كاري كه امام حسين (عليه السّلام) كردند، يك كار فوقالعادهاي است. يعني ابعاد آن از آنچه كه ما امروز محاسبه ميكنيم، خيلي بالاتر است. ما جوانبش را، ريزهكاريهايش را غالباً نديده ميگيريم.
ايستادگي امام حسين(ع)؛ عامل جلوگيري از انحراف و حفظ اسلام
تمام راههائي كه ميشود فرزند پيغمبر از آن راهها استفاده كند براي حفظ ميراث عظيم اسلام ـ كه ميراث جد او و پدر او و پيروان راستين آنهاست ـ در زندگي سيدالشهداء محسوس است؛ از تبيين و انذار، از تحرك تبليغاتي، از بيدار كردن و حساس كردن وجدانهاي عناصر خاص ـ همين خواص كه ما تعبير ميكنيم ـ در آن خطبهي منا، اينها همه در طول زندگي سيدالشهداء است. بعد هم ايستادگي در مقابل يك انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اينكه امام حسين از سرنوشت اين حركت بياطلاع بود؛ نه، اينها امام بودند. مسئلهي معرفت امام و علم امام و آگاهي وسيع امام بالاتر از اين حرفهائي است كه ماها در ذهنمان ميگنجد؛ بلكه به معناي ترسيم يك دستورالعمل ميايستد، تسليم نميشود، مردم را به ياري ميطلبد، بعد هم وقتي يك عدهاي پيدا ميشوند ـ كه همان اهل كوفه باشند ـ و اظهار ميكنند كه حاضرند در كنار آن بزرگوار در اين راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت ميكند و به طرف آنها ميرود؛ بعد هم در ميانهي راه پشيمان نميشود. بيانات امام را كه انسان نگاه ميكند، ميبيند حضرت عازم و جازم بوده است براي اين كه اين كار را به پايان ببرد. اينكه در مقابلهي با حركت انحرافي فوقالعاده خطرناك آن روز، امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) ميايستد، اين ميشود يك درس، كه خود آن بزرگوار هم همين را تكرار كردند؛ يعني كار خودشان را به دستور اسلام مستند كردند: «انّ رسول الله قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسولالله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقاّ علي الله ان يدخله مدخله»؛ حضرت اين را بيان كردند. يعني من وظيفهام اين است، كاري كه دارم انجام ميدهم، بايستي ابراز مخالفت كنم، بايد در جادهي مخالفت و ايستادگي قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پيروزي بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. يعني اينجوري امام حسين (عليه السّلام) حركت كردند.
اين شد ايثار كامل و اسلام را هم حفظ كرد. همين حركت، اسلام را حفظ كرد. همين حركت موجب شد كه ارزشها در جامعه پايدار بشوند، بمانند. اگر اين خطر را نميپذيرفت، حركت نميكرد، اقدام نميكرد، خونش ريخته نميشد، آن فجايع عظيم براي حرم پيغمبر، دختر اميرالمؤمنين و فرزندان خاندان پيغمبر پيش نميآمد، اين واقعه در تاريخ نميماند. اين حادثهاي كه ميتوانست جلوي آن انحراف عظيم را بگيرد، بايد به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاريخ، شوك ايجاد ميكرد و كرد. اين فداكاري امام حسين است.
۱۳۹۰/۰۴/۱۳
ايستادگي در برابر ترديدافكني خواص؛ كارِ بزرگ امام حسين(ع)
كاري كه امام حسين (عليه السّلام) كردند، يك كار فوقالعادهاي است. يعني ابعاد آن از آنچه كه ما امروز محاسبه ميكنيم، خيلي بالاتر است. ما جوانبش را، ريزهكاريهايش را غالباً نديده ميگيريم. صبرش فقط اين نبود كه بر تشنگي صبر كند، بر كشته شدن ياران صبر كند؛ اينها صبرِ آسان است. صبرِ سختتر اين است كه ديگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هي بگويند آقا نكنيد، اين كار غلط است، اين كار خطرناك است. هي ايجاد ترديد كنند. كيها؟ افرادي مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبير، عبدالله عباس؛ اين شخصيتهاي برجستهي بزرگ آن روز دنيا، آقازادههاي مهم اسلام، اينها هي بگويند نكن اين كار را. هر كه باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فكر ميكند كه من ديگر تكليفي ندارم، اينها كه دارند اينجوري ميگويند، دنيا هم كه دارد آنجوري حركت ميكند، بگوئيم و بگذريم. آن كه در مقابل اين اظهارات، در واقع وسوسهها، ترديدافكنيها، راه شرعي درستكردنها بايستد و دلش نلرزد و قدم در اين راه بگذارد، او همان كسي است كه ميتواند اين تحول عظيم را به وجود بياورد. و امام بزرگوار ما در اين جهت تشبّه كردند و اقتفاء كردند به سيد و سالار شهيدان.۱۳۹۰/۰۴/۱۳
مقابله با انحرافات؛ دستور العمل اسلام
اينكه در مقابلهي با حركت انحرافي فوقالعاده خطرناك آن روز، امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) ميايستد، اين ميشود يك درس، كه خود آن بزرگوار هم همين را تكرار كردند؛ يعني كار خودشان را به دستور اسلام مستند كردند: «انّ رسولالله قال: من رأي سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنّةرسولالله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كانحقاّ علي الله ان يدخله مدخله»؛(۱) حضرت اين را بيان كردند. يعني من وظيفهام ايناست، كاري كه دارم انجام ميدهم، بايستي ابراز مخالفت كنم، بايد در جادهي مخالفت وايستادگي قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پيروزي بود، چه بهتر؛ اگرشهادت بود، باز هم چه بهتر. يعني اينجوري امام حسين (عليه السّلام) حركتكردند.۱۳۹۰/۰۴/۱۳
جامعه اسلامي
امروز من عرض ميكنم هويت سپاه كه هويت پاسداري است، به معناي يك مفهوم محافظهكارانه تلقي نشود. پاسداري يعني نگه داشتن، حفظ كردن. اين حفظ كردن را ميتوان با يك تفسير محافظهكارانه معنا كرد. يعني بگوئيم وضع موجود انقلاب را حفظ كنيم؛ من اين را نميگويم. حفظ انقلاب به معناي حفظ وضع موجود نيست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود يك حركت پيشرونده است، آن هم پيشرفت پرشتاب. به كجا؟ به سمت هدفهاي ترسيم شده. هدفها عوض نميشوند. اين اصول و ارزشهائي كه بر روي آن بايستي ايستادگي كرد و براي آن جان داد، اصول و ارزشهائي هستند كه در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائي، تعالي و تكامل و قرب الهي است. هدف پائينتر از آن، انسانسازي است؛ هدف پائينتر از آن، ايجاد جامعهي اسلامي است با همهي مشخصات و آثار، كه استقرار عدالت در آن باشد، توحيد باشد، معنويت باشد. اينها اهداف هستند. اين اهداف عوضشدني نيستند؛ يعني ما نميتوانيم بيائيم مايه بگذاريم تا از هدف كم كنيم. بگوئيم خيلي خب، يك روز ميخواستيم عدالت برقرار كنيم، حالا ميگوئيم عدالت كه نميشود، يك نيمهعدالتي برقرار كنيم! نه، عدالت. اين، هدف است. توحيد، استقرار شريعت اسلامي به طور كامل، اينها اهداف است، اينها تغييرپذير نيست. ليكن در جهت حركت به سمت اين اهداف، سرعتها قابل كم و زياد شدن است، شيوهها قابل تغيير يافتن است، تدابير ممكن است جورواجور باشد. در اين جهت، انقلاب پيشرونده و پيشبرنده است. حفظ انقلاب يعني حفظ همين حالت پيشروندگي و پيشبرندگي. پاسداري از انقلاب، به اين معناست. اگر ما اينجور نگاه كرديم و مفهوم پاسداري را اينجور فهميديم، آن وقت آن طراوت و شور و هيجاني كه در حركت پاسداري هست، مضاعف خواهد شد.۱۳۹۰/۰۴/۱۳
غريبانه بودن حادثه كربلا نسبت به ساير حوادث خونبار صدر اسلام
در هيچ حادثهاي از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازهي حادثه كربلا، غربت و بيكسي و تنهايي وجود نداشته است. اين، تاريخ اسلام است. هر كس ميخواهد نگاه كند. بنده دقّت كردم: هيچ حادثهاي مثل حادثهي كربلا نيست؛ چه در جنگهاي صدر اسلام و جنگهاي پيغمبر و چه در جنگهاي اميرالمؤمنين. در آن موارد، بالاخره حكومتي بود، دولتي بود، مردم حضور داشتند؛ سربازاني هم از ميان اين جمعيت به ميدان جنگ ميرفتند و پشت سرشان هم دعاي مادران، آرزوي خواهران، تحسين بينندگان، تشويق رهبر عظيمالقدري مثل پيغمبر يا اميرالمؤمنين بود. ميرفتند در مقابل پيغمبر، جانشان را فدا ميكردند. اين، كار سختي نيست. چقدر از جوانان ما حاضر بودند براي يك پيام امام، جانشان را قربان كنند! چقدر از ما، الان آرزو داريم اشارهي لطفي از طرف وليّ غايبمان بشود و جانمان را قربان كنيم!
وقتي انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببيند و آن همه تشويق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد كه ميجنگند تا پيروز شوند و دشمن را شكست دهند، با اميدِ پيروزي ميجنگند. چنين جنگي، در مقابل آنچه كه در حادثهي عاشورا ميبينيم، جنگ سختي نيست. البته بعضي ديگر از حوادث هم بود كه آنها هم حادثههاي نسبتاً غريبانهاي است. مثل حوادث امامزادهها؛ مثل حسنيّون در زمان ائمّه عليهمالسّلام. اما آنها هم همهشان ميدانستند كه پشت سرشان اماماني مثل امام صادق، مثل امام موسيبن جعفر و مثل امام رضا عليهالصّلاةوالسّلام وجود دارند كه رهبر و آقاي ايشانند و ناظر و حاضرند؛ هواي آنها را دارند و اهل و عيال آنها را رسيدگي ميكنند. امام صادق طبق روايت فرمود: «بروند با اين حكّام فاسد بجنگند و مبارزه كنند «و عليّ نفقه عياله» من عهدهدار نفقه عيال آنها ميشوم. جامعهي بزرگ شيعه بود. تحسينشان ميكردند. تمجيدشان ميكردند. بالاخره يك دلگرمي به بيرون از ميدان جنگ داشتند. اما در حادثهي كربلا، اصل قضايا و لبّلباب اسلام كه همه آن را قبول داشتند يعني خود حسينبنعلي، درون حادثه است و بناست شهيد شود و اين را خود او هم ميداند، اصحاب نزديك او هم ميدانند. هيچ اميدي به هيچ جا در سطح اين دنياي بزرگ و اين كشور اسلامي عريض و طويل ندارند. غريب محضند. بزرگان دنياي اسلام در آن روز، كساني بودند كه بعضي از كشته شدن حسينبنعلي غمشان نبود؛ چون او را براي دنياي خودشان مضرّ ميدانستند! عدهاي هم كه غمشان بود، آن قدر اهتمام به اين قضيه نميكردند. مثل عبداللَّه جعفر و عبداللَّهعباس. يعني هيچ اميدي از بيرونِ اين ميدان مبارزهي غمآلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هر چه بود در همين ميدان كربلا بود و بس! همهي اميدها خلاصه شده بود در همين جمع و اين جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از كشته شدن هم برحسب موازين ظاهري كسي براي آنها يك فاتحه نميگرفت. يزيد بر همه جا مسلّط بود. حتي زنان آنها را به اسارت ميبردند و به بچههايشان هم رحم نميكردند. فداكاري در اين ميدان، بسيار سخت است. «لا يوم كيومك يا اباعبداللَّه.» اگر آن ايمان و آن اخلاص و آن نور خدايي در وجود حسينبنعلي نميدرخشيد كه آن عدهي معدود مؤمنين را گرم كند، اصلاً چنين حادثهاي امكان تحقّق نداشت. ببينيد اين حادثه چقدر با عظمت است!
