کد خبر: ۲۹۷۱۷
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۶
سبك زندگي از نگاه امام راحل(ره)
سبك زندگي از نظريه نشأت مي‌گيرد يا نظريه از سبك زندگي؟ نسبت هستي شناسي با سبك زندگي چيست؟ آيا مي‌توان با «تزريق» يك انگاره‌ي وجود شناختي، آدميان را به ساخت عالمي متناسب با آن انگاره متمايل كرد؟ آيا مي‌توان با يك سبك از زندگي، منظومه اي هستي شناختي را در ذهن آدميان متولد كرد؟
سبك زندگي از نظريه نشأت مي‌گيرد يا نظريه از سبك زندگي؟ نسبت هستي شناسي با سبك زندگي چيست؟ آيا مي‌توان با «تزريق» يك انگاره‌ي وجود شناختي، آدميان را به ساخت عالمي متناسب با آن انگاره متمايل كرد؟ آيا مي‌توان با يك سبك از زندگي، منظومه اي هستي شناختي را در ذهن آدميان متولد كرد؟

۱. «سبك زندگي» هرچند مفهومي نوپديد نيست، ليكن دير زماني نيست كه جايگزين مفاهيمي چون «طبقه اجتماعي» براي جبران جاماندگي تفكر اجتماعي در توضيح تحولات متأخر شده است. سبك زندگي تا زماني كه در پارادايم علم جديد استفاده مي‌شود، معنا و اقتضائات تاريخي‌اش را با خود به همراه دارد. اما زماني كه قرار است در نسبت با منطق ديگري چون منطق ديني استفاده شود، بهتر آن است كه برايش معادلي در تاريخ دين يافت شود. يافتن اين معادل به محقق كمك خواهد كرد تا ردّ مناسبات اين مفهوم را با ساير مفاهيم ديني پيدا كند.

حساسيت نسبت به مفهوم سبك زندگي در محافل علمي به خصوص از زماني كه رهبر معظم انقلاب آن‌را نرم افزار تمدّن اسلامي خواندند، بيش از گذشته شد. آنچنان كه از تعريف رايج برمي آيد اجزاي تشكيل دهنده‌ي سبك زندگي كه اين مفهوم را توضيح مي‌دهد از قبيل خانواده، ازدواج، نوع مسكن، نوع لباس، الگوي مصرف، تفريحات، كسب و كار و رفتارهاي فردي و اجتماعي در محيط‌هاي مختلف، ابعاد نوپديدي در زندگي ما نيستند و طبعاً مي‌توان در ميان انحاء تفكر و علوم متولد شده در تاريخ فرهنگ و تفكر اسلامي، در قبال آنها مفهومي را يافت كه امكان مطالعه‌ي آن‌را در منطق و ادبيات ديني تسهيل كند.

رهبر معظم انقلاب خود اصطلاح «عقل معاش» را در مفهوم جامع خود، مترادف مفهوم سبك و فرهنگ زندگي دانستند. اين بدان معناست كه لازم است براي فهم درست اين مفهوم و بهره بردن از مآثر فكري و تمدني در پاسخ به مسائل مرتبط با آن، به دنبال كشف مفاهيم معادل باشيم. اين نوشتار تلاشي در همين زمينه است.

۲. در متون شاخص عرفان نظري مي‌توان به عنوان فهم اسلامي مفهوم «سبك زندگي» زمينه اي را يافت. در فهم عرفاني، ميان نشئه ي ناسوتي انسان و درك وجود شناختي او نسبت وثيقي برقرار است. توضيح آنكه در عرفان نظري انسان داراي سه حضرت، سه عالم يا سه مقام دانسته مي‌شود. هركدام از اين عوالم تربيت مخصوص و علم مخصوص و عمل مناسب با آن مقام و نشئه را اقتضاء دارد. در نظر عرفا نشئه‌ي بالادستي واجد حضرت وجود شناختي است. آن‌را عالم غيب، نشئه ي آخرت كبري و مقام روحانيت و عقل مي‌دانند.

به تعبير امام راحل رضوان الله تعالي عليه بالاترين و شريف‌ترين علم متكفل تربيت آدمي در اين نشئه و مقام است و آن علمي است كه: «تقويت و تربيت عالم و روحانيت و عقل مجرد را كند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصـاف جـمـال و جـلال، و عـلم بـه عـوالم غـيـبـيـه تـجـرديـه، از قـبـيـل مـلائكـه و اصـنـاف آن، از اعـلي مـراتـب جبروت اعلي و ملكوت اعلي تا اخيره ملكوت …»*
با اين وصف عالم جبروت يا آخرت كبري يا عقل، راجع به كمالات عقلي و وظائف روحي است و آنچنان كه امام (ره) مي‌فرمايند: «متكفل اين علم پس از انبيا و اوليا ( عليهم السلام)، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند. (همان) دو نشئه و مقامي كه ذيل اين عالم شمرده مي‌شود، اول نشئه ي برزخ يا ملكوت است كه عالمي بين العالمين است (حكما از اين مقام به «عالم خيال» هم ياد مي‌كنند) و داني ترين حضرت انساني هم دنياست كه مقام ملك و شهادت است.

در نظر عرفان اسلامي علم متناسب و مقتضي عالم ملكوت (برزخ) راجع به اعمال قالبيه و وظايف آن است كه به طور خاص به كيفيت حصول محاسن اخلاق مي‌پردازد. نشئه ي شهادت و دنيا عالم اعمال قالبيه و ظاهره ي نفس است. علم ناظر بر آن در زبان دين، عام فقه و مبادي فقه گفته مي‌شود و در زبان حكمت و فلسفه علم الاجتماع، آداب معاشرت و تدبير منزل و سياست مدن خوانده مي‌شود. (توضيح اينكه به طور سنتي متفكران و حكماي پيشين به دسته بندي علوم مي‌پرداختند؛ رايج‌ترين دسته بندي از ارسطو به بعد مبتني بود بر تقسيم سه‌گانه‌ي علم به : اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن كه در شاخه‌ي حكمت عملي قرار مي‌گرفتند. فارابي نيز در احصاء العلوم از همين تقسيم بندي تبعيت مي‌كند)»

۳. اما نكته‌ي مهم پس از شناسايي عوالم حقيقي وجود اين است كه بدانيم در عرفان اسلامي اين عوالم ثلاثه نه تنها با هم مرتبط اند كه كاملاً منطبق بر هم اند و در تأثير و تأثرات بر يكديگر در واقع يك عالم يكپارچه دانسته مي‌شوند. به عبارت ديگر سه نشئه ي اصلي عالم انساني از وجود يك موجود به نام انسان در سه صورت و سه بعد از عالم حكايت مي‌كند. امام (ره) در اين باره مي‌فرمايند: «تعبير به ارتباط نيز از ضيق مـجـال و تـنـگـي قـافيه است، بايد گفت يك حقيقت داراي مظاهر و مجالي است» و در خصوص اين ارتباط بين عوالم مختلف مي‌فرمايند: «بـايـد دانـسـت كـه هـر يـك از ايـن مـراتـب ثـلاثه انسانيه كه ذكر شد به طوري به هم مـرتـبـط اسـت كـه آثـار هـر يـك بـه ديـگـري سـرايـت مي‌كند، چـه در جـانـب كـمـال يـا طـرف نـقـص. مثلاً اگر كسي قيام به وظايف عباديه و مناسك ظاهريه، چنانچه بايد و مطابق دستورات انبياست، نمود، از اين قيام به وظايف عبوديت تأثيراتي در قلب و روحـش واقـع شـود كـه خـلقـش رو بـه نـيـكـويـي و عـقـايـدش رو بـه كمال گذارد. و همين طور اگر كسي مواظب تهذيب خلق و تحسين باطن شد، در دو نشئه ديگر مـؤثـر شود، چنانكه كمال ايمان و احكام عقايد تأثير در دو مقام ديگر مي‌نمايد و اين از شـدت ارتـبـاطـي اسـت كـه بين مقامات است».

۴. بنابراين در تعريف عرفان اسلامي مناسك ظاهريه كه راجع به اعمال ظاهري انسان، شيوه‌ي زندگي و ممشاي او در زيست دنيايي است، زمينه‌ي تربيت روحي آدمي است و فساد در اين مقام، به اقتضاء انطباق اين عوالم بر هم، فساد عقيده و نظر را در پي خواهد داشت. امام (ره) در ادامه به نقد فهم كساني چون شيخ اشراق مي‌پردازد كه در حكمت الاشراق، كمال علمي را بدون حصول كمال عملي ممكن مي‌داند. ايشان اين عقيده را باطل و قائلين به آن را محجوب از نشآت انساني مي‌دانند.

۵. بيش از ده سال پيش زماني كه سپهر عمومي دانشگاه‌ها در چنبره‌ي تفكر عرفي و تكثرگراي يك جريان فكري بود، يكي از محققان فلسفه اسلامي نكته اي گفت كه گشايش دهنده‌ي فهم ما در نسبت با پرسش‌هاي فوق است. ايشان گفت زماني فكر مي‌كردم فلان نويسنده كه شريعت را در گيرودار قبض و بسط مي‌فهمد و با تكيه بر اشعار مشكوك الدلاله ي مولاي رومي، بر بسط تجربه‌ي نبوي اصرار مي‌كند، مگر چه نفوذي دارد كه برخي مردم كوچه و بازار هم هر از گاهي با او هم زباني مي‌كنند! مگر مردم كوچه و بازار هم فلسفه‌ي دين يا كلام جديد مي‌خوانند! اما بعدتر فهميدم ميان اين مردم با آن نويسنده هرچند در ظاهر نسبتي و ارتباطي نيست امّا هر دو در يك عالم حضور دارند. آن متفلسف، زبان دريافت حضوري همين آدميان است. او تكثرگرايي و نسبيت در فهم و حق را تئوريزه مي‌كند و مردمان له شده در نظامات سياسي و اقتصادي ليبراليستي هم از ترك شريعت و نسبيت حقيقت سخن مي‌كنند.
*تمام نقل قول‌ها از كلام امام خميني (ره) از كتاب چهل حديث شرح حديث بيست و سوم است.
نام:
ایمیل:
* نظر: