دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
berooz
۰۴:۳۲:۲۱
کد خبر: ۸۹۰۲۴
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۰:۱۳
گلدسته‌ها سرود شادی می‌خوانند؛
مشهد - این گوشه جهان، همه جهان من خلاصه می‌شود به پنجره‌های ضریحت، به آغوش پر مهرت، به نگاه آشنایت. اینجا همه جهان من خلاصه می‌شود به نجواهای عاشقانه به‌نوای اَمَّن یُجیب‌ها و سلام‌ها...
اینجا همه جهان من خلاصه می‌شود به صدای گوشواره‌های«شمعدانی‌ها» در گذر«نسیم سحرگاه» از رواق‌ها. اینجا همه جهان من خلاصه می‌شود به زمزمه‌های غریبان آشنا! اینجا همه جهان من خلاصه می‌شود به قدم‌های زائران، به نغمه هَزارها روی کاشی‌ها...! اینجا...باران می‌بارد...هرلحظه! و جوانه می‌زند روی گونه‌ها...امیدها! اینجا همه جهان من... «خلاصه» می‌شود!...تمام می‌شود! و جهان من...با تو«متولد» می‌شود...

مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا
‎که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا

‎سلامم را که پیش از لب گشودن در جواب آمد؟
‎دخیلم را چه کس پیش از گره بستن گشود اینجا؟

‎نمازم را که پیش از بستنِ قامت، امامت کرد؟
‎دعایم را که پیش از عرض حاجت‌ها شنود اینجا؟

‎چو خیل زائران خاکی‌اش در آمد و شدها
‎ملک شانه به شانه در فرود و در صعود اینجا

‎ولایت چشمه‌ای دارد که در این خانه باید دید
‎کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا

‎هدایت کوکبی دارد، از این مشرق شده طالع
‎نبّوت موکبی دارد که می‌آید فرود اینجا

‎تو در بازار دل چشمی مهیّا کن چه می‌دانی
‎به هر آیینه چندین جلوه خواهد رو نمود اینجا؟

‎توهمّت خواه از این سلطان که در حاجتْ روایی‌ها
‎ازل را تا ابدها نیست رنگِ دیر و زود اینجا

‎به درگاهی که تمهیدِ طلب موقوفِ سلطان است
‎که می‌پرسد که هست  آنجا؟ که می‌داند که بود اینجا؟

‎به جوش آورده سیبستانی از عطر شهید خود
‎دل انگورها را خون کند سکر شهود اینجا

‎قراراینجاست یاراینجاست کاراینجاست بار اینجا
‎کرم اینجاست لطف اینجاست فضل اینجاست جود اینجا

‎نیاز اینجاست نذراینجاست عُذراینجاست اِذن اینجا
‎دکان اینجاست دخل اینجاست نقد اینجاست سود اینجا

‎چنان جانهای پاک انبیا صف بسته بر این در
‎که آدم دارد از خاتم تقاضای ورود اینجا

‎مسیح اینجا کلیم اینجا خلیل اینجاست نوح اینجا
‎شعیب اینجاست شیث اینجاست لوط اینجاست هود اینجا

‎سلیمان را از این دریا مگر پیدا شد انگشتر
‎لب داود را داده‌ست مرغانِ سرود اینجا

‎منم مور و سلیمانم به لطفش کرده مهمانم
‎وگرنه من که می‌دانم که جای من نبود اینجا

‎مگر شمعی شوم در گوشه‌ای از این حرم، گریان
‎که جز با اشکِ عجز، آیینه‌ای نتْوان فزود اینجا

‎شفایم می‌دهی با دستهای روشنت، آنجا
‎به خاکت می‌تپد گلهای اشکِ من، کبود اینجا

‎بهار دلگشا اینجا گلِ مشکل‌گشا اینجا
‎ره «کشف الهمم » اینجا درِ «حِلّ العقود» اینجا

‎هزار آیینه آوردم به سودای بهارانش
‎ولی یک غنچه لبخندش مرا از خود ربود اینجا

‎توسل را و حاجت را دخیلم گشته اشک و آه
‎اجابت را و رحمت را ضریحش تار و پود اینجا

‎خلائق را نسیم روضۀ «دارالسلام» این در
‎ملائک را ز ابواب زمین «باب السجود» اینجا

‎ببین حج تمام اینجا، نماز اینجا، امام اینجا
‎طریقت را عماد اینجا، شریعت را عمود اینجا

‎کلید خانۀ سبزِ بهشتت در کف است ای دل
‎توان درمدح اهل‌البیت اگربیتی سروداینجا (۱)

اینجا مشهد الرضاست، گلدسته‌ها سرود شادی می‌خوانند. اینجا قبله‌گاه عاشقان رضوی است. امشب حرم غرق نور و دعاست و دل‌های حاجت را ستاره امید آذین بسته است. اینجا رواق‌ها عطر اجابت دارند و فواره‌ها شوق باران دارند.

عطر اسپند است و نوای رضا (ع)  رضا (ع) در حرم مهربان‌ترین غریب (۲)


با کاروان رضوی

برایشان فرقی ندارد، سرما یا گرما، گرسنگی و تشنگی و حتی خستگی. در هر حالی که باشند بازهم گام‌های خود را محکم برمی‌دارند تا لحظه‌ای از رسیدن به  بهشت. از آغازین روزهای دهه کرامت، برای حرکت در جاده عشق کوله‌بار بستند و زائران پیاده حضرت رضا(ع) شدند و حالا در شب ولادت حضرت رضا (ع) بیش از هرکسی طعم شیرین زیارت را می‌چشند چون با پای پیاده برای عرض ارادت خود به آستان رضوی، در مسیر رسیدن به بارگاهش قدم برداشته‌اند.

حالا در شب نور و سرور مسافران جاده عشق ، به حرم امام رئوف رسیده‌اند. هنوز چند متری تا حرم مانده است پرچم های کاروان عشق در بازی نسیم و نور چه غوغایی می‌کند با قلب‌های مجاوران حرم. به کنارشان می‌رسم.  

- سلام پدر جان، خسته راه نباشی

: سلام دخترم، این راه که خستگی ندارد، شوق رسیدن به امام رضا (ع) تمام خستگی‌ها را از وجود انسان بیرون می‌برد.

- از کجا به مشهد می‌آیی؟

: از سبزوار پای پیاده راهی مشهد شدم.

- چندمین سالی است که پیاده به مشهد می‌آیی؟

: تابه‌حال سه بار در دهه آخر صفر و دو بار در دهه کرامت و میلاد امام رضا (ع) پیاده راهی مشهد شده‌ام.

- پدر جان با این سن و سال سختت نیست که پیاده این‌همه مسیر را طی کردی؟

: عشق به امام رضا (ع) این چیزها را نمی‌شناسد، خستگی اصلاً معنا ندارد چون تنها تو هستی و شوق دیدن گنبد طلایی حضرت رضا (ع)

حالا می‌دانم نامش حاج رجب است، اصلاً همه کاروان او را به همین نام می‌شناسد، امین است و مورداحترام کاروانیان.

- حاج رجب چه آرزویی داری؟

: دوست دارم هرسال توفیق زیارت حضرت رضا (ع) را با پای پیاده داشته باشم.

به سمت ابتدای کاروان قدم برمی‌دارم، حالا بهتر می‌توانم کاروانیان را ببینم، دست برخی از آن‌ها پرچم‌هایی با نام علی بن موسی‌الرضا (ع) است و برخی دیگربار و بنه‌هایی به دست و برشانه دارند، در بین آن‌ها اما چشمم به نوجوانی می‌خورد، به نظر می‌رسد سن و سالی نداشته باشد اما هم‌قدم با زائران جاده عشق شده است.

به سراغش می‌روی و نامش را می‌پرسم اسمش علی است و ۱۶ ساله دارد

- از اینکه این راه طولانی را تا مشهد آمدی خسته نشدی؟

: پدرم تا زمانی که زنده بود تلاش می‌کرد خود را با پای پیاده به حرم امام رضا(ع) برساند اما امسال که او نیست و از بین ما رفته است، من تصمیم گرفتم به یاد پدرم و عشقی که به امام رضا(ع) داشت، پیاده تا حرم رضوی بیایم و مانند پدرم خالصانه به این امام عرض ادب کنم.

- تابه‌حال در این سفرها همراه پدرت بوده‌ای؟

: نه، نتوانستم پدرم را همراهی کنم چون گمان می‌کردم نمی‌توانم این راه طولانی را پیاده طی کنم اما حالا که به مشهد رسیدم می‌بینم پدرم راست می‌گفت، عشق به امام هشتم سختی راه و خستگی نمی‌شناسد، راستش را بگویم، اصلاً خستگی حس نکردم.

چشمم به یکی دیگر از کاروان‌ها می‌افتد، از تابلوهایی که در دست دارند می‌توانم بفهمم که از استان گلستان سرزمین سبز شمال کشور پیاده راهی مشهد شده‌اند و حالا و پس از پیمودن راهی طولانی، به بارگاه منور رضوی رسیده‌اند، جمعیتشان زیاد است.

به سراغ یکی از اهالی دیار گلستان می‌روم تا در شب میلاد امام رئوف چند کلامی را میهمانش باشم. اسمش محمدرضا است.

- سفرتان را از کجا شروع کردید؟

: من به همراه جمعی از همشهریانم از شهرستان علی‌آباد کتول پیاده راهی مشهد شده‌ایم تا بتوانیم در شب تولد امام رضا(ع) در این شهر مقدس باشیم.

- حدوداً چند نفر هستید؟

: ما تقریباً ۲۰۰ نفر از اهالی شهرستان علی‌آباد کتول هستیم، البته سایر هم استانی‌هایمان نیز در کاروان‌هایی دیگر پیاده به  مشهد مقدس آمده‌اند.

-  ۲۰۰ نفر جمعیت زیادی است، در طول راه مشکلی برایتان پیش نیامد و پیمودن این مسیر طولانی شما را خسته نکرد؟

: تا کسی در این مسیر قدم نگذارد نمی‌تواند این‌همه عشق جاری را درک کند، ما روزهای زیادی در راه بودیم اما خدا را شاهد می‌گیریم که عشق به امام هشتم هر نوع خستگی و کسالت را از ما دور کرد و با شور و شوق خود را به مشهد رساندیم.


در باب الجواد ایستاده‌ام

اینجا حرم رضوی است. شب میلاد باسعادت حضرت ثامن‌الحجج (ع) من در باب الجواد ایستاده‌ام.

پیر مردی عصازنان آرام گام برمی‌دارد و وارد صحن می‌شود.

دختر جوانی دست مادربزرگش را گرفته است.

زن و شوهر جوانی با لباس و چادر سپید گوشه صحن نشسته‌اند و زیارت‌نامه می‌خوانند.

کودکان در خنکای صحن می‌دوند و شادی می‌کنند.

همه صحن‌ها و رواق‌ها پرشده است. جمعیت تکبیر می‌گوید و صلوات می‌فرستد.

بو عطر و عود و اسپند می‌آید.

حرم چراغانی است

و دل‌های زائران حرم پرنور

السلام علیک یا علی بن موسی‌الرضا (ع)

التماس دعا

((مرکز سایبری و فضای مجازی حوزه مقاومت بسیج قدس))

نام:
ایمیل:
* نظر: