانی با عنوان
"پاریس، پاریس" از سعید تشکری در زمینه این واقعه منتشر شده اما نه تنها
آنطور که حقش بوده دیده نشده بلکه این شائبه وجود دارد که مورد بیمهری نیز قرار گرفته،
به بهانه سالروز کشف حجاب رضاخانی با محوریت این کتاب گفتوگویی با این نویسنده توانمند
گفتوگویی ترتیب دادیم که متن مشروح آن در ادامه منتشر شده است.
*نوشتن از مضامین مغفول
وظیفه هر نویسنده باورمندی است
فارس: در رمان «پاریس، پاریس» سراغ موضوعی
رفتید که شاید تاپیش از انتشار رمان شما اثری را نتوان با محوریت آن رویدادنام برد.
سفارش داشتید یا دلی دست به نوشتن زدید؟
وقتی بعد از سالها که از انتشار
این رمان میگذرد و تقریبا جز طیف کتابخوان، کسی آن را نخوانده و اصلا نمیداند که
درباره چیست، چگونه از سفارش میشود حرف زد؟ من روزی که اولین رمانم با نام «بار باران»
درسال 84 منتشرشد و جایزه گرفت، حس خوبی داشتم. آن کتاب هم نخستین رمانی بود که درباره
زندگی «گوهرشاد بیگم» نوشته شده و چهار بار کتاب سال رضوی شد. اصولا امثال من از گروه
نویسندگانی هستیم، که محصول گوشهای نشستن وکارکردن برای یک دلکوبه هستیم.
*متاسفم با وجود تمایل
به واقعه گوهرشاد، کتابش بعد سالها معرفی میشود
نوشتن از مضامین مغفول فرهنگی و
دینی و نشان دادن آن بخش نگفته این سرزمین وظیفه هرنویسنده باورمند است. متاسفم که
با این همه تمایل به واقعه گوهرشاد، «پاریس، پاریس» که به همت جناب آقای شجاعی در انتشارات
کتاب نیستان منتشر شد اکنون بعد از سالها دارد معرفی میشود. تلخ است رمانی خونیندلانه
از یک کشتار فجیع نوشته شود و همه هم سالی یک بار از آن موضوع حرف بزنند، اما کتابش
را نخوانند!
*ادبیات بینشان و جزیرهای
سرنوشت بهتری دارد
فارس: در این رمان خواننده با حادثهای
روبرو میشود که بارها درباره آن از رسانهها، تریبونها و اشخاص گوناگون شنیده، ولی
بعد از خواندن اثر شناخت دیگری نسبت به ماجرای گوهرشاد و کشف حجاب پیدا میکند و حتی
ممکن است با خود بگوید آنچه تا پیش از این گفته شده آن چیزی نبوده که الان خواندم.
تاثیر ادبیات که از آن سخن گفته میشود این است؟
ادبیات وظیفهاش اصلا همین است.
نوری به تاریکی یک موضوع میاندازد و روشنش میکند. مگر ما درباره وقایع شهریِ دیگر
رمان داشتهایم؟ من هربار سراغ هر موضوعی رفتم دیدم سالهاست مسکوت مانده. انگار ادبیات
بی نشانی و جزیرهای سرنوشت بهتری دارد! این وضعیت اصلا خوب نیست.
*نویسنده توریستی نیستم،
جان میکَنَم تا ادبیات متعهد بنویسم
جناب آقای شجاعی وقتی رمان «پاریس
پاریس» را خواندند، گفتند عجب رمانی از یک واقعه درآمده. خب نویسندهای وظیفهمند رمانی
نوشته و ناشری فرهیخته کتاب را چاپ کرده، وظیفه دیگران چیست؟ و اساسا ادبیات متعهدمگر
یک تلاش و کار فردی است؟ باید مجموعهای برای ترغیب مردم تلاش کنیم. البته شاید «پاریس
پاریس» اگر رمان خلاقانه نبود و به سمت الگوهای رایج شعاری میرفت و به ضد رمان و نوعی
گزارش تبدیل میشد، وضعیت دیگری داشت، اما رماننویس عادت به شعار در اثر خود ندارد.
رماننویسی شعورمند یعنی پرداخت هنرمندانه و ژرفنگر از یک موضوع. تعارف نداریم. چرا
ادبیات مسوول در این تراژدی عظیم باید در محاق بماند؟! متاسفم. من نویسنده توریستی
نیستم. جان میکَنم تا وظیفهمندانه از رخدادهایی بنویسم که نامش ادبیات متعهد است.
رمان محصول کشف و داشتن نشانیهای اورژینال است .من از روی دست کسی نمینویسم.
یک بار فکر کنید سعید تشکری چه
تحقیقاتی میدانی را به صورت فردی برای شناسایی آدمهای رمانش در «پاریس پاریس» انجام
داده است. در ده سال پیش، به کجاها رفته و با چه کسانی گفتوگوی شفاهی و مکتوب کرده
و بعد رمانی نوشته که خاصیت رمان را داشته باشد و به حوزه گزارش نرود، تا مخاطب، نفسگیر
درگیر شود. اما انگار امروز بعد از سالها باید یادمان بیاید تنها رمان واقعه گوهرشاد
«پاریس پاریس» است. هر چند گلایهای نیست و بازهم دیر نیست.
*رمان سفارشی هیچوقت
نتیجه نمیدهد
فارس: با نگاهی به تاریخ معاصر اتفاقات
بسیاری را شاهد هستیم که پیرامون آنها اثری خلق نشده، این کمبود آثار ریشه در کجادارد؟
بیاییم مرور کنیم. نقصان ما در
ادبیات ملی چیست؟ پاسخ میدهم؛ ادبیات شهری با جغرافیای اقلیمی. خوب من تلاش میکنم
این نوع ادبیات را دررمانهایم در عین بکر بودن مضمون و استفاده از تکنیکهای رماننویسی
بنویسم. این تکنیکها محصول یک آموختن چهل ساله خواندن و نوشتن وحضور در جامعه هنرمندان
و نویسندگان ملی و کشوری است. میدانید که من پس ازسالها تولید در عرصه تئاتر و تلویزیون
و رادیو و سینما و پژوهش و نقدنویسی، اکنون رمان مینویسم. البته همیشه هم از توصیههای
گادفادری ادبیات گریختهام. من به شدت به دو قانون وفادارم. قانون اول؛ اثرم یک رمان
خواندنی برای مردم و اهل کتاب باشد و قانون دوم؛ از رونویسی وگزارشنویسی به شدت گریزانم.
رمان گزارش واقعه نیست. رمان اعلام
یک تولد ادبی است. اما تاریخ معاصر گوشه بکری هم دارد و اکت های مردمی آن است. ریشهیابی
این ننوشتن دوستان دلیلی محکم هم دارد، چون آنهایی هم که مینویسند، تنها میمانند.
این تنهایی دلیلش این است که ادبیات متعهد دستوری و نسخهپیچی زود باز ده نیست. ژرفاندیشی
میخواهد. اما مقصودم از پشتیبانی چیست؟ اشتباه نشود. معرفی و رساندن آن به دست مردم
را میگویم. رمانهای سفارشی هیچوقت نتیجه نمیدهد. نویسنده باید قلاب خودش را در
گیر کند. اما وقتی از محصول نویسنده شهری و اقلیمی پشتیبانی نکنیم، ادبیات ملی ما آسیبپذیر
میشود. که شده است.
*نویسندهای با گرایش
ایمانی نسبت به رخدادهای مردمی هستم
فارس: سعید تشکری سوژهها و موضوعاتی
را دستمایه خلق آثارش میکند که در نوع خود بکر و دست نخورده است. برای رسیدن به این
سوژهها چه سلوکی دارید؟
از شما میپرسم وقتی میخواهید
مثالهایی از ادبیات ملی کشورها با نویسندگانش نام ببرید، آیا رخدادهای آن کشورها،
نویسندگان بزرگ را میسازد و یا نویسندگان آن رخدادها را درست نوشته و یا دیده و کشف
کردهاند؟ نویسنده با نوشتن رخدادهای شهری و اقلیمی هویت ملی مییابد. من نویسندهای
با گرایش ایمانی نسبت به رخدادهای مردمی هستم که زندگی دلیرانه و باورمند و مومنانه
دارند. دلیر یعنی داشتن هویت و ایمان. یعنی این گوشه دنیای من، مردمی زیست میکنند
و فرهنگ دارند. پس موقعیتهای مردمی در رخدادهای اجتماعی با نشانیِ سرراست کشفی است
که من انجام میدهم.
بله کشف ادبی فقط در حوزه نگارش
و شیوه پرداخت نیست. کشف موضوع رمان، خود یک رخداد ادبی و هنرمندانه است. یعنی باید
زودتر از هر کسی نویسنده خلاق موقعیت اقلیمی را بایک پیشنهاد هنری ادبی بنویسد. من
در رمانهای «رژیسور»، «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» سه رخداد عظیم ملی را نوشتهام.
یعنی به توپ بستن حرم رضوی توسط روسها در «رژیسور»، به توپ بستن حرم رضوی توسط رضا
خان قزاق در «پاریس پاریس» و انقلاب اسلامی در «مفتون و فیروزه». در این سه رمان من
موقعیتهایی را نوشتم که وقتی مخاطب آنها را میخواند آدرس و نشانی هم داشته باشد.
در رمان «ولادت» و «بار باران» و «غریب قریب» و «هندوی شیدا» هم، همین نشانی داشتن
برایم اصل بوده است.
*پدرخواندههای ادبی
میتوانند ادبیات توریستی خلق کنند
این یک بوطیقای ادبی است که برای
من خلق جهان فرضی مفهوم ندارد و بزنگاههای واقعی نمودار ادبی من است. حتی در رمان
«هندوی شیدا» همین وضعیت است. مردمشناسی در ادبیات جزیرهای و موزهای کار من نیست.
زنده بودن ادبیاتی که در آن کشف وجود داشته باشد و من را وقف کند و بتوانم از کلانشهری
معنوی به نام مشهد و جهان معنویاش که صاحبش حضرت رضا(ع) است بنویسم، قراری است که
من با صاحب قلمم دارم و کوتاه هم نمیآیم.
گادفادرهای ادبی میتوانند همچنان
ادبیات بیآدرس و توریستی را خلق کنند و چشم بر هر کوشش ملی و اقلیمی ببندند. ادبیات
ملی، باید در اقلیم شهری کشف شود. من مینویسم تا روزی که بتوانم و نفس داشته باشم.
این نگاه غیرپوپولیستی و برعکس هویتی را برای مخاطب به ظهور برسانم و این همه تلاش
من در احیای رمان ایرانی است.
*به این جهان کامنتی
تعلقی ندارم
نوشتن رمان ایرانی با خلق و خوی
ایرانی و حوادث اقلیمی وظیفه هر نویسنده ایرانی با مشخصات اقلیمی است. چون بکر است
و نویسنده چون یک واقفِ ادبی باید بیاستتار و با اندیشه ژرف، پویانگر باشد. مشهد شهر
ادبیات بوده و میماند. چون سرشار از هویت و قهرمان است. همچنان که هر گوشه ایران
هم همین موقعیت ادبی را دارد. اما من کنار بارگاهی نفس میکشم که عین معصومیت و قربت،
اهل دل و معنا است و وظیفه خودم را انجام میدهم. سلوک من به من میگوید هر موضوعی
که مینویسم، یک پیشنهاد از سوی هستی به من است و اصلا اتفاقی و تصادفی هم نیست. چون
یک کشف است و محصول خواندن و دیدن و شنیدن. خراسان یک اقلیم جهانی معنوی است. گفتوگوی
مردم با همدیگر شعر تمام است. به این جهان کامنتی هم هیچ تعلقی ندارم. چون پدیدهایست
که میگذرد و کتاب کماکان بهترین رفیق و نمود یک تمدن بشری است. ما هرچه آموختهایم
در باند و پهنه این خاستگاه تمدنی است. شما در هرجای خراسان بروید یک موضوع ناب بشری
را کشف میکنید. پرتو میخواهد و تامل هنری. من برای این نوع نوشتن رازی دلگشا دارم.
رازش هم یک جمله است؛ خداوند به قدر زحمت، رحمت میدهد!
فارس: این در حالی است که حجم تولید
ادبی شما کم نیست ولی با کیفیت بالا .چیزی که موجب کاهش کیفیت اثر شما نشده است و به
عبارتی کیفیت را فدای کمیت آثارتان نکردهاید. رمز این موفقیت در چیست؟
ببینید من حالا فقط نویسندهام.
این را میگویم تا مفهوم پرسش شما را واضحتربیان کنم. نویسنده حرفهای چه کسی است؟
یا باید آثار زرد بنویسم و یا بایددر یک کنش ادبی متعهد حضور فعال داشته باشم. هر اثر
ادبی که تولید میکنم محصول یک تا دو سال کار و پوست انداختن مداوم و بیخستگی است.
دانش و پژوهش و نظم ریاضی و ریاضت هنری میخواهد. بایدمحصول زمانه باشی. یعنی خوب بخوانی
و ببینی و متعهد به تولید ادبی هنری خود باشم.
*من و آثارم سر قرارمان
هستیم
هرسال یک کار و حتی هر دو سال یک
اثر. آنهم با شرایطی که یک بیمار ام اس دارد. خوب حالا میتوانم سادهتر بگویم. زمانی
تئاترکارگردانی میکردم و در تلویزیون هم سریال مینوشتم و چند کار سینمایی. همیشه
به عنوان یک میزانسن به خودم میگفتم، تو همیشه باید یک پیشنهاد برای هنر و ادبیات
سرزمینت داشته باشی. ادبیات ملی نیازمند پیشنهاد داشتن است! نویسنده باید کنار کار
نوشته شدهاش بایستد، ذوب شود و بنویسد و همزمان در کارگردانی به آفرینش ادبی و هنری
دست بزند. اما حالا فقط مینویسم. انگار از همه دورم. در واقعیت هم همین است. من و
آثارم انگار هر بار که منتشر میشود به هم میگوییم؛ ما سر قرارمان بودهایم و برگزیده
شدن آثارم و حتی اقبال خوانندگان هم برای من توالی آن کشف است و انتشارات نیستان حقی
بزرگ بر گردن من برای این پشتیبانی دارد. حق ندارم نسبت به مهر نیستان کوتاهی کنم.
حق ندارم این تنهایی هنرمندانه را با عجلهنویسی و تنبلی، به خطا ببرم. اصلا حقی جز
وقف خود ندارم. این شرح حال من است.
هرچه مینویسم یک نشانه وفاداری
به مهر است. اعلام اینکه نویسنده ایمانی حق ندارد جز آیینی که یک نویسنده باید طی
کند داشته باشد. حال با این مشخصات کمیت و کیفیت آثارم همواره در طول زمان با بارها
نوشتن و بازنویسی هر اثر مفهوم پیدا میکند. اما اگر موفقیتی حاصل شده همه از لطف ولی
نعمتم و کار فراوان و لطف دوست معنا مییابد. اجابت دعای همه کسانی است که میدانند
سعیدتشکری چه موقعیتی دارد و چگونه زندگی میکند و میاندیشد و مینویسد و وفادارانه
جز به شکر نعمت نمیاندیشد. تلاش میکنم تا هویت ادبیات شهرم و کشورم را بالنده کنم،
اما هیچ چیز جز کار و تلاش نمیتواند مقاومتم را افزون سازد. آن طرف تنهایی ما خداوند
ایستاده است!