بنابراين، يكي ديگر از خصوصيات اين حادثه غريبانه بودن آن است. لذاست كه من مكرّر عرض كردهام شهداي زمان ما، با شهداي بدر، با شهداي حنين، با شهداي احد، با شهداي صفّين، با شهداي جمل قابل مقايسه هستند و از بسياري از آنها بالاترند؛ اما با شهداي كربلا، نه! هيچ كس با شهداي كربلا، قابل مقايسه نيست. نه امروز، نه ديروز، نه از اوّل اسلام و نه تا آن زماني كه خداي متعال بداند و بخواهد. آن شهدا ممتازند؛ و نظيري ديگر براي علياكبر و حبيببن مظاهر نميشود پيدا كرد.۱۳۷۲/۱۰/۲۶
تقواي سياسي
اي ملت ايران! اي جوانان عزيز! اي روشنفكران! اي مجموعههاي سياسي! «اتقوا الله»؛ از خدا بترسيد و پرهيزگار باشيد. پيام بزرگ نماز جمعه در هر هفته، تقواست. تقواي خدا به اين است كه فريب دشمن را نخوريم و تسليم تحميل دشمن نشويم. دشمن ميخواهد بين ما اختلاف بيندازد. دشمن آرزو ميكند كه بين مسؤولان اختلاف باشد. دشمن آرزو ميكند كه در ايران جنگ داخلي باشد. دشمن نميتواند ببيند كه جمهوري اسلامي توانسته است اين كشور را امن و آرام نگه دارد. در هرجايي و به هر بهانهاي، چه جهالت كسي يا كساني، چه غرضورزي كسي يا كساني، اگر ماجرايي درست كند كه امنيت را به هم بزند، دشمن خوشحال ميشود. نمونهاش همين قضايايي است كه به مناسبت انتخابات، در يكي، دو شهر اتفاق افتاد كه البته يا ناشي از جهالت است، يا غرض. نبايد اينطور ميشد. كسي كه به يك مسأله اعتراض دارد، يك راه قانوني وجود دارد. شيشه شكستن و آتش زدن و اموال دولتي و اموال خصوصي را نابود كردن، راه صحيح و عاقلانهاي نيست. هيچ كس او را براي اين كارها مدح نميكند. هرجايي كه اندك چيزي از اين قبيل اتفاق افتاد، دستگاههاي تبليغي دشمن آن را بزرگ و درشت و تكرار و تشويق كردند! آري؛ دشمن ناامني را تشويق ميكند.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
قيام امام حسين(عليه السلام) براي نجات بندگان خداوند از جهل و گمراهي
يك جمله در زيارت اربعينِ امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام ذكر شده است كه مانند بسياري از جملات اين زيارتها و دعاها، بسيار پُرمغز و در خور تأمّل و تدبّر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبهي اول قدري پيرامون همين جمله - كه ناظر به جهت قيام حسيني است - عرايضي عرض ميكنيم. آن جمله اين است: «و بذل مهجته فيك». اين زيارت اربعين است؛ منتها فقرههاي اوّل آن، دعاست كه گويندهي اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض ميكند: «و بذل مهجته فيك»؛ يعني حسينبنعلي، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «ليستنقذ عبادك من الجهالة»؛تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حيرة الضّلالة»؛ و آنها را از سرگردانيِ ناشي از ضلالت و گمراهي برهاند. اين يك طرف قضيه، يعني طرفِ قيام كننده؛ حسينبنعلي عليهالسّلام است. طرف ديگر قضيه، در فقرهي بعدي معرفي ميشود: «و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الأدني»؛(۱) نقطهي مقابل، كساني بودند كه فريب زندگي، آنها را به خود مشغول و دنياي مادّي، زخارف دنيايي، شهوات و هواهاي نفس، از خود بيخودشان كرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدني»؛ سهمي را كه خداي متعال براي هر انساني در آفرينش عظيم خود قرار داده است - اين سهم عبارت است از سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت - به بهاي پست و ناچيز و غير قابل اعتنايي فروخته بودند. اين، خلاصهي نهضت حسيني است.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
قيام امام حسين(عليه السلام) براي اصلاح امت پيامبر(صلي الله عليه و آله)
اگر به تحليل ظاهري قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضدّ مردمي يزيد است؛ اما در باطن، يك قيام براي ارزشهاي اسلامي و براي معرفت و براي ايمان و براي عزت است. براي اين است كه مردم از فساد و زبوني و پستي و جهالت نجات پيدا كنند. لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمّدبنحنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - چنين گفت: «انّي لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛من با تكبّر، با غرور، از روي فخرفروشي، از روي ميل به قدرت و تشنهي قدرت بودن قيام نكردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي»؛(۱) من ميبينم كه اوضاع در ميان امت پيامبر دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطي است؛ حركت، حركت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتي است كه اسلام ميخواست و پيامبر آورده بود. قيام كردم براي اينكه با اينها مبارزه كنم.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
بهشت تنها بهاي متناسب با انسان
امروز هم هرجايي كه بشر در دنيا ضربه خورده است - چه ضربهي سياسي، چه ضربهي نظامي و چه ضربهي اقتصادي - اگر ريشهاش را كاوش كنيد، يا در جهل است، يا در زبوني. يعني يا نميدانند و معرفت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند؛ يا اينكه معرفت دارند، اما خود را ارزان فروختهاند؛ زبوني را خريدهاند و حاضر به پستي و دنائت شدهاند! امام سجّاد و اميرالمؤمنين - بنابر آنچه كه از آنها نقل شده - فرمودهاند: «ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة فلاتبيعوها بغيرها»؛(۱) اي انسان! اگر بناست هستي و هويت و موجوديت تو فروخته شود، فقط يك بها دارد و بس و آن بهشتِ الهي است. به هرچه كمتر از بهشت بفروشي، سرت كلاه رفته است. اگر همهي دنيا را هم به قيمتِ قبول پستي و ذلّت و زبوني روح به شما بدهند، جايز نيست.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
مقاومت امام حسين(عليه السلام) در برابر امواج غم و اندوه، نشان از عزت الهي
در رفتار امام حسين، از اوّلي كه از مدينه حركت كرد، تا مثل فردايي كه در كربلا به شهادت رسيد، همان معنويّت و عزّت و سرافرازي و درعينحال عبوديّت و تسليم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همهي مراحل هم اينطور است. آن روز كه صدها نامه و شايد هزارها نامه با اين مضمون براي او آوردند كه ما شيعيان و مخلصان توايم و در كوفه و در عراق منتظرت هستيم، دچار غرور نشد. آنجا كه سخنراني كرد و فرمود: «خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده في جيد الفتاة»،(۱) صحبت از مرگ كرد. نگفت چنان و چنين ميكنيم. دشمنانش را تهديد و دوستانش را تطميع به تقسيم مناصب كوفه نكرد. حركت مسلمانانهي همراه با معرفت، همراه با عبوديّت و همراه با تواضع، آن وقتي است كه همه دستها را به طرفش دراز كردهاند و نسبت به او اظهار ارادت ميكنند. آن روز هم كه در كربلا همراه يك جمعِ كمتر از صد نفر، توسط سي هزار جميعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهديد كردند، عزيزانش را تهديد كردند، زنها و حرمش را تهديد به اسارت كردند، ذرّهاي اضطراب در اين مرد خدا و اين بندهي خدا و اين عزيز اسلام مشاهده نشد.
آن راوياي كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده و در كتابها دهن به دهن منتقل شده است، ميگويد: «فواللَّه ما رأيت مكثورا». مكثور، يعني كسي كه امواج غم و اندوه بر سرش بريزد؛ بچهاش بميرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بين برود و همهي امواج بلا به طرفش بيايد. راوي ميگويد من هيچ كس را در چهار موجهي بلا مثل حسينبنعلي محكمدلتر و استوارتر نديدم؛ «اربط جاشا».(۲) در ميدانهاي گوناگون جنگها، در ميدانهاي اجتماعي، در ميدان سياست، انسان به آدمهاي گوناگوني برخورد ميكند؛ كساني كه دچار غمهاي گوناگونند. راوي ميگويد هرگز نديدم كسي در چنين هنگامهاي با اين همه مصيبت، مثل حسينبنعلي، چهرهاي شاد، مصمّم، حاكي از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد. اين همان عزّت الهي است. اين جريان را امام حسين در تاريخ گذاشت و بشر فهميد كه بايد براي چنان حكومت و جامعهاي مبارزه كند؛ جامعهاي كه در آن پستي و جهالت و اسارت انسان و تبعيض نباشد. همه بايد براي چنان اجتماعي جهاد كنند كه به وجود بيايد و ميآيد و ممكن است.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
شعار امام حسين(عليه السلام)، اصلاح در ميان امت اسلامي
در زمينهي اصلاح، دو جمله از امام حسين عليهالسّلام نقل شده است. امام حسين عليهالسّلام ميفرمايد: «خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي».(۱) او دنبال اصلاحات است و ميخواهد اصلاح به وجود آورد. يك جاي ديگر هم ميفرمايد: «لنري المعالم من دينك و نظهر الأصلاح في بلادك»؛(۲) ميخواهيم اصلاح در ميان ملت اسلام و كشور اسلامي به وجود بيايد. اين شعارِ امام حسين عليهالسّلام است.
اصلاح چيست؟ اصلاح اين است كه هر نقطهي خرابي، هر نقطهي نارسايي و هر نقطهي فاسدي، به يك نقطهي صحيح تبديل شود.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
قاطعيت در مقابل تعدّي ،ورفتار با و رفق و مدارا با مردم ،ويژگي حكومت اسلامي
اسلام دين جامعي است؛ دين يك بعدي نيست. آنجايي كه حكومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدّي از قانون قرار ميگيرد، بايستي با قدرت، با قاطعيت، با خشونت - از اسم خشونت كه نبايد ترسيد - رفتار كند؛ اما آنجايي كه در مقابل آحاد مردم و براي كمك به مردم است، نه؛ آنجا رفتار عمومي حكومت اسلامي با مردم خود، با رفق و مداراست؛ «عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم»(۱). در سختيهايي كه بر شما وارد ميشود، پيامبر رنج ميبيند. هميشه همينطور است؛ هر سختياي كه بر مردم وارد آيد، پيداست كساني كه دلسوز مردمند، داغدار ميشوند و رنج ميبينند. لذا آنجا، جاي آن است؛ اينجا هم جاي اين است.۱۳۷۹/۰۱/۲۶
بصيرت و وفاداري اباالفضل العبّاس(عليه السلام)
من امروز چند جمله ذكر مصيبت كنم. البته شما از ساعتي پيش اينجا بودهايد؛ ذكر مصيبت كردهاند و شنيدهايد. اين روزها هم در همهي مجالس و محافل، ذكر مصيبت است. امروز، روز تاسوعاست و رسم بر اين است كه در اين روز، گويندگان و نوحهسرايان، راجع به شهادت اباالفضل العبّاس روضه بخوانند. آنطور كه از مجموع قراين به دست ميآيد، از مردان رزمآور - غير از كودك شش ماهه، يا بچهي يازده ساله - اباالفضل العبّاس آخرين كسي است كه قبل از امام حسين به شهادت رسيده است؛ و اين شهادت هم باز در راه يك عمل بزرگ - يعني آوردن آب براي لبتشنگان خيمههاي اباعبداللَّه الحسين - است. در زيارات و كلماتي كه از ائمه عليهمالسّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسيده است، روي دو جمله تأكيد شده است: يكي بصيرت، يكي وفا. بصيرت اباالفضل العبّاس كجاست؟ همهي ياران حسيني، صاحبان بصيرت بودند؛ اما او بصيرت را بيشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصري، وقتي كه فرصتي پيدا شد كه او خود را از اين بلا نجات دهد؛ يعني آمدند به او پيشنهاد تسليم و اماننامه كردند و گفتند ما تو را امان ميدهيم؛ چنان بر خورد جوانمردانهاي كرد كه دشمن را پشيمان نمود. گفت: من از حسين جدا شوم؟! واي بر شما! اف بر شما و اماننامهي شما!(۱) نمونهي ديگرِ بصيرت او اين بود كه به سه نفر از برادرانش هم كه با او بودند، دستور داد كه قبل از او به ميدان بروند و مجاهدت كنند؛ تا اينكه به شهادت رسيدند. ميدانيد كه آنها چهار برادر از يك مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود براي حسينبنعلي قرباني كند؛ به فكر مادر داغدارش هم نباشد كه بگويد يكي از برادران برود تا اينكه مادرم دلخوش باشد؛ به فكر سرپرستي فرزندان صغير خودش هم نباشد كه در مدينه هستند؛ اين همان بصيرت است. وفاداري حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بيشتر در همين قضيهي وارد شدن در شريعهي فرات و ننوشيدن آب است. البته نقل معروفي در همهي دهانها است كه امام حسين عليهالسّلام حضرت اباالفضل را براي آوردن آب فرستاد. اما آنچه كه من در نقلهاي معتبر - مثل «ارشاد» مفيد و «لهوف» ابنطاووس - ديدم، اندكي با اين نقل تفاوت دارد.كه شايد اهميت حادثه را هم بيشتر ميكند. در اين كتابهاي معتبر اينطور نقل شده است كه در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر اين بچهها و كودكان، بر اين دختران صغير و بر اهل حرم تشنگي فشار آورد كه خود امام حسين و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسين هم با اباالفضل حركت كرد و به طرف همان شريعهي فرات - شعبهاي از نهر فرات كه در منطقه بود - رفتند، بلكه بتوانند آبي بياورند. اين دو برادر شجاع و قويپنجه، پشت به پشت هم در ميدان جنگ جنگيدند. يكي امام حسين در سن نزديك به شصت سالگي است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بينظير است. ديگري هم برادر جوان سيوچند سالهاش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصياتي كه همه او را شناختهاند. اين دو برادر، دوش به دوش هم، گاهي پشت به پشت هم، در وسط درياي دشمن، صف لشكر را ميشكافند. براي اينكه خودشان را به آب فرات برسانند، بلكه بتوانند آبي بياورند. در اثناي اين جنگِ سخت است كه ناگهان امام حسين احساس ميكند دشمن بين او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همين حيص و بيص است كه اباالفضل به آب نزديكتر شده و خودش را به لب آب ميرساند. آنطور كه نقل ميكنند، او مشك آب را پر ميكند كه براي خيمهها ببرد. در اينجا هر انساني به خود حق ميدهد كه يك مشت آب هم به لبهاي تشنهي خودش برساند؛ اما او در اينجا وفاداري خويش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتي كه آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذكر عطش الحسين»؛ به ياد لبهاي تشنهي امام حسين، شايد به ياد فريادهاي العطش دختران و كودكان، شايد به ياد گريهي عطشناك علياصغر افتاد و دلش نيامد كه آب را بنوشد. آب را روي آب ريخت و بيرون آمد. در اين بيرون آمدن است كه آن حوادث رخ ميدهد و امام حسين عليهالسّلام ناگهان صداي برادر را ميشنود كه از وسط لشكر فرياد زد: «يا اخا ادرك اخاك».(۲)۱۳۷۹/۰۱/۲۶
حضرت امام حسين(عليه السلام)
كار دشمن، شبهه انداختن و غبارآلود كردن فضا براي بهرهگيري است. دشمن كه به اصلاحات علاقهاي ندارد. حرف قاطع در اين زمينه، يك كلمه است: اصلاحات، يا اصلاحات انقلابي و اسلامي و ايماني است و همهي مسؤولان كشور، همهي مردم مؤمن و همهي صاحبنظران با آن موافقند؛ يا اصلاحات، اصلاحات امريكايي است و همهي مسؤولان كشور، همهي مردم مؤمن و همهي آحاد هوشيار ملت با آن مخالفند..
در زمينهي اصلاح، دو جمله از امام حسين عليهالسّلام نقل شده است. امام حسين عليهالسّلام ميفرمايد: «خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي».(۴۲) او دنبال اصلاحات است و ميخواهد اصلاح به وجود آورد. يك جاي ديگر هم ميفرمايد: «لنري المعالم من دينك و نظهر الأصلاح في بلادك»؛(۴۳) ميخواهيم اصلاح در ميان ملت اسلام و كشور اسلامي به وجود بيايد. اين شعارِ امام حسين عليهالسّلام است.
اصلاح چيست؟ اصلاح اين است كه هر نقطهي خرابي، هر نقطهي نارسايي و هر نقطهي فاسدي، به يك نقطهي صحيح تبديل شود. انقلاب، خودش يك اصلاح بزرگ است. اگرچه در اصطلاحات سياسي دنيا، «انقلاب» را در مقابل «اصلاح» قرار ميدهند، اما من با آن اصطلاح نميخواهم حرف بزنم. من اصلاح با اصطلاح اسلامي را مطرح ميكنم. خود انقلاب، بزرگترين اصلاح است.۱۳۷۹/۰۱/۲۶