کد خبر: ۸۶۵۶۳
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۳
دوش رفت و نشاید شدن به دوش دریاب همنشینی یار ،بهشت بی یار بیهوده است

بسم الله الرحمن الرحیم

به بهانه قدر

شب گذشته گذشت ، در وصف جمال یار مانده بودیم ،در تشبیه شباهت ها گنگ ، در تقصیر نقصان ناقص ، در جواب سوال مردود ، لیکن زمزمه کردیم! در آرزوی عفو و گذشت ، خواندیم بر آمال خود بخشیده .

این چنین لختی با خدای خویش نجوا کردیم و خاضعانه او را خواندیم به اسماء جلاله اش ،

( یا مغنی البائس الفقیر یا راحم الشیخ الکبیر ، یا رازق الطفل الصغیر ) و خواندیم :

(الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب و ایضا اجرنا من النار یا مجیر )

دی رفت و دیگر نخواهد آمد و شاید نباشیم در آتیه ای که باز کشکول گدایی پیش ارباب بریم

از جلد تن کمی بال گشوه بودیم ، کمی همرنگ به رنگ افلاک ، در وانفسای روزگاران جرعه ای صراط مستقیم ، در بحبوحه گرد و غبار اندکی روشن ، نیازی بس عظیم به درگاه بی نیاز ،

کوتهی شنیدیم خدا ، غیب ، شهادت ، اعجاز ، جوشن ، مجیر ....طریق پاکبازی ، نشانه هایی از بی نشانی ،حیثیتی سرافراز و در کوته کلام صبغه الله 0 (رنگ خدایی ) در معمای خویش مبهم ،

بر آویزه گوش صدای منادی :

چنین و چنان عمر رفتن بیهوده است

شهید گر نتوان شد،بهشت بیهوده است

بهای عمر تو منم من خدا ، بنگر

به بهایی کم از آن فروختن بیهوده است

تنی چند زغبار روی شستن و دیدن

بدون پرو بال به عقبی پریدن بیهوده است

ز نای و نی ، پناه به معشوق ،خلوت کن

به دیدار یار ، در غبار رفتن بیهوده است

محتاج شدن به جود و نعم ،یا فضل و کرم

به یاذالباس و نقم عمر خواندن بیهوده است

دعای جوشن و مجیر و ابوحمزه ثمالی را

بدون تعبد و تفکر گذاشتن بیهوده است

بیا دمی یا معز و یا مذل گویان شو

که در قید و بند دنیا و دوست شدن بیهوده است

بهشت را به بها خواه نه ز روی بهانه

بهشت ،بی بهشت یار رفتن بیهوده است

به یثرب و مکه،جمال رخ یار دیدن

به از بر دوست نشستن و گفتن بیهوده است

شنو ز هاتفان خمار آلوده دهر

جمال یار دیدن و به او نرسیدن بیهوده است

بیا دریاب خماری دی رفته که روز

خماری دوست دیدن و خمار نشدن بیهوده است

دوش رفت و نشاید شدن به دوش

دریاب همنشینی یار ، بهشت بی یار بیهوده است


مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: