«زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست»
امام خامنه ای(مدظله العالی)
مجموعه خاطرات سردار شهید هاشم اعتمادی:
خاطره اول:
روزهای انقلاب بود. همه محو نوشته مرگ بر شاه که روی دیوار مدرسه شده بود،بودیم. ناظم بداخلاق مدرسه آمد.
گفت کی این رو نوشته:...؟؟
- جوابی نیامد.
محکم گفت:جاوید...- باز سکوت بود.
دوباره گفت:جاوید...
ناگهان هاشم بلند شد و گفت:فقط خدا جاویده!
تا ناظم آمد به خود بجنبد صدای رسای هاشم پیچید:مرگ بر شاه!
خاطره دوم:
رفته بود تو گروه جنگ های نامنظم دکتر چمران. دکتر گفته بود:این پسر خیلی کوچیکه, چرا به جبهه اومده!
گفته بودن نگاه سن و جثه اش نکنین, یه ماموریت به اون بدید ببینید چه نترس و شجاعه!
وقتی با موفقیت برگشت, دکتر او را در آغوش کشید, صورتش را بوسید و معذرت خواست.
خاطره سوم:
شب عملیات قدس سه بود . تعدادی از بچه ها جامانده بودن. هاشم اومد سراغ من گفت:چرا معطلی یه کاری بکن!
گفتم از دست تبلیغات چه کاری بر میاد؟
گفت:دعای توسل.
شروع کردیم به خواندن دعای توسل. اواخر دعا بود که خبر پیدا شدن بچه ها آمد.
خاطره چهارم:
خیلی مادرش را دوست داشت. روی دوشش میگذاشت و اونقدر میچرخوند که سرگیجه میگرفت و میگفت: بگو هاشم شهید بشه تا بزارمت زمین. میگفت مادر دعا کن مثل حضرت ابوالفضل شهید بشم. رفتیم برا دیدنش ، تا دیدم یه تیر به چشمش خورده یکی هم به بازوش کمرم تیر کشید . نتونستم بایستم نشستم . مادرش آمد تا هاشم رو دید خودش روی هاشم انداخت و گفت شیرم حلالت مادر....
ای حسین، ای ابوالفضل این هدیه را از من قبول کن.
خاطره پنچم:
هاشم در نامه ای نوشته بود : خدایا انقلاب خمینی عشق است و اگر در این راه خاکستر شوم خاکسترم در هوا معلق گردد، در تک تک ذرات خاکسترم نام خمینی و لبیک یا خمینی منعکس خواهد بود .
تولد: اسفند 1341- سپیدان - روستای سنگر.
شهادت :1365/10/25 - شلمچه
فرمانده تیپ مستقل امام حسن (ع)
هدیه به شهید هاشم اعتمادی صلوات .
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
انتهای خبر/224224
شهید مرتضی آوینی