امروز در صف آسمان میتوان همرزمان فرمانده را دید، گویی به استقبالش آمده اندو فرمانده امروز در صف عشاق است.
امروز حاج هدایت دیگر در حسرت بازماندن از کاروان کربلا نیست و تبسمش را در دل نوشته ها و خاطراتش می توان حس کرد.
شاید آقا سجاد و حاج هدایت در محفل خانوادگی خود نباشند، شاید نبودشان تنهایی خانواده آنها باشد؛ اما بر هیچ یک از آنانی که این شهیدان را می شناسند، پوشیده نیست که نهایت آرزوی آنان حسینی شدن و رفتن به صف شهیدان بود.
نبودنشان، رفتنشان، شهادتشان، غیرت مسلمان است؛ سخت است شیعه ی علی باشی، به دخترعلی، به زینب و فاطمه(س) اهانت شود و تو شب ها آنگاه که مهدی فاطمه در قنوت نماز شبش خون گریه می کند، در آسایش باشی.
خوشا بحال آقا سجاد ها و حاج هدایت ها که در برابر علی(ع) در روز رستاخیز سربلند هستند و برای آنانی که از شیعه بودن جز حرف نمی دانند، مسلمانی را معنا می کنند.
آنان غریبانه در سرزمین آشنای زینب(س) از زمین تا آسمان اوج گرفتند، تا امروز آن کم خردان که بویی از انسانیت به مشامشان نرسیده و طفل 6 ساله را به دار آویخته اند و با اعمال شیطانی خود دگر بار تئاتری به راه انداخته اند که جنایت هیتلر نماها از چشمان جهانیان می گذرد، به مرزهای ایران نرسد و مردمان ایران، دیار غریب فاطمه و مردمانی که سالیان دراز زیر سایه رضا(ع) روزها را سپری کرده اند تماشاگران عینی این تئاتر نباشند. و روزی که به اذن خداوند شمشیر ذوالفقار دوباره آخته شود و ما به سبب وجود آقا سجادها و حاج هدایت ها از ملت های شرمنده مهدی فاطمه(س) نباشیم."