استعمار پس از تضعیف دولت مرکزی توسط اکراد و سرگرمسازی حکومت، میخواست بهرهبرداری خود را آغاز کند. بعد از شکست دولت موقّت، تصرّف لانه جاسوسی و کشف اسناد، حملهی نظامی طبس و پس از شکست کودتا در ارتش، آمریکا چارهای ندید جز حملهی نظامی مستقیم از طریق یکی از وابستگان منطقهای به ایران.
آنچه پیش روی شماست تحلیلی از شخصیت بزرگ تاریخ انقلاب اسلامی پیرامون آمریکا است و گفتارهایی از سردار شهید محمد ابراهیم همت است که از کتاب "به روایت همت" جدا شده، این کتاب به تلاش پژوهش گر توانمند حسین بهزاد به چاپ رسیده است:
*بخشی از درس گفتار یکم، صفحه 21
وضعیت سیاسی منطقه پس از پیروزی انقلاب اسلامی
به علّت ظلم و جوری که حکومت پلید شاه به کل ایران و به جامعهی مسلمین این مملکت اعمال کرده بود، مردم کردستان پس از پیروزی انقلاب، این آمادگی را داشتند تا خواهان استقرار نظام مردمی جمهوری اسلامی بشوند.
منتها عواملی که استعمار از قبل برای مقابله با برپایی نظام اسلامی در استان کردستان نشان کرده بود، هر یک به فراخور گرایش و کاربردشان، به نحوی در صدد امحاء این تمایل مردم کرد برآمدند. افراد و جریانات منحرفی نظیر "باند شاپور بختیار" [نخستوزیر فراری رژیم پهلوی]، "خط دولت موقّت"، "جریان عبدالرحمن قاسملو" [؛ دبیرکل وقت حزب منحلهی دمکرات کردستان]، "جریان عزالدین حسینی"؛ آخوند درباری که از آذر سال 1347 بنا به حکم کتبی محمّدرضا پهلوی به امامت جمعهی مهاباد منصوب شد و تا پیش از سرنگونی حکومت پهلوی با شخص شاه تماس مستقیم داشت(جهت مطالعهی مشروح اسناد وابستگی شیخ عزالدین حسینی به ساواک، ر. ک به کتاب: پیدایش نظام جدید؛ مجلّد اوّل از جلد یکم روز شمار جنگ ایران و عراق، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، چاپ یکم، تهران، اسفند 1375) ، و یا دار و دستهی "شیخ عثمان نقشبندی"؛ رهبر فرقهی رزگاری، تنها بخشی از طیف توطئه در کردستان محسوب میشدند که مخصوصاً کارنامهی شیخ عثمان نقشبندی در این طیف جای تأمل بسیاری دارد. کافی است به روستای سروآباد مریوان یا روستاهای اطراف آن منطقه بروید و کاخهای او در آنجا را ببینید، علیالخصوص دکل مخابراتی کاخش را، که برای ارتباط مستقیم این جناب شیخ با اعضاء خانوادهی شاه برقرار شده بود، تا بعد بفهمید که چه عناصری در کردستان به محض پیروزی انقلاب و برای ابقای سلطهی آمریکا بر ایران آماده شده بودند به وسیلهی طرفداران شاه معدوم، علیه حکومت انقلابی جدید شورش بپا کنند و این حکومت جدید را از بین ببرند. این نقشهی استعماری در کردستان به خوبی پیاده شد، مخصوصاً با توجّه به این مسأله که ما از این جریانات ضربات زیادی خوردیم ولی در مقابل، این ضربات برایمان تجربه نشد و حتّی با همین تسامح خودمان، به آنها فرصت دادیم تا شاخکهایشان در منطقه رشد کنند.
***
*بخشی از درس گفتار یکم، صفحات 22 - 23
بعد از پیروزی انقلاب، استعمار جهانی و سرکردهی آمریکایی آن، توطئههای زیادی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی که اکثریت جامعه به آن رأی داده بودند، تدارک دید.
از طرفی و با توجّه به دسیسه چینیهای پیش گفته، دولتی در کشور روی کار آمد(دولت موقّت مهدی بازرگان) که ترکیب کابینهاش نشان میداد قادر به انجام برنامههای انقلابی نخواهد بود.
وجه مشخصه سیاست دولت موقّت، سازشکاری آن بود که این سازشکاری در غائلهی کردستان با فرستادن "هیأت حسننیّت" نمود و تجلّی پیدا کرد. پیش از آمدن این هیأت، "قاسملو" و "عزالدین" تحرکاتی را برای تسلیح گروهکهای آمریکایی، به ویژه حزب دمکرات در کردستان شروع کرده بودند، چهار گروهک اصلیِ دخیل در آشوبهای کردستان عبارت بودند از: "دمکرات"، "کومهله"، "رزگاری" و "فدائیان خلق". همچنین مجاهدین خلق که شاخههایی در شهرهای کردستان داشتند. این گروهکهای آمریکایی در جهت به آشوب کشیدن کردستان فعّالیت وسیعی را آغاز کردند.
در هفتهی اوّل اسفند 1357 اوّلین گروههای ضدانقلاب که از تهران و سایر شهرها به کردستان اعزام شدند، "چریکهای فدایی خلق" و منشعبین کمونیستِ مجاهدین خلق؛ موسوم به سازمان "پیکار" بودند؛ جریاناتی معتقد به شیوهی مسلّحانه، که مسلک مارکسیست ـ لنینیستی داشتند. جالب اینکه اینها علیرغم شعارهای ضدامپریالیستی و مارکسیست بودنشان، شده بودند مزدور بیمزد و منت امپریالیزم آمریکا که میخواست امنیت منطقهی غرب کشور انقلابی ما را بر هم زده و به این وسیله مانع از سرایت امواج انقلاب ما، به کشورهای مرتجع منطقه بشود.
حزب دمکرات با خط مشی مشخص خودش تحت حمایت همزمان شوروی و آمریکا و مسلّح به تسلیحات روسی و عراقی و سازمان چپ افراطی "کومهله" با سلاح و مهمّات روسی و ایضاً عراقی کار میکنند.
***
*بخشی از درس گفتار یکم - صفحه 39
شروع جنگ تحمیلی و وضعیت منطقهی غرب در آن مقطع
دقیقاً در همان زمان با اُسرایی که در داخل خاک ایران از ارتش عراق گرفته شد، مشخص گردید که رژیم بعث عراق پیشبینیهای لازم را برای یک حملهی سرتاسری به ایران کرده و حتّی از شش ماه پیشتر، تدارک پل جهت تردّد بر روی رودخانهی کارون را هم دیده بود. به دنبال همان سلسله توطئههایی که در ابتدا گفتیم، استعمار پس از تضعیف دولت مرکزی توسط اکراد و سرگرمسازی حکومت، میخواست بهرهبرداری خود را آغاز کند. بعد از شکست دولت موقّت، تصرّف لانه جاسوسی و کشف اسناد، حملهی نظامی طبس و پس از شکست کودتا در ارتش، آمریکا چارهای ندید جز حملهی نظامی مستقیم از طریق یکی از وابستگان منطقهای به ایران.
***
بخشی از درس گفتار دوم - صفحه 70
یک جنگی هم شدهایم، که الحق یک جنگ سخت و پیچیده است. دشمنی برخوردار از این همه امکاناتِ تسلیحاتی و پشتیبانی اطلاعاتی، جاسوسی، سیاسی و اقتصادی مرتجعین منطقه، آمریکا و اروپای غربی، روسیه و اروپای شرقی در برابر ما صفآرایی کرده است و ما در مقابل چنین دشمنی قرار گرفتهایم و غیر از ایمانِ به خدا، هیچ چیزی نداریم.
***
بخشی از درس گفتار یازدهم ص333
تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا در منطقهی خاورمیانه، مثلثی را ایجاد کرده بود، متشکّل از سه ضلع: دولت شاهنشاهی ایران، رژیم اَنوَرسادات(محمّد انورسادات؛ رئیسجمهور مصر ـ از شهریور 1349 تا پاییز 1360 ـ که در بهار سال 1358 قرارداد صلح با رژیم اشغالگر قدس را در کمپ دیوید آمریکا امضاء کرد. وی سرانجام روز پانزدهم مهر 1360 در جریان رژهی نظامی سالگرد جنگ اکتبر، توسط تنی چند از اعضای گروه سَلَفی "جهاد"؛ به رهبری دکتر ایمن الظواهری ـ سرکردهی فعلی گروه القاعده ـ مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد) در مصر و رژیم اسرائیل، یا به قول امام؛ غُدّهی سرطانیِ منطقهی خاورمیانه. اسرائیل از بدو موجودیت خودش، نقش یک غدّهی سرطانی را در منطقه ایفاء میکرد، مصر؛ از فردای خاتمهی جنگِ اکتبر 1973، نقش تأمینکنندهی منافع آمریکا و تحمیلکنندهی سیاستهای خاورمیانهای آمریکا به کشورهای عربی را به عهده گرفته بود و دولت شاهنشاهی ایران هم؛ عهدهدار نقش تأمینکنندهی نیازهای نظامی، سیاسی، اقتصادی و نفتی ابرقدرت جنایتکار آمریکا در خلیجفارس و خاورمیانه بود.
به محض سقوط رژیم شاه، بر اثر آن حرکت عظیم و شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی در ایران، این سرنگونی چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت، که قدرت تفکّرِ خلّاق و طراحی واکنشهای منسجم و منظم برای مقابله با این واقعه را، از حکّام آمریکا سلب کرد. این؛ خودش یکی از خصلتهای ویژه و بزرگ انقلاب ما بود. آمریکا که قادر نبود پیروزی این جریان عظیم را تحمّل کند، به انواع دسیسهها دست زد. حرکت اوّل آمریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در جهت سوق دادن انقلاب به رَوَند سازش، آغاز شد. در آن مقطع، سیاست آمریکا در قبال ایران، بهطور کلّی، دنبال تحقق دو روند بود: اوّل؛ کُند کردن سیر و مانع تراشی در جهتگیری انقلاب اسلامی، و دوّم؛ به سقوط منتهی کردنِ انقلاب اسلامی. در جریان اجرایی کردن رَوَند اوّل و کُند کردنِ سیر انقلاب، آمریکا از شیوههای متنوع سازش و حمایت از جریانهای انحرافی، به صورت مرحلهای و قدم به قدم استفاده میکرد و در هر مرحله از این روند، تجاربی هم کسب میکرد. در رَوَند دوّم، آمریکا به عنوان آخرین راه چاره، تحمیل جنگ را برای به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی، در نظر گرفته بود.
طی اجرایی کردن آن رَوَندِ اوّلی، آمریکا از بهکارگیری اهرمهای سیاسی، اقتصادی و حتّی نظامی، در جنبِ روند اوّل، غافل نبود و مدام از این اهرمها هم استفاده میکرد. در این روند، آمریکای جهانخوار به مارهایی که از مدّتها پیش از پیروزی انقلاب در آستین خودش پرورش داده بود و در جریان تشکیل دولت موقّت به قدرت رسیدند، امید بسته بود. البته این قضیه هم واقعهی جدیدی نبود. چه اینکه تاکنون در تمام انقلابهای دنیا، نظایر آن را دیدهایم. به محض اینکه در یک کشور مستضعفی، یک حرکت مردمی انجام شده و انقلابی در آن کشور پیروز شده، آمریکا با عناصر به ظاهر موجّهی که آنها را از مدّتها قبل از آن انقلاب، مخفیانه به خدمت گرفته؛ حتّی در قالب گروههای چریکیِ تربیت شده در مکتبِ "چپ آمریکایی"، دست به کار شده و موجبات سقوط آن حرکت انقلابی را، فراهم کرده است.
از آنجا که انقلابی با عظمتتر و پویاتر و بامحتواتر و بدون وابستگی عقیدتی یا سیاسی به قطبهای قدرت استکباری، نظیر انقلاب اسلامی ایران در جهان رخ نداده بود، پس طبیعی است که در اینجا هم، آمریکا مجبور شد که برای مقابله با انقلاب ما، عناصر اینچنینی خودش را، وارد عمل کند. آمریکاییها بنا داشتند نظیر همان حرکت براندازانهای را که طی دورهی نهضت ملی شدن صنعت نفت؛ از 1329 تا 1332 و دوران به قدرت رسیدن و زمامداری دولت مصدّق انجام داده بودند، یک بار دیگر در زمان نظام جمهوری اسلامی هم، به مورد اجراء بگذارند. یعنی با پر و بال دادن به جریان طرفدار سازش با آمریکا، از طریق گروههای دستنشاندهای نظیر "نهضت آزادی ایران" و "جبههی ملّی"، رَوَندِ اوّلِ به سازش کشیدن انقلاب اسلامی را آغاز کردند. در جنبِ این روند، توطئهها و تشنج آفرینیهای دیگر عناصر آمریکایی، در کردستان، گنبد، خوزستان و...، به خوبی مشهود بود و حوادث آن زمان را، فراموش نمیکنیم.
ای بسیجیهای عزیز!
به خاطر دارید که وزیر دفاع دولت موقّت ، در کنفرانسهای مطبوعاتی، این مطلب خطرناک را عنوان میکرد که؛ ما به هواپیماهای شکاری ـ رهگیر افـ14 نیازی نداریم [و حالا که آمریکاییها میگویند حاضراند آنها را یکجا از ایران خریداری کنند،] ما قصد داریم این هواپیماهای افـ14 [به ادعای او؛ پرهزینه و به درد نخور] را بفروشیم ! و همچنین، داریوش فروهر؛ [عضو کابینهی بازرگان] پس از یک حرکت کوچک نظامی [ضدانقلابیون مسلّح؛ یعنی کمین زدن آنها به ستون در حال جابهجایی نیروهای اعزامی سپاه اصفهان در سردشت و شهادت 59 تن از پاسداران در این واقعه] که پایه و مبنایی شد برای گیر افتادن بخش عمدهای از توان سیستم نظامی مملکت در کردستان، به عنوان رئیس هیأت حسننیّت، در کردستان حضور پیدا میکند و به جای مذاکره با معتمدین واقعی مردم مستضعف کردستان، با عناصر ساواک منحله و از حیث ماهیت تفکّرات و سوابق، وابسته به آمریکا، نظیر شیخ عزالدین حسینی و عبدالرحمن قاسملو [سرکردهی حزب دمکرات] و شیخ عثمان نقشبندی [سرحلقهی فرقهی دراویش نقشبندیه و عنصر معتمد دربار پهلوی] و دیگر عناصر شناخته شدهی مرتبط با رژیم سابق، ارتباط برقرار میکند و با آنها به عنوان "نمایندگان خلق کرد"، پای میز مذاکره مینشیند.
و لذا، احزابی چون دمکرات، کومهله و رَزگاری، آزادانه در کردستان شروع به فعّالیت علنی مسلّحانه میکنند و خودشان را برای تحمیل یک جنگ کوهستانی در مناطق کردنشین غرب کشور، برای زمینگیر کردن مقدار زیادی از توان دفاعی سیستم نظامی مملکت در آن مناطق، آماده میکنند. حرکت سیاسی غلطی که در کردستان به اجراء گذاشته شد، نمونهی دیگری از حرکتهای انحرافی دولت موقّت محسوب میشود.
برکنار از این حرکت که نقش مهمی را در سست کردن اقتدار سیستم نظامی مملکت ایفاء میکرد، رویکردی که دولت موقّت در برخورد با مسائل سیاسی کشور در پیش گرفته بود، دقیقاً از جنس به بازی گرفتن آرمانهای این امّت رزمنده و با هدف دور کردن امّت از صحنه حضور در میدانهای مبارزه بود. ضمن اینکه دولت موقّت، همزمان به جریانهای سیاسییی که خطِ سازش و یک رَوَندِ دلخواه آمریکا را به انقلاب ما تحمیل میکردند، رشد و پر و بال میداد.
به حول و قوّهی الهی و با تلاش ملّت بیدار و به برکت بیداری و هوشیاری حضرت امام و با حرکت به موقعی که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در سیزدهم آبان 1358 در تصرّف لانهی جاسوسی آمریکا انجام دادند، این توطئه شکست خورد. فاز ثانوی در روند برخورد آمریکا با انقلاب اسلامی ـ بعد از شکست خط دولت موقّت ـ معطوف بود به انحراف کشانیدن این انقلاب و این کار، از هیچ انسانی ساخته نبود، مگر ابوالحسن بنیصدر.
همهی برادران به خاطر دارند که در جریان اوّلین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در پنجم بهمن 1358، بنیصدر موفق شد اکثریت قریب به اتفاق آراء را به دست بیاورد. یعنی ملّت درست مثل روزهای اوّل شروع به کار دولت بازرگان، احساس میکردند بنیصدر برای احرازِ پُست ریاست جمهوری لیاقت دارد و میتواند در این منصب، به انقلاب و ملّت خدمت کند. بنیصدر با کسب یازده میلیون آراء ملّت، به ریاستجمهوری انتخاب شد، ولی رَوَندِ حرکت بنیصدر و راهی که او از فردای اعلام نتایج انتخابات در پیش گرفت و به موازاتِ او، حرکت منافقین، به سمت چه اهدافی سیر میکرد؟
طبق مدارک موجود، درست بیست و چهار ساعت بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری؛ یعنی در روز هشتم بهمن 1358، سران سازمان مجاهدین خلق، مستقیماً با بنیصدر ارتباط برقرار کردند و مسعود رجوی نامهی مفصّلی به بنیصدر نوشت با این مضمون که؛ آقای دکتر؛ ما هوای شما را داریم، با ما تماس بگیر و برای ادارهی مملکت، از ما نظر بخواه . همین مستندات، نشان دهندهی این واقعیت است که بعد از دولت موقّت، بنیصدر دوّمین ابزار و آلت فعل آمریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی و کمک به سقوط این انقلاب بوده است. این حرکت سیاسی خطرناک را آمریکا در شرایطی علیه انقلاب اسلامی در پیش گرفته بود که همزمان با آن، تحریمهای اقتصادی اعلام شده توسط آمریکا و کشورهای اروپای غربی از فردای تسخیر لانهی جاسوسی، داشتند به ساختار اقتصادی مملکت ما ضربه میزدند. به گونهای که عدم فروش اجناس و کالاهای مورد نیاز مردم توسط کشورهای خارجی، ما را در یک تنگنای اقتصادی و تجاری قرار داده بود.
چهار ماه بعد از برکناری دولت بازرگان، بعد از آنکه آمریکا دید بر سر لانهی جاسوسیاش در تهران آن بلا آمده و دست این ابرقدرت برای همهی اقشار مردم ایران رو شده و فهمید که قرار نیست گروگانهایش را در یک روند بلاقید و شرط از ایران تحویل بگیرد و احساس کرد که دولت بنیصدر هم سست شده و از چنان توانی برخوردار نیست که بتواند این وضعیت ناخوشایند را به وضعیت مطلوب آمریکا تبدیل کند، به آخرین حربهاش برای به سقوط کشانیدن این انقلاب متوسّل شد؛ یعنی تحمیل جنگ به ایران.
به همین دلیل و با چراغ سبز آمریکا به صدّام؛ رژیم عراق از اسفند 1358 ـ یعنی شش ماه پیش از آغاز رسمی جنگ ـ بهطور کامل برای حمله به ایران خودش را آماده میکند. حالا این سؤال مطرح میشود که آمریکا چرا عراق را برای تحمیل جنگ به ما، انتخاب کرد؟!
برادرهای رزمنده!
در بین تمامی کشورهای همجوار ایران، اعم از ترکیه در شمالغربی، افغانستان و پاکستان در شرق و روسیهی شوروی در شمال، هیچکدام از آنها، قادر به حملهی نظامی به ایران نبودند و این عدم توانایی آن کشورها هم، برمیگشت به علل و عواملی نظیر مسایل مردمی، جغرافیایی، سیاسی و اقتصادییی که هر یک از این کشورها، با آنها دست به گریبان بودند. تنها کشور همسایهای که میتوانست از چنان قدرتی برخوردار باشد که به خاک میهن اسلامی ما حمله کند، عراق بود. آن هم با توجّه به وجود حاکمیت ثبات یافتهی حکومت مزدوری مثل رژیم صدّام در عراق، که از امتیازهایی نظیر جمعیت زیاد، داشتن مرز مشترک طولانی با ایران و برخورداری از کشش یگانهای زرهی، مکانیزه و پیادهی ارتش قدرتمندی برخوردار بود. همین مزیّتها، این آمادگی را به صدّام داده بود که به ایران حمله کند. در این رویکرد آمریکا به رژیم بعث، یک واقعیت استراتژیکی و ژئوپلیتیک هم وجود داشت که نبایستی آن را نادیده بگیریم. آمریکا بعد از آنکه طی روند صلح کمپ دیوید، موفق شد مصر را از چنگال اتّحاد شوروی خارج کند، اگر عراق را هم از حیطهی نفوذ شوروی خارج میکرد، میتوانست کل منطقهی استراتژیک خاورمیانه را قبضه کند و به این ترتیب، ما شاهد تحقّق آن صحبت دو سال پیش امام میشدیم که فرمود: «آمریکا، شوروی را هم بازی داده است.»
پس میبینیم که از هر جهت، به سود آمریکا بود که برای به سقوط کشانیدن انقلاب اسلامی و تحمیل جنگ به ایران، رژیم بعثی عراق را هم بازی بدهند. لذا میبینیم که از شش ماه جلوتر، آمریکا به عراق چراغ سبز میدهد. هیچ کشوری در دنیا به اندازهی آمریکا، از ریز مسایل سیستم نظامی ما، خبردار نبود. هیچ کشوری مثل آمریکا، خبر از این نداشت که ما چند لشکر داریم، چند تیپ داریم، کِشِشِ سیستم نظامی ما در چه حدّی است، امکانات تسلیحاتی و لجستیکی ما چقدر است، ما چقدر قادریم بجنگیم و کِشِشِ جنگی ما در چه میزانی است و نیروهای زمینی، هوایی، دریایی و هوانیروز ما، از چه میزان استعداد و آمادگی رزمی برخوردارند. هیچ کشوری از ریز این مسایل خبر نداشت؛ مگر آمریکا!.
طی دوران حاکمیت رژیم شاه، در استراتژی مصوّب ارتش ایران به صراحت قید شده بود که در صورتی که لازم باشد حکومت بعثی عراق از جانب ایران مورد تهدید قرار بگیرد، ارتش ایران چگونه و از چه محورهایی، برای این کار وارد عمل بشود. مطابق این تدبیر، یگانهای ارتش ایران، بایستی از مرزهای غربی کشور؛ یعنی محور قصرشیرین ـ خانقین، یا نفتشهر ـ خانقین و یا سومار ـ مندلی؛ از طریق جادههای اصلی خانقین ـ بغداد و مندلی ـ بغداد وارد خاک عراق میشدند تا بتوانند بغداد را تهدید کنند. این دستورالعمل مصوّب، در تشکیلات سازمانی ارتش ایران حاکم بود. طبیعی است از آنجا که آمریکا بهطور کامل از این تدابیر بازدارندهی سیستم نظامی ایران خبردار بود، تمامی جزئیات آن را به حکام بعثی عراق اطلاع داده بود. تمام اینها توسط آمریکا به صدّام گوشزد شده بود. این واقعیتی است که اسرای عراقی، خصوصاً افسران عالی رتبهای که قبل از حملهی سی و یکم شهریور 59 به تحلیلهای سیاسی حکومت صدّام گوش داده بودند و بعدها به اسارت ما درآمدند، به آن اذعان دارند.
عراق بهطور کامل آمادگی حمله به خاک ایران را داشت و غیر از عراق، هیچ کدام از کشورهای همسایهی ایران، از چنین آمادگییی، برخوردار نبودند. پس میبینیم که از فردای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران، آمریکا منتظر فرصت مناسب بود. به این معنا که اگر بنیصدر خائن قادر باشد که نظام جمهوری اسلامی را به انحطاط و انحراف بکشاند و مسبّب سقوط آن بشود، فَبِها، و اگر نتوانست در این روند موفق بشود، عراق با چراغ سبز آمریکا، جنگ را با ایران آغاز کند. بنیصدر هم، چه ظرف هفت ماهِ پیش از شروع جنگ و چه در آن نُه ماهِ بعد از حملهی عراق، هر چه را در چنته داشت، رو کرد. با آن حرکتهای منافقگونهاش در سخنرانیها، کنفرانسهای مطبوعاتی و سرمقالههایی که در روزنامهی "انقلاب اسلامی"اش مینوشت، با آن کارشکنیهایی که بر سر راه شکلگیری کابینهی شهید رجایی ایجاد میکرد، در انتصابات مقامات نظامی مشکوک و بدسابقه به پستهای حساس سیستم نظامی مملکت، در برقراری ارتباط محکم با منافقین و همزمان با آن، متهم کردن امّت حزبالله و پیروان امام به چماقداری، طرد تمامی مسؤولین انقلابی و مکتبی و قبضه کردن تمام امور کلیدی کشور، اعم از فرماندهی کل قوا، وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و وزارت امور خارجه به دست خودش و همزمان با آن، متهم کردن شهید بهشتی و روحانیت در خط امام، به انحصارطلبی و بعد از شروع جنگ هم، در تمام آن خیانتهایی که در شروع جنگ با حرکتهای نظامیاش مرتکب شد و دست آخر، غائلهای که در چهاردهم اسفند 59 در دانشگاه تهران به مناسبت سالروز مرگ مصدّق به راه انداخت و مدعی شد که کشور و انقلاب اسلامی، به بنبست رسیده است و... پس میبینید که بنیصدر در روند به انحطاط کشانیدن نظام جمهوری اسلامی، از هیچ کاری فروگذار نکرد. با این حال، آمریکا فهمیده بود که بنیصدر به تنهایی از پس این کار برنمیآید، لذا هر روز بیشتر از قبل، تمایل آمریکا به تحمیل جنگ توسط عراق به ایران، بیشتر و بیشتر میشد.
امّا به راستی چرا آمریکا حاضر شد این جنگ را به ایران تحمیل کند؟ به این علّت که سیستم نظامی یک مملکت، به منزلهی ستون فقرات آن مملکت است. به گونهای که اگر این سیستم نظامی در هم شکسته بشود، در حقیقت باید گفت که کمر آن مملکت، شکسته میشود.
برادرهای عزیز!
همانطور که در سخنرانیهای قبلی هم به خدمت شما گفته شد، درست در شرایطی جنگ را به این کشور تحمیل کردند، که فقط در مناطق کردنشین و بحران زدهی غرب کشور، سه لشکر از نیروی زمینی ارتش ما، گرفتار جنگ با تجزیهطلبان شده بودند. یعنی لشکر 64 زرهی ارومیه، لشکر 28 پیادهی سنندج و لشکر 81 زرهی کرمانشاه. این سه لشکر، با ضدانقلابیون، درگیر یک جنگ فرسایشی و سخت شده بودند، طوری که مجال و قدرت تکان خوردن و جابهجایی از محورهای حساس آن مناطق را نداشتند. در تمامی محورهای بانه، سردشت، بوکان، مهاباد، سقّز، مریوان، پاوه، نوسود، کامیاران و سنندج یگانهای تابعهی این سه لشکر ارتش ما، درگیر بودند.
حالا باید دید در سایر لشکرهای نیروی زمینی ارتش، وضعیت از چه قراری بود؟ دو لشکر پیادهی بسیار مجهز و قدرتمند مستقر در پایتخت؛ یعنی لشکرهای 1 و 2 گارد سابق، از آنجا که در روند تجدید سازمان، از ارتش شاهنشاهی به ارتش جمهوری اسلامی قرار داشتند، به همراه چند تیپ مستقل نیرو مخصوص، تصوّر آمریکاییها این بود که این لشکرها و تیپها، همگی منحل شدهاند. باقی میماند یگانهایی مثل لشکر 77 پیاده در خراسان و لشکر 16 زرهی در قزوین. این دو لشکر هم در رژیم سابق، صرفاً به دلیل ترس آمریکا از تهاجم نظامی روسیه به سمت آبهای گرم خلیجفارس و به عنوان عواملی که بتوانند روند پیشروی ارتش سرخ به سمت جنوب را، برای چند روز کند کنند تا آمریکا بتواند ارتش خودش را در سواحل جنوبی ایران وارد عمل کند، تأسیس شده بودند. اصولاً تشکیل یگانهای زرهی در ارتش شاه، علّت اصلیاش مربوط میشد به ترس آمریکا از قدرت زرهی انبوه ارتش شوروی. اگر میبینید که لشکر 16 زرهی، در قزوین تشکیل میشود، علّتاش، ترس از هجوم زرهی ارتش سرخ، از مرزهای شمالی ایران به سمت جنوب بوده است. چه اینکه اگر میبینید لشکر 92 زرهی در استان خوزستان تشکیل میشود، علّت آن، ترس از نیروی زمینی عمدتاً زرهی ارتش عراق است که سازمان رزم آن، منطبق با استانداردهای ارتش شوروی شکل گرفته. یعنی در دوران رژیم شاه، هرگونه طرحی برای استقرار، گسترش و حتّی جایگزین کردن یک لشکر با لشکری دیگر، با در نظر گرفتن دلنگرانیهای آمریکا نسبت به تحرّکات احتمالی ارتش شوروی، مدنظر مقامات نظامی آن دوران قرار میگرفت. تمامی طرحریزیها، صرفاً براساس خطوط نظامی تحمیل شده از جانب آمریکا و به علّت ترس آمریکا از ارتش روسیه، در سیستم نظامی رژیم سابق به اجراء گذاشته میشد. و نه به خاطر مملکت و ملّت ایران. وضع در نیروی هوایی رژیم سابق هم، اینچنین بود و در نیروی دریایی و هوانیروز هم، به همچنین!
آمریکا این تحلیل را به صدّام داده بود که تو، قرار است به کشوری حمله کنی که از شمال غرب آن تا جنوب، هزار و سیصد کیلومتر مرز مشترک با عراق دارد. این نوار هزار و سیصد کیلومتری از اشنویه شروع میشود و رو به پایین، در امتداد شهرهای پیرانشهر، بانه، سردشت، مریوان، نوسود، باینگان، جوانرود، قصرشیرین، نفتشهر، سومار، ایلام، مهران، دهلران، عینخوش و تا منتهیالیه جنوبغربی خوزستان؛ در اروند و مقابل بندر عراقی فاو، گسترش پیدا کرده است.
در تحلیل ارائه شده توسط آمریکا، گفته شده بود که ای صدّام! تو در ارتش مملکت خودت دوازده لشکر داری ـ در شروع جنگ البته ـ که از این تعداد، پنج لشکر؛ زرهی است، پنج لشکر؛ پیاده است و دو لشکر؛ مکانیزه است. لشکرهایی همگی دست نخورده، که از حیث توان رزمی و استعداد، هرکدام، یک "لشکر ِ بهعلاوه" محسوب میشوند. ضمن اینکه از پشتیبانی ناسیونالیستی پان عربی کشورهای مرتجع عرب خاورمیانه هم بهرهمند هستی، از پشتیبانی ابرقدرت آمریکا هم برخورداری، لذا قادر خواهی بود به راحتی در جنوب ایران، که آنجا ایرانیها یک لشکر بیشتر ندارند ـ لشکر 92 زرهی ـ، با ارتش خودت حمله کنی و شیرازهی لشکر 92 ایران را از هم بپاشی و در نتیجه، ظرف چهل و هشت ساعت، خوزستان را از ایران جدا کنی و به اسم دادن خودمختاری به آن، این استان را عملاً در اختیار خودت بگیری.
آمریکا در تحلیل ارائه شده به صدّام، روی اشغال مناطق غربی ایران هم تأکید داشت. چرا؟ به علّت اشرافِ خوبی که محورهای کوهستانی غرب روی جبههی بغداد داشتند و ایران میتوانست از آن محورها، پایتخت عراق را مورد تهدید قرار بدهد.
ای عزیزان!
آمریکا تمام مقدمات لازم برای حملهی بیدردسر صدّام به ایران را، از قبل مهیّا کرده بود. چه اینکه آمریکاییها از طریق عوامل داخلیشان در ایران، یکی از مهمترین سیستمهای دفاعی ما را، درست در آستانهی فعّال شدن ماشین جنگی صدّام از کار انداختند. کدام سیستم؟! سیستم راداری مستقر در اسدآباد همدان. این سیستم راداری از چنان دقّت و حساسیت بالایی برخوردار است که میتواند به سرعت هرگونه تجاوز میگهای عراقی به حریم هوایی کشور ما را، سریعاً شناسایی کند و این اطلاعات را فوری به مرکز بدهد، طوری که فانتومهای نیروی هوایی ارتش ما، قادر باشند به سرعت بروند و میگهای متجاوز را بزنند. لذا، آمریکاییها در طرحریزی کودتای ناموفق شبکهی نقاب ـ در هجدهم تیر 1359ـ ضمن اینکه نقطهی ثقل برنامهی کودتا را، روی پایگاه هوایی شهید نوژه همدان قرار داده بودند، به محض شکست این کودتا، سیستم راداری قوی ما در اسدآباد همدان را از کار انداختند. بماند که آمریکاییها در جهت تسریع سقوط این انقلاب، در کودتای ناموفق نقاب، بمباران شدید هوایی جماران، ـ اقامتگاه حضرت امام ـ را در صدر فهرست اهدافی که باید نابود میشدند، قرار داده بودند. یعنی درست در شرایط آمادگی کامل جنگی دولت و ارتش بعث عراق برای شروع یک تهاجم گسترده به خاک ایران، در داخل کشورمان کودتایی انجام بگیرد که طی آن، بمبافکنهای فانتوم از پایگاه شهید نوژه به پرواز دربیایند، جماران را بمباران کنند و امام عزیز را در جماران از بین ببرند و دولت جمهوری اسلامی ساقط بشود و متعاقب این کودتا، عراق با ارتش خودش به خاک کشورمان حمله کند. طوری که دیگر کمترین رمقی برای مقابله با آن، در مردم ما باقی نماند و در نتیجه، گروگانهای آمریکایی لانهجاسوسی نجات پیدا کنند و انقلاب ایران، شکست بخورد.
چنانکه خدمت شما عزیزان عرض شد؛ به محض اینکه حرکت منافقانهی کودتای اینها در پایگاه شهید نوژه و در تهران شکست خورد و خنثی شد، عوامل داخلی آمریکا، سایت راداری اسدآباد همدان را، از کار انداختند. حرکت بعدی آمریکاییها برای تسهیل شرایط حملهی نظامی عراق به خوزستان، روی از هم گسیختن شیرازهی لشکر 92 زرهی ایران در جنوب متمرکز شده بود. البته این حرکت عملاً و به نحوی مرموز، از اوایل تابستان سال 58 با اقدامات خیانتآمیز دولت موقّت بازرگان و خصوصاً وزیر دفاع آن؛ سیّداحمد مدنی شروع شده بود و در آینده، باید کتابهای تاریخی زیادی دربارهی این خیانتهای دولت موقّت نوشته بشوند و مورد تحلیل قرار بگیرند. آنچه که الآن به شما میگویم، از جملهی همین خیانتهاست. آن دسته از برادرهای عزیز ما که در نظام گذشته، در ارتش خدمت کردهاند، به خوبی خبر دارند که در ترتیبات پرسنلی یگانهای ارتش، جابهجایی نیروی یک یگان با یگان دیگر، مستلزم طی چه مراحلی بوده است. فرض کنید یک رانندهی تانک از اهالی مشهد، دارد در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت میکند. حالا اگر شما بخواهید این راننده تانکِ بچّهی خراسان را از یگان زرهیاش در اهواز منفک کنید و او را برای ادامهی خدمت به مشهد بفرستید، نتیجهاش این میشود که این آقا، باید از لشکر زرهیاش جدا شود و برود در لشکر 77 پیاده خراسان خدمت کند. لذا اگر این شخص رستهی تخصصیاش هدایت تانک بوده، اگر به یگان پیادهی مستقر در زادگاهاش منتقل شود، آنجا به ناچار او را در بخشهای دفتری؛ نظیر پرسنلی به کار میگیرند. چرا؟ چون لشکر 77، یک یگان پیاده است، و نه زرهی. آمریکا در رژیم گذشته، این نحوهی تخصیص پرسنل متخصص رستههای متفاوت را، دقیقاً براساس الگوی ارتش خودش، در ارتش ایران به کار بسته بود.
بعد از پیروزی انقلاب، دولت موقّت رسماً این قاعده را برهم زد و انتقال پرسنل متخصص ارتشی شاغل در دیگر استانها به زادگاهشان را، مجاز اعلام کرد. اقدامی که به منزلهی خیانتی بزرگ، در حق انقلاب بود و شهید سپهبد محمّدولی قَرَنی؛ اوّلین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی به این اقدام دولت موقّت به شدّت اعتراض داشت. همچنین آن دسته از افسران مؤمن و عزیز ارتش ما، که طی جنگهای کردستان به شهادت رسیدند و یا از ابتدای جنگ عراق علیه ایران، در جبههها مردانه جنگیدند و شهید شدند. همهی آن عزیزان، به این اقدام دولت موقّت اعتراض داشتند و مُصرّانه میگفتند اگر شما پرسنلی را که در یک رستهی تخصصی ورزیدگی دارند و سالیان دراز، از بودجهی بیتالمال برای آموزش و کسب تخصصشان هزینه شده، از یگان محل خدمتشان منفک کنید و به شهرهای زادگاهشان بفرستید، این افراد چارهای ندارند، جز اینکه در واحدهای غیرمنطبق با تخصصشان، به خدمت ادامه بدهند. معالوصف، دولت بازرگان این کار را کرد و به همین علّت، بسیاری از یگانهای ارتش که بر اثر انقلاب دستخوش فروپاشی شده بودند و قصد داشتیم آنها را از نو متشکّل کنیم، با این اقدام دولت موقّت، دچار بحران کمبود پرسنل متخصص شدند. طوری که رانندهی تانک، رفت در شهرستان زادگاه خودش و آنجا، در واحد پرسنلی به کارگیری شد!
جالب است بدانید که این اقدام دولت موقّت، در رابطه با پرسنل متخصص لشکر 92 زرهی خوزستان، از شدّت بیشتری برخوردار بود. ضمن اینکه آمریکاییها در برنامهی کودتای شبکهی نقاب هم، برای از هم پاشیدن شیرازهی لشکر 92، برنامهریزی کرده بودند. یعنی لشکری که کمتر از دو ماه مانده به شروع حملهی عراق، یک تیپ آن در "عینخوش" مستقر بود، یک تیپ دیگرش در منطقهی "فکّه" حضور داشت و تیپ سوّم آن هم در احتیاط بود، بنا به محاسبات آمریکاییها، قرار شد بخشی از عناصر شبکهی کودتای نقاب، در این لشکر فعّال بشوند و آن را از درون دچار بحران کنند. به همین ترتیب هم عمل شد و بعد از شکست طرح کودتا، همین مسأله موجب شد تا بیش از پنجاه درصد از پرسنل کادر این لشکر، در جریان پاکسازیها، اخراج بشوند و این لشکر، که مأموریت اصلی آن، دفاع از خوزستان در برابر تحرّکات ارتش عراق تعریف شده بود، کارآیی نظامی خودش را در آستانهی حملهی عراق، از دست بدهد.
منبع: خبرگزاری فارس