کد خبر: ۵۵۴۶۸
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۵
صوت مراسم وفات حضرت زینب (س)
صوت مراسم وفات حضرت زینب سلام الله علیها در هیئت حسین جان (ع) شیراز با نوای گرم حاج حسن جوکار . . .

hazrat-zeynab-1431018114.jpg

فرازهایی از زیارت جامعه کبیره-----------------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

روضه حضرت زینب(س)--------------------------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

زمینه-خداحافظ ای رأس بالای نی-------------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

شور-روزها مجنونتم من----------------------------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

شور-آرام دل زینب کبری(س)--------------------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

شور-تمام عالم میدونن علی(ع) امیره---------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

واحد-بر چشمهای منتظرم نا نمانده است------------------------------------حاج حسن جوکار دانلود

 

داستانهایی از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

دل کندن از خرابه شام و رقیه براى زنان و کودکان ، خصوصا حضرت زینب (س ) بسیار مشکل بود. مگر مى شود نو گل بوستان ابى عبدالله (ع ) و بلبل شاخسار ولایت را تنها گذاشت و رفت .
گوییا که از شام بیرون روند، مگر نام ((رقیه )) از یاد مى رود. نسیم باد، در هر کجا بوى رقیه را بر کاروان مى افشاند و زینب در هر مکان ، یادمان رقیه را فریاد مى کند. آن گاه که باران اشک زینب ، خاک قبر حسین (ع ) را مى شوید، یاد رقیه ، دل عمه اش را آتش ‍ مى زند و مى گوید: برادر جان ! همه کودکانى را که به من سپرده بودى ، به همراه خود آوردم ، مگر ((رقیه ات )) که او را در شهر شام ؛ با دل غمبار به خاک سپردم .!(۱۷۶)
و آن زمان که پیام آور عاشورا پا به شهر پیامبر مى گذارد، از حکایت هاى کربلا و کوفه و شام ، سخن مى راند در جمع زنان ، یاد دختر کوچک برادر را پاس مى دارد و علت موى سفید و خم شدن کمرش را مصیبت رقیه مى داند.(۱۷۷)

از غم آن مه لقا قدم خمید
در عزایش گشته موهایم سفید
زین مصیبت شیشه صبرم شکست
قلب محزونم از این ماتم برفت .

گویا همان محبت ، زینب (س ) را باز به شام آورد دیگر بار اشک شور در کنار قبر رقیه ریخت به یاد دوران اسارت و زمان شهادت دختر برادر، قطرات باران چشم بر گونه هایش غلطید عقده دل باز کرد و در زینبیه ، به دیدار مادر شتافت تا غصه کربلا و شام را براى حضرت زهرا (س ) باز گوید.(۱۷۸)

مگر خانه نداریم ، مگر بابا نداریم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در میان ناله و اندوه بانوان رها شده از زنجیر ستم ، اطفالى بودند که همراه آنها در خرابه شام اسکان داده شده بودند، آنها شاهد ناله هاى جانکاه بزرگ بانوان بودند، عصرها که مى شد آن اطفال خردسال یتیم کنار درب خرابه صف مى کشیدند و مى دیدند که مردم شام دست کودکان خود را گرفته آب و نان فراهم کرده و به خانه ها مى روند ولى اینها خسته ، مانند مرغان پرشکسته دامن عمه را مى گرفتند و مى گفتند: همه ! مگر ما خانه نداریم ، مگر ما بابا نداریم ؟
زینب (س ) مى فرمود: ((چرا، نور دیدگان ، خانه هاى شما در مدینه است و باباى شما به سفر رفته ))(۱۷۹)
نقل کرده اند که از آن اطفال یتیم ، نه تن در خرابه از دنیا رفتند، که نهمین آنها حضرت رقیه (س ) دختر سه ساله حضرت امام حسین (ع ) بود.(۱۸۰)

گفت و گو با ام حبیبه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

ام حبیبه خادمه زینب (س ) در دوران حضور وى در کوفه ، صداى ام کلثوم را که مى شنود، مى گوید: ((غیر از اهل بیت پیامبر اکرم (ص ) صدقه بر احدى حرام نمى باشد. اینان که هستند؟))
زینب (س ) نگاهى به ام حبیبه مى کند و مى فرماید: ((من الان از سرزمین کربلا مى آیم . این گرد و غبار، گرد و غبار رنج کربلاست .))
اما، گویى ام حبیبه او را نمى شناسد.
زینب (س ) با سوز دل مى فرماید: ((ام حبیبه ! منم ، زینب ، دختر على (ع )، تو در این کوفه کنیز من بودى . چگونه است که مرا اینک نمى شناسى ؟))
ام حبیبه نگران و مضطرب سؤ ال مى کند: ((اگر تو زینب هستى ، او هیچ گاه بدون برادرش حسین جایى نمى رفت ، بگو حسینت کجاست ؟))
دل زینب (س ) آتش مى گیرد و مى فرماید: ((نگاه بر نوک نیزه رو به رویت بنما. آن ، سر بریده حسین مى باشد!))(۱۸۱)

نظاره غسل دادن حضرت رقیه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

هنگامى که زن غساله ، بدن رقیه (س ) را غسل مى داد، ناگاه دست از غسل کشید، و گفت : ((سرپرست این اسیران کیست ؟))
حضرت زینب (س ) فرمود: چه مى خواهى ؟
غساله گفت : این دخترک به چه بیمارى مبتلا بوده که بدنش کبود است ؟
حضرت زینب (س ) در پاسخ فرمود: اى زن ! او بیمار نبود؛ و این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه هاى دشمنان است .(۱۸۲)
و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش ‍ را بر سرش زد و گریست . گفتند: چرا بر سر مى زنى ؟ گفت : مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمتهایى از بدن این دخترک سیاه شده است ؟ گفتند: این سیاهى ها اثر تازیانه هاى دشمنان است .(۱۸۳)

به خواب دیدن حضرت زهرا(س )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

طراز المذاهب از بحر المصائب نقل مى کند: روزى حضرت علیا مخدره زینب (س ) نزد حضرت سجاد (ع ) آمد. حضرت چون چشمش به آن مخدره افتاد، فرمود: اى عمه ، دیشب در عالم رؤ یا چه دیدى و از مادرت فاطمه چه شنیدى ؟ آن مخدره عرض کرد: تو از تمامى علوم آگاهى . آن حضرت فرمود: چنین است ، و مقام ولایت همین است ؛ اما من مى خواهم از زبان تو بشنوم و بر مصیبت پدرم بنالم .
عرض کرد: اى فروغ دیده بازماندگان ، چون چشمم قدرى آشنا به خواب شد، مادرم زهرا را با جامه سیاه و موى پریشان دیدم که روى و موى خود را با خون برادرم رنگین ساخته است . چون این حال را بدیدم ، خویشتن را بر پاى مبارکش بیفکندم و صدا به گریه و زارى بلند کردم و سر آن حال پر ملال را از وى پرسیدم . فرمود: دخترم ، زینب ! من اگر چه در ظاهر با شما نبودم لیکن در باطن با شما بودم و از شما جدا نبودم . مگر به خاطر ندارى عصر روز تاسوعا، که برادرت را از خواب برانگیختى ، برادرت بعد از مکالمات بسیار گفت : جد و پدر و مادر و برادرم آمده بودند چون بر مى گشتند مادرم وعده وصول از من بگرفت ؟! اى زینب ، مگر فراموش کردى شب عاشورا را که ناله واحسیناه ! واحسیناه ! از من بلند شد و تو با ام کلثوم مى گفتى که صداى مادرم را مى شنوم ؟ آرى ، من در آن شب ، با هزار رنج و تعب ، در اطراف خیمه ها مى گردیدم و ناله و فریاد مى زدم و از این روى بود که برادرت حسین به تو گفت : اى خواهر، مگر صداى مادرم را نمى شنوى ؟ اى زینب ! مگر در وداع بازپسین فرزندم حسین ، و روان شدن او سوى میدان ، من همى خاک مصیبت بر سر نمى کردم ؟ اى زینب ، چه گویم از آن هنگام که شمر خنجر بر حنجر فرزندم حسین را بر نوک سنان بر آوردند. اى زینب ، اى دخترجان من ! چه گویم از آن وقت که لشکر از قتلگاه به سوى خیمه گاه روى نهادند و شعله نار به گنبد دوار بر آوردند. اى دختر محنت رسیده ، من همانا در نظاره بودم که مردم کوفه با آن آشوب و همهمه و و لوله خیمه ها را غارت کردند و آتش در آنها زدند و جامه هاى شما را به یغما بردند و عابد بیمار را از بستر به زمین افکندند و آهنگ قتلش نمودند و تو، نالان و گریان ، ایشان را از این کار باز مى داشتى ، و هیز هنگامى که شما را از قتلگاه عبور مى دادند تمامى آن احوال را مى دیدم و آن چهار خطاب تو به جد و پدر و مادر و برادرت را استماع مى نمودم و اشک حسرت از دیده مى باریدم و آه جانسوز از دل پردردم بر مى کشیدم . دخترجان من ، این خون حسین است که بر گیسوان من است ، و من در همه جا با شما همراه بودم ، خصوصا هنگام ورود به شام و مجلس یزید خون آشام و رفتار و گفتار آن نابکار بدفرجام .
علیا مخدره (س ) مى فرماید، عرض کردم : اى مادر، از چه روى این خون را از موى و روى خویش پاک نمى فرمایى ؟ فرمود: اى روشنى دیده ، باید با این موى پر خون در حضرت قادر بیچون به شکایت برم و داد خود را از ستمکاران و کشندگان فرزندم بازجویم ، و عزاداران و گنه کاران امت پدرم را شفاعت بنمایم . و تو را وصیت مى کنم که سلام مرا به فرزند بیمارم ، سید سجاد، برسانى و بگویى به شیعیان ما اعلام کند که در عزادارى و زیارت فرزندم حسین کوتاهى نکنند و آن را سهل نشمارند که موجب ندامت آنها در قیامت خواهد بود.(۱۸۴)

وفات حضرت زینب کبرى
لحظات آخر عمر زینب (س )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

ماجراى کربلا پایان پذیرفته ، ولى غمهاى زینب فراموش شدنى نیست . هر لحظه او کربلا و عاشورا و اسارت و درد رنج است . هر لحظه ، مدینه یادآور حدیث کساء اهل بیت و دوران هجرت زینب و حسین ، از سخت ترین دوران عمر اوست .
در مدینه قحطى سختى رخ داده است . عبدالله بن جعفر که بحر جود و کرم است و عادت بر بذل و عطا دارد، به دلیل اینکه دستش ‍ از سرمایه دنیا تهیه گشته راهى شام مى گردد و به کار زراعت مشغول مى شود؛ ولى زینب ، هر روز او گریه و داغ دل است . مدتى مى گذرد که زینب گرفتار تب وصل خانواده اش مى گردد و هر لحظه مریضى او شدت پیدا مى کند، تا اینکه نیمه ظهر به همسر خویش عبدالله مى گوید: ((بستر مرا در حیاط به زیر آفتاب قرار بده .))
عبدالله مى فرماید: ((او را در حیاط جاى دادم که متوجه شدم چیزى را روى سینه خویش نهاده و مدام زیر لب حرفى مى زند. به او نزدیک شدم دیدم پیراهنى را که یادگار از کربلاست ؛ یعنى پیراهن حسین را، که خونین و پاره پاره است ، بر روى سینه نهاده و مدام مى گوید: ((حسین ، حسین ، حسین !…))
لحظاتى بعد او وارد بر حریم اهل بیت النبوه گشت و کارنامه عمرش به به خیر و سعادت ختم گردید.(۱۸۵)

وفاوت علیا مخدره زینب (س )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در بحر المصائب گوید: حضرت زینب (س ) بعد از واقعه کربلا و رنج و شام و محنت ایام ، چندان بگریست که قدش خمیده و گیسوانش سفید گردید؛ دائم الحزن بزیست تا رخت به دیگر سراى کشید.
نیز گوید: علیا مخدره ام کلثوم ، بعد از چهار ماه از ورود اهل بیت به مدینه طیبه ، از این سراى پرملال به رحمت خداوند لایزال پیوست . وقتى هشتاد روز از وفات ام کلثوم بگذشت ، شبى علیا مخدره زینب مادرش را در خواب دید و چون بیدار شد بسیار بگریست و بر سر و صورت خویش بزد تا از هوش برفت . زمانى که آمدند و آن مخدره را حرکت دادند، دیدند روح مقدس او به شاخسار جنان پرواز کرده است .
در این وقت آل رسول و ذریه بتول ، در ماتم آن مخدره به زارى در آمدند چندان که گویى اندوه عاشورا و آشوب قیامت بر پا شد. و این واقعه جانگداز، در دهم رمضان یا چهاردهم رجب بنابر قول عبیدلى نسابه ، متوفى در سنه ۲۷۷ در کتاب زینبیات )) از سال ۶۲ هجرى روى داد.
وفات این مخدره در سنه ۶۲ مورد اتفاق همگان است ، ولى در تاریخ روز وفات وى بین مورخان اختلاف وجود دارد، و گذشته بر دو قولى که ذکر شد، بعضى نیز وفات او را در شب یکشنبه پنجم ماه رجب دانسته اند.(۱۸۶)

محل دفن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

راجع به محل دفن حضرت زینب (س ) سه نظر وجود دارد:
۱- مدینه منوره ، کنار قبور خاندان اهل بیت عصمت و طهارت یعنى بقیع ؛
۲- قاهر مصر؛
۳- مقام معروف و مشهور در قریه ((راویه )) واقع در منطقه غوطه دمشق .
قول اول : ظاهرا هیچ مدرکى به جز حدس و تخمین ندارد، و مبتنى بر این نظریه احتمالى است که چون حضرت زینب (س ) پس از حادثه کربلا به مدینه مراجعت کرده است . چنانچه رویداد تازه اى پیش نیامده باشد، به طور طبیعى در مدینه از دنیا رحلت کرده و نیز به طور طبیعى در بقیع آرامگاه خاندان پیغمبر (ص ) دفن شده است !
در مورد قول دوم نیز، که مصر باشد، مدرک درستى در دست نیست .
با تضعیف اقوال فوق ، اعتبار قول سوم ثابت مى شود که قبر حضرت زینب (س ) را در قریه راویه از منطقه غوطه شام ، واقع در هفت کیلومترى جنوب شرقى دمشق ، مى داند. در آن جا بارگاه و مرقد بسیار باشکوهى به نام حضرت زینب (س ) دختر امیرالمؤ منین (ع ) وجود دارد که همواره مزار دوستان اهل بیت و شیعیان و حتى غیر شیعیان بوده است . آنچه از تاریخ به دست مى آید، قدمت بسیار بناى این مزار است که حتى در قرن دوم نیز موجود بوده است ،
زیرا بانوى بزرگوار: سیده نفیسه ، همسر اسحاق مؤ تمن فرزند امام جعفر صادق (ع ) به زیارت این مرقد مطهر آمده است .(۱۸۷)

گریه امام زمان (ع ) در وفات زینب (س )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

مرحوم آیت الله سید نورالدین جزایرى (متوفى ۱۳۴۸ ه‍ ق ) در کتاب ((الخصائص الزینبیه )) آورده است که عالم دانشمند و محدث خبیر شیخ محمد باقر قاینى ، صاحب کتاب کبریت الاحمر در کتاب کشکول خود به نام ((سفینه القماش )) مى نویسد:
در عصرى که در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوى اشتغال داشتم در آنجا سیدى زاهد و پرهیز کار بود که سواد نداشت ، روزى در حرم حضرت على (ع ) به زیارت مرقد حضرت مشغول بود، دید یکى از زایران ترک زبان ، گوشه اى از حرم نشست و مشغول تلاوت قران شد، این سید جلیل احساساتى شد و به خود گفت : ((آیا سزاوار است که ترک و دیلم قران ، کتاب جدت را بخوانند و تو بى سواد باشى و از خواند آیات قرآن محروم بمانى ؟!)) او از روى غیرت و همت قسمتى زا اوقاتش را در سقایى (آبرسانى ) صرف کرد تا مخارج زندگى اش را تاءمین کند، و قسمت دیگر را به تحصیل علوم پرداخت و کم کم ترقى کرد تا به حدى که در درس ‍ خارج آیت الله العظمى میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ، متوفى ۱۳۱۲ ه‍ ق ) شرکت مى کرد و به درجه اى رسید که احتمال مى دادند به حد اجتهاد رسیده است . این سید جلیل و پارسا براى من چنین نقل کرد:
در عالم خواب امام زمان حضرت ولى عصر (عج ) را دیدم ، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام کردم ، سپس ‍ عرض کردم : ((چرا این گونه ناراحت و گریان هستى ؟)) فرمود: ((امروز روز وفات عمه ام حضرت زینب (س ) است . از آن روزى که عمه ام زینب (س ) وفات کرده ، تاکنون ، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مى کنند، آن چنان مى گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم ، آنها خطبه حضرت زینب (س ) را که در بازار کوفه خواند، مى خوانند و مى گریند، من هم اکنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام .))(۱۸۸)

امام زمان (ع ) روضه وداع مى خواند!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

جناب آقاى کافى به نقل از مقدس اردبیلى مى فرمود:
((با طلاب پیاده به کربلا مى رفتیم . در بین راه یک آقاى طلبه اى بود که گاهى براى ما روضه مى خواند و امام حسین (ع ) یک نمکى در حنجره اش گذاشته بود. آمدم کربلا. زیارت اربعین بود. از بس ‍ که دیدم زایر آمده و شلوغ است ، گفتم : داخل حرم نروم و مزاحم زایران نشوم . طلبه ها را دور خود جمع کردم و گوشه صحن آماده خواندن زیارت شدیم ، یک وقت گفتم : آن طلبه اى که در راه براى ما روضه یم خواند کجاست ؟ گفتند: نمى دانیم بین این جمعیت کجا رفت . ناگهان دیدم که یک مرد عربى مردم را کنار مى زند و به طرف من مى آید. صدا زد: ملا محمد مقدس اردبیلى ! مى خواهى چه بکنى ؟ گفتم : مى خواهم زیارت اربعین بخوانم . فرمود: بلندتر بخوان تا من هم گوش کنم زیارت را بلندتر خواندم ، یکى دو جا توجه ام را به نکاتى ادبى دادم . وقتى زیارت تمام شد، به طلبه ها گفتم : آن طلبه پیدا نشد؟ گفتند نمى دانیم کجا رفته است . یک وقت آن مرد عرب به من فرمود: مقدس اردبیلى ! چه مى خواهى ؟ گفتم : یکى از طلبه ها در راه براى ما گاهى روضه مى خواند، نمى دانم کجا رفته ؟ خواستم بیاید و براى ما روضه بخواند. آن عرب به من فرمود: مقدس اردبیلى ! مى خواهى من برایت روضه بخوانم ؟ گفتم : آرى ، آیا به روضه خواندن واردى ؟ فرمود: آرى . ناگاه آن شخص رویش ‍ را به طرف ضریح امام حسین (ع ) کرد و از همان طرز نگاه کردن ، ما را منقلب کرد، یک وقت صدا زد: ابا عبدالله ! نه من و نه این مقدس اردبیلى و نه این طلبه ها هیچ کدام یادمان نمى رود، آن ساعتى را که مى خواستى از خواهرت زینب (س ) جدا شوى ! ناگاه دیدم کسى نیست ، و فهمیدم آن عرب ، مهدى زهرا (س ) بوده است .

عنایت به مجلس سوگوارى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

استاد ما، عالم عامل ، حضرت آیت الله عبدالکریم حق شناس ‍ فرمود:
((در دوران طلبگى حجره اى کنار کتابخانه مسجد جامع در طبقه دوم داشتم . ایام محرم بود، در مسجد عزادارى امام حسین (ع ) بر پا بود و من در حجره خود مشغول مطالعه بودم . هنگام مطالعه خوابم برد و پس از مدت کوتاهى بیدار شدم و برخاستم وضو گرفتم ، و به حجره بازگشتم . دفعه سوم در حال خواب و بیدارى بودم که دیدم در بسته حجره ام باز شد و چند خانم مجلله وارد شدند. به من الهام شد که یکى از آنها حضرت زینب (س ) بود.
فرمود: چرا در مراسم عزادارى شکرت نمى کنى ؟
عرض کردم : مطالعه مى کنم ، بعد مى روم .
فرمود: نه ! در ایام محرم (یا روز عاشورا) درس تعطیل است ، باید بروى مجلس شرکت کنى .

امام زمان (ع ) کنار قبر عمه اش در شام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در مقدمه کتاب ((خصایص الزینبیه )) داستانى آمده است که نشان مى دهد قبر زینب (س ) در شام است و آن اینکه :
مرحوم حاج محمد رضا سقازاده ، که یکى از وعاظ توانمند بود، نقل مى کند: روزى به محضر یکى از علماى بزرگ و مجتهد مقدس ‍ و مهذب ، حاج ملاعلى همدانى مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب جویا شدم ، او در جوابم فرمود:
((روزى مرحوم حضرت آیت الله الغظمى آقا ضیاء عراقى (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصى شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت حضرت امام رضا (ع ) عازم ایران مى گردد. او در طول راه پول خود را گم مى کند. حیران و سرگردان مى ماند و براى رفع مشکل متوسل به حضرت بقیه الله امام زمان (عج ) مى گردد. در همان حال سید نورانى را مى بیند که به او مبلغى مرحمت کرده و مى گوید: این مبلغ تو را به ((سامره )) مى رساند.
چون به آن شهر رسیدى ، پیش وکیل ما ((حاج میزا حسن شیرازى )) مى روى و به او مى گویى : سید مهدى مى گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالى ات را برطرف سازد. اگر او نشانه خواست ، به او بگو: امسال در فصل تابستان ، شما با حاج ملاعلى کنى طهرانى ، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود. شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردى ! و حاج ملاعلى کنى نیز آن آشغال ها را بیرون مى ریخت … و من در کنار شما بودم !!)).
شیعه قطیفى مى گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازى شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم . بى اختیار در حالى که اشک شوق مى ریخت ، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغى را برایم مرحمت کرد.
چون به تهران آمدم ، خدمت حاج آقاى کنى رسیدم و آن جریان را براى او نیز تعریف نمودم . او تصدیق کرد، ولى بسیار متاءثر گشت که اى کاش این نمایندگى و افتخار نصیب او مى شد.(۱۸۹)

کرامات حضرت زینب (س )
شفاى یکى از بزرگان دین

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

فیض الاسلام مى فرماید:
بیش از دوازده سال پیش به درد شکم گرفتار شدم و معالجه اطباء سودى نبخشید. براى استشفاء به اتفاق و همراهى اهل بیت و خانواده به کربلاى معلى مشرف شدیم . در آن جا هم سخت مبتلا گشتم . روزى دوستى از زایرین در نجف اشرف ، من و گروهى را به منزلش دعوت نموده ، با اینکه رنجور بودم ، رفتم . در بین گفت و گوهاى گوناگون ، یکى از علماء (ره ) که در آن مجلس حضور داشت ، فرمود:
((پدرم مى گفت : هر گاه حاجت و خواسته اس دارى ، خداى تعالى را سه بار به نام علیا حضرت زینب کبرى (س ) بخوان ، بى شک و دودلى ، خداى عزوجل خواسته است را روا مى سازد. از این رو من چنین کرده ، شفا و بهبودى بیمارى خود را از خداى تعالى خواستم ، و علاوه بر آن نذر نموده و با پروردگارم عهد و پسمان بستم که اگر از این بیمارى بهبودى یافت ، کتاب در احوال سیده معظمه (س ) بنویسم تا همگان از آن بهره مند گردند.
حمد سپاس خداى جل و شاءنه را که پس از زمان کوتاهى شفا یافتم . اما از بسیارى اشغال و کارها و نوشتن و چاپ و نشر کتاب و ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن عظیم به نذر خویش وفا ننمودم ، تا اینکه چند روز پیش یکى از دخترانم مرا آگاه ساخت که به نذرم وفا ننموده ، من هم از خداى عز اسمه توفیق و کمک خواسته ، به نوشتن آن شروع نمودم و آن را کتاب ترجمه خاتون دوسرا سیدتنا المعصومه ، زینب الکبرى – ارواحنا لتراب اقدامهاالفداه – نامیدم .(۱۹۰)

نابودى سرمایه افراد سنگدل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

هنگامى که اسیران آل محمد (ص ) را از سوى کوفه به شام مى بردند، در مسیر راه به کوه جوشن (نزدیک شهر حلب ) رسیدند، بچه یکى از بانوان حرم که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، بر اثر سختى راه و تشنگى اش سقط شد، که هم اکنون در آن جا زیارتگاهى به نام ((مشهد السقط)) موجود است که یادآور همان صحنه دلخراش مى باشد.
روایت شده است که حضرت زینب (س ) دید در نزدیک آن کوه ، معدن مس قرار دارد و عده اى در آن جا مشغول کار هستند، براى گرفتن آب و غذا نزد آنها رفت ، آنها که از دشمنان بودند، با کمال سنگدلى از دادن آب و غذا امتناع نمودند، بلکه به ناسزاگویى به اهل بیت (ع ) پرداختند.
دل حضرت زینب (س ) بسیار سوخت ، در مورد آنها نفرین کرد، همین نفرین باعث شد که آن معدن به کلى نابود گردید و سرمایه آنها که سالها، ثروت کلانى از آن معدن به دست آورده بودند، بر باد رفت .
و در روایت دیگر، نظیر این مطلب به کوهى به نام کوه حران ، نسبت داده شده که کارگران مس در آن جا حتى از آب دادن به اهل بیت (ع ) خوددارى کردند و با برخوردى بى رحمانه اهل بیت (ع ) را از خود راندند، بر اثر نفرین زینب (س ) صاعقه اى بر آنها فرود آمد، و تمامى آن سنگدلان تیره بخت را سوزانید و نابود ساخت .(۱۹۱)

نابودى زن بى رحم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در مسیر راه کوفه و شام ، اسیران آل محمد (ص ) به منزلگاهى رسیدند که نام آن ((قصر عجوز)) بود، منظور از عجوزه زنى به نام ((ام الحجام )) بود، این زن که سرشتى ناپاک داشت و از دشمنان کوردل بود، گستاخى و بى شرمى را به جایى رسانید که کنار سر مقدس امام حسین (ع ) آمد و بر سنگى چهره سرى را کشید و آن را خراشید به طورى که از آن سر مقدس خون ریخت .
زینب (س ) با دیدن این صحنه دلخراش پرسید: این زن چه نام دارد؟
گفتند: نام او ((ام الحجام )) است .
حضرت زینب (س ) با آه و ناله جانسوز آن زن پلید چنین نفرین کرد:
((اللهم خرب علیها قصرها، واحرقها بنار الدنیا قبل نار الاخره ))؛ خدایا، خانه این زن را ویران فرما، و او را با آتش دنیا قبل از آتش ‍ آخرت ، بسوزان .))
روایت کننده مى گوید: سوگند به خدا هنوز دعاى زینب (س ) به آخر نرسیده بود که دیدم قصر ویران شده ، و آتشى در آن قصر ویران شده روى آورد و همه آنچه را در آنجا بود با آن زن سوزانید و به خاکستر تبدیل کرد و سپس باد تندى وزید و همه آن خاکسترها را پراکنده ساخت و دیگر نشانه و اثرى از آن قصر باقى نماند.(۱۹۲)

***

زندگینامه مختصر حضرت زینب کبری سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.

نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقه الصغرى، عصمه الصغرى، ولیه اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکه الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و … پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها می باشد.

در آن زمان که صدیقه کبری (علیها السلام) به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند. هنگامی که وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) متولد گشت، صدیقه طاهره (علیها السلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.

هنگامی که  سه روز گذشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مراجعت نمود و و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیها سلام ) وارد گشتند.

امام علی (علیه السلام) خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لکن امر ایشان با پروردگار عالم است و من منتظر وحی میباشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را ” زینب ” بگذار، چرا که  این را در لوح محفوظ نوشته ایم.

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود:  به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم  که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری (علیها سلام) شبیه است.

هوش و ذکاوت:

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین می نویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و می گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

فصاحت و بلاغت:

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند می کنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند می فرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلکه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: ۱۶۹

و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدادگر  و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانشهای دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): ” دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده ” بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان, حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پرمهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت.

پس از واقعه خونبار کربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در کاروان اسرای کربلا در برابر حکام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در کاخ برخی حکمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاکید برحقانیت طریق آل محمد بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه درباره بنی هاشم خط بطلان کشیدند.

صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب کبری(س) است. همو که در بزرگواری و کرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشته اند.

او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است.
زینب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متعلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد.

ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توأم با آن مظلومیت و ستم های جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیده اند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار می نویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیده اى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

شهادت آن حضرت:

حضرت زینب سلام ا… علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در ۱۵ رجب سال ۶۳ هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

مزار ملکوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مى باشد.

***

زینت پدر (بررسى شخصیت و مقام حضرت زینب (علیهاالسلام))

گاهى در تاریخ، انسان هاى بزرگى مى درخشند که مدال افتخار مى گیرند و بر بلنداى شکوه انسانیت مى ایستند و همواره الگوى نسل هاى بشرى هستند. بدون شک از این نمونه ها حضرت زینب (علیهاالسلام) دختر امیر مؤمنان على (علیه السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) مى باشد. همان شخصیت بزرگى که تاکنون ده ها کتاب و صدها مقاله درباره، او نگارش یافته است. دانشمندان و تاریخ نگاران شیعه و سنّى، هر کدام از دیدگاه خویش، به زندگانى و قهرمانى این بانوى سترگ نگریسته و آن را مورد تحلیل و تجلیل قرار داده اند. نوشتار حاضر به مناسبت ولادت این بانوى قهرمان به گوشه هایى از زندگانى شکوهمند وى پرداخته است. بدان امید که راه، روش و معنویت حضرت زینب (علیهاالسلام) همواره بدرقه زندگى مان باشد.
شخصیت حضرت زینب (علیهاالسلام)روان شناسان مى گویند: عوامل وراثت، تربیت، و محیط، در تکوّن و ساختار پایه هاى شخصیت آدمى نقش بنیادى، دارند. درباره زینب (علیهاالسلام) سه اصل اساسىِ فوق جایگاه ویژه اى داشت:
الف: وراثتاو از سرچشمه نبوّت و ولایت، نشأت گرفت. جدش خاتم پیامبران (صلى الله علیه و آله) است که زینب از خمیره ذات او آفریده شده است. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «وُلْدُ فاطِمَهَ فَانَا وَ لِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، و هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِى…»؛ «فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امّ کلثوم) که من ولى و سرپرست نَسَبى آن ها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شده اند…»

بنابراین زینب (علیهاالسلام) ژِن رسول خدا را در خود دارد و او وارث خاتم پیامبران مى باشد و شخصیت او از خمیر مایه وجود رسول اللّه ریشه گرفته است.

مادر این بانو دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله) و بهترین زنان عالم است و پدرش مولاى متقیان (علیه السلام) وصى رسول خدا مى باشد، از این رو شخصیت نازنین زینب (علیهاالسلام) آمیزه اى از حالات ملکوتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و على و فاطمه (علیهماالسلام) است، و این بانو مراتب کمال خویش را از این سه شخصیت بزرگ به ارث گرفته است.
ب: تربیت

زینب از آغاز ولادت تا حدود شش سالگى در دامان پُر مهر پیامبر و على تربیت یافت. او از سینه زهرا (علیهاالسلام) شیر نوشید و در پرتو وجود على (علیه السلام) و نظارت دقیق وى رشد نمود.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَدا نَحْلاً، اَفضَلُ مِن اَدَبٍ حَسَنٍ»؛ «هدیه اى از سوى پدر به فرزند، بهتر از حُسن ادب وتربیت نیک نمى باشد.»

تربیت زینب، توسط پیامبر و على، و مادرى چون زهرا و برادرانى همانند حسن و حسین (علیهم السلام) سبب شد که این شخصیت والامقام به عنوان سوّمین بانوى جهان اسلام بعد از حضرت خدیجه و فاطمه (علیهماالسلام) به شمار آید.
ج: محیط

یکى دیگر از پایه هاى مهم ساختمان شخصیت آدمى محیط است. زینب (علیهاالسلام) در محیطى که کانون فضایل، صفا و صمیمیت بود، رشد و نمو یافت. محیط زندگى زینب، در شهر مدینه، خانه على، فاطمه، حسن و حسین بود؛ همان خانه اى که کعبه آمال و محبوب دل هاى مؤمنان بوده و هست. چنین محیط نورانى و خانه با برکت، ارزش هاى والاى دینى و انسانى را در وجود پر برکت زینب بارور و شکوفا ساخت.
د: شخصیت حضرت زینب (علیهاالسلام)

از این عوامل مهم تر شخصیت ذى جود خود ایشان است که در دنباله مقاله بدان پرداخته مى شود.
حضرت زینب (علیهاالسلام) در کودکى

از دوران کودکى، نبوغ بى نظیر و درک فوق العاده در وجود بانوى قهرمان کربلا به ویژه در مسائل اعتقادى مشاهده مى شد، یک بار پدرش امیر المؤمنین (علیه السلام) وى را روى زانوى خویش نشانید و به او فرمود: بگو «احد» یعنى یکى، زینب (علیه السلام) گفت: احد، سپس على (علیه السلام) فرمود: بگو: «اثنین» یعنى دو تا، زینب ساکت شد، مولاى متقیان فرمود: سخن بگو، زینب گفت: زبانى که به گفتن «یک» گردش نموده چگونه «دو تا» بگوید، امام (علیه السلام) از پاسخ عمیق زینب مسرور شد، و او را به نشانه محبت و تجلیل به سینه چسبانید و بوسید.

بار دیگر زینب خردسال از پدر پرسید: پدر جان! آیا ما فرزندانت را دوست دارى؟ على (علیه السلام) فرمود: آرى «اَولادُنا اَکبادُنا»؛ «فرزندان ما، پاره هاى جگر ما هستند.»

زینب عرض کرد: اى پدر! «حُبّان لا یَجتَمِعَانِ فِى قَلبِ المُؤمن»؛ «دو محبت در دل مؤمن یکجا جمع نمى شود.»

«وَ اِنْ کانَ لابُدَّ، فَالشَّفَقَهُ لَنُا وَ الحُبُّ للّه خالِصَا، فَازْ دَادَ عَلِىٌ حُبُّا»؛ «و اگر به این محبت چاره نیست، باید به ما دلسوزى داشته باشى و محبت مخصوص خداوند باشد. به خاطر تیزفهمى و درک عالى زینب (علیهاالسلام) امیر مؤمنان، محبت خود را نسبت به دخترش بیشتر کرد.»

زینب (علیهاالسلام) با این سخن به توحید خالص، اشاره کرد که همانا دلبستگى و دوستى حقیقى براى خداست، ولى دوستى فرزندان، به معنى مهربانى و دوستى ظاهرى است.

آرى زینب (علیهاالسلام)، که در پرتو تعلیمات پیامبر (صلى الله علیه و آله) و على (علیه السلام) و در آغوش زهرا (علیهاالسلام) و در کنار حسن و حسین (علیهم السلام) تربیت و رشد یافته، چرا این گونه نباشد؟!
فضایل و مناقب عقیله بنى هاشم (علیهاالسلام)

زینب کبرى (علیهاالسلام) داراى فضایل و مناقب فراوان بود. همان گونه که اشاره رفت، این بانوى باعظمت را عالمه غیر معلّمه، عقیله بنى هاشم، معصومه صغرى، امینه الله، نائبه الزهراء، نائبه الحسین، عقیله النساء، شریکه الشهداء، بلیغه، فصیحه، عابده آل على، فاضله، شریکه الحسین… لقب داده اند، که توضیح هر کدام فرصتى دیگرى را مى طلبد.

زینب بانوى بلند قامت، نیکو چهره و عالى مقام بود. در وقار و شخصیت مانند جده اش خدیجه (علیهاالسلام) در حیا و عفّت همچون مادرش فاطمه (علیه السلام)، در رسایى و شیوایى بیان، مانند پدرش على (علیه السلام)، در حلم و بردبارى چون امام حسن (علیه السلام) و در شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش حسین بود. در ذیل گوشه هایى از فضیلت هاى زینب را بر مى شماریم:
۱٫ علم و دانش

سخنان و خطبه هاى عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کربلا، بازار کوفه، مجلس عبیداللّه زیاد، در بین راه کوفه و شام، و همچنین در دربار «یزید»، از سوى زینب هر کدام شاهدى بر عظمت دانش این بانو است. ابن عباس، گفتار پر ارج فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را درباره فدک، از زینب نقل کرده و مى گوید: «عقیله ما زینب دختر على چنین گفت…» افزون بر آن درس تفسیر قرآن از سوى زینب، براى زن هاى کوفه در زمان حکومت پدرش على (علیه السلام) بیانگر دانش اوست.

زینب مقام بیان روایت و حدیث را دارا بوده است، چنان که محمد بن عمرو، عطاء بن سایب، فاطمه بنت حسین و دیگران، از زینب نقل حدیث کرده اند. عقیله بنى هاشم حتى آگاهى به حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود، همان گونه که بعضى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله) مانند سلمان، ابوذر و برخى از یاران على (علیه السلام) مانند میثم تمار، رشید هجرى، به این گونه اسرار آگاه بودند. زینب داناى اسرار بوده و خطبه او در مجلس یزید و پیشگویى هایش شاهد این مدّعاست. زینب دانش سرشار داشت، طبیعى است کسى که از محضر پیامبر (شهر علم) و على (علیه السلام) (دروازه علم) کسب دانش نموده باشد، بایستى دریاى علم باشد.
۲٫ پرستش و عبادت

عبادت از رفیع ترین مقام آدمى است. ائمه (علیهم السلام) هر کدام مرتبه اعلاى این مقام را دارا بودند و با خداى خویش انس و الفت ویژه داشتند. دخت والا گهر على، نهایت عبادت و تعظیم را در برابر پروردگار داشته است. زینب از نیایش و نمازهاى پیامبر با خبر بود، چنان که خداوند به او وحى کرده بود: «اى پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که، بر اثر عبادت خود را به مشقّت اندازى!»

زینب نمازهاى مادرش زهرا و پدرش على را شاهد بود، او نیایش هاى امام مجتبى (علیه السلام) را در دل شب ها و روزها دیده بود، عبادت و مناجات هاى حسین (علیه السلام) را به ویژه در شب و صبح عاشورا به تماشا نشسته بود و هر یک براى او درس و الگوى عبادت و مناجات بود.

حضرت زینب کبرى (علیهاالسلام) شب ها به عبادت مى پرداخت، و در دوران زندگى هیچ گاه تهجّد را ترک نکرد و آن چنان اشتغال به عبادت ورزید که ملقّب به «عابده آل على» شد. شب زنده دارى زینب، حتى در شب دهم و یازدهم عاشورا، با آن همه اندوه و مصیبت ها ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) مى گوید: «در شب عاشورا، عمه ام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشک هاى او سرازیر مى شد».

امام زین العابدین (علیه السلام) هم سفر زینب در کوفه و شام، مى فرماید:

«اِنَّ عَمَّتى زینب (علیهاالسلام) کانَت تؤدّى صلاتها، من قیام الفرایض و النوافل عند مسیرنا من الکوفه الى شام و فى بعض المنازل کانت تصلى من جلوسٍ لشده الجوع و الضعف… لانّها کانت تقسّم ما یصیبها من الطعام على الاطفال…»؛ «عمه ام زینب در طول سفر اسارت از کوفه تا شام، پیوسته نمازهاى واجب و مستحب خود را انجام مى داد و در بعضى از منزل گاه ها مى دیدم که وى بر اثر ضعف و گرسنگى، نماز خود را نشسته مى خواند، چرا که سهمیه غذاى خود را میان کودکان تقسیم مى کرد و دیگر توان ایستادن نداشت.»

ارتباط زینب با خداوند آن گونه بود که حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا، هنگام وداع به خواهرش فرمود: «یا اختى لا تنسینى فى نافله اللیل»؛ «اى خواهر! مرا در نمازهاى شب، فراموش نکن.»
۳٫ حجاب و عفت

از منظر اسلام، یکى از مهم ترین وظایف بانوان، پاسدارى در حفظ حریم حجاب و عفت است. در قرآن مجید در چند آیه به ضرورت حجاب براى زنان تصریح و در چهارده آیه درباره عفّت و پاکدامنى هشدار داده شده است. در احادیث نیز هشدارهاى فراوانى در این زمینه آمده است.

عقیله بنى هاشم، در حجاب و عفت، مانند مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بود و به این مهم بسیار اهمیت مى داد. تا پیش از عاشورا و جریان اسارت، مردى نا محرم زینب را ندیده بود، چنان که در تاریخ آمده است: «هنگامى که زینب مى خواست به مسجد النبى کنار قبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برود على (علیه السلام) دستور مى داد شب برود و به حسن و حسین (علیهماالسلام) مى فرمود همراه خواهرشان باشند. حسن (علیه السلام) جلوتر و حسین (علیه السلام) پشت سر، زینب در وسط حرکت مى کرد، آن ها از سوى مولاى متقیان مأمور بودند که حتّى چراغ روى مرقد منوّر پیامبر را خاموش کنند تا چشم نا محرم به قامت زینب نیفتد.

یحیى مازنى مى گوید: «من در مدینه، مدت زیادى همسایه على (علیه السلام) بودم، سوگند به خداوند، در این مدت، هرگز زینب را ندیدم و صدایش را نشنیدم.» حجاب و عفاف زینب به گونه اى بوده است که علامه مامقانى در این باره مى گوید: «و هى فى الحجاب فَرِیدَهٌ لم یرَ شخصُها اَحَدٌ من الرجال فى زمانِ ابیها و اخویْها الى یوم الطَّفِ»؛ «زینب در حجاب و عفاف یگانه روزگار بوده است؛ کسى از مردان، در زمان پدر او و برادرانش تا روز عاشورا، او را ندیده بود.»
۴٫ صبر و ثبات

از منظر دین، صبر جایگاه بس والایى داشته و قرآن به صبر کنندگان بشارت داده است.

مقام صبر نسبت به ایمان همانند سر براى بدن است. زینب (علیهاالسلام) نمونه و تجسم عالىِ صبر و پایدارى است. مقاومت و شکیبایى در برابر مصایب و مشکلات، به ویژه در نهضت عاشورا، در راه پاسدارى از حریم دین و کرامت انسانیت از خصیصه هاى بارز این بانوى بزرگ مى باشد.

صبر و ثبات شگفت انگیز زینب، همگان را به اعجاب واداشته است؛ زیرا از پنج سالگى براى او مصایب جانکاه یکى پس از دیگرى شروع شد؛ ولى زینب در برابر همه این مصیبت ها، قامت برافراشت و صبر کرد.

روزى زینب شاهد رحلت جدّ بزرگوارش رسول اللّه و تأثیر آن بر مسلمانان به ویژه بر خاندان او بود؛ زمانى دیگر شاهد مظلومیت و شهادتِ بانوى نمونه اسلام، مادرش زهرا (علیهاالسلام) بود؛ وى پس از آن مصیبت شهادت پدر بزرگوارش امیر مؤمنان را تحمّل نمود؛ دختر على (علیه السلام) همچنان شاهد لخته لخته شدن جگر برادرش امام حسن (علیه السلام) در اثر زهر جفا بود، ولى آنچه را که آن مخدّره در کربلا مشاهده کرد، مصایب جانکاه و وصف ناپذیرى است که کوه ها تاب تحمّل آن را نداشت.

زینب در وادى صبر و استقامت، یکه تاز میدان است، به گفته علاّمه مامقانى: «و هى فى الصبر و الثبات وحیده»؛ «زینب در صبر و ثبات بى نظیر و یگانه است.» در بُلنداى مقام صبر و بردبارى آن گوهر عظیم الهى، همین بس که وقتى در برابر پیکر نورانى و خونین برادرش حسین ایستاد، رو به آسمان کرد و گفت: «بار خدایا! این اندک قربانى و کشته شده در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر».

این سخنان از آن بانوى آزاده، در هنگامى که برادر عزیزش حسین (علیه السلام) و دیگر برادران و فرزندان خویش را از دست داده بود، قوّت ایمان، ثبات اعتقاد، گذشتن از خود و فنا شدن وى را در خداوند مى رساند. زینب بر اثر توجه و تربیت خمسه طیبه، آنچنان روح بزرگ یافته بود که شهادت عزیزانش را با صبر و ثبات وصف ناپذیر تحمّل نمود.

نورالدین جزایرى مى گوید: «از جمله القاب زینب (علیهاالسلام) الراضیهِ با القدر و القضا» است، و این مخدّره چنان در برابر شداید و محن ایستادگى کرد که اگر اندکى از بسیار آن، بر اذیال جبال راسیات گذاشته شود آب مى گردد، ولى این مخدره مظلومه، یکه و تنها، غریب و بى کس «کالجبل الراسخ…» در مقابل همه ایستادگى کرد.

درست است که زینب در کربلا گریه ها و ناله ها نیز داشته است، چنانکه وقتى قامت على اکبر بر زمین افتاد، زینب سراسیمه و با اشک دیدگان از خیمه بیرون آمد و فریاد زد: «یا حبیباه، یا ثمره فؤاداه، یا نور عیناه!» و خود را بر روى بدن على اکبر انداخت، حسین (علیه السلام) زینب را از پیکر على جدا نموده به سوى خیمه ها برگرداند. با این که همین بانو در شهادت دو جوان خویش خاموش و ساکت بود، ولى ناله هاى زینب در این گونه موارد، دو جهت داشت:

۱٫ گاهى عظمت مصیبت بیش از حد سنگین بود، از جمله شهادت على اکبر، چرا که وى، مقامى بس ارجمند داشت و شبیه ترین کس به پیامبر (صلى الله علیه و آله) از نظر صورت و سیرت بود. به گفته نور الدین جزایرى: «حضرت على اکبر در واقعه عاشورا، نایب رسول خدا بود، همان طورى که قاسم (علیه السلام) نایب امام حسن (علیه السلام) و حضرت عباس نایب على (علیه السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) نایب زهراى اطهر (علیهاالسلام) بود، و على اکبر از طینت محمدیه بوده است؛ چنان که در زیارتش مى خوانیم: السلام علیک على اول الشهید من نسل خیر سلیل من سلالته…

بنابراین، به شهادت رسیدن على اکبر، و مصیبت از دست دادن آن عزیز، چه اندازه سنگین و کمرشکن بوده است، مصیبتى که دل را آب مى کند و عاطفه را به جوش مى آورد، و نالیدن در چنین مصیبت عظمى، با مقام صبر در تعارض نیست.

۲٫ دیگر این که گریه ها و ناله هاى زینب در کربلا و پس از آن در طول سفر کوفه و شام، در جهت اهداف عالیه و رسالت عظماى او، یعنى ابلاغ و انتشار پیام عاشورا بوده است. زینب از راه هاى گوناگون از جمله با خطبه ها و سخنرانى هاى آتشین و گریه هاى جانسوز خویش از نهضت حسینى پاسدارى نمود.
۵٫ شجاعت و قهرمانى

از ویژگى هاى عظیم بانوى کربلا، شجاعت است. شجاعتى به سان على (علیه السلام)، که در قیام کربلا سخت مورد نیاز بود. اگر ذره اى ترس از حکومت استبدادى یزید در وجود زینب راه مى یافت، پیروزى را ارمغان نداشت.

زینب در این ویژگى یکه تاز میدان بود. خطبه هاى آتشین و افشاگرانه او بر ضد دستگاه امویان و گفتار کوبنده او در فرصت هاى مختلف به دفاع از نهضت حسینى و صلابت بى نظیر او در کوفه و شام، همه و همه بیانگر قهرمانى و شجاعت اوست. «زینب به عنوان شیر زن کربلا و خطیب قهرمان پیام رسان خون شهیدان، در پیشانى اسلام تابید» و جهاد و دفاع او از اسلام و دیانت به ابدیت پیوست.

زینب کبرى شجاعت را از پدر به ارث برده بود. «على (علیه السلام) در نزد دوست و دشمن به شجاعت و شهامت معروف بود».

خوابیدن مولا در بستر پیامبر در شب هجرت، به هلاکت رسیدن «عمرو بن عبدود» در جنگ خندق به دست وى و دلاورى هاى على (علیه السلام) در جنگ هاى گوناگون دوران پیامبر و پس از آن زبان زد دوست و دشمن است. ابن ابى الحدید درباره شجاعت امیر مؤمنان چه زیبا گفته است:

«و امّا الشجاعه فإنّه أنسى الناسّ فیها ذکر من کان قبله، و محا اسمَ من یأتى بعده، و مقاماتُه فى الحرب مشهوره یُضرب بها الامثال إلى یوم القیامه، و هو الشجاع الذى ما فرّ قط، و لا ارتاع من کتیبه و لا بارز أحدا الا قَتَلَهُ، و لا ضرب ضربه قطّ فاحتاجت الأولى إلى ثانیه…»، «و امّا شجاعت على (علیه السلام) به گونه اى است که نام شجاعان تاریخ گذشته را از یادها بُرده، و هم چنین نام دلیر مردان آینده را به فراموشى سپرده، مقام و شجاعت وى تا قیامت ضرب المثل شده است، وى قهرمانى بود که هرگز پُشت به دشمن نکرد، هیچ گاه از انبوه و گُردان دشمن نترسید، با کسى روبه رو نشد، جز آن که وى را بر زمین کوبید، على (علیه السلام) هرگز بر دشمن ضربتى نزد که نیازمند ضربت دوم باشد…»

زینب نیز، افزون بر دیگر ویژگى ها، شجاعتى شایان از خود به نمایش گذاشت؛ وى بارها جان امام سجاد (علیه السلام) را از مرگ نجات داد، و هرگز به ابن زیاد و یزید پسر معاویه اعتنایى نکرد، در حالى که آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبان ها با شمشیرهاى از نیام بیرون کشیده اطراف ایشان را گرفته بودند. زینب سخنانى ایراد کرد که یزید و اطرافیان وى را رسوا ساخت.
۶٫ فصاحت و بلاغت

بانوى قهرمان کربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامى اش به ارث برده بود. «هنگامى که سخن مى گفت، گویى از زبان پدر ایراد سخن مى کرد». سخنانش در بازار کوفه و مجلس یزید و نیز گفت وگوهاى او با عبداللّه بن زیاد، بى شباهت به خطبه هاى امیر المؤمنین على (علیه السلام) و خطبه فدکیّه مادرش زهرا (علیهاالسلام) نیست. این خطبه ها در حالى ایراد مى شد که زینب داغ هاى فراوانى در سینه داشت؛ گذشته از آنکه تشنه، گرسنه و بى خواب بود، سختى سرپرستى کودکان و راه را نیز به دوش مى کشید.

وقتى زینب در بازار کوفه، آن خطبه فصیح، آتشین و شورانگیز را در میان انبوه جمعیت تماشاچى ایراد فرمود، مردم دست ها را به دندان مى گزیدند و با تعجب به هم نگاه مى کردند. در همان موقع پیرمردى چنان از سخنان زینب بر انگیخته شد، در حالى که مى گریست و محاسنش از اشک چشمش تر شده بود دست به سوى آسمان بلند کرد و گفت: «پدر و مادرم فداى ایشان که سالخوردگان شان بهترین سالخوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آن ها والاتر و برتر از همه نسل هاست».

بدان امید که شخصیت و جایگاه بلند و بى بدیل دختر کبراى على (علیه السلام) الگوى عملى زنان مسلمان قرار بگیرد، ان شاء اللّه.



مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: