تریتا پارسی، رییس شورای ملی ایرانیان آمریکا در یادداشتی به بررسی احتمال همکاری ایران و آمریکا به خاطر اوضاح نابسامان خاورمیانه پرداخته است. او در این یادداشت نوشته است: ممکن است که واشنگتن نخواهد اعتراف کند اما ایران باثبات ترین کشور حال حاضر خاورمیانه است. در سال نوی ۱۹۹۷ بود که جیمی کارتر با شاه ایران در کاخ سعدآباد در تهران دیدار کرد و معترف شد: «ایران… جزیره ثبات در یکی از مناطق مشکل دارتر جهان است.» کمتر از دو سال بعد ایران در آشوب بود و موج انقلاب این کشور را فراگرفته و پادشاهی ایران سرنگون شد. کارتر از آن جهت که پیش بینی درستی نداشت مورد تمسخر قرار گرفت اما وی اشتباه نکرده بود. وی تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود.عراق رو به تجزیه است. سوریه در آتش می سوزد. پاکستان در آستانه تبدیل شدن به یک کشور شکست خورده است. طالبان در حال بازگشت به افغانستان است. لیبی رو به فروپاشی است. آل سعود از بحران بالقوه جانشینی متشنج شده است. در چنین منطقه ای ایران شبیه به جزیره ای از ثبات است. ضمن اینکه دشمنی ژئوپلتیکی که بیش از سه دهه بر روابط ایران و آمریکا غالب بوده، حال تحت تاثیر اتفاقات عراق و دیگر نقاط قرار گرفته است. آمریکا به دنبال کاهش حضور خود در خاورمیانه است و در عوض می خواهد انرژی ژئوپلتیک خود را بر شرق آسیا متمرکز کند. و متحدان سنتی واشنگتن در خلیج فارس ضد شیعی هستند و جهادی های سنی را تامین مالی می کنند. در این شرایط، رقابت ایران- آمریکا را نمی توان به حال خود رها کرد. روز دوشنبه بود که اخباری در مورد احتمال همکاری نظامی تهران و واشنگتن برای متوقف کردن داعش از پیشروی بیشتر در عراق – همسایه ایران، جایی که آمریکا سال ها و میلیاردها دلار و هزاران زندگی را صرفش کرد- به گوش رسید. دولت شیعی عراق از نگاه برخی یکی از نمایندگان ایران در منطقه است که اغلب در مقابل واشنگتن از تهران حمایت می کند. اما منافع مشترک ایران و آمریکا صرفا تاکتیکی و موقت است: با توجه به شرایط آشفته منطقه، این واقعیت که ایران و آمریکا ممکن است در نهایت در یک جبهه قرار بگیرند اصلا عجیب نیست. در حالیکه واشنگتن ممکن است در کشمکش با ایده چرخش به سمت ایران باشد، به نظر نمی رسد تهران ایده تقویت جایگاه منطقه ای خود به واسطه موضع گیری ضدآمریکایی را کنار بگذارد. مقامات ایران به من گفته اند که حتی اگر مسائل هسته ای حل شود، روابط ایران و آمریکا همچنان رقابتی خواهد ماند و به مشارکت نخواهد رسید. اما زمانیکه جنگجویان افراطی داعش از مرز سوریه وارد عراق شدند و تنها در عرض چند روز توانستند چندین شهر اصلی عراق را تصرف کنند، واقعیت کاملا آشکار شد: ایران و آمریکا بیش از هر زمان دیگری به یکدیگر نیاز دارند. هیچ یک نمی توانند بدون حضور دیگری، ثبات را به عراق و افغانستان باز گردانند. چندین دهه است که ایران با سرمایه گذاری در گروه های سیاسی مخالف عرب و حمایت از جنبش های اسلامی مانند حزب الله و حماس سعی کرده هژمونی آمریکا در منطقه را به چالش بکشد. اما در جهان عرب سنی این مسئله برای تهران به جایی نرسیده است. سیاست ایران در قبال جهان عرب از انقلاب ۱۹۷۹ بر پایه این پیش بینی دقیق که حکومت های استبدادی طرفدار غرب بادوام نخواهند بود و اینکه امنیت دراز مدت تهران با سرمایه گذاری روی جنبش های اسلام گرا به بهترین شکل تامین می شود. این روزها مقامات ایرانی به طور خصوصی تصدیق می کنند که دولت شان در آمریکای لاتین محبوبیت بیشتری دارد تا خاورمیانه. دولت ایران احتمالا بیش از آنچه انتظار دارد، شریک بهتری در دولت فعلی در واشنگتن خواهد یافت. آمریکا هر چقدر هم از برچسب ملی گرایی شیعی سرکوب کننده ایران منزجر باشد، با این حال باراک اوباما به خوبی می داند که تهدید واقعی نسبت به آمریکا این برچسب اسلام سرچشمه گرفته از دشمنی اسمی ایران نیست بلکه اسلامی است که توسط متحد رسمی آمریکا یعنی عربستان تامین مالی و حمایت می شود- به خصوص اگر ایران و آمریکا موفق شوند که طی چند هفته یا چند ماه آینده مسئله هسته ای ایران را حل کنند. ایران به طور قابل درکی نسبت به نزدیکی به آمریکا تردید دارد. مقامات ایران در گذشته نتیجه مطلوبی از تلاش های خود برای پیگیری همکاری های استراتژیک و تاکتیکی با آمریکا نگرفته است. ایران در سال ۲۰۰۱ با شرکت در کمپین سرنگونی طالبان، حمایت سیاسی و اطلاعاتی و نظامی گسترده ای از ارتش آمریکا انجام داد. براساس گفته های جیمز دوبینز، فرستاده ویژه جورج بوش به افغانستان، کمک ایران قاطعانه بود. اما زمانیکه به نظر رسید دیگر کمک های ایران ضروری نیست، بوش از تهران در سخنرانی ننگین محور شرارت نام برد. آمریکا از آن زمان تاکنون تاوان اشتباه خود را پرداخته است. هر دو آشوب افغانستان و عراق را می شد با به رسمیت شناختن نقش ثبات بخشی که ایران می تواند در منطقه ایفا کند، از سر باز کرد. در سال ۲۰۰۳ ایران پیشنهاد تثبیت شرایط در عراق و کسب اطمینان از غیرفرقه ای بودن دولت در این کشور را ارائه کرد اما دولت بوش تصمیم گرفت که پاسخی به این پیشنهاد ندهد.البته اگر ایران هم بخواهد به درک قدیمی خود از چشم انداز استراتژیک منطقه ای و جهانی اکتفا کند، مجبور به پرداخت تاوان خواهد شد. فرارو |
«رکود تورمی» در ایران نتیجه چه عواملی است؟ هنگامی مشکلات اقتصادی و حتی اجتماعی جامعه تشدید می شود که تورم و رکود که به ظاهر متمایز و متضاد یکدیگرند، به طور همزمان بروز کنند و این همان پدیده ای است که هم اکنون در اقتصاد ایران به وضوح مشاهده می گردد. تورم از یک سو و بیکاری و رکود از سوی دیگر اقتصاد ملی را تحت تاثیر خود قرار داده و هزینه های زیادی را به جامعه و مردم تحمیل کرده است. به گزارش جنگ نرم و عملیات روانی؛ اقتصاد ایران در حال حاضر با بیماری رکود تورمی دست و پنجه نرم می کند. رکود تورمی به وجود همزمان تورم و رکود اقتصادی گفته میشود. رکود و تورم وقتی به هم میرسند شرایط ویژهای را در اقتصاد رقم میزنند. شرایطی که در آن نه رکود به تنهایی حکمفرمایی میکند و نه تورم یکهوتنها بر اقتصاد مستولی میشود. بلکه در این شرایط رکود و تورم با یکدیگر عجین میشوند و «رکود تورمی» را دامن میزنند. این دو در کنار هم زمینهای پدید میآورند که در آن از رکود بیکاری خارج میشود و از تورم هم افزایش قیمت دسته جمعی کالاها؛ یعنی در این شرایط ما باید با دو معضل بجنگیم که برآمدن هماهنگ از پس آن دو امری به شدت دشوار به نظر میآید. زیرا سلاحی که برای شکست تورم به کار میرود- یعنی کاهش نقدیندگی- بر رکود دامن میزند و شکست رکود هم که چیزی جز تزریق منابع مالی و نقدینگی نیست به تورم میانجامد و این چرخه تا جایی پیش میرود که «رکود تورمی» بزرگ و بزرگتر میشود. این موضوعی است که وزارت اقتصاد باید در آینده با آن مقابله کند. هنگامی مشکلات اقتصادی و حتی اجتماعی جامعه تشدید می شود که تورم و رکود که به ظاهر متمایز و متضاد یکدیگرند، به طور همزمان بروز کنند و این همان پدیده ای است که هم اکنون در اقتصاد ایران به وضوح مشاهده می گردد. تورم از یک سو و بیکاری و رکود از سوی دیگر اقتصاد ملی را تحت تاثیر خود قرار داده و هزینه های زیادی را به جامعه و مردم تحمیل کرده است. در ایران رابطه تورم و بیکاری مستقیم است و با افزیش نرخ تورم، نرخ بیکاری هم افزایش می یابد. رکود اقتصادی یعنی پدید آمدن شرایطی که در آن نرخ رشد تولید داخلی کند و کاهنده است، کارخانه ها با ظرفیت اضافی و بدون استفاده دست به گریبانند و بازارها کسادند. رکود تورمی درمان ساده ای هم ندارد، ضمن آن که در بهترین حالت و با خردمندانه ترین سیاستها، طول دوره درمان آن چندان کوتاه نیست. علی طیب نیا، وزیر اقتصاد دولت یازدهم دیروز در بیست و چهارمین همایش سالانه سیاست های پولی و ارزی در تهران با تاکید بر الزامات خروج اقتصاد از رکود تورمی با بیان این که از سال ۹۱ اقتصاد کشور با پدیده نامبارک رکود همزمان با تورم مواجه شد، گفت: نرخ رشد تولید ناخالص داخلی در سال ۹۰ حدود ۳ درصد بود که این مقدار سال ۹۱ به منفی ۶٫۳ درصد کاهش یافت و در نیمه اول سال ۹۲ نیز منفی ۳٫۱ درصد بود. طیب نیا با اشاره به آثار زیان بار رکود تورمی و افزایش فقر و بی عدالتی در اثر این بیماری اقتصادی از شناسایی عوامل این مساله سخن گفته است. شرایط ساختاری حاکم بر اقتصاد ایران و وابستگی به درآمدهای نفتی که به عنوان یک میراث شوم از گذشته باقی مانده است اولین عامل این وضعیت است. اقتصاد وابسته به نفت در این زمینه سبب ایجاد بیماری هلندی شده است. بیماری اقتصادی که در آن افزایش درآمد ناشی از منابع طبیعی مانند نفت اقتصاد ملی را از حالت صنعتی بیرون آورده و عمدتا صنعت کشور را به عنوان یک صنعت وابسته به این منابع بدل ساخته است. طیب نیا عامل دوم در بروز شرایط فعلی اقتصادی را سیاستهای نادرست اقتصادی دولت گذشته در ۸ سال اخیر دانسته است. بیانضباطی پولی و مالی و وابستگی به بانکها و افزایش پول پر قدرت از جمله عواملی است که در این زمینه مطرح می شود. با توجه به ویژگیهای ساختاری اقتصاد ایران دارد، کسری بودجههای مداوم و شوکهای ارزی حاصل از درآمد نفت و بیانضباطی مالی دولت و سیاست انبساطی پولی از مهمترین عوامل بروز این پدیده در کشور محسوب می شوند. اجرای نادرست طرح هدفمندی یارانهها ازجمله این سیاستهای غلط اقتصادی است. دولت گذشته در این روند تنها به ترزیق پول به جامعه با توجه به پرداخت یارانههای نقدی مبادرت ورزید و از سوی دیگر سهم ۳۰ درصدی صنعت و تولید نادیده گرفته شد. همین امر یکی از سیاستهای پولی و مالی غلطی بود که نقدینگی را به جامعه تزریق کرد و به تورم دامن زد و کم کم ارزش پول با افت شدیدی روبرو شد و اقتصاد به سمت رکود حرکت کرد. البته متاسفانه این روش از سوی دولت یازدهم نیز در حال پیگیری است و دولت کماکان در حال پرداخت یارانه نقدی به حدود ۹۰ درصد از مردم است که در این بین متمولین نیز حضور دارند و از سوی دیگر هنوز بخش صنعت در حاشیه قرار دارد و سیاستهای اقتصادی بیش از اینکه به نفع تولید طرح ریزی شود به نفع واردات است. نوسانات نفتی نیز در این روند بی تاثیر نبوده اند و با توجه به بیماری هلندی که در اقتصاد کشورمان وجود دارد در زمانهایی که نفت گران و یا ارزان می شود، کشور با رکود و تورم مواجه می شود.دولت در بررسی ها به این نتیجه رسیده که هدف گذاری صرف برای کنترل تورم در شرایط فعلی مناسب نیست و باید سیاست خروج غیرتورمی از رکود دنبال شود و راهبرد اصلی دولت در این بخش تقویت تولید است؛ اما با توجه به شرایط طرح هدفمندی یارانه ها و عدم اختصاص یارانه لازم به بخش تولید این مساله بسیار سخت به نظر می رسد. البته در این زمینه بانکها نیز در روند ایجاد انضباط پولی ومالی و کمک رسانی به بخش تولید بسیار موثرند.در این زمینه ولی الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی با اعلام اینکه اجرای سیاست های اقتصادی برای تحریک اقتصادی در دستور کار بانک مرکزی قرار دارد، تسریع رشد اقتصادی را مهمترین هدف اقتصادی دولت یازدهم اعلام کرد و افزود: تلاش می کنیم که محور سیاست های پولی و اعتباری کشور تا زمان خروج از رکود و خیز گرفتن اقتصاد، توسعه دسترسی به اعتبارات بانکی بنگاه ها باشد. وی، دسترسی به تولیدکنندگان واقعی به منابع بانکی را یک الزام دانست و افزود: عملکرد اقتصادی در سال ۹۲ در بهبود ارزش پول ملی، کاهش عمق رکود اقتصادی، خروج بازار ارز از تلاطم، اصلاح و کاهش انتظارات تورمی و بهبود چشم انداز اقتصادی کشور است. اما بانکها تاکنون نسبت به سرمایه گذاری در بخش تولید علاقه چندانی از خود نشان نداده اند. اولین اقدام مشترک بانک مرکزی و دولت در این راستا کاهش نرخ سود بانکی بود که بسیاری آنرا مفید می دانند اما اعتقاد بر این است که باید دولت نسبت به این امر به صورت پلکانی عمل می کرد تا بانک ها کم کم در این زمینه به نقطه مورد نظر هدایت شوند؛ چراکه با این کار مردم بیشتر به سمت سرمایه گذاری در بخش طلا و جواهرات و مسکن روی می آورند. هدف از کاهش نرخ سود بانکی جلوگیری از ورود بانکها به بازارهای کاذب و سفته بازی و … و همچنین تقویت بازار سرمایه بود اما اینکه دولت و بانک مرکزی تا چه حد در این زمینه موفق عمل کرده اند هنوز نمی توان آنرا مثبت ارزیابی کرد. به هر جهت تقویت بخش تولید با سرمایه گذاری بانکها می تواند در جهت برون رفت از وضعیت رکود تورمی مفید باشد. اما مهمترین راهحلهای مقابله با رکود تورمی در ایران میتواند انضباط مالی دولت از طریق تنظیم صحیح بودجه و اجتناب از تداوم بیشتر کسری بودجه، کنترل و کاهش هزینههای جاری دستگاهها، نحوه استفاده از دلارهای نفتی به گونهای که موجب افزایش پایه پولی و بالتبع آن افزایش نقدینگی نشود. اصلاح ساختار مالیاتی، اصلاح بازارهای مالی و پولی (پرهیز از سیاستهای انبساطی پولی) و افزایش سرمایهگذاری به نحوی که به افزایش تولید منجر شده، پرهیز از سیاستهایی که عواقبی چون فعالیتهای رانتجویانه و دلالی دارد (مانند بازار مسکن) و افزایش تولید و بهرهوری کل عوامل تولید باشد. مسائلی که می توان این موارد را در طی موضوع اقتصاد مقاومتی مورد بررسی قرار داد و با اتخاذ تدابیری نسبت به روندی منفی که در اقتصاد بوجود آمده است، فکری کرد. اقتصاد کشور امروز نیازمند سیاست پولی و مالی درست است و از سوی دیگر باید به بخش تولید توجه ویژهای داشت تا کم کم اقتصاد کشور از این وضعیت خارج شود البته کارشناسان این موضوع را در بلند مدت محقق می دانند که باید با تاکتیک های اقتصادی کوتاه مدت همراه شود و شوک های مثبتی در اقتصاد ایجاد شود تا این اقتصاد کم کم از حالت رکود خارج شده و دوباره رونق بگیرد. فردا |
سبک زندگی که اندیشمندان غربی به ترویج آن میپردازند، آمیخته با نظام معنایی و معرفتی جوامع سکولار غربی است. برای تحقق سبک زندگی اسلامی، باید فراتر از پارادایم غالب و حاکم بر اندیشهی سکولار، به بازخوانی آموزههای اسلامی بپردازیم و با تکیه بر منابع معرفتی اسلام، سبک زندگی متناسب با فرهنگ دینی را تعریف، ترسیم و ترویج نماییم. زندگی روزمرهی مردم در نیمقرن گذشته، بسیار مورد توجه جدی جامعهشناسان و اندیشمندان حوزهی فرهنگ قرار گرفته است، در حالی که قبلاً این توجه وجود نداشت. از این رو، سبک زندگی در ادبیات موجود علوم اجتماعی مفهومی نسبتاً جدید است. چنانکه بعضاً پدیدار شدن «سبک زندگی» را در زمرهی اختصاصات «جامعهی مدرن متأخر» قلمداد کردهاند. براساس این دیدگاه، سبک زندگی شامل مجموعهی رفتارها و الگوهای کنش هر فرد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی است، اطلاق میشود. اما در جامعهی اسلامی بایستی به نگاهی جامع در حوزهی سبک زندگی برسیم، باید دید الزامات سبک زندگی اسلامی چیست و راهکارهای رسیدن سبک زندگی اسلامی-ایرانی کدام است. در این خصوص، گفتوگویی ترتیب دادیم با حجتالاسلام حمید فاضل قانع، نویسندهی کتاب «سبک زندگی براساس آموزههای اسلامی» که در ادامه میخوانید. بهعنوان سؤال اول و شروع بحث از آنجایی که تعاریف ارائهشده برای سبک زندگی بسیار متنوع و گوناگون است و برخی نیز اساساً سبک زندگی را به دورهی مابعد جنگ جهانی دوم و اصطلاحاً دورهی پستمدرن متعلق میدانند. تعریف شما از سبک زندگی چیست و چه ابعاد و مؤلفههایی را برای آن برمیشمارید؟ سبک زندگی بهعنوان مجموعهی درهمتنیدهای از الگوهای رفتاری فردی و اجتماعی، برآمده از نظام معنایی متمایزی است که یک فرهنگ در یک جامعهی انسانی ایجاد میکند و از آنجایی که هیچکدام از جوامع بشری را نمیتوان عاری از فرهنگ تصور کرد، بنابراین میتوان گفت تمام اجتماعات انسانی، از ابتدای تاریخ تاکنون دارای سبک زندگی خاص خود بوده و از الگوهای رفتاری متناسب با شاخصهای فرهنگی خود برخوردار بودهاند. براساس چنین رویکردی، بحث از سبک زندگی و الگوهای نظاممند رفتاری، بحث تازهای نخواهد بود. اگر اینگونه هست و بهنحوی شما با نقض فضای حاکم بر مطالعات فرهنگی، سبک زندگی را بهگونهای تعریف میکنید که بهعنوان بخشی از فرهنگ و تمدن، مسبوق به سابقه در همهی فرهنگها و تمدنهاست، چرا اکنون سبک زندگی تا این حد اهمیت یافته و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؟ واقعیت آن است که اقتضائات زندگی در جوامع مدرن و متکی بر فرهنگ و تمدن غربی، بهتدریج الگوهای خاصی را برای زندگی و رفتار ارائه کرده است. بهزعم دانشمندان علوم اجتماعی در یک قرن گذشته، شرایط جدید کار، تولید، انباشتگی کالاهای مصرفی و همچنین فراهم آمدن زمان فراغت بیشتر برای بخش زیادی از اقشار جامعه، نشانهای از تحول عمیق اجتماعی و فرهنگی بوده و این شرایط نوین، الگوهای رفتاری تازهای را میطلبد که میتوان آنها را در قالب عنوان کلی سبک زندگی مورد بررسی قرار داد. حاصل این رویکرد نیز خواسته یا ناخواسته، تلاشی گسترده برای معرفی، ترویج و تثبیت سبک خاصی از زندگی خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ سکولار غربی و عقبهی معرفتی آن است.ورود به فرآیند تعریف، ترسیم و ترویج سبک زندگی اسلامی، نیازمند اتخاذ استراتژی و راهبردهای کلانی است که باید با دقت مورد توجه قرار گرفته و بهدرستی انتخاب شوند تا در میانهی راه مجبور به عقبگرد نشویم. تعریف و تبیین دقیق شاخصهای تمدن و جامعهی مطلوب اسلامی و سبک زندگی زمینهساز آن، تنها از عهدهی دینشناسانی برمیآید که بر فقه اهل بیت (ع) تکیه نموده و بهشایستگی با علوم گوناگون دینی آشنا باشند. روشن است که پذیرش منفعلانهی این گونه از الگوهای رفتاری، برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزههای اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. بهویژه آنکه در چند دههی اخیر، ناکارآمدی تمدن سکولار غربی در پاسخگویی به نیازهای چندبُعدی انسان آشکار گردیده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانههای افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است. تجربهی تاریخی بشر نیز نشان داده که وقتی یک تمدن به پایان راه خود میرسد، زمینهی مناسبی برای شکوفایی تمدنهای دیگر فراهم میشود و جامعهی بشری که معمولاً در برابر تغییر و تحول ژرف اجتماعی مقاوم است، در چنین وضعیتی با رضایت خاطر از دگرگونی و جایگزینی استقبال میکند. در پرتو چنین فرصتی، میتوان با تکیه بر غنا و تعالی آموزههای اصیل اسلامی، این جایگزین را که همچون گنجینهای پربها و برگرفته از میراث آسمانی اسلام نزد ما مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسیم و هم به جهانیان معرفی کنیم.با توجه به آنچه عنوان داشتید، امکان سبک زندگی اسلامی را بهلحاظ نظری و عملی چگونه ارزیابی میکنید؟ و ظرفیتهایی را که دین بهلحاظ معرفتی و تاریخی در اختیار ما میگذارد چگونه میبینید؟ بازخوانی آموزههای اسلام و ژرفاندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزهها را برای فرهنگسازی و ارائهی الگوهای رفتاری مناسب نشان میدهد، زیرا انتزاعیترین لایههای اعتقادی و معرفتی تا عینیترین سطوح رفتاری که امروزه با عنوان سبک زندگی از آن یاد میشود، در چارچوب نظام معنایی اسلام جای گرفته و در مسیر تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار میگیرد. در این راستا، قرآن که مهمترین منبع آموزههای اسلامی بهشمار میرود، سرشار از الگوهایی است که شیوهی زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی میکند و در پرتو آیات آن، سیرهی پیامبر گرامی اسلام نیز بهعنوان اسوه و نمونهی عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است. همچنین روایات و حکایات فراوانی از اهل بیت در اختیار جامعهی مسلمان قرار دارد که با الهام از تعالیم نورانی قرآن کریم و در شرایط متفاوت اجتماعی، مصادیق متعددی از الگوهای زندگی دینی را تبیین و معرفی کردهاند. خصوصاً بهرهمندی برخی از این دورههای تاریخی از تمایزات ویژهی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و علمی، برای زمان ما که جامعهی اسلامی بار دیگر در دورهی گذار قرار گرفته، میتواند دستاوردهای بسیار مهمی را در پی داشته باشد. آموزههای دین بهعنوان ابزار جامع هدایت و راهبری بشر، در بسیاری از موارد، حاکم بر باورها، ارزشها و هنجارهای لازم برای جهتدهی و الگوبخشی به رفتار و کنش انسانی است. در واقع محدود نکردن دین به فهم زمانی خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگی و سهیم بودن ارادهی انسانها در آن و تبیین درست ارتباط میان فرهنگِ متغیر و دینِ ثابت، ما را به این دیدگاه رهنمون میشود که دین و آموزههای وحیانی آن میتواند بخش مهمی از خاستگاه فرهنگ بشری را تشکیل دهد. پس در یک رابطهی طولی، دین، فرهنگ جامعه را شکل میدهد و فرهنگ نیز بهنوبهی خود، نظام و ساختار خاصی را برای زندگی فردی و اجتماعی تعریف میکند که خود بهعنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعهی درهمتنیدهای از الگوهای خاص برای زندگی، یک کل منسجم و متمایز را در قالب سبک زندگی پدید میآورد و البته سبک زندگی نیز به توسعه و نفوذ نظام معرفتی مبتنی بر آموزههای دینی یاری رسانده و تمایلات و ترجیحات برآمده از فرهنگ دینی را بارور میسازد. براساس آموزهها و معیارهای اسلامی چگونه میتوان به طرح و ارائهی سبک زندگی اسلامی پرداخت؟ آیا براساس این آموزهها تنها یک سبک زندگی قابل طرح است یا اینکه باید عنوان کنیم که سبکهای زندگی مختلفی را از منظر دینی میتوانیم به رسمیت بشناسیم؟ اگر حالت دوم صحیح است، وجه اشتراک و تفاوتهای این سبکها در چیست؟ اما اینکه آموزههای اسلامی را بهعنوان معیار در نظر میگیریم و درصدد تجویز مفاهیم و شاخصهای برگرفته از آن برمیآییم، مبتنی بر این پیشفرض اساسی است که جامعیت دین اسلام، همهی ابعاد و زوایای زندگی انسان را در بر گرفته و او را همواره در انتخاب مسیر درست زندگی یاری میکند. همین جامعیت باعث میگردد تا سبک زندگی دینی را لزوماً منحصر در یک نظام الگویی و رفتاری واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامی، سبکهای متعددی را بپذیریم. سیرهی عملی پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) در مواجهه با اصحاب خود نیز نشان میدهد که ایشان، اختلاف سبک را میپذیرفتند. پس ارزشها و نگرشهای همسان، لزوماً به سبک زندگی یکسان نمیانجامد و با توجه به ویژگی انتخابگری که در سبک زندگی وجود دارد، میتوان هر مجموعهی منسجمی از الگوهای رفتاری برآمده از آموزههای دینی را که در چارچوب معینشده از طرف دین قرار داشته باشد، یک سبک زندگی دینی بهشمار آورد. مهم آن است که در فرآیند تعامل تمایلات و منابع، از این چارچوب خارج نشویم که البته در این زمینه، توجه به گروههای مرجع بسیار کارگشا خواهد بود. گروههای مرجع دارای دو کارکرد اصلی هستند: اول آنکه هنجارها، رویهها، ارزشها و باورهایی را به دیگران القا میکنند و دوم آنکه معیارهایی را در اختیار کنشگران قرار میدهند تا کنش و نگرش خود را براساس آن محک بزنند. با توجه به این نقش بیبدیل، در فرهنگ اسلامی و بهویژه در آموزههای قرآنی به افراد و گروههای خاصی بهعنوان الگوی زندگی اشاره گردیده که در رأس آنها پیامبر اسلام بهعنوان برترین اسوهی معرفیشده است. ضرورتهای تحقق سبک زندگی دینی چیست؟ ارتباط میان سبک زندگی و دیگر ابعاد و مؤلفههای فرهنگ نظیر نظام اعتقادی و ارزشها را چگونه ارزیابی میکنید؟ در میان ضرورتهای سبک زندگی اسلامی، شما چه جایگاهی برای عوامل مادی نظیر ساختارهای اجتماعی و نیز وجوه مادی تمدنی قائل میشوید؟ از آنچه در توضیح سبک زندگی دینی بیان شد، میتوان ضرورتهایی را برای تحقق این سبک از زندگی استنتاج نمود: اول اینکه برخلاف ادعاهایی که در تفسیر و تبیین علم، توسط اندیشمندان رشدیافته در عصر مدرنیته و پستمدرنیسم مطرح شده است، دانش نمیتواند مستقل از زمینههای فرهنگی و عقبهی معرفتی پدیدآورندگان آن باشد. در نتیجه، آنگونه از سبک زندگی که جامعهشناسان و روانشناسان غربی براساس اقتضائات فرهنگی و اجتماعی خود مورد توجه قرار داده و خواسته یا ناخواسته به ترویج آن میپردازند، آمیخته با نظام معنایی و معرفتی جوامع سکولار غربی بوده و لوازم و پیامدهای اجتماعی و تمدنی ویژهی آنان را به همراه دارد. پس جوامع مسلمان نباید به شناسههای ظاهری و ادعایی که علم مدرن از خود ارائه میکند اعتماد کنند و آن را میراث مشترک بشریت که به فرهنگ و قوم خاص تعلق ندارد تلقی نمایند، زیرا با پذیرش چنین پنداری، حتی اگر بخواهیم در چارچوب ارائهشده از سوی آنان، دغدغههای دینی خود را نیز پوشش دهیم، باز به نتیجهی مطلوب نخواهیم رسید و بهجای بازخوانی دین اسلام و فرهنگ مسلمانی، در ورطهی بازسازی دین و فرهنگ و تغییرات ساختارشکنانه گرفتار خواهیم شد و جامعهی مسلمان بهجای آنکه نیازهای عصر و محیط خود را با روش اجتهادی، از طریق بنیانها و اصول خود پاسخ دهد و در جهت دینی کردن عصر خود گام بردارد، ذخیرههای فرهنگی امت اسلامی را در خدمت عرف دنیوی بشر امروز قرار میدهد. پس یکی از ضرورتهای تحقق سبک زندگی اسلامی آن است که فراتر از پارادایم غالب و حاکم بر اندیشهی سکولار، به بازخوانی فرهنگ مسلمانی و آموزههای اسلامی خود بپردازیم و با تکیه بر منابع معرفتی اسلام، سبک زندگی متناسب با فرهنگ دینی و سازگار با اقتضائات عصری را تعریف، ترسیم و ترویج نماییم. از سوی دیگر، سبک زندگی و مجموعهی الگوهای رفتاری آن، اگر از تناسب فرهنگی برخوردار بوده و کارکردهای شایسته و مورد انتظار را به همراه داشته باشد، میتواند در پدید آمدن یک تمدن بزرگ انسانی، اثرگذار باشد. فرهنگ بهعنوان مجموعهی درهمتنیده و رو به تکاملی از ویژگیهای خاص زندگی اجتماعی انسان، هم شامل ارزشهای مورد توجه اعضای یک جامعه یا گروه معیّن و هنجارهایی که از آن پیروی میکنند، میشود و هم کالاهای مادی که اعضای جامعه تولید میکنند و نیز چگونگی بهرهبرداری از آنها را در بر میگیرد. به عبارت دیگر، علاوه بر هنر، ادبیات، موسیقی و نقاشی، که فرآوردههای متعالی ذهن به شمار میروند، چگونگی لباس پوشیدن اعضای جامعه، مراسم ازدواج، زندگی خانوادگی، الگوهای کار و فعالیت، مراسم مذهبی، انواع سرگرمی، شیوهی گذران اوقات فراغت و مواردی از این دست را نیز میتوان جزء فرهنگ دانست. بر این اساس، میتوان گفت فرهنگ با سبک زندگی دارای همپوشانی بوده و در واقع سبک زندگی، بخشی از فرهنگ را تشکیل میدهد. برای توضیح بیشتر، میتوان گفت خاستگاه فرهنگ غالب در یک جامعه، ریشه در جهتگیری عمومی اعضای آن جامعه دارد و این انتخاب و جهتگیری همگانی مبتنی بر ارتکازات جامعه و هنجارهای شکلیافتهی آن است.حس کمالجویی انسان و پیدایش نیازهای جدید که معلول شرایط متغیر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در جامعه است، ضرورت حرکت تکاملی جامعه و ارتقای علمی و فکری آن را ایجاب میکند. براساس چنین رویکردی، ارزشها، آرمانها و باورهای مطلوب، ثابت هستند، اما ارزشها و باورهای محقَق، دارای سلسله مراتب بوده و دستخوش تغییر و دگرگونی میشوند که به دنبال آن، روشها، ابزارها و محصولات فرهنگی دائماً در حال بازتولید خواهد بود. این بازتولید ابزارها و روشها، فرآیندی است که براساس اقتضائات زمانی و مکانی و فرهنگی صورت میگیرد و سبک زندگی را پدید میآورد. بدین ترتیب، روشن میشود که سبک زندگی، بخش متغیر و جاری فرهنگ است که همواره در چارچوب بخش ثابت فرهنگ، یعنی ارزشها، آرمانها و باورهای نهادینهشده در جامعه، پدید میآید. تمدن نیز بدون فرهنگ و جدای از آن قابل تصور نیست. زمانی که فرهنگ یک جامعه، متراکم شود و تجربههای مادی و معنوی آن جامعه به سطحی خاص و قابل قبول دست مییابد، در ابعاد گوناگون خود بهنوعی از ظهور و بروز میرسد که میتوان این جلوه و نمود عینی و خارجی را تمدن نامید. پس فرهنگ بهمنزلهی روح و چارچوبی است که زمینهی ایجاد تمدن را فراهم میسازد. بر این اساس، میتوان ادعا کرد که فرهنگ جوهر اصلی تمدن را تشکیل میدهد و تمدن جلوهی مادی و معنوی فرهنگ بهشمار میرود؛ یعنی فرهنگ با اثرگذاری در ساختهها و اندوختههای مادی و معنوی جامعهی انسانی، در قالب تمدن جلوهگر میشود. زمانی که اعضای یک جامعهی انسانی قدم در راه رشد و تعالی فرهنگ مینهند، پاسخگویی به نیازها در هر دو بُعد جسمانی و روحانی مورد توجه ایشان قرار میگیرد و تلاش میکنند که احتیاجات خود را در هر دو عرصه با جدیت برآورده سازند. حاصل این تلاش جمعی و همهجانبه در طی چندین نسل، تراکم دستاوردها و اندوختههای مادی و معنوی در قالب فرهنگ و سپس توسعهی آن در قالب تمدن است. پس اختراع ابزار و امکانات و شناسایی قوانین حاکم بر طبیعت از طریق کسب و انباشت علوم و دانشهای گوناگون، تنها بخشی از آن را تشکیل میدهد، اما تمدن یک امر خنثی و بیطرف بهشمار نمیآید و در این مقام، هر تمدنی براساس عقبهی تئوریک و معرفتی که از آن برخاسته، دارای رویکرد و ماهیت خاصی خواهد بود و اگر فرهنگ بهعنوان خاستگاه تمدن، خود برآمده از آموزههای دینی باشد، ماهیت تمدنِ برخاسته از آن نیز واجد این خصیصه خواهد بود. آموزههای دینی از راه ارتقا و بهبود اندوختههای مادی و معنوی بشر و خصوصاً جهتدهی ویژه به این اندوختهها، در ایجاد تمدن نیز اثرگذار است. بازخوانی آموزههای اسلام و ژرفاندیشی در آن، ظرفیت بالای این آموزهها را برای فرهنگسازی و ارائهی الگوهای رفتاری مناسب نشان میدهد، زیرا انتزاعیترین لایههای اعتقادی و معرفتی تا عینیترین سطوح رفتاری که امروزه با عنوان سبک زندگی از آن یاد میشود، در چارچوب نظام معنایی اسلام جای گرفته و در مسیر تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار میگیرد. از سوی دیگر، سبک زندگی و الگوهای آن جلوه و نمودی از بُعد نرمافزاری فرهنگ بهشمار میآید، اما تمدن، کلیت فرهنگ و از جمله سبک زندگی را به نمایش میگذارد. اگر سبک زندگی را بهعنوان بخشی از فرهنگ در جهتگیری رفتاری افراد که از آن با عناوینی مانند سلیقه یا ترجیحات فردی و گروهی یاد میشود، تعیینکننده و مؤثر بدانیم، روشن است که این جهتدهی هم میتواند نیازهای انسان را تعریف و اولویتبندی کند و هم میتواند شیوهی تأمین این نیازها و راه برآوردن خواستههای انسانی را نشان دهد و هم تناسب ابزارها و امکانات لازم برای تأمین نیازهای آدمی را با نظام معنایی و ارزشهای فرهنگی موجود تعیین کند. از آنجایی که جلوهی خارجی این موارد در قالب تمدن نمودار میشود، میتوان گفت که سبک زندگی، اثرات بنیادین و عمیقی بر شیوهی شکلگیری تمدن و همچنین ارتقا و گسترش آن خواهد داشت.پس اگر به دنبال احیای تمدن اسلامی، یا پدید آوردن تمدن نوین اسلامی هستیم، یکی از اقدامات اولیه و ضروری، توجه ویژه به سبک زندگی اسلامی و الگوهای رفتاری متناسب با آن خواهد بود. براساس آنچه فرمودید، برای تحقق سبک زندگی دینی چه استراتژیای را باید در پیش گرفت؟ به عبارت دیگر، راهبردهای تحقق سبک زندگی دینی چیست؟ ورود به فرآیند تعریف، ترسیم و ترویج سبک زندگی اسلامی، نیازمند اتخاذ استراتژی و راهبردهای کلانی است که باید با دقت مورد توجه قرار گرفته و بهدرستی انتخاب شوند تا در میانهی راه مجبور به عقبگرد نشویم. در وهلهی اول، بازخوانی آموزههای اصیل اسلامی برای استنتاج الگوهای رفتاری متناسب با اقتضائات اجتماعی معاصر، نیازمند ورود حوزههای علمیه و دانشآموختگان آن و ایفای نقشی برجسته و پررنگ از سوی آنان است. تعریف و تبیین دقیق شاخصهای تمدن و جامعهی مطلوب اسلامی و سبک زندگی زمینهساز آن، تنها از عهدهی دینشناسانی برمیآید که بر فقه اهل بیت (ع) تکیه نموده و بهشایستگی با علوم گوناگون دینی آشنا باشند. مسلمانان تنها زمانی میتوانند یک زندگی آگاهانه داشته باشند و به فرمودهی قرآن در زمرهی «لِینذِر مَن کانَ حَیاً…» (یس: ۷۰) قرار بگیرند که آگاهی عمیقتری دربارهی آموزههای اسلامی و الگوهای پیشنهادی آن برای سبک زندگی فردی و اجتماعی کسب نمایند و سپس برای تحقق این الگوها تلاش کنند. تنها در این صورت است که حیات دوباره و تمدن بالنده نصیب مسلمانان خواهد شد. ولی اگر پژوهشگر حوزهی دین، تنها از تمدن و فرهنگ سکولار و مادی غرب انتقاد کرده و از گذشتهی فرهنگ و تمدن اسلامی تمجید نماید، راه به جایی نخواهیم برد و نمیتوانیم دوباره تمدنی اسلامی را بنیان نهیم. ما باید این نکته را بپذیریم که از آموزههای اسلام و سبک زندگی اسلامی فاصله گرفتهایم و اکنون باید با یک چرخش فرهنگی و اجتماعی، به اسلام و الگوهای مطلوب آن برای زندگی بازگردیم. هدف از این بازگشت، ساختن یک تمدن نوین اسلامی براساس فرهنگ اصیل اسلامی و با استفاده از همهی تجربههای مباح بشری است و البته بازخوانی آموزههای دینی برای تعریف و ارائهی سبک زندگی متناسب با نیازهای زمانه، بدان معنا نیست که مفاهیم اسلامی را از جوهرهی آن تهی سازیم، بلکه باید مفاهیم بهگونهای تحلیل شوند که در آن عقلانیت با معنویت، قدرت با اخلاق، دانش با ارزش و علم با عمل جمع گردد و خلاقیت و اصولگرایی در هم آمیزد. مسئلهی دیگر در این فرآیند کلان، آیندهنگری و توجه به پیامدهای رفتار بهعنوان یکی از توصیههای مهم در آموزههای اسلامی است که میتواند چارچوبی برای سبک زندگی اسلامی و نقشهی راهی برای شکلگیری تمدن نوین اسلامی باشد. دین اسلام علاوه بر نوید آیندهای روشن در پایان تاریخ، همواره پیروان خود را به رعایت برخی امور برای ایجاد جامعه ای مطلوب در هر عصر و زمانی دعوت کرده است. توجه ویژهی آموزههای شیعی به مسئلهی «انتظار»، مستلزم احراز شرایط و شاخصهایی است که نشاندهندهی برخی مراتب حداقلی در جامعهی مطلوب اسلامی بهشمار میرود. پس شکوه و عظمتی که در روایات متعدد اسلامی برای جامعه و حکومت مهدوی ترسیم گردیده، نمیتواند تنها برای ارائهی دورنمایی از انگارهی آخرالزمان باشد، بلکه مخاطب آن، تمام مسلمانان و چه بسا همهی انسانها در تمامی قرون و اعصار هستند تا با الگوگیری از آن جامعهی آرمانی و موعود، تمدنی شایسته و بایسته را برای جوامع معاصر خود، پیریزی نمایند. با تکیه بر مفروضاتی مانند فرآیندی بودن شکلگیری جامعهی آرمانی اسلام و تأکید اسلام بر اختیار و نقش انسانها و جوامع در روند شکلگیری جامعهی مطلوب، میتوان گفت جامعهی مطلوب اسلامی دارای مراتب تشکیکی بوده و در هر عصری با توجه به اقتضائات زمانی و مکانی، برخی از ویژگیهای مورد نظر اسلام دربارهی جامعهی مطلوب انسانی، قابلیت تحقق دارد. اما نکتهی اساسی و مهم آن است که جامعهی اسلامی همواره بکوشد تا حرکتش، حرکتی تکاملی و رو به رشد بوده و همواره نوعی آیندهپژوهی دینی را مدنظر قرار دهد که در تعیین ارزشها و هنجارهای جامعهی موجود و نیز جهت دادن به نحوهی کنشهای اجتماعی اثرگذار باشد. مراد از آیندهپژوهی دینی، کشف آینده و ساختن آن براساس انگارهها و گزارههای دینی است که تلفیقی از آیندهپژوهی قدسی و آیندهپژوهی عرفی است. منظور ما از آیندهپژوهی قدسی، تمام آن چیزی است که در سطوح کلان آیندهنگری دینی مطرح گردیده و چشماندازی روشن از فرجام جامعهی بشری و دورنمایی شفاف از فرجام هستی ارائه میدهد و ما را به هوشیاری بیشتر و فاعلیت مؤثرتر برای ساختن جهانی عاری از نابرابری و ظلم و سرشار از صلح و عدالت و سعادت فرامیخواند و منظور از آیندهپژوهی عرفی نیز همان دانش آیندهپژوهی رایج و متداول تجربی است که انتظارات حداقلی بشر را برآورده میسازد. در این راستا، میتوان انتظارات عرفی جامعه را در قالب چشماندازهای طراحیشده در محدودههای زمانی مختلف، بهگونهای تعریف نمود که همواره بهصورت گامهای پیدرپی، برای نزدیک شدن به آرمانهای بلند اسلامی باشد. پس آیندهپژوهان دینباور، برای گام نخست، باید چشماندازی قدسی که مبتنی بر آموزههای برگرفته از آیات قرآن و روایات معصومان باشد، بیافرینند و همزمان تلاش نمایند تا از طریق ایجاد یک چارچوب نظری عملی، این چشمانداز قدسی را در نظام برنامهریزی جامعه بگنجانند و البته این امری است که در جوهر آموزههای شیعی نهفته است، اما مهم آن است که این آیندهاندیشی، که گاه در نیمهی پنهان اذهان ما جای گرفته، در زندگی ما ظهوری مؤثر پیدا کند. برهان |
داستانی از بزرگترین رسوایی در تعاملات نیروی دریایی ایالات متحده با هالیوود. این اولین و آخرین باری نبود که ارتش سعی کرد از طریق هالیوود پولی به جیب بزند. در صحنهای از فیلم «شمارش نهایی[۱]»، هواپیمای تامکت F-14 از روی عرشهی USS Nimitz برخواست و به درون آسمان عصرگاهی پرواز کرد تا به چندین جت جنگنده و هواپیماهای تصویربردار دیگر بپیوندد. روی عرشه، اموری براون فرماندهی اسکادران هوایی نیروی دریایی با دقت اطلاعات برخاستن و فرود هر جت جنگنده را ثبت میکرد. به دستور نیروی دریایی، تهیهکنندههای فیلم میبایست ۴۱۲۵ دلار برای هر ساعت پرواز هواپیما برای فیلم پرداخت می کردند و کار فرمانده براون اطمینان حاصل کردن از ثبت دقیق مدت زمان پرواز بود. نیروی دریایی امید زیادی به این فیلم داشت، که در آن کرک داگلاس نقش کاپیتان یک ناوهواپیمابر هستهای مدرن را ایفا میکرد که وارد تونل زمان شده و به روز قبل از حملهی ژاپنیها به پرل هاربر در دسامبر ۱۹۴۱ باز میگشت. نویسنده ی فیلمنامه توماس هانتر به نیروی دریایی وعدهی فیلمی را داده بود که بتوانند به آن افتخار کنند. هانتر در نامهاش به نیروی دریایی برای درخواست همکاری برای تولید فیلم نوشته بود: «هدف ما ساختن فیلمی خوب و صادقانه است. من معتقدم که امروزه سینماروها مشتاق سرگرمیهای هیجانانگیز و آموزنده هستند. ما میخواهیم گردشی روی یکی از بزرگترین کشتیهای جهان برای مخاطبین ترتیب داده و به آنها نشان بدهیم چطور ۵۰۰۰ نیرو میتوانند با هر چالشی که طی بحران با آن روبرو میشوند، مقابله کنند. من فکر میکنم فرمول زمان ما، که به پیشنهاد نیروی دریایی در حال تبدیل شدن به یک حکایت مدرن دربارهی نیروی دریایی است، خواهد توانست به این مهم دست یابد. طبیعتاً ما درک میکنیم که همچون تولیدات پیشین که با کمک نیروی دریایی ساخته شدهاند، متعهد خواهیم بود هزینهی تمام وسائل مورد استفاده را به نیروی دریایی بپردازیم. ما مطمئنیم که می توانیم فیلم عالی بسازیم که هم ماجراجوییای هیجان انگیز برای مردم بوده و هم برای جذب نیروی تفنگداران دریایی/نیروی دریایی مفید باشد.» نیروی دریایی کمال همکاری را با فیلمسازها داشت، اما به جای جذب نیروهای جدید، بزرگترین رسوایی را در تاریخ همکاریاش با هالیوود تجربه کرد.در سال ۱۹۸۳، یعنی سه سال پس از اکران فیلم، حرفهی درخشان فرمانده براون به عنوان یکی از خلبانهای برجستهی نیروی دریایی به خاطر اتهام دریافت رشوه از تولیدکنندگان فیلم نابود شد. وی متهم شد که در ازای دریافت رشوه، مدت زمان پرواز هواپیماهای تحت فرمانش روی عرشهی کشتی را کمتر از زمان واقعی گزارش کرده است. براون به اتهام دریافت رشوه و همکاری در ارتکاب جرم محاکمه و به حداقل مجازات به خاطر گرفتن پول غیرقانونی محکوم شد. براون اتهامها را انکار کرد اما شواهد موجود حاکی از گناهکاری وی بودند. دادستان فدرال یادداشتی که براون به تهیهکننده فیلم پیتر داگلاس – پسر بازیگر اصلی فیلم – نوشته بود در دادگاه ارائه کرد که در آن براون به «هدیهای» اشاره کرده بود که از طریق واسطهای به خاطر کمک به پیتر داگلاس در رزرو هواپیما برای آوردن «غذای جوجه»دریافت کرده بود. براون فقط هزینه ۳۲.۵ ساعت پرواز را از شرکت سینمایی دریافت کرد، اما نیروی دریایی ادعا میکرد که هواپیماهای Nimitz در حقیقت بیش از ۲۰۰ ساعت برای ساخت فیلم پرواز کردهاند، که به معنای نزدیک به ۷۰۰ هزار دلار سود برای تهیه کننده بود. در حقیقت دادستانها تلگرامی را پیدا کردند که در آن براون به تهیهکننده گفته بود شرکت میبایست هزینهی ۲۰۴ ساعت پرواز را پرداخت میکرده است. براون ادعا کرد که از یادداشت و تلگرام او بد برداشت شده، و او صرفاً سعی داشته است برای این که تهیه کننده را مجبور به پرداخت ۳۴ هزار دلار بدهیاش به نیروی دریایی به خاطر هزینههای اجرایی کند با وی رفتاری سفت و سخت داشته باشد. اما هیئت منصفه توضیحات وی را نپذیرفت و براون را به قبول رشوه محکوم کرد. گرچه براون فقط به حبس تعلیقی و آزادی به قید وثیقه محکوم شد حرفهاش در نیروی دریایی از بین رفت. البته نیروی دریایی به او اجازه داد شش ماه دیگر در خدمت باقی بماند تا بتواند با تمام مزایا بازنشست شود. پیتر داگلاس و شرکت تولیدیاش – Byrna Co – که مدعی علیه پرونده غیرنظامی جداگانهای بودند خارج از دادگاه با دولت توافق کرده و پذیرفتند ۴۹۹ هزار دلار به نیروی دریایی پرداخت کنند.دعاوی مطرح شده در دادگاه دربارهی مشارکت در جرم بین داگلاس و براون کمی پیش از حصول توافق بین طرفین رد شدند. این حادثه علناً هیچ تأثیری در هالیوود، که چنین رسواییهایی در آن امری عادی است، نگذاشت. پیتر داگلاس چندین فیلم نه چندان مطرح دیگر مانند فلچ، با بازی شوی چیس در نقش گزارشگری دست و پاچلفتی، و فیلم something wicked this way comes را بر اساس رمانی از ری بردبری تولید کرد.اما این رسوایی زندگی حرفهای براون را نابود کرد و تا به امروز از آن به عنوان بزرگترین رسوایی در تعاملات نیروی دریایی با هالیوود یاد میشود. البته جریان فرمانده براون اولین و آخرین باری نبود که کسی در ارتش سعی کرد پولی از طریق هالیوود به جیب بزند. ده سال پس از محکومیت براون، سرگرد دیوید گورگی – افسری که از جانب ارتش برای نظارت بر تولید فیلم خطر واضح و حاضر[۲] تعیین شده بود – از نقشهی یکی از سرهنگهای ارتش برای دریافت «کمک مالی» از یک شرکت تولیدی در ازای همکاریاش با تهیهکنندههای فیلم پرده برداشت.پنتاگون به تهیهکنندهها اجازه میدهد به پایگاههای نظامی که فیلمبرداری در آنها انجام میشود کمک مالی کنند. اما این کمکهای مالی فقط باید به صورت داوطلبانه انجام بوده و نباید به اجبار درخواست شوند. در سال ۱۹۹۳ پنتاگون تصمیم داشت به تهیهکنندههای فیلم خطر واضح و حاضر اجازه فیلمبرداری برخی صحنهها را در لوس آلامیتوس پایگاه هوایی ارتش در کالیفرنیای جنوبی بدهد که لشگر چهلم پیاده نظام ذخیره در آن مستقر بود. اما هنگامی که نمایندههای شرکت تولیدی به همراه سرگرد گورگی برای بازدید از لوکیشن به پایگاه رفتند، فرمانده ذخیرهی ارتش که مدیریت پایگاه را برعهده داشت به تهیهکنندهها گفت که اگر آنها به صندوق رفاهی پایگاه کمک مالی کنند، با آنها بیشتر همکاری خواهد کرد. سرگرد گورگی گفت میزان پولی که سرهنگ درخواست کرد بیش از «پنج هزار دلار» بوده است، و افزود، «البته این مقدار احتمالاً نه فقط برای صندوق رفاهی بلکه برای بودجه عمومی پایگاه هم بود که به تشخیص فرمانده خرج میشود. او میخواست پول زیادی به تشخیص پایگاه به آن اهدا شود. که البته از نظر من چیزی بیش از نوعی اجبار و زورگیری نبود.»گورگی متحیر شده بود. وی در گزارشی که درباره این واقعه به روسای خودش در پنتاگون نوشت گفت «طی مذاکرات و هماهنگی برای همکاری لوکیشن، عضو ارشد پایگاه به طور آشکار پول درخواست کرده بوده است.» در ادامهی گزارش آمده بود که «طی مراحل پایانی کسب موافقت وزارت دفاع برای حمایت از تولید فیلم خطر واضح و حاضر، افسر پروژهی وزارت دفاع و نمایندههای شرکت تولید کننده فیلم برای هماهنگی برای استفاده از تأسیسات نظامی به تأسیسات نظامی محلی در کالیفرنیای جنوبی رفتند. در اواسط مذاکرات برای ترتیب فیلمبرداری در پایگاه، مشخص شد که مقام نظامی ارشد و نمایندهی پایگاه تا زمانی که نوعی اجاره پرداخت نشود اجازه استفاده از منابع پایگاه را نخواهد داد. این مقام حتی هنگامی که از تناقض درخواستش با راهبردهای وزارت دفاع و دیگر مقررات اخلاقی آگاه شد، همچنان بر دریافت کمک مالی برای پایگاه اصرار داشت.» گورگی که به عنوان یک سرگرد مقام پایینتری داشت در موقعیت ناخوشایندی قرار گرفته بود؛ مجبور بود در مقابل افسر بلندمرتبهتری ایستاده و به او بگوید که درخواستش نامناسب و غیراخلاقی است.گورگی از ناراحتی خودش تعریف میکند که «من فقط یک سرگرد بودم که باید با یک سرهنگ تمام برخورد میکردم. کار آسانی نیست اما نباید کوتاه بیایید. و من مجبور بودم اطمینان حاصل کنم که او مقررات را درک کرده است.»و گورگی آماده بود هرکاری که لازم بود، تا حد شکایت کردن از سرهنگ، انجام بدهد. اما هنگامی که سرهنگ دریافت سرگرد کاملاً جدی است از خطر اقدام قانونی – و احتمالاً دادگاه نظامی – اجتناب شد. گورگی میگوید «من خیلی روشن و واضح به او فهماندم که هیچ پولی در ازای خدمات پرداخت نخواهد شد و نگذاشتم به دردسر بیفتد.»وی در گزارش خود نوشت «به واسطه مداخله ستاد ارشد که اجازهی همکاری را به خاطر مزایای احتمالی برای وزارت دفاع و همچنین پایگاه محلی صادر کرد، خطر پیگیری از طریق قانون جزای عمومی نظامی اجتناب شد.» گورگی در گزارش رسمی خود به توضیح خطرات چنین موقعیتی پرداخت، از جمله احتمال این که تهیهکنندگان به خاطر برداشت منفی و برخورد ناخوشایند از توافق خود با ارتش صرفنظر کرده و فیلم را بدون حمایت ارتش تولید کنند. «هر راهحلی برای این موقعیت با دشواریهای زیاد و احتمال از دست رفتن حمایت و همکاری همراه خواهد بود. هنگامی که فرماندهی در مییابد تصمیم نهایی درباره همکاری یا عدم همکاری نظامی محلی با تولید فیلم بر عهده وی است، افسر ناظر وزارت دفاع باید روی امانتداری، منصف و دوراندیش بودن فرمانده تکیه کند. با این که قوانین درباره نحوهی جبران حمایت نظامی از تولید فیلم کاملاً واضح هستند – شرکت تهیهکننده باید فقط هزینههایی را بپزدازد که مخارج اضافی برای دولت محسوب میشوند – افسر ناظر وزارت دفاع هنگامی که با احتمال درخواست کمک مالی از تهیهکنندگان مواجه میشود در معرض خطر قرار می گیرد. افسر ناظر باید کاری کند که تهیه کنندگان حس نکنند مجبور به ارائه کمک مالی برای به دست آوردن حمایت ارتش هستند. وی میتواند محدودیتی برای کمکهای مالی پیشنهاد بدهد اما توصیه میشود که طور کلی وارد مذاکراتی درباره چنین کمکهایی نشود.» در انتها هیچ کمک مالی در ازای همکاری ارتش انجام نشد و مسئله با خوبی و خوشی حل شد: اتهامی علیه سرهنگ مطرح نگردید و مهمتر از همه – از نظر ارتش – این واقعه به رسانهها کشیده نشد.گورگی می گوید «در نهایت موضوع با جلب رضایت طرفین حل شد.»پس از این که فیلمبرداری به پایان رسید، تهیه کنندگان به طور داوطلبانه ۵۰۰۰ دلار به صندوق رفاهی پایگاه کمک کردند. به گفتهی گورگی، تهیهکنندگان هالیوودی در تعاملات خود با نیروی دریایی، نیروی هوایی و تفنگداران نیروی دریایی با مشکلات مشابهی مواجه شدهاند: «اگر با بخشهای دیگر صحبت کنید متوجه میشوید که آنها هم با موقعیتهای مشابهی روبرو میشوند.» اما مشکلات گورگی هنوز تمام نشده بود. پس از این که تهیهکنندگان موافقت پنتاگون را جلب کردند، لوکیشن ساخت فیلم را به همراه سه هلیکوپتر شاهین سیاه و خدمهی آنها به مکزیک منتقل نمودند و گورگی بار دیگر با مشکلی مواجه شد که برای ارتش شرمساری به بار آورد. سه هلیکوپتر شاهین سیاه ارتش آمریکا به ساختمان تجاری پانزده طبقهای در خالاپای مکزیک نزدیک شدند و خلبانهای آمریکایی مدت کوتاهی هلیکوپترهای خود را بیرون پنتهاوسی که کارمندهای خانم فیلم خطر واضح و حاضر در آن مستقر بودند معلق نگه داشتند. کارکنان جوان و جذابی که درون دفتر مشغول کار بودند با حیرت به هلیکوپترهای نظامی پیشرفته و پر سروصدایی که چند متر آن طرفتر در هوا معلق بودند نگاه میکردند. چند تن از زنان جوان به سمت پنجرهها رفتند تا بهتر بتوانند منظره را ببینند. هلیکوپترها و خدمهی آنها به تازگی فیلمبرداری صحنههای آن روز را به پایان رسانده بودند، اما به جای بازگشت به لانههای مقرر خود در ورا کروز، بدون اجازه از مسیر خود منحرف شده و به سمت دفتر شرکت رفتند. چند تن از بدلکارهای فیلم که سوار یکی از هلیکوپترها بودند ایدهی خندهداری به ذهنشان رسیده بود و به نوعی هر سه خلبان و خدمهی هلیکوپترها را هم با خود همراه کرده بودند.دو تن از بدلکارها و سرگروه خدمهها از هلیکوپتر آویزان شده و پلاکاردی را که روی آن نوشته شده بود «سینههای خود را به ما نشان دهید» برای کارمندهای خانم درون دفتر به اهتزاز درآوردند.تمامی نفرات هلیکوپتر کلی به شوخی خودشان خندیدند. اما وقتی هلیکوپترها به لانهی خود در ورا کروز برگشتند متوجه شدند کسی از آنها شکایت کرده و قرار است تحقیقاتی درباره این موضوع صورت بگیرد. خدمهی فیلمبرداری در فوریه ۱۹۹۴ به مکزیک رفتند تا صحنههایی از فیلم را، که اقتباسی از رمان تام کلنسی درباره عملیات محرمانه سازمان سیا علیه قاچاقچیهای کلمبیایی بود، فیلمبرداری کنند. قرار بود از لوکیشنهای مکزیک برای صحنههای کلمبیا هم استفاده شود و تهیهکنندههای فیلم وزارت دفاع را متقاعد کرده بودند که هلیکوپترها را برای انجام فیلمبرداری به مکزیک بفرستد. پنتاگون به سختی موافقت دولت مکزیک را برای حضور سه هلیکوپتر نظامی مسلح در قلمرو مکزیک جلب کرده بود. در یکی از ایالتهای نزدیک ناآرامی جریان داشت – انقلابیون چند نفر را گروگان گرفته بودند – و دولت مکزیک نگران بود که مبادا حضور هلیکوپترهای نظامی آمریکا در منطقه باعث هراس و وحشت مردم شود.میس نیوفلد تهیهکنندهی فیلم میگوید «مشکل اصلی به خاطر انقلاب در حال وقوع در منطقه بود. یعنی ممکن بود یکی از خبرنگارهای مکزیکی گزارشی چاپ کند مبنی بر این که آمریکا در حال فرستادن نیرو به مکزیک است.» سرانجام بعد از رد و بدل کردن تلگرافهای فراوان بین مقامات آمریکایی و مکزیکی، پنتاگون اجازه اعزام هلیکوپتر به منطقه را یافت. اما اکنون این حرکت احمقانه ممکن بود بحران بینالمللی را موجب شود. سرگرد گورگی افسر روابط عمومی فیلم با عجله به دفتر تولید فیلم رفت تا از خانم های کارمند عذرخواهی کند. سرگرد گورگی در گزارش خود دربارهی آنچه «رفتار نامناسب ارتش حین همکاری با تولید فیلم» نامید مینویسد که با شتاب به دفتر شرکت رفته و با «تک تک خانمهای تیم اجرایی ملاقات کردم تا دریابم آیا این حرکت به کسی برخورده است یا نه. هیچ یک چنین احساسی نداشتند.» مهمتر از همه، وی میخواست بفهمد آیا عکسی از هلیکوپترها و پلاکارد توهین آمیز گرفته شده است یا نه. گورگی در گزارش خود نوشت «اطمینان حاصل شد که هیچ عکسی از هلیکوپترها طی پروازشان گرفته نشده است.» که اتفاق خوشیمنی برای ارتش و خدمهی هلیکوپترها بود. عدم وجود عکس به این معنا بود که هیچ مقالهی شرمآوری هم نوشته نخواهد شد. ۱۶۰th Special Operations Aviation Regiment (هنگ هوابرد عملیات ویژه ۱۶۰) ارتش آمریکا واقع در فورت برگ در کارولینای شمالی – پایگاه اصلی شاهینهای سیاه – مسئولیت تحقیق درباره این اتفاق را برعهده گرفت. سرهنگ دوم کنت مک گراو، افسر مسئول روابط عمومی در فورت برگ، در گزارش رسمی خود نوشت «نتایج تحقیقات نشان میدهد که اعضای گروه فیلمبرداری که سوار هلیکوپتر ۱۶۰th MH-60 بودند مسببان اصلی حادثه هستند.» با این که این موضوع نشان میداد پلاکارد توهین آمیز چطور به کارکنان خانم گروه فیلمبرداری نشان داده شده بود، معلوم نبود چطور خلبان هر سه هلیکوتر از مسیر پرواز خود منحرف شده و شاهینهای سیاه خود را بیرون پنجرههای طبقه پانزدهم ساختمان به پرواز درآوردهاند.در نهایت فقط یک سرباز – سرگروه خدمه که به آویزان کردن پلاکارد توهین آمیز کمک کرده بود – توبیخ شد. طبق گزارش سرگرد گورگی «افسر فرمانده سرباز مورد نظر اقدامات تنبیهی مناسب را انجام داد.» برخی از تهیهکنندگان، مانند تهیه کنندگان فیلمهایی همچون خطر واضح و حاضر و سقوط شاهین سیاه، میتوانند پنتاگون را متقاعد به فرستادن ادوات نظامی به کشورهای خارجی کنند تا از آنها در لوکیشنهای خارجی استفاده شود. اما تهیهکنندگانی که قادر به جلب همکاری پنتاگون نمیشوند اغلب مجبور میشوند از کشور خارج شده و تجهیزات نظامی موردنظر خود را جای دیگری بیابند. این موضوع نه تنها به افزایش مشکل «فیلمهای فراری» و از بین رفتن فرصتهای شغلی برای آمریکاییها منجر میشود، بلکه تهیهکنندههای درمانده را در خطر زندانی شدن نیز قرار میدهد.تهیهکنندههای فیلم «صبح به خیر ویتنام» – با بازی رابین ویلیامز در نقش دی.جی (مجری) سر و زبان دار نیروی هوایی در ویتنام – برای دریافت کمک به سراغ پنتاگون نرفتند زیرا میدانستند با آنها همکاری نخواهد شد. یک منبع آگاه در بین تهیهکنندگان فیلم، که توسط یکی از شرکتهای زیرمجموعه دیزنی به نام Touchestone Pictures تولید شده بود، میگوید «ما درخواست همکاری نظامی نکردیم. فکر میکردیم فیلمنامه ضد ارتش قلمداد خواهد شد بنابراین سراغش هم نرفتیم.»فیلم در تایلند فیلمبرداری شد و گروه در ازای رشوهای کوچک تمامی کمکهای مورد نیاز خود را از نیروی هوایی تایلند دریافت کردند.این منبع آگاه میگوید «همهی کارها به صورت زیرمیزی انجام شد. دو راه برای انجام کارها هست: رسمی و غیررسمی. ما هلیکوپترهای آمریکایی زیادی از آنها گرفتیم. اما در عوض باید پولی به ارتش پرداخت میکردیم.البته انجام چنین کاری به هیچوجه سیاست دیزنی نیست.»و در حقیقت رشوه دادن به مقامات خارجی از شش سال پیش، یعنی از زمان تصویب لایحه منع فسادگری در تعاملات خارجی در سال ۱۹۷۷، غیرقانونی اعلام شده بود. مشرق |
داعش؛ دشمن فرعی در پوشش دشمن اصلی ایران و ایالات متحده هر دو استراتژیهایی دارند و از سویی دیگر در حال حمله به استراتژی یکدیگر هستند. در این جنگِ استراتژیها، داعش وسیلهای است تا آمریکا را در رسیدن به هدفش یاری دهد. «سون وو» استراتژیست دوران چین باستان در کتاب «آیین رزم» میگوید تا جای ممکن به دشمن حمله مستقیم نکن. بلکه استراتژی او را بشناس. به آن حمله و استراتژی دشمنت را ناکارآمد کن تا شیرازه سپاهش بپاشد.یکی از استراتژیهایی که در جهان روابط بینالمللی امروز در جریان است، «تغییر دادن اولویتهای دشمن» است. هر کس موفق شود جای اولویتهای دشمنش را تغییر دهد تا اندازهای پیروزی را نصیب خود کرده است. این بلایی است ایالات متحده بر سر شوروی سابق آورد و اولویت آن را که رشد کمونیسم در جهان بود به مقابله با نفوذ غرب در کشورش تغییر داد. اکنون در مسائل پیش آمده پیرامون وضعیت عراق و حمله داعش، ایالات متحده سعی دارد تا خود را دشمن این گروهک نشان داده و از آب گلآلود ماهی بگیرد. از سویی ماهیای که آمریکا در حال تلاش برای صید آن است، ایجاد تغییر در لیست اولویت دشمنان ایران است (استراتژی آمریکا). و از سوی دیگر نیز استراتژی ایران مقابله با افزایش نفوذ و مقابله با ایالات متحده آمریکا به عنوان دشمن اصلی و شماره یک ملت ایران است. به عبارت دیگر، ایران یک استراتژی دارد که همانا «در صدر جدول دشمنان اسلام بودن آمریکا» است (این استراتژی مهمی است که توسط امام خمینی (ره) نصبالعین همیشگی جمهوری اسلامی ایران شده است). آمریکا هم طبق گفته سون وو، استراتژیاش را «از صدر این جدول خارج کردن» خود قرار داده است. طی چند روز اخیر، رسانههای غربی با دو تاکتیک، یعنی در دستور کار قرار دادن اعلان اخبار دروغین مبنی بر همکاری ایران و آمریکا برای ختم مناقشه داعش، و پررنگ کردن وحشیگریهای داعش در عراق، سعی دارند استراتژی خود را که همانا خارج شدن از صدر جدول دشمنان اسلام است عملی کنند. نباید از نظر دور بماند که مانند همیشه تاریخ انقلاب، عدهای هرچند قلیل هم از داخل ایران دست به دست دشمن دادند و سعی کردند تا روابط اصلاحنشدنی ایران با آمریکا را به ائتلاف نزدیک کنند.امام خامنهای در سخنرانی روز ۱۴ خرداد در حرم امام خمینی (ره)، پیش از آنکه غربیها تبلیغات رسانهای خود برای نزدیک شدن و ائتلاف با ایران را عملی کنند به نکاتی اشاره کردند که از اوج سیطره ایشان بر مسائل کلان جهان خبر میداد: «برادران و خواهران عزیز! چالش درونى براى ملت ما عبارت است از اینکه روحیه و جهت نهضت امام بزرگوار را از نظر دور بداریم و فراموش کنیم و آن را از دست بدهیم؛ این بزرگترین خطر است. در شناخت دشمنمان اشتباه کنیم؛ در شناخت دوستمان اشتباه کنیم؛ جبهه دشمن و دوست را با هم مخلوط کنیم، نفهمیم دشمن کیست؛ دوست کیست؛ یا در شناخت دشمن اصلى و فرعى اشتباه بکنیم، این هم خطر است. برادران عزیز، خواهران عزیز، عموم ملت ایران توجه داشته باشند که گاه |