کد خبر: ۸۵۶۵
تاریخ انتشار: ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۸
فرازی از وصیت نامه شهید عبدالکریم رضایی :

پدر و مادرم من روزی که از جهرم خداحافظی کردم گفتم که به زاهدان می روم. والدین عزیزم ولی ما که برای خدا قیام کرده و به راه خدا می رویم بهتر است راستش را بگوییم. من اکنون در شادگان 60 کیلومتری آبادان هستم. هیچ گونه ناراحتی و خطر ما را تهدید نمی کند.

مادر جان مگر ما شیعه و پیرو حسین(ع) نیستیم؟مگر شما وقتی به یاد رشادت های امام حسین (ع) و یارانش می افتید افتخار نمی کنید که شیعه هستید؟مگر ما پیرو امام علی (ع) و فرزندان معصومش نیستیم؟ و مگر امام حسین(ع) نگفته است که آیا نمی بینید که به حق عمل نمی کنید و از باطل جلوگیری نمی شود و در چنین موقعیتی مسلمان واقعی عاشق لقاء و نزدیکی پروردگار خویش است و آیا شما نمی دانید که مرگ با عزت به از زندگی ننگین است؟ مادرم تو که نمی توانی دوری و یا احتمالاً اگر سعادت باشد شهادت فرزند و کسالتش را تحمل کنی چگونه می توانی تاخت و تاز بیگانه را به حریم مقدس مسلمین و خاک کشورمان پذیرا باشی؟ مگر زمان حکومت نظامی را بیاد نداری مگر مرگ به نظر شما بهتر از وطن فروشی نیست؟پس ما چگونه ساکت باشیم که به زنان و کودکان معصوم عزیز ستم روا شود و به نوامیس مسلمین تجاوز گردد. ما چگونه امام قهرمانمان را تنها بگذاریم . مگر ایران کوفه است؟ اینجا مهد پاک تشیع سرخ علوی است. ایران گلستان شهادت است.مگر می شود گلستان را خشکانید یا دشمن قادر است نه به خدا تا خون به رگ های ماست نه . به امید پیروزی حق بر باطل.

نام:
ایمیل:
* نظر: