گزارش
نشست روشنگری و بصیرتی
نشست
boletنشست روشنگری و بصیرتی
حوزه امام جواد(ع)سرچهان
یادداشت و گفتگو
همیشه پایِ «امام رضا» در میان است!
دل نوشت مسئول سازمان بسیج دانش آموزی استان فارس؛
boletهمیشه پایِ «امام رضا» در میان است!
سالهاست در فضای شهدا هستم و آرزویم شهادت است
مصاحبه با همسر اولین طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور
boletسالهاست در فضای شهدا هستم و آرزویم شهادت است
کد خبر: ۵۸۴۵۸
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۵

همیشه می‌گفت: «این دو سال سربازی از بدترین ایام عمر من بود» علت آن را هم عدم وجود تقوا عنوان می‌کرد.

در زمان سربازی به خاطر سرعت عملش، مسئول آشپزخانه شده بود. خودش تعریف می‌کرد: «ماه رمضان بود، من به آشپزخانه گفتم که برای بچه‌ها سحری درست کنند حدود سیصد نفر ناجی  که فرمانده مان بود، متوجه این قضیه شد و صبح دستور داد همه‌ی سرباز ها به خط شوند او آب آورده بود و سربازها را یکی یکی مجبور می‌کرد تا آب بخورند آن روز همه، روزه هایشان باطل شد و من چنین بی دینی در عمرم ندیده بودم. به خدا گفتم: «خدایا، اگه ما برای تو روزه می‌گیریم این جا چی می‌گه؟ خدایا، خودت سزای اون رو بده.» و خدا هم سزایش را  داد.

همه از اتوبوسها پیاه شدند. از تمام کشورها آمده بودند؛ آلمان، ژاپن، فرانسه، آمریکا و … آنها خبرنگار بودند.

به ایران دعوت شده بودند تا از پیروزیهای رزمندگان اسلام خبر تهیه کنند.

آنها مشغول جابه جایی بودند که خبری همه‌شان را به هیجان آورد.

– آقایان خبرنگاران توجه کنند! امروز، بعد از دیدار از چند جبهه مصاحبه‌ای هم با خلبان، علی اکبر شیرودی خواهید داشت.

همه‌ خبرنگاران می‌دانستند او کیست. نام و آوازه او به گوششان رسیده بود.

وقتی همه می‌خواستند به دیدار خلبان شیرودی بروند، هر کدام از خبرنگارها شروع کردند به نقل آن چیزهایی که از او می دانستند.

یکی می گفت: تا به حال، هلی کوپترش چهل بار مورد هدف قرار گرفته و او از همه آنها جان سالم به در برده است …»

دیگری می‌گفت : تا قبل از جنگ ایران و عراق، رکورد پروازهای عملیاتی در دست خلبانان آمریکایی بود که در جنگ ویتنام شرکت داشتند،

ولی می‌گویند حالا او در دنیارکورد دار است و کسی به اندازه او در پروازهای جنگی شرکت نداشته است…»

دیگری می‌گفت : «‌یک تنه با دو لشکر عراقی که در روزهای اول جنگ وارد کشورمان شده بودند، جنگیده و در یکی از جبهه‌های جنگ، از

یک صبح تا شب، ۴۲ تا تک عراقی را به آتش کشیده …»

خلبان شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی‌اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال می‌کردند.

خبرنگاری که از ژاپن آمده بود پرسید: «‌شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟»

شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: «‌ما برای خاک نمی‌جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطر باشد، … و ما دست در دست

مظلومان این کره خاکی، به جنگ همه نامردها و ظالمین می‌رویم.» این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند.

شیرودی آستینهای پیراهنش را بالا زد.

چند نفر به زبانهای مختلف، از هم پرسیدند: «‌کجا ! خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده.»

خلبان شیرودی همان طور که می‌رفت برگشت و لبخندی زد و بلند گفت:

« نماز !‌دارند اذان می‌گویند…»

منبع:gbasirat.ir

میخوش


نام:
ایمیل:
* نظر: