کد خبر: ۱۷۵۰۰
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۹
متن خطبه حضرت زینب (س) در کوفه و شام بر اساس کتاب لهوف سید ابن طاووس

به گزارش پیام زینب (س) به نقل از طنین یاس - به اطلاع می رساند در زمینه اجرای مراسم خطبه خوانی حضرت زینب(س) در کنار دستورالعملی که در ابتدای سال ارسال شده است موارد زیر مورد تأکید می باشد :
1. از دو خطبه حضرت زینب (س) در کوفه و شام، با توجه به شرایط فرهنگی منطقه و امکانات شهرستان یک خطبه را انتخاب نمایید.
2. سبک اجرای مراسم بر اساس الگوی اجرای تعزیه باشد و از برگزاری برنامه به سبک تئاتر کلاسیک پرهیز شود .
3. مراسم در یک مکان عمومی و با وسعت کافی برگزار شود .
4. از راه اندازی کاروان اطفال و اسرای کم سن و سال طبق تجربیات سال گذشته پرهیز گردد و در صورت صلاح دید برای نمایش حضور اسرای شام از افراد بزرگسال استفاده شود تا منجر به بی نظمی در برنامه نشود.
5. از همکاران انتظار می رود نهایت دقت را در راستای حفظ شئونات اسلامی توسط مجریان و مخاطبان برنامه مبذول نمایند.


خطبۀ حضرت زینب (س) در کوفه
شبیر بن خزیم اسدی می گوید: در آن روز به زینب دختر علی (ع) نگاه کردم و هیچ زنی را سخنگوتر از او ندیدم. به خدا قسم! هر گاه که صحبت می کرد، گویا که امیرالمؤمنین علی (ع) صحبت می کرد.
با دست به مردم اشاره کرد که ساکت شوند؛ پس نفس ها در سینه حبس شد و زنگ های شتران بی صدا شدند؛ سپس فرمود:" حمد مخصوص خداوند و درود بر جدم محمد و خاندان پاک و برگزید ه ی او. ای کوفیان! ای اهل نیرنگ و فریب!
آیا برای ما گریه می کنید؟ هرگز گریه هایتان باز نایستد و ناله هایتان ساکت نشود.

ألا و هل فیکم إلا الصلف النطف، والصدر الشنف، وملق الإماء، و غمزالأعداء؟! أو کمرعی علی دمنة، أو کفضة علی ملحودة، ألاساء ما قدمت لکم أنفسکم أن سخط الله علیکم و فی العذاب أنتم خالدون.
أتبکون و تنتخبون؟! إی والله فابکو کثیراً، واضحکوا قلیلاً، فلقد ذهبتم بعارها وشنارها، ولن ترحضوها بغسل بعدها أبداً، وأنی ترحضون قتل سلیل خاتم انبوة، ومعدن الرسالة، وسید شباب أهل لجنة، وملاذ خیرتکم، و مفزع نازلتکم، و منار حجتکم، و مدرة سنتکم.
ألا ساء ما تزرون،وبعداً لکم وسحقاً. فلقد خاب السعی، و تبت الأیدی، وخسرت الفقة، و بؤتم بغضب من الله، و ضربت علیکم الذلة و المسکنتة.
ویلکم یا أهل الکوفة! آتدرون أی دمٍ له سفتکم؟! وأی حرمة له انتهکتم؟! لقد حئتم بها صلعاء عنقاء سوداء فقماء.(و فی بعضها) خرقاء شوهاء، کطلاع الأرض أو ملاء لسماء.أفعجبتم لاتنصرون، فلا یستخفنکم المهل، فانه لا یحفزه البدارولا یخاف فوت الثار.وإن ربکم لبالمرصاد.
شما همچون زنی هستید که هر چه را می بافد؛ سپس از هم باز می کند.شما ایمان آوردید و رشتۀ ایمان را محکم بستید؛ ولی دوباره آن را بازکردید؟ ای کوفیان! بدانید که در شما چیزی جز چابلوسی، تملق،فساد، کینه و تعریف کردنی همچون تعریف کردن کنیزان و عشوۀ دشمنان نیست.شما گیاهان زباله دان ها هستید که نمی شود آن را خورد و هم چون نقره یی هستید که در دل خاک پنهان است و ای که چه توشۀ بدی برای خود به قیامت فرستاده اید که خشم خداوند هم راه شماست و در عذاب جهنم، جاودانه خواهید بود.

آیا گریه می کنید و ناله و زاری می نماید؟ بله، بخدا قسم که بسیار گریه کنید و کم بخندید و شما این لکۀ ننگ را در دامن خود قرار دادید که به هیچ وجه نمی توانید آن را بر طرف کنید.شما چه گونه می توانید قتل فرزند پیامبر(ص)، معدن رسالت، سرور جوانان بهشت، پناه افراد خوبان، فریادرس سختی هایتان، نورهدایت تان و کسی که دین و سنن را از او آموختید را توجیه و برطرف کنید.

ای کوفیان! بدانید که گناه بزرگی را مرتکب شده اید و از رحمت خداوند دور هستید و هلاکت بر شما باد.همانا که سعی و کوشش شما  بی نتیجه ماند و دستتان از رسیدن به هدف کوتاه شد و زیان کار شدید و خشم خدا و ذلت و بدبختی برشما نازل شده است.

وای برشما ای کوفیان! آیا می دانید که از پیامبر (ص) چه جگری سوزانید؟ و می دانید که چه بزرگواری را کشته اید و چه خونی را ریخته اید؟

و می دانید چه هتک حرمتی انجام داده اید؟ شما گناه بزرگ و زشتی و شرم آوری را انجام داده اید و ظلم و ستمی مرتکب شده اید که زمین و آسمان را پر کرده است.

آیا تعجب می کنید که از آسمان خون ببارد! عذاب آخرت شدید تر و ذلیل کننده تر است و کسی به شما کمک نمی کند و از مهلتی که خداوند به شما داده، شاد نشوید؛ چرا که خداوند در عذاب کردن عجله نمی کند و نمی ترسد که زمان انتقام طی شود و همانا که خداوند در کمین است....

قال الروای: "فوالله رأیت الناس یومئذ حیاری یبکون، و قد وضعوا أیدیهم فی أفواههم.
ورأیت شیخیاً واقفاً الی جنبی یبکی حتی اخضلت لحیته و هو یقول:بأبی انتم و أمی کهولکم خیرالهول، وشبابکم خیر الشباب، و نساؤکم خیرالنساء، و نسلکم خیرنسل، لایخزی و لا یبزی."
و روی زید بن موسی قال:حدثنی أبی عن جدی (علیهم السلام)
قال: خطبت فاطمه الصغری بعد أن وردت من کربلاء، فقالت: الحمدلله عدد الرمل و الحصی، وزنة العرش الی الثری، أحمده وأؤمن به وأتوکل علیه، وأشهدأن لا اله الا الله وحده لا شریک له وأن محمداً (علیه السلام) عبده و رسوله، وأن اولاده ذبحوا بشط الفرات بغیرذحل ولا ترات.
اللهم إنی أعوذ بک أن أفتری علیک بالکذب، أو أن أقول علیک خلاف ما أنزلت علیه من أخذ العهود لوصیة علی بن أبی طالب(علیهم السلام)، امسلوب حقه المقتول عن غیر ذنب کما قتل ولده بالأمس فی بیت من بیوت الله، فیه معشر مسلمون بألسنتهم، تعساً لرؤوسهم، ما دفعت عنه ضمیاً فی حیاته ولا عند مماته، حتی قبضته إلیک محمود انقیبة، طیب العریکة،

راوی می گوید: بخدا قسم که در آن روز مردم حیرت زده، گریه می کردند و انگشتشان را می گزیدند.
پیرمردی را که در کنارم ایستاده بود، دیدم؛ در حالی که محاسنش از گریه خیس شده بود و می گفت: پدر و مادرم فدای شما! پیرانتان بهترین پیرها و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسلتان بهترین نسل ها که خار و ذلیل نمی شود و شکست نمی خورد.


سخنراني حضرت زينب (س) در شام بر اساس نص لهوف
«فقامت زينب بنت علي ـ عليه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10). اظننت يا يزيد ـ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء ـ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره ‌آل عمران، آية 178).
امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل.
منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نجوم الارض من ‌آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل.»[3]
ترجمه:
«زينب دختر علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خداي سبحانه كه فرمود: «سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند.»

اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر.

آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را «گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آن ها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك»
آيا اين از عدالت است اي فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ ) كه تو، زنان و كنيزکان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورت هايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرة آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است.

(كنايه از اين كه از فرزند هند جگر خوار چه توقع مي توان داشت) چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل
و با چوبي كه در دست داري بر دندان هاي ابو عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد جوانان اهل بهشت مي زني. چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بار الها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت.

اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت.
و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشم ها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دست هايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگ هاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند (كنايه از غربت و بي كسي آن ها).

اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم.
اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،‌در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد.
سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت كرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا مي خواهيم كه ثواب آنها را كامل كند و بر ثوابشان بيفزايد، و براي ما نيكو خلف و جانشين باشد، كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و ما را كافي در هر امري و نيكو وكيل است.»[4]

======================
[1] . جعفري، سيدحسين محمد، تشيع در مسير تاريخ، مترجم سيدمحمدتقي آيت اللهي، چاپ10، ص80.
[2] . فاطمه دختر حسين ـ عليه السّلام ـ فرموده هنگامي كه ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس يزيد نمودند، يزيد از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت يكي از شامي ها كه آدمي سرخ گون بقود چشمش به من كه دختري زيبا چهره بودم افتاد و به يزيد گفت چقدر مناسب است اين كنيزك را به من بخشايي ... شيخ مفيد، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چ سوم، 76، ص 479.
[3] .ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.
[4] . ابومخنف، مقتل الحسين (اولين مقتل سالار شهيدان)، مترجم سيد علي محمد موسوي جزايري، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.

نام:
ایمیل:
* نظر: