کد خبر: ۸۷۸۷۴
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۴
به مناسبت بازگشت شهدا
به بهانه بازگشت شهید اسدپور پس از 32 سال به میهن اسلامی و شهرستان لامرد متن وصيتنامه سردار شهيد قنبر اسدپور جهت استفاده هرچه بیشتر مردم شهید پرور در ذیل آورده شده است.

وصيتنامه سردار شهيد قنبر اسدپور


فرزند : اسد                 محل تولد : قلعه ي ملا 
تاريخ تولد:9/8/1330  محل شهادت :شرق دجله
تاريخ شهادت : 19/12/1363
بسم رب الشهداء والصديقين
بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان، وصيتنامه ام شروع مي نمايم.
اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ 
با سلام و درود فراوان به امام عصر حجت ابن الحسن العسکري (عج) و با سلام به رهبر کبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و درود به روح پرفتوح شهداي پيروزي انقلاب و جنگ تحميلي و سلام و درود بر شما امّت شهيد پرور و خانواده هاي شهداي بخش لامرد و سلام به پدر و مادر و برادر و خواهران و خانواده هايم و فرزندان و تمام بستگان و اقارب و سلام بر شما برادران پاسداري که در منطقه لامرد خدمت مي کنيد. به گفته امام از پاسداري خوب پاسداري کنيد که مردم شما را با آغوش باز، بپذيرند نه شما را طرد کنند.
سپس خداي را شکر مي گويم که اين افتخار نصيبم شد و توانستم بار ديگر در جبهه هاي حق عليه باطل شرکت نمايم. اينک که عازم جبهه هاي نور عليه ظلمت مي باشم، کاملاً آگاهانه است و هيچ گونه اجباري در کار نيست و خودم با اشتياق تمام راهي جبهه هاي حق مي باشم و ان شاء الله تا کربلا را آزاد نکنيم از پاي نخواهيم نشست و خداوند را هميشه شکر مي گويم و سپاسگزارم که هر حاجتي از حضرتش خواسته ام، حاجت هايم را يکي پس از ديگري روا نموده است. اوايل انقلاب شب و روز از خدا مي خواستم که يک بار روي رهبر کبير انقلاب را مي ديدم بس بود. يک بار ديگر از خدا خواستم که به جبهه ها بروم باز هم خداوند حاجتم روا نمود و چند ماهي راهي جبهه ها شدم و اين دفعه باز از خدا خواستم که بروم به جبهه. باز هم حاجتم روا شد. خلاصه هر حاجتي از خداي خويش خواسته ام، حاجتم را روا نموده است. از خدا خواستم که يک بار رهبر کبير را از نزديک زيارت کنم، ولي موفق شدم نه يک بار بلکه براي چندين ماه متوالي محافظ و نگهبانش باشم و همه وقت از نزديک، دستش ببوسم. ديگر حاجتي نداشتم فقط شهادت که آخرين آرزويم بوده است و چنانچه شهيد شدم و جسدم پيدا شد، مرا در قبرستان گلزار شهداي تلخندق دفن نمائيد و اگر اسير شدم يا اينکه جسدم پيدا نشد و مفقود الاثر گرديدم، هم بدانيد که هنوز آمرزيده نشده ام و خداوند مي خواهد يا به واسطه اسارت يا مفقود شدن جسدم، گناهانم را ببخشد. زيرا بنده بسيار گناهکارم و خداوند هم ارحم الراحمين است و اگر در ميدان حمله شهيد شدم اين برايم حتم است که خداوند از گناهانم درگذشته است. از همه مردم منطقه بخش لامرد حلال بودي مي طلبم و همچنين از برادران پاسدار و پدر و مادر و برادر وخواهرانم.
چنانچه شهيد شدم، حق نداريد براي من گريه کنيد. زيرا ضد انقلاب خرسند و خوشحال مي شوند و حق نداريد سياه در بر کنيد. مقاوم و استوار باشيد فقط هر هفته پنجشنبه ها حتماً سري به مزارم بزنيد و فاتحه اي برايم بخوانيد. شايد همين فاتحه هاي شما روحم را از عذاب الهي محفوظ بدارد. فقط تقاضاي بنده از شما اين است که زياد گريه نکنيد و جلو خودتان را بگيريد تا اجرتان ضايع نشود. فرزندان بنده را به مدرسه بفرستيد تا چيزي براي خودشان ياد بگيرند و مثل ما بي سواد نباشند که از اسلام چيزي ياد نگرفته بوديم فقط نماز و روزه آنهم لقلقه زبانمان بود و محتواي نماز را نمي دانستيم.
قرآن کتاب آسماني را به آنها بياموزيد و راه و روش اسلام را به آنها نشان دهيد.
سهيلا و مهدي که علاقه بسيار به پدرشان داشتند و اگر بدانند که شهيد شده ام بسيار غصه مي خورند و حتماً مريض مي شوند و چنانچه بپرسند پدرمان کجا رفته؟بگوييد به سفر رفته و بعد به آنها راستش را بگوييد.
 و فرزندانم را ديده بوسي نماييد. بخصوص فرزند کوچکم مرتضي که خيلي دلم مي خواست او را ببينم. چه کار کنم که اسلام بالاتر ازهمه چيز است حتي فرزند و جانم.
امت حزب الله منطقه بخش لامرد! اگر فرزندانتان خواستند به جبهه بروند، جلو آنها را نگيريد زيرا مگر خودتان هميشه نمي گفتيد اي کاش ما در کربلا بوديم و حسين را ياري مي نموديم. پس چرا حالا جلو فرزندانتان رامي گيريد و هزار بهانه واهي برايش پيدا مي کنيد؟ مگر حسين در کربلا براي چه مي جنگيد مگر نه براي دين بود؟ مگر براي همين اسلام عزيز، نمي جنگيد؟ چرا بيدار نمي شويد و جلو فرزندانتان که خودشان راه را پيدا کرده اند را مي گيريد و آنها را از راه منحرف و به بيراهه مي کشيد تا به جبهه نروند و يا سربازي نروند. لااقل کمي به عمق مطلب فکر کنيد. شما هر ماه محرم عزاداري مي کنيد و تعزيه خواني مي رويد. ماه محرم و صفر روضه مي خوانيد و در تمام مجالس روضه و تعزيه ها مي گوييد« اي کاش در صحراي کربلا بوديم و حسين را ياري مي نموديم .» مگر رهبر براي چه کسي مي جنگيد ؟ براي اسم است براي قدرت است؟ خير، فقط و فقط براي گسترش اسلام به تمام جهان و ياري دين خدا، مي جنگد.
آمريکاي غرب و شوروي شرق و جنايتکار بزرگ و اسرائيل غاصب و انگلستان تروريسم پرور، مي خواهند اين اسلام عزيز را از ما بگيرند. چرا به کشورهاي ديگر حمله نمي کنند؟ از خواب غفلت بيدار شويد که اين زَرق و برق دنيا، فايده ندارد.
همين اسلام عزيز است که 120000 هزار پيامبر در راهش آماج تيرهاي دشمنان اسلام شده تا اينکه بدست ولي فقيه رسيده که پس از چهارده قرن، اميد است اسلام عزيز به دست صاحب اصلي اش سپرده شود.
 مگر قرآن نمي خوانيد که مي گويد:« يا اَيها الَذينَ آمَنُوا اِذا لَقيتُمُ الَذينَ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلّوُهُمُ الاَدبار وَ مَن يوَلَّهُم يومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَيزاً اِلي فِئَه فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَ مَأواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئسَ المَصير» 
اي کساني که ايمان آورده ايد! هرگاه به کفّار برسيد در حالي که براي جنگ با شما اقدام نموده اند، پس به جانب ايشان پشت مگردانيد(يعني فرار نکنيد) و هر کس درآن وقت به ايشان پشت کند به غير آنکه به طرفي ميل کند براي مصلحت جنگ و درست کردن اسلحه يا پناه جوينده باشد به سوي گروهي ازمسلمانان و کسي که به غير اين دو وجه هزيمت کند، پس به تحقيق به خشمي بزرگ از خداوند باز مي گردد و بازگشتن وي، بازگشتن بسوي دوزخ است و بد جاي بازگشتي است
 و اميرالمؤمنين مي فرمايد: « فرار کننده از ميدان جنگ بايد بداند که خداي خود را به خشم آورده و خود را هلاک نموده است .» و اينکه در گريختن از جنگ و جهاد، خشم خداست و خواري لازم و ثابت است و ننگ دائم است. يعني اگر اجل او رسيده باشد، فرار برايش نفعي ندارد و به سبب ديگر خواهد مُرد. حتّي اگر در خانه باشد. و اگر اجلش نرسيده باشد،در جهاد هم که باشد، رشته عمرش گسسته نخواهد شد.
و تذکر ديگر اينکه غيبت هم ديگر نکنيد. طوري شده است که غيبت نُقل مجالس شده و هر جا چند نفر جمع شدند، به غيبت برادر ديني خود مي پردازند. در قرآن ( روايت ) اين آيه ( مطلب ) را مي خوانيد که مي گويد: « الغَيبه اَشّدُ مِن الزَنا» غيبت کننده گناهش از کسي که که زنا نموده است، بيشتر است و اين يکي از گناهان کبيره است که در منطقه لامرد، به آساني از آن رد مي شوند و نُقل مجلس شده است.
و مطلب آخر اينکه دعا براي رهبر کبير و بنيان گذار جمهوري اسلامي را فراموش نکنيد بعد از هر نماز دعاي «خدايا! خدايا! ( تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار ) » فراموش نشود.
در آخر از همه حلاليت مي طلبم. کساني که احياناً از بنده طلبي دارند و بنده فراموش کرده ام، به پدرم و برادرم رجوع کنند و آنها هم از مقدار پولي که در بانک دارم، بگيرند و بدهي هايم را بدهند و اگر بنده از کسي طلب کار بوده ام و فراموش کرده ام، مي بخشم.
مدت يکماه روزه در سربازي نگرفته ام و دو ماه هم که رمضان بوده و در جبهه به سر مي برده ام و نمي توانستم روزه بگيرم و هم وقت نکرده ام که قضا نمايم و جمعاً سه ماه هم نماز نخوانده ام، آنهم در موقع سربازي بوده است که بدلائلي نمي توانستيم نماز بخوانيم، نمازم فوت شده و يک سوم از دارايي ام از وجه نقد هم جهت اجير گرفتن قضاي نماز و روزه ام.
پدرم و مادرم! بنده فرزند خوبي در اين دنيا براي شما نبودم و نتوانستم وظيفه فرزندي به جا آورم. اميدوارم چنانچه شهيد شدم، در آن دنيا پيش حضرت پيغمبر و ائمه و فاطمه زهرا(س) شما را سرافراز و خرسند سازم و اين افتخار را داشته باشيد که يک قرباني ناقابل در راه به ثمر رسيدن اهداف اسلام،داده باشيد.
پدر و مادرم و برادرم و خانواده هايم و فرزندانم و خواهرانم! مرا حلال کنيد و اگر بد اخلاقي و بي ادبي از اين جانب رخ داده، مرا ببخشيد و حلالم کنيد. در خاتمه از تمام بستگان و تمام امت حزب الله منطقه لامرد به خصوص برادران پاسدار التماس دعا و حليت مي طلبم(خداحافظ).
برادران سپاه چند شب جمعه و شب چهارشنبه بر سر قبرم، دعاي کُميل و توسل بخوانيد و باز هم تکرارمي کنم جسدم ببريد به قلعه ي ملا تا مرا ببينند و بعداً دفنم کنيد.
بنده گناهکار و سرباز سراپا تقصير قنبر اسدپور 21/12/63
از بنياد شهيد بخش لامرد استدعا دارم که جهت همسرم که در خانه اي اجاره اي مي باشد يک حياط در شهرک قلعه ملا که سنگ آن هم ريخته ام، درست نمايد و از کارکنان بنياد شهيد حلاليت مي طلبم و اميد است که مرا حلال نمائيد.
و امّا چند اشعاري درباره منطق پاسدار:
منطق پاسدار، منطق است سلحشور بدان برپايي حکومت حق: خونبهاي ما
در بزمگاه ما، سخن از خلقپروري استدررزمگاه ما، سخن از مردي و وفاست
در شامگاه ما سخن از مکتب و هدف در صبحگاه ما سخن از راز با خداست
در ديدگاه ما سخن از مال و جاه نيست در خوابگاه ما سخن از جنگ با هواست
ما امتحان خويش به تاريخ داده ايم ديوان انقلاب، خدائي گواه ماست
ما هفت ستاره ديو شکستيم در جهان هفت آسمان گواه دل و رسم و راه ماست
ما دل به لانه اي به فضايي نبسته ايم آغوش خاک و آب و سما عرصه گاه ماست
پيکار کار ما و حقيقت شعار ما در راه بسط عدل چو سرمست باده ايم
ما را ز جنگ و حيله و نيرنگ باک نيست صدها ورق ز دفتر ايام خوانده ايم
خطّ و طريق و راه زياد است پيش پاي ما سر بر آستان ولايت نهاده ايم

قنبر اسدپور21/12/63
 

نام:
ایمیل:
* نظر: