کد خبر: ۲۷۹۵۱
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۳
به گزارش بسیج فرهنگیان فارس، فاطمه عليها السلام يگانه گوهر پيامبر صلي الله عليه و آله است كه در شأن و موقعيتش آياتي نازل شد و وجود مطهر و مقدسش مورد توجه قرار گرفت. او حلقه اتصال نبوت و امامت، نگين درخشان خاندان پيامبر، و صاحب امتيازات و فضايل خاص و مورد توجه و تحسين رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
آن حضرت درباره فاطمه عليها السلام فرمود: «فاطمه پاره تن من است. كسي كه او را بيازارد، مرا آزار داده». (1)
وقتي اوج كمالات انساني در شخصيت بي بديل وي متبلور گرديد، پيامبر شخصيت فاطمه را مصداق اكمل و اتم صفات الهي دانست و درباره مقام والايش فرمود: «ان الله يضَبُ يَغَضَبِكَ و يَرضي لرضاكِ؛ (2) به درستي كه خداوند به سبب غضب تو، غضب مي كند و براي رضاي تو، راضي مي شود».
مسلمانان ديدند و شنيدند كه پيامبر صلي الله عليه و آله چگونه از دخترش سخن مي گويد، پس بايد بيش از پيش در تكريم وي مي كوشيدند و سفارش آن خاتم پيامبران را عملي مي ساختند؛ اما با رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله، توصيه هايش كم رنگ شد و توطئه ها يكي، يكي ظاهر گرديد و تيرهاي بلا از كمان نفاق به حريم ولايت تاختن آغازيد. هنوز پيكر رسول خدا صلي الله عليه و آله به خاك سپرده نشده بود كه جريان «سقيفه» روي داد و حق علي عليه السلام غصب شد و ابوبكر به خدعه مرتجعان و با رنگ ولعاب مصلحت انديشي و حفظ قلمرو نبوي، به خلافت رسيد. مردم حق را از ياد بردند و دستورهاي نبي اكرم صلي الله عليه و آله را كنار زدند و آنچه در دل داشتند، به زبان آوردند و حقوق پيامبر صلي الله عليه و آله را رعايت ننمودند.
دراين ميانه كه فاطمه عليهاالسلام تك و تنها شد، شبانه همراه علي عليه السلام و فرزندانش به درب خانه انصار مي رفت و وصيت پيامبر را در حق علي عليه السلام باز مي گفت، اما آن كوته انديشان مي گفتند: «ما بيعت كرده ايم، اگر علي عليه السلام زودتر مي آمد، با او بيعت مي كرديم و اكنون ابوبكر را برگزيده ايم!».
دشمنان دوست نما و كساني كه تا ديروز يار و صحابي پيامبر بودند، براي گرفتن بيعت از علي عليه السلام، راهي خانه فاطمه شدند. حريم حرمت او و مأواي فرزندانش را شكستند و طراحان نوپرداز سقيفه با آتش زدن در خانه فاطمه عليها السلام، قلبش را غمبار و چشمانش را اشكبار نمودند؛ طوري كه ندا داد: «يا رسول الله! ببين بعد از تو چه بر سر ما آوردند».
هنوز چندي از اين ماجرا نگذشته بود كه حادثه اي ديگر رخ داد. باغ فدك كه بدون حمله نظامي گرفته شده بود و خالصه پيامبر صلي الله عليه و آله به حساب مي آمد و به فاطمه عطا گرديده بود، به ادعاي خليفه وقت كه مي گفت: «فدك، ملك شخصي كسي نيست و منافعش متعلق به جامعه مسلمين است»، از فاطمه گرفته شد و عاملان وي از آنجا اخراج شدند. علي عليه السلام بعدها در نامه اي به يكي از فرماندهان خويش مي نويسد:
«از آنچه آسمان نيلگون بر آن سايه افكنده است، فقط فدك در دست ما بود كه گروهي بر آن بخل ورزيدن و گروهي ديگر كريمانه از آن گذشتند و سخاوتمندانه آن را بخشيدند و راستي كه خدا، نيكو داوري است». (3)
فاطمه براي اثبات حق مسلم خويش و مطالبه آن، علي عليه السلام، ام ايمن و اسماء بنت عميس را به عنوان شاهد به خليفه معرفي كرد، اما به دلايلي، گواهان او را نپذيرفتند و فدك به تصرف حكومت در آمد. دختر پيامبر كه دانست انحراف عميقي در جامعه مسلمين پديد آمده و نقشه ها يكي بعد از ديگري آشكار مي گردد، عزم خويش را جزم كرد و براي طرح شكايتش، مجمع عمومي مسلمين - مسجد - را كه تنها مركز دادخواهي بود، برگزيد و فرياد پيامبرگونه خويش را درقالب خطبه اي جاودانه به گوش تمامي انسان ها در طول تاريخ رساند. او گرچه به ظاهر به حق خويش نرسيد، اما غاصبان و خائنان را رسوا كرد و نداي حق طلبي را زنده و پاينده نگاه داشت و با دفاع همه جانبه از «ولايت و امامت، جان خويش را فدا كرد و اولين حامي و شهيد ولايت مدار نام گرفت».

ماجراي فدك
 

فدك، به سرزمين حاصل خيزي مي گفتند كه فاصله آن تا مدينه 140 كيلومتر بود. در پي پيروزي لشكريان اسلام در جنگ خيبر سال هفتم هجري، يهوديان خيبر نشين كه عظمت قواي اسلام و پيشروي آنان را ديدند، تصميم گرفتند در قبال حفظ جان و مال خويش و مصونيت از حمله مسلمانان، نصف يا همه آن سرزمين را به حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله ببخشند.
بنابر نص آيه قرآن، «آنچه را كه خدا از مال آنها (يهوديان) به رسم غنيمت به رسول خدا بازداد، (متعلق به رسول است) شما سپاهيان بر آن هيچ اسب و شتري نتاختيد و ... آنچه را كه خدا از اموال ديار كافران به رسول خدا غنيمت داد، آن متعلق به خدا و رسول و خويشاوندان اوست». (4)
با اين وصف، «فدك» ملك خالص رسول اكرم صلي الله عليه و آله گرديد و آن حضرت درآمدش را بين فقرا و مساكين و ساير درماندگان از جمله خويشاوندان تقسيم مي كرد. با نزول آيه (آت ذاالقربي حقه) (5)، پروردگار پيامبر را مأمور كرد كه فدك را به فاطمه تمليك كند. پيامبر صلي الله عليه و آله آن را به فاطمه عليها السلام بخشيد و از آن تاريخ، حضرت زهرا عليها السلام شخصاً اداره امور فدك را به دست گرفت و مالك آن سرزمين گرديد. (6)
ده روز پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و با خلافت ابوبكر، آن سرزمين تصاحب گرديد و ملكيت شرعي و ارثيه حضرت فاطمه عليها السلام ناديده گرفته شد. راويان به نقل از حضرت زينب عليها السلام دختر امير مؤمنان عليه السلام، آورده اند: وقتي كه فرمان ابوبكر بر غصب فدك و عوالي صادر گرديد، فاطمه عليها السلام با ناراحتي به جانب قبر پيامبر صلي الله عيه و آله آمد و تظلم كرد و گريست و اشعاري را خواند؛ از جمله فرمود:
قد كان بعدك انباء و هنبثه
لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
«پس از تو خبرها و حادثه ها روي داد، اگر تو حاضر بودي، كارم به اينجا نمي كشيد».
از مجموع بحث هاي حاصل از آيات و روايات و اظهارات انديشمندان اسلامي بر مي آيد كه مالكيت فدك، مختص حضرت زهرا عليها السلام بود و اين امر بر خلفاي وقت نيز ثابت شده بود. به نمونه اي در اين مورد اشاره مي كنيم. فاطمه عليها السلام پس از ايراد خطبه در مسجد و ارائه دلايل محكم بر مطالبه حق خويش و نگرفتن نتيجه، متأثر و متألم به خانه آمد و از سكوت امير مؤمنان در اين خصوص با وي سخن گفت. علي عليه السلام، همسرش را دعوت به صبر كرد و خود نزد ابوبكر آمد و با وي مناظره كرد و خطاب به ابوبكر فرمود: آيه تطهير در حق چه كساني نازل شد، درحق ما يا غير ما؟ ابوبكر پاسخ داد: در مورد شما. علي عليه السلام بيان داشت: اگر شاهداني بگويند فاطمه مرتكب خلافي شده، چه مي كني؟ ابوبكر گفت: مانند ديگران بر وي حد جاري مي كنم. امير مؤمنان فرمود: در اين صورت، در پيشگاه خدا جزء كافران مي گردي. ابوبكر گفت: چرا؟ و علي عليه السلام پاسخ داد: زيرا در اين فرض، شهادت خدا را درباره او نپذيرفته وشهادت ديگران را پذيرفته اي؛ چون خدا به پاكي فاطمه عليها السلام گواهي داده است؛ همان طوري كه در مورد فدك چنين كردي و حكم خدا و پيامبرش را - كه فدك را به فاطمه واگذار كرده اند- رد كردي. مردم با شنيدن اين سخنان گفتند: علي راست مي گويد. (7)
در برخي روايات آمده است: چون ابوبكر اين سخنان را شنيد و مالكيت فاطمه را بر فدك پذيرفت، دستور داد سندي تنظيم گردد و آن سرزمين به حضرت بازگردد. خليفه دوم كه از جريان مطلع شد، سند را از فاطمه عليها السلام پس گرفته، در حضور ابوبكر آن را پاره كرد و گفت: شهادت علي كه ذي نفع است، قبول نيست!
اين جريان در تاريخ به گونه اي ديگر نيز آمده است: وقتي غاصبان، آن سرزمين پر درآمد را گرفتند و ابوبكر در اين عمل محكوم گشت، قباله آن را به فاطمه عليها السلام بازگرداند. محرك اصلي ماجراي فدك - خليفه دوم - درمسير برگشت فاطمه عليها السلام به خانه، راه را بر او گرفت و با زدن سيلي، صدمه اي به آن حضرت وارد ساخت و سپس سند را پاره كرد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: فاطمه عليها السلام مادر عزيزم از همين صحنه دلخراش مصدوم شد و سرانجام با بيماري ممتد و دلي پر از غاصبين از دنيا رفت.‌ (8)
ابن ابي الحديد مي گويد: نظر بزرگان اماميه اين است: «همان گونه كه خلافت علي عليه السلام را غصب كردند و از اين طريق خواستند ضربه اي ناروا به پيكر اهل بيت عليهم السلام بزنند، تصرف فدك نيز زخمي بر زخم هاي آنان بود».
وي در ادامه، مطلبي را نقل مي كند كه هدف نهايي و انگيزه اصلي غاصبان را مشخص مي كند: «خليفه اول و دوم، فاطمه عليها السلام را از فدك محروم نكردند، مگر اينكه خواستند علي عليه السلام براي مبارزه در امر خلافت تقويت نگردد و به همين جهت، خمس را در مورد بني هاشم تعطيل كردند؛ زيرا فقير بي پول، بي شخصيت، كوچك و ذليل مي گردد و خود را براي كسب و كار و نان درآوردن مشغول مي كند و زمينه اي براي رياست پيدا نمي كند». (9)
بنابراين يكي از اهداف غاصبان اين بود كه خاندان وحي و رسالت را از نظر اقتصادي و امكانات مادي در ضعف نگه دارند و نوك پيكان اين حمله، متوجه امير مومنان عليه السلام شد. او كه صاحب ارزش هاي والاي معنوي و الهي بود، اگر تمكن مالي و امتيازات مادي نيز داشت، امكان قدرت نمايي و جلوه گري حاكمان غاصب نيز به حداقل مي رسيد.

راز مطالبه فدك و بيان خطبه
 

فاطمه عليها السلام به عنوان يك مسلمان تمام عيار و نمونه انسان كامل دريافته بود كه «حق» را بايد طلب كرد و بر هر فردي واجب است كه براي گرفتن حقوق خويش بكوشد؛ اگرچه بدان نيازي نداشته باشد و اين به معناي ناسازگاري با روحيه زاهدانه و پارسايي نيست، بلكه سكوت در چنين مواقعي، نوعي ظلم پروري و ذبح حق جويي است و دامن اولياي دين از اين شائبه ها، پاك است.
علاوه بر آن، استفاده از امكانات و عايدات چنان سرزمين پر درآمدي براي فاطمه، حكم ثروت خديجه عليها السلام را داشت كه در ترويج اسلام و رشد بندگان خدا و رسيدن به اهداف والاي الهي به كار گرفته شد. پافشاري در اين زمينه، اگر چه به نتيجه هم نمي رسيد، به روشن شدن چهره منافقانه و زشت مدعيان درستكاري و اصلاح، منجر مي گرديد و اين، گامي بلند و ارزنده در معرفي متجاوزان به كرامت انساني و حقوق شرعي و مسلم آنان در طول عصرها و نسل ها و خدمتي شايسته به جامعه بشري و درس مقاومت و پايمردي به پيروان حق و حقيقت بود.
افزون بر اين مطلب، مطالبه فدك از سوي بانوي عالمين، تنها يك شعار سياسي صرف در برهه اي از زمان نبود، بلكه بايد حركت آن حضرت را راز و رمز يك حماسه تاريخي قلمداد كرد كه هدفش، افشاي توطئه اي بود كه سعي در انحراف امر خلافت از جايگاه اصلي آن داشت.
چنانچه به اين قضيه با ديدي ژرف بنگريم، در مي يابيم كه اقدام فاطمه عليها السلام در طلب حق خويش و بيان خطبه اي روشنگرانه، همان فرياد ماندگار در قلب تاريخ است كه به وسيله فرزندانش امام حسين عليه السلام و زينب كبري عليها السلام عليه ظلم يزيد صورت پذيرفت و در حقيقت، مي توان گفت هدف فاطمه عليها السلام از بيان خطبه و مطالبه فدك، درخواست خلافت و حكومت همسرگرامي اش امير مؤمنان عليه السلام و هشيار كردن مسلمانان در برابر جريان خزنده اي بود كه وضعيت آينده جامعه اسلامي را سخت آشفته مي كرد و با غفلت از دستورهاي پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله امت مسلمان را دچار خسارت هاي جبران ناپذيري مي كرد.
نداي دادخواهي كوثر رسالت در ماجراي غم انگيز فدك و به دنبال آن، سخنراني تاريخي اش براي زنان مهاجر و انصار، هشدار عالمانه و مسئولانه وي به مردم بود تا آنها را از بازگشت به دوران جاهليت برهاند و معارف غني اسلام را از آبشخور حقيقي آن؛ يعني امام علي عليه السلام كه منصوب از طرف خدا و پيامبر بود، بجويند و زحمات 23 ساله رسول خدا صلي الله عليه و آله را تضعيف نكنند. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد: «من از استاد مدرسه غربيّه در بغداد، به نام علي بن فاروقي پرسيدم كه: آيا فاطمه در مطالبه فدك راست مي گفت؟ پاسخ داد: آري. پرسيدم: پس چرا ابوبكر با اينكه مي دانست فاطمه عليها السلام سخن به حق مي گويد، فدك را به وي بازنگرداند؟ استاد لبخند ظريف و معناداري زد و گفت: اگر ابوبكر آن روز در برابر ادعاي فاطمه عليها السلام كوتاه مي آمد و فدك را به وي باز مي گرداند، بي ترديد فرداي آن روز مي آمد و با صداقت و درستي در پرتو آيات و روايات، خلافت شوهرش را كه غصب كرده بودند، مطالبه مي كرد و اين گونه ابوبكر از خلافت عزل مي گرديد». (10)

سند خطبه
 

خطبه حضرت فاطمه عليها السلام در مسجد مدينه مدتي كوتاه پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و در پي غصب سرزمين فدك بيان گرديد. سندهاي متعدد از معصومان و تالي مرتبه معصوم (حضرت زينب عليها السلام) به علاوه روايت هاي گوناگون از اهل سنت، بر قطعي و حتمي بودن آن صحه گذاشته و قضيه فدك را از مسلمات تاريخي شمرده اند. از ميان احاديث منقول، به مواردي اشاره مي كنيم.
علي بن عيسي اربلي، از بزرگان علماي اماميه، ضمن نقل خطبه مي گويد: من خطبه را از كتاب «سقيفه» تأليف «احمد بن عبدالعزيز جوهري» نقل مي كنم و اين نسخه قديمي در سال 322ق. بر مؤلف قرائت و تصحيح گرديد و به سندهاي مختلف روايت شده است. (11)
ابن ابي الحديد(شارح نهج البلاغه) نيز اين خطبه را از كتاب فوق به سندهاي گوناگون (چهار طريق) روايت كرده و مؤلف آن را اين گونه معرفي مي كند: «ابوبكر، محدث ماهر در ادبيات، پرهيزگار و مورد وثوق است؛ به طوري كه همه محدثان او را به نيكي ستوده و همه مصنفات خود و ديگران را از او نقل كرده اند. وي در تأكيد مطالب خويش گفته است: اين خطبه را ازكتب شيعه نياورده ام، بلكه از كتاب هاي اهل سنت نقل مي كنم و اين، دليل بر حتمي بودن قضيه فدك و مربوط به همه مسلمانان است و فقط مسئله شيعي نيست». (12)
علامه مجلسي با بيان فصلي مستقل در اين خصوص، نوشته است: «اين خطبه از خطبه هاي معروف و مشهور است كه شيعه و سني آن را به سند هاي مختلف نقل كرده اند». سپس مي افزايد: «احمد بن ابي طاهر، از دانشمندان عصر مأمون، متولد204ق در كتاب «بلاغات النساء»در پاسخ به شبه افكني بعضي ها درباره سند خطبه گفته است: بزرگان و مشايخ آل ابي طالب اين خطبه را از پدران خود نقل نموده و به اولاد خود تعليم مي داده اند». (13)
كتاب ديگري كه خطبه حضرت زهرا عليها السلام را نقل كرده، «احتجاج» مرحوم طبرسي است كه هم ايشان و هم احمد بن عبدالعزيز كه قبلاً اشاره گرديد، در سلسه راويان حديث، نام عبدالله بن حسن، معروف به «عبدالله محض» را آورده اند، وي از نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام و نوه دختري امام حسين عليه السلام و سيادتش حسني و حسيني است، لذا بدين نام مشهور شد.
شيخ صدوق (م 371 ق.) با بيان سلسه راواياني، حديث را از زينب (دختر امير مؤمنان) و ايشان از فاطمه عليها السلام نقل مي كند. (14)
بنابراين هيچ كدام از بزرگان شيعه و سني به سند روايت ايرادي نگرفته اند، مگر معدود معانداني از دشمنان اهل بيت كه رو سياهان تاريخ اند. ذكر خاطره ذيل از آيه الله حسيني زنجاني، دليلي بر اتقان سند خطبه و كرامت فاطمي است. ايشان ازپدر محترمشان نقل مي كند كه: «مرحوم استاد علامه آيت الله شريعت نمازي اصفهاني در جمادي الثاني اقامه ماتم حضرت صديقه كبري عليها السلام مي نمودو خود آن مرحوم بر منبر مي رفت و عين خطبه را موضوع سخن خود قرار مي داد و با احاطه عجيبي كه به ادبيات و علوم اسلامي داشت و حافظه خارق العاده اش، بيانات بسيار جالبي ايراد مي فرمود و مي توان گفت حق شرح اين خطبه را ادا مي نمود، تا روزي مشغول افادات بالغه خودبود و عقل و هوش همه مستمعان جذب سخنان وي گرديده، در اين هنگام يكي از كم مايگان و اندك بضاعتان اهل علم كه در كنار من نشسته بود، سر به گوشم گذاشت و آهسته گفت: اين خطبه از توان يك زن خارج است و آن را شب حضرت علي عليه السلام تعليم فرموده است. والد مي فرمود: همين كه اين حرف را زد، مقارن تمام شدن آن، مرحوم شريعت اصفهاني بر فراز منبر با صداي رسا گفت: «فقال الملعون دعوها فانها معلَّمه؛ ملعون گفت: او را ترك كنيد؛ زيرا شبانه اين حرف ها را علي تعليمش داده است». مرحوم والد فرمود: «از آن سخن شخص، ناراحت شدم و فوراً گفتم: جوابت را بشنو و متوجه كرامت باش».(15)

محتواي خطبه
 

بانوي زنان عالم، در حالي كه حلقه اي از زنان مدينه پروانه وار وجود مباركش را احاطه كرده بودند، همچون پدرش با هيبت نبوي به سوي مسجد گام برداشت. عظمت و ابهت آن بانو سبب شد جايگاهي را برايش در نظر گيرند و با نصب پرده اي، وجود پاكش را از ديد نامحرمان دور نگه دارند. گويا اولين باري بودكه آن حضرت بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله قدم به اين مكان مي نهاد. غمي بزرگ قلبش را فراگرفت و از ژرفاي دل ناله اي سوزناك سرداد؛ به طوري كه احساسات و عواطف پاك را برانگيخت و صداي گريه حاضران بلند شد و سيلاب اشك از ديدگانش فرو ريخت. آن گاه خطبه غرّا و نوربخش خويش را با جذبه اي الهي، همراه استدلال، فصاحت و بلاغت و به كارگيري استعارات و كنايات ظريف و زيبا آغاز فرمود. سخنان آن بانو علاوه بر روشنگري و حلاوتي خاص، از هر گونه بذله گويي، مغالطه، بدزباني و تزلزل به دور بود.
كلام نافذ و معنوي اش، همگان را در سكوت فرو برد و جلوه عظمتش، شخصيت منافقانه و منفعت طلب افرادي را كه در زمان حيات پيامبر مقام آن حضرت را گرامي داشتند، ولي پس از رحلتش حرمت حريم او را ضايع كردند، بر ملا ساخت. حضور فاطمه عليها السلام در چنين مجلسي، علاوه بر اهداف ياد شده، حكايت از مشاركت مسئولانه زنان در عرصه سياسي جامعه و مشروعيت بخشيدن به فعاليت هاي سياسي، اجتماعي و مذهبي آن دارد كه موظف اند براي اداي تكليف الهي شان پاي به ميدان گذارند و مصداق كلام پروردگار باشند كه فرمود: «مردان و زنان با ايمان يار و ياور يكديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند». (16)
در اين آيه، «معروف»مصداق هر كار خير، و «منكر» مصداق هر باطلي است كه بروز آن در صحنه زندگي و يا در بستر جريان هاي سياسي، اجتماعي و عمومي مسلمانان امكان وقوع دارد.
خطبه حضرت فاطمه عليها السلام در مسجد پيامبر تلاشي جز امر به معروف و نهي از منكر نبود، آن هم در جهت رسوايي قدرت طلبان غاصب خلافت، و توبيخ مهاجران و يادآوري براي آنان، و تكريم و تحريك انصار و عموم مردمي كه ساكت نشسته بودند تا شيوخ، اوضاع را به نفع خويش رقم زنند و با بدعت گذاري در جامعه، منكر را ترويج كنند.
دختر والاتبار پيامبر، سخنراني خود را با حمد پروردگار آغاز مي كند و با شهادت دادن به توحيد و نبوت، از قرآن و فلسفه احكام و پايه و بنيان هاي اصلي دين چون: نماز، روزه، حج و جهاد سخن مي گويد، آن گاه از پيامبر صلي الله عليه و آله و از علي عليه السلام به عنوان برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله نام مي برد. ويژگي «برادري با رسول خدا» همان خصوصيت افتخارآميزي بود كه مخالفان از آن هراس داشتند و هنگام بيعت گرفتن از علي عليه السلام و تهديد به قتل او، منكرش شدند و در پاسخ حضرت كه فرمود: «اگرمرا بكشيد، بنده خدا و برادر رسول خدا صلي الله عليه و آله را كشته ايد»، گفتند: «بنده خدا را قبول داريم، اما برادر رسول را نه». (17)
فاطمه عليها السلام در ادامه كلامش از نور رسالت و دستاوردهاي عظيم آن و دعوت ها و مبارزات رسول الله به خوبي دفاع كرد و به وصايت علي عليه السلام، سخت كوشي ها و خيرخواهي اش در راه خدا تأكيد ورزيد و در نهايت از مظلوميت خويش و ارث غصب شده اش سخن گفت.

پي نوشت ها :
 

1. كنز العمال، حسام الدين هندي، ج6، ص220.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص265.
3. نهج البلاغه، نامه45.
4. حشر/6و7.
5. اسراء/26.
6. تفسير نمونه، ج23، ص510.
7. احتجاج، شيخ طبرسي، ج1، ص123.
8. تحليل سيره فاطمه الزهرا، علي اكبر بابازاده، ص200، به نقل از عوالم، چ1، 1374ش.
9. شرح نهج البلاغه، ج16، ص236و237.
10. فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت، ص415، چ2، 1377ش.
11. كشف الغمه، علي بن عيسي اربلي، ج2، ص40.
12. شرح نهج البلاغه، ج14، ص210و211.
13. بحارالانوار، ج8، ص108.
14. شرح خطبه حضرت زهرا، آيه الله سيد عزالدين حسيني زنجاني، ج1، ص19، چ2، 1370ش.
15. همان، ص22.
16. توبه/71.
17. بحارالانوار، ج28، ص229.
 

منبع: فرهنگ کوثر 81
نام:
ایمیل:
* نظر: