کد خبر: ۹۵۵۱۲
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۴
شهید مدافع حرم از شیعیان افغانستان
این شهید بزرگوار افغانستانی که در هنگام شهادت 17 سال بیشتر نداشت از چندین سال قبل از شهادت محو در عشق به اهل بیت(علیهم السلام) بود و همچون پروانه ای گرد مصباح اهل بیت علیهم السلام می گشت تا بالاخره در دیماه94 جان خود را فدای دفاع از حرم ایشان نمود.

 
 توفیقی نصیب شد و فرصتی دست داد تا از نزدیک با خانواده شهید محمد زمان عطایی آشنا شوم و در جمع صمیمانه این خانواده عزیز افغانستانی که در خانه ای کوچک در محله دهپیاله شیراز زندگی می کنند درسی از  عشق عمیق به اهل بیت(علیهم السلام) را فراگیرم. آن روزی که امام خمینی از فرزندانش در گهواره ها سخن می گفت هیچ کس باورش نمی شد که در آینده جوانانی در کشورمان، انقلاب اسلامی را رقم زنند و بعد از آن در دوران دفاع مقدس فرزندان روح الله در کشور های مختلف از جمله افغانستان به کمک برادران ایرانی خود بیایند و در جبهه حق علیه باطل شرکت کنند.پدر بزرگواراین شهید یعنی «شیخ خداداد» ، که مویی سپید کرده بود از تجاوز شوروی به خاک افغانستان و خباثت طالبان می گفت و همراهی برخی برادران ایرانی در دفاع از افغانستان. او داستانها در دل دارد از فداکاریهای شیعیان افغانستان در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران و حضور جوانان افغانستانی در هشت سال دفاع مقدس ایران.

 شیخ خداداد می گوید حتی بعضی از شهدای افغانستانی جنگ تحمیلی گمنام هستند و کسی آنها را نمی شناسد چون خانواده شان در افغانستان زندگی می کنند. امروز نیز سربازان ابوحامد، همان ها که در سپاه محمد(صلی الله علیه وآله) در زمان مبارزه با طالبان در خط مقدم بودند، تیپ ابوذر که در زمان دفاع مقدس در کنار رزمندگان ایرانی به دفاع از اسلام پرداختند و چندین هزار شهید و جانباز را تقدیم کردند در کنار دیگر برادران دینی خود با  همان حجب و حیا و تواضع و مظلومیت همیشگی شان به مبارزه با دشمن و دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام مشغولند و هر از چند مدتی با تابوت هایشان میهمان شهرها می شوند.

پس از آغاز درگیری و جنگ در سوریه که نتیجه توطئه آمریکا و اسرائیل و هم پیمانانش برای تضعیف جبهه مقاومت بود، جوانان افغانی با نام گردان فاطمیون به سوریه اعزام شدند.

شهید «محمد زمان عطایی» به همراه دیگر همرزمانش، نظام محسنی و جمشید احمدی از دلیرمردان افغانستانی گردان فاطمیون بودند که دی ماه سال 94 پس از مبارزه با تکفیری های داعشی جام شهادت را نوشیدند و در گلزار شهدای شیراز تشیع و خاکسپاری شدند و الحق و الانصاف که مردم شهید پرور شهر شیراز نیز بدرقه جانانه ای از این شهدای گرانقدر کردند و نشان دادند که محبت اهل بیت(ع) مرز نمی شناسد و فراتر از خطوط روی نقشه هاست.

شیخ خداداد که از ناحیه هردوچشم نیز کم بیناست و ننه گلچمن مادر شهید از خوبی های بی پایان طفل معصوم 17 ساله شان می گفتند،اینکه عصای دست پدر و مادر پیر و برادر وخواهرانش بود؛ اینکه عشق به اهل بیت(ع)در وجود محمد زمان هر لحظه شعله می کشید او قبل از شهادتش به زیارت تمام حرم های اهل بیت(ع) که امکانش بود رفت؛ مزار اهل بیت در مشهد و قم و کربلا و نجف و سامرا و کاظمین و شیراز و ...علیهم السلام الله  را زیارت کرد و سپس با بینش و عشقی عمیق خود را به جبهه های سوریه رساند و برای این کار خود را به جای هفده ساله بودن 22 ساله جلوه داد تا بتواند برود و در سوریه با تکفیری ها بجنگد و بالاخره در سفر دوم خود به سوریه در دی ماه 94 شربت شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینه اش نائل آمد.در مدت زمانی که نزد این خانواده بزرگ و دریادل بودم شیخ خداداد و ننه گلچمن بیش از اینکه از مشکلاتشان در زندگی بگویند بصورت مداوم از آرزویشان برای سفر به کربلا می گفتند در اینجا بود که فهمیدم که «محمد زمان» در دامان چه خانواده ای بزرگ شده است در دامان خانواده ای که عشق به اهل بیت(ع) حرف اول و آخر را در آن می زند.ناخودآگاه به یاد حدیثی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افتادم که می فرمایند که شیعیان ما از اضافی خاک ما خلق شده اند.دانستم که عشق به آل الله در طینت شیعیان به ودیعه گذاشته شده است حال چه شیعه ایران باشند،چه عراق یا بحرین،لبنان،یمن و ....شیخ خداداد از این می گفت که شیعیان از مقدسات و نوامیس همه  مسلمانان دفاع می کنند و نام  امام حسین و بی بی زینب (علیهم السلام) از زبانش نمی افتاد .

«ننه گلچمن» مادر شهید با لهجه شیرین افغانستانی اش از خوبی های محمد زمانش می گفت که حالا شهید شده و جز خوبی از او ندیده با بغضی که در لرزش صدایش نمایان بود می گفت: وقتی از زیارت امام رضا(ع) برگشتیم عزم رفتن کرده بود و ما دلمان راضی نمی شد که برود نگران بودیم که نکند برایش اتفاقی بی افتد و شهید بشود.

اما، تازه جوان 17 ساله سنش را بیشتر گفته بود تا بتواند همراه دیگر جوانان غیور گردان فاطمیون به سوریه برود.جوانی که اعتقاد داشت آدمی یک بار می میرد و چه بهتر که در راه خدا و برای دفاع از ناموس مسلمان و شیعه باشد.

خانم محمدی ادامه داد:مرداد 94 بود که از طریق گردان فاطمیون از شهر ورامین تهران به سوریه اعزام شدند، بیست روز اول که مراحل آموزشی بود خبری از ایشون نداشتیم اما بعد تماس می گرفت و از اوضاع و احوال خودش می گفت، دلداری مان میداد که نگران نباشید حال من خوب است.

خواهر شهید نیز از باور خودش و «محمد زمان» می گفت: خدا رحمت کند امام خمینی را، ایشان رهبر شیعیان جهان و ما بود و حالا هم آیت الله خامنه ای رهبر ما هستند و محمد زمان با علاقه و اعتقاد به این مسئله رفت تا حافظ امنیت باشد.

مهربانی، دلسوز بودن،احترام به خانواده و خواهرها ویژگی های محمد زمان بود که خواهرش از آنها یاد می کرد و توجه به نماز اول وقتی که از سفر آخرشان به مشهد در خاطرش مانده بود.

محمد زمان عطایی که 3 ماه بعد از حضورش در سوریه به ایران برگشته بود حال و هوای دیگری داشت که خواهرش آن را احساس کرده بود و به برادر گفته بود که تو شهید میشوی..

خواهر شهید در ادامه صحبت پدر از عمویشان می گفت که در جنگ رژیم بعث علیه ایران حضور داشته و جانباز شده است و باور داشت دوستی و همدلی دیرینه بین مردم ایران و افغاستان را و دردهای مشترکی که باهم تجربه کرده اند.

کل سخن این خانواده و به خصوص پدر و مادر پیر و نورانی شهید «محمدزمان عطایی» در آرزوی سفر به کربلا سوختن بود.ایشان گذرنامه خود را نیز یکساله  تمدید کرده بودند و مشکلات اداری و مالی ای برای حضور در مراسم اربعین امسال دارند که اکنون بزرگترین آرزوی زندگی شان است و امیدواریم که مسئولین کاری کنند تا این ابوشهید و همسرش به آرزویشان برسند و ان شالله م.جبات خشنودی روح شهید محمد زمان عطایی را نیز فراهم کنند.

مصاحبه کننده:سیاوش سرحدی

نام:
ایمیل:
* نظر: