کد خبر: ۳۲۴۱۶
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۳
سردار شهید مرتضی جاویدی از شهادت قاسم می گفت. می گفت در این عملیات آخری ترکش به ریه اش خورده بود. چند باری سجده کرد. بچه ها می خواستند او را منتقل کنند نمی گذاشت. می گفت: شما را به فاطمه زهرا(س) قسمت می دهم که بگذارید روی همین خاک جان بدهم!

وقتی قاسم را روی تخت بیمارستان دیدم پایم لرزید. ترکش صورتش را پاره پاره کرده بود، اصلاً دهانش برگشته بود، پایش هم زخمی بود. با نارحتی گفتم : «قاسم چی شده!»
با همان لب و دهان کج شده خندید و گفت: «چیزی نیست، فقط لیاقت شهید شدن را نداشتم!»
وقتی مرخص شد، به استهبان آمد، چند روزی ماند با همان شکل و شمایل عجیب راهی جبهه شد. هر چه کردیم منصرفش کنیم راضی نشد و گفت: «من مال جبهه هستم، فرقی نمی کند زخمی بروم یا سالم!»
چند ماه بعد که برگشت هم صورت و هم پایش خوب شده بود، درست مثل اول، بی آنکه اثری از آن باشد.
*************
والفجر مقدماتی تمام شده یود که قاسم برگشت. روی سرش یک کلاه پشمی گذاشته بود و حتی در خانه هم آن را بر نمی داشت. روزی در خانه با پسر سه ساله ام در حال بازی بود و پسرم حین بازی کلاه را از سر قاسم کشید. دیدم قاسم زخم بزرگی را که بر اثر اصابت ترکش در سرش ایجاده شده بود با کلاه پنهان کرده است. خیلی دمغ شد و از دست پسرم ناراحت. روزی که می خواست باز گردد در حالی که به رانش اشاره می کرد گفت: «داداش دعا کن این بار یا شهید شوم یا پایم از اینجا قطع شود!»
*************
سردار شهید مرتضی جاویدی از شهادت قاسم می گفت. می گفت در این عملیات آخری ترکش به ریه اش خورده بود. چند باری سجده کرد. بچه ها می خواستند او را منتقل کنند نمی گذاشت. می گفت: شما را به فاطمه زهرا(س) قسمت می دهم که بگذارید روی همین خاک جان بدهم!
شهید ابوالقاسم چوپان
تولد: 1341 -استهبان
سمت: فرمانده گروهان- گردان فجر
شهادت: 2/5/1362 – منطقه حاج عمران – والفجر 2

برگرفته از وب سایت:http://14600sms.blogfa.com
مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: