آخرین اخبار
یادداشت و گفتگو
اسرائیل با عملیات طوفان الاقصی تحقیر شد
فرمانده سپاه ناحیه ثارالله (ع) شیراز؛
boletاسرائیل با عملیات طوفان الاقصی تحقیر شد
گفتگوی صمیمی و اختصاصی با  خواهر سعادت فرمانده حوزه زهرای اطهر(س)
موفق ترین فرمانده حوزه در موضوع فضای مجازی از برنامه های خود می گوید:
boletگفتگوی صمیمی و اختصاصی با خواهر سعادت فرمانده حوزه زهرای اطهر(س)
کد خبر: ۸۹۲۸۲
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۷
امروز، ۲۶ مرداد مصادف با سالروز بازگشت پرستوهای عاشق مهاجر به میهن اسلامی‌مان است. آنان كه روزی با كوله‌باری از عشق رفتند، در چنین روزی با بازگشت خویش میثاقی مجدد را با دوران عاشقی خود بستند.

به گزارش تنویر سپاه ناحیه ثارالله، هنوز خاطرات دور و غبارآلودی از بازگشت آزادگان به وطن در ذهنم باقی‌ مانده است. شهر ما هم چند آزاده تقدیم انقلاب و نظام اسلامی‌کرده بود و من نیز مانند دیگر هموطنانم در آن روزهای پر از شور و شادی شاهد استقبال بی‌نظیر مردمی از آزادگان قهرمان بودم.

خاطرات سیاه و سفید اما شادی‌بخش بازگشت قهرمانان میدان‌های نبرد هنوز هم پس از گذشت آن همه سال هیجان درونی ما را دامن می‌زند، قلب‌هایمان را به تپش لذت بخشی واداشته و از یادمان نمی‌رود.

اگرچه درباره سختی و رنجی که آزادگان در طول سال‌های اسارت چشیده و کشیده‌اند جز آنچه در معدود کتاب‌های منتشره و محدود خاطرات نقل‌شده خوانده و شنیده‌ایم، چیز زیادی نمی‌دانیم، اما در حقیقت جز راست قامتان آزاده کسی نمی‌تواند آن رنج‌ها را درک کرده و با آن کنار بیاید، زیرا از قدیم هم گفته‌اند:

« شنیدن کی بود مانند دیدن. »

اگرچه بیان هرچند اندک همین رنج‌ها و سختی‌ها و روایت آن در قالب خاطره، شعر و کتاب و یا نمایش و فیلم هم دل هر دردمند و دل‌سوخته‌ای را به درد می‌آورد، اما این درد و رنج تا چشیده نشود برای هرکسی به درستی قابل درک نیست.

این که پدر و مادری سال‌های عمر و جوانی را صرف پرورش پسری کرده و او را به جبهه بفرستند، فرزند اسیر شده و خانواده از او بی‌خبر باشند، نه زنده‌ ماندنش مشخص باشد و نه شهادتش و این درد بخشی از زندگی روزمره شود، تحملش طاقتی فوق انسانی و معنوی می‌طلبد.

بسیاری از مادران و پدران با درد سنگین فراق و تحمل این درد و رنج به دیار باقی پرکشیدند، برخی از آنان همچون یعقوب در غم یوسف چشم خود را از دست دادند و این داستان غم‌انگیز بارها و بارها در سال‌های پر التهاب جنگ و پس از آن برای بسیاری از خانواده‌ها اتفاق افتاده و تا امروز هنوز هم تکرار و تکرار می‌شود.

هنوز هزاران خانواده چشم انتظار بازگشت عزیزان خود هستند.

تازه‌دامادی که با عروسش وداع کرده، پدری که فرزند خردسالش را به دست تقدیر سپرده و دانشجویی که کلاس درس را رها کرده و راهی می‌شد، می‌دانست که قدم در راهی می‌گذارد که به احتمال بسیار بازگشتی برایش متصور نیست. اما عشق به خدا و میهن در رگ‌های مردان خدایی جاری‌شده و هراسی از مرگ در وجودشان راه نمی‌یافت.

زخم برداشتن و اسارت نیز بخشی از مثنوی بلند عشق و عاشقی بود. گاه راست قامتان زخم‌خورده و به دام دشمن می‌افتادند. تونل وحشت و شکنجه را پشت سر ‌گذاشته و فحش می‌شنیدند. کتک‌خورده و شکنجه روحی و جسمی می‌شدند اما همه این‌ها یک طرف و غم غربت و دوری از همسر و فرزند، پدر و مادر، خواهر و برادر هم برشانه های ستبرشان سنگینی می‌کرد.

عزیزی تعریف می‌کرد:

" یکی، دو سال از اسارت که گذشت، پس از نامه‌نگاری به وسیله صلیب‌سرخ عکسی از فرزندم به دستم رسید. بعضی از شب‌ها برای این‌که روحیه برادرانم خراب نشود، در یک جای محدود و تنگ، پتو را به روی سرم می‌کشیدم و زار زار در غم جدایی از فرزندم گریه می‌کردم.

بعد از مدتی دوستانم که متوجه شدند عکس فرزندم برایم ارسال شده است، عکس را از من امانت می‌گرفتند و نگاه می‌کردند. یکی به یاد فرزندش، یکی به یاد خواهرزاده و برادرزاده‌اش، یکی به یاد برادر کوچکش، بعضی وقت‌ها این عکس دو یا سه ماه در دست برادران می‌چرخید تا دوباره به دست خودم می‌رسید."

و این قصه سر دراز دارد

سالیان سال گذشت، جنگ تمام شد، امام راحل از میان ما رفت و ..... آزادگان به وطن برگشتند و این سخن از رهبر فرزانه به یادگار ماند که:

"ایستادگی و مقاومت آزادگان سرافراز ما در طول سال‌های سخت اسارت، ملت ایران را روسفید و سربلند کرد و ما بازگشت پیروزمندانه آنان به میهن اسلامی را حادثه‌ای میدانیم که دست قدرت الهی آن را رقم زد."

آزادگان به وطن بازگشتند، چه داستان‌ها که پیش نیامد، برخی پدرها و مادرها با یک دنیا امید و آرزو چشم انتظار فرزند قاب عکس در دست گرفته، برای دیدن فرزند لحظه‌شماری می‌کردند اما فرزندشان را هیچ‌گاه ندیدند چرا که فرزندشان بر اثر شکنجه و تحمل رنج بسیار جان به جان آفرین تسلیم و به آسمان‌ها پرواز کرده بود.

بعضی از فرزندان نیز بعد از بازگشت هیچ‌گاه پدر یا مادرشان را ندیدند زیرا پدر و مادرشان یعقوب وار در فراق فرزند رخت روح را از جان برکشیده و رخ از دنیا شسته بودند.

بعضی‌ها وقتی به خانه برگشتند فرزندان خود را نمی‌شناختند، سالیان سال گذشته بود و چهره‌ها تغییر کرده بود.

اما برای بعضی، کابوس‌های شبانه همچنان ادامه داشت، برای بعضی جای کابل‌ها و شکنجه‌ها هنوز و هنوز تازه بود، بعضی‌ها پایشان جا مانده بود، بعضی‌ها دستشان را جا گذاشته بودند.

با اینکه رزمندگان و آزادگان در سال‌های دفاع و اسارت رنج بسیار متحمل شده و مرارت‌های بی‌شماری را تجربه کردند اما جای خوشحالی است که با غیرت و همت و جوانمردی اجازه ندادند، وجبی از خاک ایران اسلامی از دست برود.

در سالگرد این اتفاق میمون و مبارک به غیرتشان آفرین گفته و نام و یادشان را گرامی می‌داریم.

* محمد هاشم نعمت الهی
نام:
ایمیل:
* نظر: