کد خبر: ۱۹۵۸۴
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۶
 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کنگره سرداران و 14600 شهید فارس - خلیل تازه دوم دبیرستان را تمام کرده بود و خیلی اسرار داشت جبهه برود. خانواده ما دو پسر و دو دختر داشت و من هم سرباز بودم.
مادرم و پدرم زیاد رضایت نداشتند که خلیل به جبهه برود، چون هم سنش کم بود و وقتی من خانه نبودنم او تنها پسر خانه می شد. شغل پدر من بنایی بود و خلیل خیلی احترام پدرم و مادرم را داشت، و هیچ وقت از او بی احترامی ندیدیم و حتی گاهی اوقات پای پدرم را می شست. او یکبار به خاط این که پدر را راضی کند قبل از اینکه پدر به خانه برگردد، او لگن و آب را آماده می کرد تا پدرم می آمد شروع به شستن پاهای پدرم می کرد و با خنده و چرب زبانی رضایت را از پدرم گرفت.

برادرم سراغ مادرم رفت و با کلی شوخی و خنده به مادرم گفت : مگر نمی خواهی خانم فاطمه زهرا سلام الله علیه و اهل بیت علیه السلام شمارا شفاعت کنند؟ پس رضایت بده جبهه برم . مادر هم راضی شد و تیر ماه سال 1360 عازم جبهه شد.

شهید از اهالی مسجد حسینی آستانه بود و نماز هایش را به جماعت می خواند. از بچه های فعال پایگاه مسجد حسینی بود و دوره های مختلفی گذرانده بود و به خاطر همین بدون دوره آموزشی جبهه رفت.

خلیل رزمی کار بود و در باشگاه کارگران جودو کار می کرد و جثه اش خیلی بزرگتر از سنش نشان می داد. از خصوصیت اخلاقیش می توان  گفت که خیلی صبور بود و احترام بزرگتر رو خیلی داشت. من 5 سال از خلیل بزرگتر بودم، بعضی اوقات که دعوایمان می شد حتی تا آن جایی که من دستم را به روی او بلند می کردم به من بی احترامی نمی کرد، دندان هاش و رو به هم فشار می داد ولی عکس العملی نشان نمی داد که به من بی احترامی بشود. باوجودی این که هم تواناییش از من بیشتر بود هم جثه اش از من بزرگتر بود.

نحوه ی شهادتش این طور بوده که با دوستانش، محمد جلایر و چند نفر دیگر ماشین مهمات رو می آوردند که در یک تک ایضایی ماشین مهمات منفجر می شود و خلیل با همه دوستانش می سوزند و آهی نمی کشند، تا آخرین لحظه که جانی در بدنشان بوده ذکر یا مهدی (عج) می گفتند.

خاطرات فوق گزیده ای از زندگینامه شهید بزرگوار خلیل البرزی متولد سال 1344 در شیراز محله ی آستانه است که در تاریخ 22/4/60 در عملیات آزاد سازی سوسنگرد به شهادت می رسد و پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز دفن شده است.
برچسب ها: شهدای شیراز
نام:
ایمیل:
* نظر: