بهار عمرت با این دواع جاودانه جان تازه ای گرفت.
خدا میداند کی کوله بار شهادت را به دوش بسته بودی محسن جان؛ تو بزرگ ترین عیدی عمرت(شهادت) را از عمه زینب(س) گرفتی.
وقتی کلمه به کلمه و خط به خط نوشته هایت را مرور میکنم خجالت میکشم، ما در بند چه هستیم و تو در بند چه بودی.
بهار عمرت با این وداع جاودانه جان تازه ای گرفت.
یادم نمیرود چقدر در فراق یار دیرینت شهید قدرت الله عزیز زار زار گریه میکردی و میگفتی زود دنبالت میایم. انگار همین دیروز بود. محسن عزیز؛ تو با این نوشته هایت خیییییلی چیزها را ثابت کردی. در مرام و مردانگی و دلدادگی ات بخدا هیچ شکی نبود ولی این نوشته ها... خوشا به سعادتت برادر همرزمم